ای یازدهم امام شیعه

چند شعر کوتاه به مناسبت شهادت امام حسن عسگری

پروانه

آمده بالین بابا گوهرِ درّدانه‌ای

بر سر و سینه زند در کنج غربت خانه‌ای

سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان

دور شمعِ عسگری پر می‌زند پروانه‌ای

 

 


داغ

وای که وقتِ شررم آمده

چه بر سرت ای پدرم آمده

سرت به دامنِ غمم نشسته

داغِ رقیه نظرم آمده

 

شیعه

ای یازدهم امام شیعه

ای مفتخر از تو نامِ شیعه

بر سامره و حریمِ پاکت

بر مهدی تو سلامِ شیعه

در دل آزادگان با شد ولای عسکری

جان هر آزاده ای گردد فدای عسکری

می ستیزد با ستمکاران وبا بیگانگان

آن که می باشد به عالم آشنای عسکری

ای که دست خود زنی بر دامن پر مهر او

سعی کن تا پا گذاری جای پای عسکری

بار الها قسمت وروزی ما کن از ازکرم

مرقد وصحن وسرای با صفای عسکری

بهر حفظ دین وقرآن شد شهید زهر کین

عالمی اندوهگین باشد برای عسکری

آسمان گرید زداغ جانگدازش ای دریغ

سرزمین سامرا شد کربلای عسکری

مادرش زهرای اطهر سوگواری می کند

هر کجا بر پا بود سوز و عزای عسکری

تسلیت گوید به نزد مهدی صاحب زمان

(حافظی)از ماتم محنت  فزای عسکری

شهادت امام حسن عسکری

سامرا اى شاهد شبهاى من

خوشه چین خرمن غمهاى من

مرغ دل از خاک تو پر مى‏کشد

جام کوچ سرخ را سر مى‏کشد

اینهمه غم که دلم را پر نمود

قامت خورشید را خم کرده بود

گاه رنجور از اسارت مى‏شدم

شاهد صدها جسارت مى‏شدم

گاه مى‏شد از جفاى ناکسان

مى‏شدم همخانه با درّندگان

مانده خورشید توانم در شفق

نیست در عُمق نگاه من رمق

چار ساله کودکم با چشم زار

مى‏کشد در سجده هایش انتظار

او پرا ز احساس درد بى کسى است

اشک چشم او پراز دلواپسى است

ساقى یک جرعه آب زمزم است

زخم تشنه بودنم را مرهم است

مثل من که خوانده‏ام او را به بر

فاطمه خوانده است او را پشت در

بر غریبى على مؤمن شده

شاهد جان دادن محسن شده

او کتاب پر ز درد فاطمه است

یوسف صحرا نوردِ فاطمه است

انتقام فاطمه در خشم اوست

ادامه نوشته

شعر توسل به امام حسن عسکری (ع)



ای خدایت داده بر خلق دو عالم سروری

ای گدایت را به خیل شهریاران برتری

خاک پایت زهره و خورشید و ماه و مشتری

بار دارد خادمت بر در گه پیغمبری

 


ماه رویت احمدی و تیغ نطقت حیدری

دست ما و دامن تو یا امام عسگری

تو خدا را عبد و معبود و امام مردمی

تو به بزم آسماانیها چراغ انجمی

خود حسن فرزند دلبند علی چهارمی

نجل پاک ده ولی ابن الرضای سومی

هرچه در وصفت بگویم باز داری برتری

دست ماو دامن تو یا امام عسگری

دل اگر سینا بود طور تجلایش توئی

آخرین در(گوهر)خدا مهدیست دریایش توئی

آنکه بر عیسی کند روز قیامت سروری

دست ما و دامن تو یا امام عسگری

خط حسن خالت حسن خلقت حسن خویت حسن

پای تا سر حُسن در حُسن و گل رویت حسن

کنیه ات ابن الرضا و نام نیکویت حسن

موی و روی و قد و خط و چشم و ابرویت حسن

حُسنها گشتند در بازار حُسنت منجلی

دست ما و دامن تو یا امام عسگری

می‌خوام امشب دلم و رها کنم


می‌خوام امشب دلم و رها کنم

دل و همراهِ کبوترا کنم

اون و با غصه‌ها آشنا کنم

دلم و عازم سامرا کنم

به سرم زده هوای دیگری

تا بشم زائرِ کوی عسگری

*  *  *

 


