در دل آزادگان با شد ولای عسکری
جان هر آزاده ای گردد فدای عسکری
می ستیزد با ستمکاران وبا بیگانگان
آن که می باشد به عالم آشنای عسکری
ای که دست خود زنی بر دامن پر مهر او
سعی کن تا پا گذاری جای پای عسکری
بار الها قسمت وروزی ما کن از ازکرم
مرقد وصحن وسرای با صفای عسکری
بهر حفظ دین وقرآن شد شهید زهر کین
عالمی اندوهگین باشد برای عسکری
آسمان گرید زداغ جانگدازش ای دریغ
سرزمین سامرا شد کربلای عسکری
مادرش زهرای اطهر سوگواری می کند
هر کجا بر پا بود سوز و عزای عسکری
تسلیت گوید به نزد مهدی صاحب زمان
(حافظی)از ماتم محنت فزای عسکری
شهادت امام حسن عسکری
سامرا اى شاهد شبهاى من
خوشه چین خرمن غمهاى من
مرغ دل از خاک تو پر مىکشد
جام کوچ سرخ را سر مىکشد
اینهمه غم که دلم را پر نمود
قامت خورشید را خم کرده بود
گاه رنجور از اسارت مىشدم
شاهد صدها جسارت مىشدم
گاه مىشد از جفاى ناکسان
مىشدم همخانه با درّندگان
مانده خورشید توانم در شفق
نیست در عُمق نگاه من رمق
چار ساله کودکم با چشم زار
مىکشد در سجده هایش انتظار
او پرا ز احساس درد بى کسى است
اشک چشم او پراز دلواپسى است
ساقى یک جرعه آب زمزم است
زخم تشنه بودنم را مرهم است
مثل من که خواندهام او را به بر
فاطمه خوانده است او را پشت در
بر غریبى على مؤمن شده
شاهد جان دادن محسن شده
او کتاب پر ز درد فاطمه است
یوسف صحرا نوردِ فاطمه است
انتقام فاطمه در خشم اوست