امام زمان(عج)-ولادت
هميشه رهسپرم سوي جاده ي خورشيد
منم مسافر پاي پياده ي خورشيد
چه فرق ميكند از پشت ابر هم باشد
به طالبش برسد استفاده ي خورشيد
منم كه كاسه به دستم منم كه ظلماتم
دو جرعه نور دهيدم ز باده ي خورشيد
اگرچه دورم از آقاي خود ولي از او
جدا نگشتنيم چون بُراده ي خورشيد
شناسنامه ي من صبح اول ايجاد
چنين نوشته منم بنده زاده ي خورشيد
سلام ميدهم از عمق اين دلِ تاريك
به آخرين پسر خانواده ي خورشيد
تويي تو معني يا نور و عمق يا قدوس
بگو كه حضرت خورشيد كِي رسم پابوس؟
كبوتران خدا مژده ي سحر دادند
تمام از شب ميلاد تو خبر دادند
كلاغهاي دِهِ ما به يمن آمدنت
چو بلبلان همه آواز عشق سر دادند
بهار حُسن خداوند با رسيدن تو
به شاخه شاخه ي اين شعر برگ و بر دادند
درختها همه هنگامه ي قدم زدنت
ز شوق ديدن تو دست با تبر دادند
عروس باغچه ي ياس،مادرت نرگس
چه كرده بود به او اينچنين ثمر دادند
هزار شكر خدا را كه باز هم امروز
به خانواده ي زهراي ما پسر دادند
نفس بريده صدا ميزنيم در همه حال
به دادمان برس اي ميم و حا و ميم و دال
هزار بار هم افتد اگر به رخسارت
به چشم كس نَبُوَد باز تاب ديدارت
به شوق گرمي دستانت آمدم خورشيد
بيا و راه بده ذره را به دربارت
به سايه سار بهشت خدا چه حاجتمان
بس است بر سرمان سايه سار ديوارت
هزار يوسف مصري كلاف حُسن به كف
نشسته اند به صف در ميان بازارت
به شيوه ي پدرانت چه ميشود بينم
كنار سفره ي ما باز كردي افطارت
برو سفر به سلامت كه هر كجا هستي
امام آخر دنيا خدا نگهدارت
به جسم مرده ي دنيا دوباره جان آيد
زمان آمدنش باز هم جوان آيد
روايت است كه در روزگار آمدنت
زمين تمام شود بي قرار آمدنت
روايت است كه بالاترين عبادت خلق
در اين زمانه بُوَد انتظار آمدنت
روايت است ز اصحاب خوب شيطان است
كسي كه كار ندارد به كار آمدنت
روايت است كه با ذوالفقار مي آيي
چه با شكوه بُوَد اقتدار آمدنت
روايت است قيامي كه سيدش يمنيست
خبر دهد چو نسيم از بهار آمدنش
مقام رهبري آن سيد خراساني است
نشانه ي دگر روزگار آمدنت
نشانه هاي ظهورت هنوز كامل نيست
دلي كه منتظرت نيست گِل بُوَد دل نيست
(شاعرش را نميشناسم)
اللهم عجل لوليك الفرج
صبح الست بود و خدا بي حساب داد
آرامشي به هستي در اضطراب داد
عشق آفريد و عالم و آدم خطاب كرد
بر هر كه بوده فرصت يك انتخاب داد
با چارده ظهور ، خدا پرده را گشود
من را به دست اين دلِ خانه خراب داد
از من نبود حرفي و عشق از طُفيلشان
مشتي گرفت و خاك مرا پيچ و تاب داد
ميخواست تا تبار مرا هم نشان دهد
آنجا به جاي آب به خاكم شراب داد
انگور تاكهاي بهشتي رسيده بود
من تشنه بودم و به لبم جام ناب داد
من چون تو مست،مست تماشا شديم ما
پيمانه نوش يوسف زهرا شديم ما
باغ بهشت زمزمه ي او گرفته است
امشب كه عطر نرگس شبّو گرفته است
امشب كليم، خادم اين طاق نصرت است
از دشتِ عرش نافه ي آهو گرفته است
يونس به دست مجمر و اسپند بياورد
يوسف خميده دسته ي جارو گرفته است
رخصت نداده اند كه جبريل هم رسد
يك گوشه در بغل سر زانو گرفته است
گيسو گلاب و آينه را چرخ ميدهد
مريم به عرش چادر بانو گرفته است
حتي خليل قبله ي خود گم نموده و
سر را به سوي آن خَم ابرو گرفته است
از شوق،صبر حضرت زهرا سر آمده
امشب اگر غلط نكنم حيدر آمده
تكيه بزن به كعبه،امير سوارها
پايان بده به سردي اين انتظارها
چشم مرا به آب بصيرت زلال كن
پيدا كنم مسير تو را در غبارها
از چشمه ي معارف خود جرعه اي ببخش
باران ببار بر تن اين شوره زارها
پاي مرا به راه ولايت ثبات دِه
دستم بگير تا گذرم از حصارها
بين تنور عاشقيت شيعه ام نما
مقداد وار مثل همه سر به دارها
بر ندبه هاي ساده ي من برگ و بار دِه
پُر كن تمام سال ما را از بهارها
خط ميكشم به روي تمامي جمعه ها
تا جمعه اي كه سر زند از روزگارها
جز عطر عشق بر سر گيسو نميزني
تو با حسين، عشق خدا مو نميزني
همسايه ي قديمي دلهاي ما سلام
اي عابر غريبه ي اين كوچه ها سلام
وقتي عبور ميكني اين بار چندم است
من ديده ام تو را و نگفتم تورا سلام
شايد تويي همان كه سر كوچه زودتر
گفتي براي بار هزارم به ما سلام
ديدم به روي سنگ مزاري نوشته بود
من را كه كشت؟داغ تو آقا بيا سلام
بر حمد و بر قيام و ركوع و سجود تو
بر قامت و قيامت بي انتها سلام
بر جلوه ي قنوت و سلام تشهدّت
وقت اذان به اشهد ان لا الا سلام
اما گمان كنم كه جواب تو ميرسد
تا ميكني به جانب كرب و بلا سلام
جانم اسير اشهد انَّ امير توست
آقا خوشا به حال دلي كه اسير توست
(شاعرش را نميشناسم)
با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از کلیه شاعران محترم که اشعارشان در این وبلاگ می باشد و نامشان درج نشده است تقاضا داریم جهت ساماندهی و درج نامشان به ما اطلاع دهند.