خدا امشب شبِ ماتمِ همه است

شبِ نجوا و دعا و زمزمه است

مهدی صاحب زمان یتیم می‌شه

شب غصه‌‌های عشقِ فاطمه است

می‌خوام امشب با دلم عهدی کنم

با سرشکم کمکِ مهدی کنم

*  *  *

بگم آقاجون غریبی می‌دونم

امشب و دل بی شکیبی می‌دونم

گریه‌ دردِ تو رو درمون می‌کنه

تو که بر دردا طبیبی می‌دونم

خدا امشب عقده‌م و وا می‌کنم

یاریِ یوسفِ زهرا می‌کنم

شعر شهادت امام حسن عسکری(ع) ( سوخت از زهر زپـا تـا بـه ســرم



سوخت از زهر زپـا تـا بـه ســرم آب گردیـده خـدایـا جگــرم
پسرم مهــدی موعـود کجاسـت؟ تا ببینـد که چـه آمـد به سرم

 

دشـمنـانـم همـه شـادنـد ولـــی گرد غـم ریخـت به روی پسرم
پســرم گریـد و گـویـد همه دم پــدرم ای پـــدرم ای پـــدرم
یــاد تنهــایـی مهــدی هــر دم می رود خـون زدو چشمـان تـرم
طــوطــی بــاغ جنـانـــم امــــا ریخت یا رب به جهـان بال وپرم
از پس مــاه صفــر زهــر جفـــا کـــرد با ختـم رسـل همسـفـرم
پیکرم شمــع صفـت آب شــده قاصـد مــرگ نشـستـه بـه بـرم
آب آریـــد بــرایـم یــــــاران که به دل سخـت فتـاده شـررم
ای خدا یاد لـب خشـک حسیـن ســوزد از زهــر جفـا بیشـتـرم
آن حسینی که سرش هست هنوز بـه سـر نیــزه عیـان در نظــرم
آن حسینی که به قاتل می گفت آب ده آب کـه سـوزد جگـرم
مـن بـه ایـام جـوانـی (مـیـثــم) بــه گلـسـتـان جنان رهسـپـرم

الوداع سینه زنا ، گریه کنا


الوداع ای حرم خون خدا

الوداع پادشه کرب و بلا

الوداع ضریح شش گوش آقا

الوداع ای شهدای سر جدا

الوداع گریه و شور و زمزمه

الوداع شاه شهید علقمه

الوداع سینه زنا ، گریه کنا

الوداع عاشقای کرب و بلا

الوداع ای حرم امن خدا

الوداع ای سرزمین نینوا

الوداع ای سرزمین خاک و خون

ناله انا الیه راجعون

اشعار شهادت امام حسن عسکری (ع)

 

در این بخش چند تا شعر مداحی از شاعر و مداح با صفای اهل بیت حسن فطرس رو قرار میدم از همه دوستان هم التماس دعا دارم .

پروانه

آمده بالین بابا گوهرِ درّدانه‌ای

بر سر و سینه زند در کنج غربت خانه‌ای

سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان

دور شمعِ عسگری پر می‌زند پروانه‌ای

 

داغ

وای که وقتِ شررم آمده

چه بر سرت ای پدرم آمده

سرت به دامنِ غمم نشسته

داغِ رقیه نظرم آمده

 

