امام هادی النقی(ع)-مناجات



طلوع صبح می پرد دو پلک من برای تو

دلم عجیب می کند هوای تو، هوای تو ...

و بعد از آن دو چشم من پر از خیال می شود

و چکه چکه می کند به راه آشنای تو

اگر چه تا به حال من ندیده ام رخ تو را

ولی چه ساده می رسد به گوش من صدای تو

فضای خانه ی دلم پر از گلاب می شود

همین که گریه می کنم دوباره پا به پای تو

چه شاعرانه می شود اگر شبی دو چشم من

نگاه خود بیفکند به چشم دلربای تو

سوال بی جواب من پر از نیاز و خواهش است

شود که بوسه ای زنم به خاک سامرای تو؟!

عجیب غصه ای شده نبودنت میان ما

عجیب قصه ای شده دوباره ماجرای تو

محمدرضا طاهری

امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها


دریاست ولایت و تو کمتر ز کفی

شیطان صفتی و بی حیا و شرفی

حیف نجف معظم مولا نیست؟!!

شاهین حرامزاده ای، نه نجفی

 قاسم نعمتی

امام هادی النقی(ع)-مناجات



گرفته گنبد ویرانه چشم زائر را

و غرق غربت غم کرده هر مجاور را

نشست از حرمت خاک سرد بر سر شهر

گرفت خاک عزا چهره‌ی معابر را

چه قدر کفتر بی خانمان برایت ماند...

قفس شده‌ست زمین، دسته‌ی مهاجر را

دوباره مرثیه شد غصه‌های سنگینت

شکست حرف غمت قامت منابر را

زبان شعر به لکنت رسید در این بیت

غمت گرفت گلوگاه شعر شاعر را

اگر چه حال من و شعر رو به ویرانی‌ست

ولی تحمل کن این دو بیت آخر را

شکستِ قافیه‌هایم فدای گنبد تو

شکسته است غبارِ نبودنش دل را!

و شاعری که تهی دست از مضامین است

نوشته از تو که باشد گدای سامرّا

محمدهادی علی بابائی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد

 به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد

 دوباره حس سرودن گرفته ام آقا

 و با اجازه ی دستت بگو... دلم آمد

 هنوز مرقد تو سامرای عشاق است

 بدون عشق مگر می شود حرم آمد؟

 میان مسجد اعظم، گدای سامری ام

 و جامعه، شب جمعه، چه با کرم آمد

 حریم حرمت تو قابل شکستن نیست

 و شأن نام تو در این زبان الکن نیست

 همیشه چهره ی تو رنگی از تبسم داشت

 بگو که سنگ ابوهاشمت تکلم داشت

 چهار روز عزیزی که روزه مستحب است

 جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت

 هر آن که چهره ی نورانی تو را می دید

 درون چشمه ی قلبش غدیری از خم داشت

 چقدر خواست تو را سرزنش کند امّا

 همیشه این متوکل سرِ توهّم داشت

 اسیر سلسله ی توست بغض زندان ها

 به خاک پای تو مستند کلّ حیوان ها

شهادت تو "دوشنبه" است...ای دهم دلبر

 دوشنبه قصه ی آتش، وفات پیغمبر

علی پورزمان

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت



مثل امواج خروشان كه به ساحل برسند

وقت آن است كه عشاق به منزل برسند

هادی راه تو هستی و یقیناً بی تو

ناگزیرند از آغاز به مشكل برسند

رهروان از تو و از جامعه تا بی خبرند

كی به درك قلم و قاف و مزمل برسند

واجب دین خدا بودی و تركت كردند

در شتابند به انجام نوافل برسند

در جهان حاكم جبار فراوان دیدیم

كه بعید است به پای متوكل برسند

سامرای تو مدینه ست مبادا یك روز

صحن های تو به ویرانی كامل برسند

با هم از غربت و داغ تو سخن می گویند

شاعرانی كه به درك متقابل برسند

واژه ها كاش كه از سوی تو الهام شوند

تا به این شاعر آشفته ی بیدل برسند

احمد علوی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات و شهادت-رباعیات



یک عمـــر برای دین منادی بودی

 آیینــــه ی صبری متمادی بودی

 این قوم همیشه با تو بد تا کردند

 با اینکه برای همه "هادی" بودی

***

یک عمر دلت به حال مردم می سوخت

 روشنگری تو درس دین می آموخت

 تو مرد شکنجــه دیده ای بودی که

 با صبـر دهـان دشمنانش را دوخت

***

 با کفــر اگر حکومـتی پا برجاست

 با ظلم و ستم هر آینه رو به فناست

 هرجا که ستم شود اَبَر مردی هست

 هر جا متوکلیست "هادی" آنجاست

***

افشاگری ات ضامن دینداری شد

 در چشم تمام دشمنان خاری شد

 این نهضت حق به یمن روشنگری ات

 بیــدارتــرین نهضـت بیـــداری شد

***

" ماییم و نوای بی نوایی " آقا

 در پیش خدا شفیع مایی آقا

 این ورد زبان الکن شاعر هاست:

 خورشید غریب سامرایی آقا

***

 در بستر دین چه بی قراری کردی

 از مذهب شیعه پاسداری کردی

 در اوج شکنجه ها و بیداد ستم

 تو سی و سه سال بردباری کردی

***

 از حلم و حیا و دین سرودی یک عمر

 جز عشق کسی را نستودی یک عمر

 از این همه بگذریم در زندگی ات

 مثل پدرت"جواد" بودی یک عمر

***

 در چشم همه مرد نجیبی بودی

 هم مرهم درد و هم طبیبی بودی

 تا روز قیامت دل ما یاد شماست

 آقا تو عجب مرد عجیبی بودی

***

 ماهی و به قصد قربتت می آیم

 اصلا به هوای تربتت می آیم

 آقا چه ضریح با صفایی داری

 رخصت بدهی به خدمتت می آیم

سجاد سعیدنژاد


امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها



باید اول معرفی بکنم

ریشه و اصل و اعتبارم را

که بفهمند مردم تاریخ

از تو دارم هر آن چه دارم را

 

بی شک اجداد من غلامان

حلقه به گوش آستان توأند

در همین خطه تا نفس دارند

میزبان نوادگان توأند

 

توی این کشور علی مذهب

که همه مردمش مسلمان اند

اولین مردمی که شیعه شدند

مردم سربلند گیلان اند

 

همه هستند در ولایت ما

مست مولا علی و اولادش

زندگی تمام ماست که در...

...دست مولا علی و اولادش

 

ما مگر مرده ایم که بعضی

به شما احترام نگذارند

بنویسند نام تان را و

بعد علیه السلام نگذارند

 

به تو روزی اگر جسارت شد

بی شک آن روز، روز مردن ماست

تا قیامت از این جسارت ها

لکه ی ننگ روی دامن ماست


برتر از هر چه هست می بینم

روی ماه امام هادی را

با جهان ها عوض نخواهم کرد

یک نگاه امام هادی را

 

مرد درد آشنای سامرا

پدر روزهای سامرا

باید آقا برای دیدن تو

بنشینم کجای سامرا؟

 

نور ناب همیشه ی دنیا

دست من را به دست خود بسپار

معنی سرّ حق تو هستی و

مرقدت هست مخزن الاسرار

 