شیعه

ای یازدهم امام شیعه

ای

ادامه نوشته

در فصل شهادتت خزانم



بیان

در فصل شهادتت خزانم

گفتن ز غمت نمی‌توانم

آهنگ غریبی تو مولا

آتش شده پای استخوانم

تنها نه به اشک اکتفایی

از دیده سرشک خون روانم

تو ابن غریب، ابا الغریبی

از داغ تو نیمه گشته جانم

در خانه‌ و خانه همچو زندان

مظلوم‌‌ترین تو را بخوانم

آزاد شده ز جورِ دشمن

با زهر جفا، غمت بدانم

فرزند تو هم غریب چون توست

ای سوخته بینِ آشیانم

این ناله که مانده بین سینه

باشد به فدایت ای بیانم

سامرا شد بیت الاحزان

ویژه مرثیه خوانی
محزون

سامرا شد بیت الاحزان

چشم زهرا گشته گریان

گوید ای نورِ دو دیده

ای حسن جانم حسن جان

یا ابا المظلوم (3)

آمده مهدیِ دل خون

با دلی غمگین و محزون

از وداعِ آخرینش

عرشیان گردیده مجنون

یا ابا المظلوم (3)

وقتِ هجرانِ حسن شد

کودکش غرقِ مَحَن شد

شیعه چون صاحب زمانم

رخت ماتم را به تن شد

یا ابا المظلوم (3)

پروانه

پروانه

آمده بالین بابا گوهرِ درّدانه‌ای

بر سر و سینه زند در کنج غربت خانه‌ای

سوخته بال و پرش از غم ولیکن ناتوان

دور شمعِ عسگری پر می‌زند پروانه‌ای



داغ

وای که وقتِ شررم آمده

چه بر سرت ای پدرم آمده

سرت به دامنِ غمم نشسته

داغِ رقیه نظرم آمده



شیعه

ای یازدهم امام شیعه

ای مفتخر از تو نامِ شیعه

بر سامره و حریمِ پاکت

بر مهدی تو سلامِ شیعه
عهد

می‌خوام امشب دلم و رها کنم

دل و همراهِ کبوترا کنم

اون و با غصه‌ها آشنا کنم

دلم و عازم سامرا کنم

به سرم زده هوای دیگری

تا بشم زائرِ کوی عسگری
* * *

خدا امشب شبِ ماتمِ همه است

شبِ نجوا و دعا و زمزمه است

مهدی صاحب زمان یتیم می‌شه

شب غصه‌‌های عشقِ فاطمه است

می‌خوام امشب با دلم عهدی کنم

با سرشکم کمکِ مهدی کنم

* * *

بگم آقاجون غریبی می‌دونم

امشب و دل بی شکیبی می‌دونم

گریه‌ دردِ تو رو درمون می‌کنه

تو که بر دردا طبیبی می‌دونم

خدا امشب عقده‌م و وا می‌کنم

یاریِ یوسفِ زهرا می‌کنم

پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش

پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش


پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش

پسری را که بود نبض دو عالم در دست
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش

حسن العسکری از زهر جفا می سوزد
حجةابن الحسن از غم شده گریان به برش

چار ساله پسری مانده و صد ها دشمن
که خداوند نگه دارد و از هر خطرش

دشمن افکنده زپا نخل امامت را باز
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش

خانه را که عدو دست به غارت زده است
اتش ظلم بر افروخته از بام و درش

آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش

آنکه امروز جهان زنده و قائم از اوست
بار الها که مؤید نفتد از نظرش

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود


اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حكم تو ذرات در سجود

اى میر عسكرى لقب اى فاطمى نسب
آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود

علمت محیط بر همه ذرات كاینات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار كفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت كه از شرف
در خانه تو مصلح كل دیده برگشود

اى قبله مراد كه در بركة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده اى كه به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاك را
الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبود

دشمن بدین كلام ستاید ترا كه نیست
در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاك كه یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق و دود

اى پورهادى، اى حسن العسكرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود

پرچم ایران بلند از همت روح خداست


 
پرچم ایران بلند از همت روح خداست
روح حق را جانشین فرزند و پور مصطفاست
نام او سید علی خلقش علی خویش علی
رهبر ما پیرو خط علی مرتضاست