این طرف ها اهانت به شما

آن طرف ها به مردم بحرین

من قسم می خورم که برخیزم

من قسم می خورم به خون حسین

مجتبی حاذق

امام هادی النقی(ع)-شهادت



آن دشمنی كه بر جگرم نقش غم كشید

جان از تنم به حربۀ زهرِ ستم كشید

ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام

زهر جفا مرا به همان پیچ و خم كشید

در احتضارم و بدنم درد می كند

این سَمّ جان شكار ، توان از دلم كشید

وقتی كه دید، تشنگی ام قاتل من است

جان را اَجل ز سینۀ من لاجَرم كشید

عمرم شبیه مادر پهلو شكسته شد

نخل جوانی ام ثمر از عمرِ كم كشید

جز زهر كینه مایۀ آرامشم نشد

دریا ز موج خسته شد و چشمه نَم كشید

طاغوت، با سلالۀ زهرا چه ها نكرد

ما را برون ز خانه چو یك متّهم كشید

بالا گرفت كار جسارت به اهل بیت

كارم به سوی بزم شراب و ستم كشید

من وارث بلای خرابه نشینی ام

سوز دلم دوباره به درد و اَلَم كشید

ای كربلا! چو شاهدِ ویرانی ات شدم

گویی كه ابن سعد سنان بر تنم كشید

بهتر كه قبر مادر ما مخفیانه ماند

ورنه كدام حرمله دست از حرم كشید

این ظلم ها هدایت ما را عوض نكرد

شكر خدا، ولایت ما تا عجم كشید

نام علی و فاطمه جاوید مانده است

دشمن خیال كرد بر آنان قلم كشید

ما روی دوش، پرچم عصمت كشیده ایم

دردا، عدو علیه عدالت علَم كشید

دنیا كه خود به خود، قفسِ جانِ خسته بود

تبعید هم به گوشه ای از مَردمَم كشید

از آفتاب زندگی ام بهره كم گرفت

شرمنده ام كه سختی از آن اُمتّم كشید

افطار كردم و جگرم پاره پاره شد

جدّم رسید و وقت سحر در برم كشید

در آخرین نفس، پسرم چون بغل گشود

بُغضش گرفت و پارچه ای بر سرم كشید

 محمود ژولیده

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



نور تو، روح مرا منزل به منزل می برد

کشتی افتاده در گِل را به ساحل می برد

مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر

بوی بارانت مرا منزل به منزل می برد

عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو

هم ز مجنون می برد دل، هم زِ عاقل می برد

«اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها....!

«جامعه» ما را به شرح این فضائل می برد

ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم

شهر ری با اذن تو از کربلا دل می برد

مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را

گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می برد

کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه

اشک هایت عشق را تا آن مراحل می برد

فاطمه نانی زاد

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت



بالاتر از این هاست لوایی که تو داری

 خورشید دمیده ز عبایی که تو داری

 از بنده نوازی و عطایی که تو داری

 آقای جهان است گدایی که تو داری

 ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی

 محبوب شده از کرمت شغل گدایی

چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند

 مهر تو به دل های مصفا بنشیند

 هر کس به دلش مهر تو آقا بنشیند

 مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند

 لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم

 آن روز دعا کرده که امروز چنینیم

تو آینه داری و کلام تو گهر بار

 در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار

 حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار

 بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار

 در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد

«با آل علی هر که در افتاد ور افتاد»

بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست

 ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست

 چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست

 در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست

 "العبدُ و ما فی یده کان لمولاه"

 از برکت خورشید کند جلوه گری ماه

تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است

 اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است

 تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است

 جای ولی الله کجا بزم شراب است؟!

 یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد

 یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد

گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت

 از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت

 لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت

 خون از لب شه، روح ز جان اُسرا رفت

 شد مجلس اغیار همان بزم خرابه

 وقتی که سر افتاد به دامان ربابه

سید علی رکن الدین

امام هادی النقی(ع)-شهادت



چون یا کریمِ خسته و بی بال و پر شده

در حجره ای که بسته درش محتضر شده

برگـشته رنگ و روش تنش تیر می کشد

وقتــی كه زهــر بر بــدنــش كــارگر شده

بـا چشم تـار تا به زمین خورد لـب فشرد

این ضـعف چـیره بر بـدنش دردسـر شده

یك دست زد به پهلو یك دست روی خاك

یـعنی كـه ارث مــادری اش بیـشـتر شده

دارد به روی مـــادر خـود فــكر مـی كند

خورشید عشق هر نفسش شـعله ور شده

دریــا میان چشم تـَرَش جــا گرفـته است

آری دوباره روضه ی زهرا گرفته است

 حبیب نیازی

امام هادی النقی(ع)-شهادت



تنها امام سامره تنها چه می كنی؟

در كاروان سرای گداها چه می كنی؟

دارم برای رنگِ تنت گریه می كنم

پایِ نفس نفس زدنت گریه می كنم

باور كنیم حرمت تو مستدام بود؟

یا بردن تو بردنِ با احترام بود؟

باور كنیم شأن تو را رَد نكرده است؟

این بد دهانِ شهر به تو بد نكرده است؟

گرد و غبار، روی تو ای یار ریختند

روی سرِ تو از در و دیوار ریختند

مردِ خدا كجا و این همه تحقیر وایِ من

بزم شراب و آیه ی تطهیر وایِ من

هرچند بین ره بدنت را كشید و بُرد

دستِ كسی به رویِ زن و بچه ات نخورد

باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد

دست كسی مزاحم پیراهنت نشد

این سینه ات مكان نشست كسی نشد

دیگر سر تو دست به دست كسی نشد

 علی اكبر لطیفیان


امام هادی النقی(ع)-شهادت



به روى خاک غربت سر نهادم یا رسول الله

ز دست دشمنان از پا فتادم یا رسول الله

ز آه آتشین و آب چشم و نالۀ جانسوز

بساط ظلم را بر باد دادم یا رسول الله

به زندان از غم موسى ابن جعفر جدّ مظلومم

برآمد آه سوزان از نهادم یا رسول الله

على را نور عینم من، گل باغ حسینم من

ببین فرزند دلبند جوادم یا رسول الله

فراز قلّه ی کوهى مرا برد از پى تهدید

همان کو داشت اندر دل عنادم یا رسول الله

ز سوز زهر خصم دون شدم مسموم در غربت

ز کف جان در ره جانانه دادم یا رسول الله

نگردد محو در تاریخ، شعر «حافظى» هرگز

چو با سوز درونش کرده یادم یا رسول الله

محسن حافظی

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت



رنگ و بوی درد دارد کوچه های سامرا

گریه باید کرد هر شب پا به پای سامرا

هر شب از فرط عطش ای هادی گم گشته گان!

می پرد مرغ دل ما تا هوای سامرا

گرچه دورست از ضریح سبز تو دستان ما

قلب ما آن جاست آن جا لا به لای سامرا

نسبتی دارد مگر با کربلا احوال تو

کاین چنین پیچیده هر جا نینوای سامرا

بوی حیدر داشت مولا رنج بی پایان تو

ریشه دارد در غریبی ماجرای سامرا

باز کن دست تسلّی را علی مرتضی

"کوفه کوفه" زخم دارد شانه های سامرا

رضا کرمی

امام هادی النقی(ع)-مدح



نور نامت برده هادی رونق مهتاب را

سوز قرآن خواندنت می گیرد از سر خواب را

آسمان نزدیک نزدیک است و می بیند زمین

معجزاتی روشن از آن گوهر نایاب را

چشم می بندی، شب است و سامرا بی نور و سرد

چشم را بگشای تا روشن کنی سرداب را

می شناسی مردمانِ بی مروت را تو خوب

دیده ای با چشم خود صد جعفر کذاب را

یا نقی سلطان مظلومم! نقی مولای صبر

بعد ازین با نام تو پر می کنم هر قاب را

بزم خفاشان مجال نام پر نور تو نیست

شیر کرنش می کند خورشید عالمتاب را!

نغمه مستشارنظامی

امام هادی النقی(ع)-مدح



خوش آن دل كز ازل دارد ولاى حضرت هادى

خوش آن سر كو بساید رخ به پاى حضرت هادى

دلا گر رستگارى خواهى از حول صف محشر

نما از حق طلب ظلّ لواى حضرت هادى

بجو از حق ولایش را همى جود و عطایش را

صفا ده گنج دل را از صفاى حضرت هادى

ببر نام گرامی اش كه باشد حل هر مشكل

بكوب از جان در دولت سراى حضرت هادى

به هر دردى دوا نامش كه در بازار حق عامش

شفا بخش امم دارالشفاى حضرت هادى

نبى اصل و على اسمى كه جان عالمش قربان

كه شد ایجاد دو عالم براى حضرت هادى

على بن محمد هادى دین حجت عاشر

كه عاجز نطق قاصر در ثناى حضرت هادى

چگونه مدح شاهى را توان گفتن كه مداحش

بُود همواره در قرآن خداى حضرت هادى

عبادت را بُود شرح قبولى دوستى او

قبول افتد اگر باشد رضاى حضرت هادى

بود جشن جنان حبش و بغضش آتش نیران

بود غلمان غلام آشناى حضرت هادى

 غلامرضا آذر مشهدى

امام هادی النقی(ع)-تخریب حرم سامرا



هم پنجره ها خراب این جام شدند

 هم آینه ها دچار ایهام شدند

 لرزید دل علی از این توهین ها

 محراب و ضریح در هم ادغام شدند

***

 دل های شکسته، بی قرارت شده اند

 پروانۀ بی پرِ مزارت شده اند

 ای سرو صبور! بمب ها هم حتی

 مبهوت شکوه و اقتدارت شده اند

***

 پر کرد ز غصه کاسه ی دنیا را

 آماده ی گریه کرد آدم ها را

 غُرّید زمان و ابرها باریدند

 تا بمب شکست بغض سامرا را

***

 در سوخت و نانجیب را فهمیدیم

 سوزاندن باغ سیب را فهمیدیم

 بی شمع شده مزارتان مثل بقیع

 امشب علی غریب را فهمیدیم

***

 از غربتتان غم به خروش آمده است

 این قرن تب آلوده به هوش آمده است

 بر شیعه روا نیست که ساکت باشد

 خون در رگ تاریخ، به جوش آمده است

ساراسادات باختر

امام هادی النقی(ع)-شهادت



یا رب از زهر جفا سوخت ز پا تا به سرم

شعله با ناله بر آید همه دم از جگرم

جز تو ای خالق دادار کسی نیست گواه

که چه آورده جفای متوکل به سرم

می دوانید پیاده به پی خویش مرا

گرد ره ریخت بسی بر رخ همچون قمرم

آن شبی را که مرا خواند سوی بزم شراب

گشت از شدت غم مرگ عیان در نظرم

خواست تا بر من مظلوم دهد جام شراب

شرم ننمود در آن لحظه ز جدّ و پدرم

زهر نوشیدم و راحت شدم از عمر ولی

ریخته خاک یتیمی به عُذار پسرم

با که این ظلم بگویم که به زندان بلا

قبر من کند عدو پیش دو چشمان ترم

هر زمان هست در این دار فنا مظلومی

حق گواه است که من از همه مظلوم ترم

 غلامرضا سازگار


امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت



با سر انگشتم نوشتم آه... باران گریه کرد

پشت شرمِ شیشه جاری شد خرامان گریه کرد

تیرگی ها را که باران از نگاهِ گریه شست

شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه کرد

در هجوم کشف های ناگهانی گُر گرفت

شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد

تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند

چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد

آه ای دریای نور، ای مهربان، ای لطف محض

در جوابم یک حرم، در خاک و ویران گریه کرد

هادی ای مظلوم گمنامِ تبارِ فاطمه

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد

کاظم رستمی

امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها



آقا از این که این همه تنها شدی ببخش

از این که خرج مردم دنیا شدی ببخش

مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است

اما غریب بین احبا شدی ببخش...

تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم

مظلومِ بی وفا شدنِ ما شدی ببخش

تقصیر ماست حرمتتان را شکسته اند

زخمی بی تفاوتیِ ما شدی ببخش

حالا برای پر زدنت گریه می کنیم

هی در عزای پر زدنت گریه می کنیم

حسین رستمی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



آیینۀ چشم می کندم سیر حالتان

حیرانم از روایت فعل محالتان

مظلومی آن قدر که ندارند اتفاق

حتی مورخان به سر سن و سالتان

از میوه های علم شما سیر می شویم

حتی اگر به ما برسد سیب کالتان

نفرین به ما اگر به تمنای روشنی

بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان

ابن الرضای دومی و سجده می کنیم

بر آفتاب مشرقی بی زوالتان

هر کس که سائل کرمت شد کریم شد

کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد

حسین رستمی

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت



آن نازنین كه وصف جمالش خدا كند

امشب خدا كند كه نگاهى به ما كند

آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر

باشد كه درد جان و دل ما دوا كند

آن بى نیاز از همه غیر خدا خوش است

ما را گره ز كار فرو بسته وا كند

آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق

شاید به ما شكسته دلان اعتنا كند

آن چشمۀ دعا كه دعا مستجاب از اوست

چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا كند

پیوند خورده زندگى ما به مهر او

این رشته را كس نتواند جدا كند

عالم به خوان رحمت او میهمان ولى

یك تن نشد كه حق نمك را ادا كند

خواهد كند ثناى كسى را اگر كسى

بهتر همین كه مدحت ابن الرضا كند

ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن

كامشب جهان را ز رخش با صفا كند

چارم على ز عترت و نور دل جواد

كو چون جواد لطف نماید عطا كند

گویى على به روى محمد كند نگاه

چون این پسر به روى پدر دیده وا كند

هادى دهم امام كه در روزگار خویش

جابر سریر معدلت مرتضى كند

دیدار او كدورت دل را جلا دهد

ایماى او حوائج مردم روا كند

باید رضا خاطر او آورد به دست

خواهد ز خود هر آن كه خدا را رضا كند

آن كو كند فصیح تكلم به هر زبان

كى از جواب راز دل ما ابا كند

كار خدا به امر خدا مى ‏كند بلى

من عاجزم از این كه بگویم چه ها كند

ابن السبیلك چون ز ابن الرضا سوال

از راز بعثت سه تن از انبیاء كند

گیرد جواب خویش و نشیند ز پا و باز

یحیى ابن اكثم از پى او ادعا كند

او نیز مفتضح ز سوال و جواب خویش

اقرار بر فضیلت آن مقتدا كند

اى هر چه هست عالم و آدم فداى او

در حفظ دین چو هستى خود را فدا كند

در راه سر بلندى قرآن كند درنگ

بر او هر آن قدر متوكل جفا كند

از جور و ظلم دشمن و تبعید و حبس و قتل

راضى به هر چه حكمت حق اقتضا كند

با سعى و صبر خویش به گرد حریم دین

هر جا حصار محكمى از نو بنا كند

نور خدا كجا و بساط شراب آه

خصم سیاه دل ز خدا كى حیا كند

كى آید از ولى خدا خواندن سرود

خواند ولى چنان چه سرورش عزا كند

او مایه‏ ى حیات جهان است وى دریغ

دشمن ورا شهید به زهر جفا كند

اى یادگار آل محمد خدا به ما

لطفى اگر كند ز طفیل شما كند

صاحب دلى كجاست كه چون ابن مهزیار

بر دیده خاك پاى تو را توتیا كند

اى زاده‏ى جواد و به سان پدر جواد

مهرت نشد كه قهر به سوى گدا كند

افتاده‏ ام به دام بلا یا ابالحسن

غیر از تو كیست؟ آن كه ز دامم رها كند

دست گدایى من و دامان تو بلى

جز سوى تو گداى تو رو در كجا كند

من بندۀ ذلیلم و تو خسرو جلیل

چون تو ثنا كنم كه خدایت ثنا كند

خواهم كه بیش مدح تو آرم ولى ز عجز

این طبع نارسا به همین اكتفا كند

باشد كه حق به خاطر تو یا ابالحسن

ایمان كاملى به "موید" عطا كند

سید رضا موید

امام هادی النقی(ع)-شهادت



آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته

مادرت را باز در هول و وَلا انداخته

کاری از دست طبیبان بر نمی آید غریب

در کنار بستر تو مرگ جا انداخته

پوستی بر استخوان داری به زهرا رفته ای

خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته

رفته رفته حجره ات گودال سرخی می شود

زهر، لب های تو را از ربنا انداخته

تشنگی بی رحم تر از نیزۀ زیر گلوست

تارهای صوتی ات را از صدا انداخته

جام می شرمندۀ اندوه چشمانت شده

ماجرا را گردن شام بلا انداخته

شام گفتم، خیزران آمد به یادم "وای وای"

گریه ها را یاد طشتی از طلا انداخته

وحید قاسمی

امام هادی النقی(ع)-مدح



شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علیَ النقی

سفری کنم و سری زنم به سرات یا علیَ النقی

به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس

برسم به مأمن آسمانِ رهات یا علیَ النقی

هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن

بنویس سر در مشق های سیات یا علیَ النقی

بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت

شود آب های جهان اگر که دوات یا علی النقی

بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم

که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علیَ النقی

تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی

و سروده ای غزل از زبان خدات یا علیَ النقی

و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت

شده اید رب جلی ولی به صفات یا علیَ النقی

ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن

و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علیَ النقی

منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو

که سلام می دهمت به شوقِ لقات یا علیَ النقی

نبُوَد به بودن تو غمم، به خدا که حُرِ جهنمم

که گرفته ام به ولات برگِ برات یا علیَ النقی

بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تو را

سر خویش را بزنم به کویِ منات یا علیَ النقی

محمد بیابانی

امام هادی النقی(ع)-شهادت



بگذار کمی عرض ارادت بنویسم

دور از تو و با نیت غربت بنویسم

سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر

بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم

بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر

یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم

ادامه نوشته

امام هادی النقی(ع)-مدح



نمی رسد به کمال تو فهم بال کسی

که مدح شأن تو گوید زبان لال کسی

به زیر سایه ی لطفت مقیم خواهد شد

اگر به دست کریم تو شد حواله کسی

به اوج می روی و پا به پات می آید

شبیه آن که بگردد کسی وبال کسی

"مقام نوکری" ما مقام سروری است

مدال حلقه به گوشی شده کمال کسی

تو "هادی" و همه ی خانواده ات "مهدی"

عجیب نیست بدون شما زوال کسی

***

  آقای کاظمی نیا

امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها


هر کس که اهانت به گل یاس نماید

او را به یقین نطفه ی ابلیس بزاید

سیمرغ کجا و رجز پشه ی بی جان

خورشید کجا و شرر شعله ی بی جان

آن تیر که ابلیس رها بر دل ما کرد

تیری ست که نمرود سوی شاه رها کرد

طوفان چه هراسد ز رجز خوانی و فریاد

" با آل علی هر که در افتاد ور افتاد "

ابلیس بداند که بود ذکر منادی

مولای همه عالمیان حضرت هادی