امام زمان (عج)

می خواهمت که دوست بدارم نمی شود
دریا کجا و قطره شبنم ؟ نمی شود
بی آن که از تو اذن بگیرم بخوانمت
هم می توان نوشت تو را هم نمی شود
لابد بدم وگرنه چرا چشم های من
بغضی برای گریه فراهم نمی شود ؟
لابد بدم وگرنه جهان پیش چشم من
این گونه تار و تیره و مبهم نمی شود
لابد بدم وگرنه غزل هایم این چنین
آتش بیار معرکه غم نمی شود
ماها اگر که گرم بتابی شب مرا
از مردمان یخ زده سردم نمی شود
حالا بیا و لطف کن و گرم تر بتاب

چیزی از آفتاب شما کم نمی شود

---------------

ما منتظريم از سفر، برگردي
يکروز شبيه رهگذر برگردي
با کاسه ي آب و مجمري از اسپند
ما آمده ايم پشت در، برگردي
وقتي سر شب که رفتنت را ديديم
گفتيم نمي شود سحر، برگردي؟؟
ما منتظر تو ايم آقا، نکند
يک جمعه غروب بي خبر برگردي
من گوشه نشين کوچه ي برگشتــم
اي کاش که از همين گذر برگردي
پرواز نمي کنيم از اينجا، بايد
در فصل نبود بال و پر برگردي
وقتش نرسيده است اي مرد ظهور
با سيصدوسيزده نفر،برگردي؟

----------

 امروز آقا، بي تو جور ديگري بود
 حتي نگاه ياسها، نيلوفري بود
 خورشيد مثل پنج شنبه پا نمي شد
 انگار بين رختخوابش بستري بود
 برشانه هاي شمع ها در اول صبح
 تابوت يک پروانه ي خاکستري بود
 وضعيت آب و هوا مثل هميشه
 مثل هواي جمعه ي پشت سري بود
 چشم زمين جاهليت خيز دنيا
 دنبال خطّ کوفي پيغمبري بود
 اينکه غروب است و کمي بارانيم، نه
 از اولش همه روز گريه آوري بود
 در چشمايم ، التماس آخرينم
 ما را به سمت "چشمهايت مي بري" بود
 اين سال هشتادوهفت شمسي ما
 آقا چه مي شد سالِ خورشيدي تري بود؟

----------

ادامه نوشته

یکشب دلم بهانه کرببلا گرفت

یکشب دلم بهانه کرببلا گرفت

قلبم شکست و دور و برش را خدا گرفت

پس پا شدم به نیت روضه ،که ناگهان

دیدم بهشت آمد و دست مرا گرفت

ای زائری که می روی آهسته تر برو!

شوق غم حسین ،مرا هم فرا گرفت

اذن دخول خواندم و وارد شدم ولی

ادامه نوشته

اي همه دلها حرمت يا رضا

اي همه دلها حرمت يا رضا
خلق خدا و کرمت يا رضا
جنّ و بشر، حور و ملک مي‌برند
سجده به خاک حرمت يا رضا
بر سر اين مملکت از بام طوس
سايه فکنده، عَلَمَت، يا رضا
نيست عجب گر که طواف آورد
کعبه به دور حرمت يا رضا
زاده ي موسايي و عيسي کند
زندگي از فيض دمت، يا رضا
بس‌که بوَد، لطف و عطايت زياد
ظرف وجود است کَمَت، يا رضا
گر تو قبولم نکني، مي‌دهم
به جان زهرا قسمت يا رضا
ادامه نوشته

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا
دست نیازم بود باز به سوی رضا
آرزویم این بود تا دم مردن شود
چشم گنه کار من باز به سوی رضا
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بود در حجاز زائر کوی رضا
با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش
جان مسیحا بود زنده ز بوی رضا
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا
کشور ایران فقط نیست به او متکی
زندگی کائنات بسته به موی رضا
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا
چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جنت جنت بود روی نکوی رضا
"میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا