حضرت علی اکبر(ع)-مدح




در کربلا شمیم گل یاس آمده

 لرزه به جان دشمن خناس آمده

از میمنه به میسره طوفان به پا شده

 شاگرد رزم حضرت عباس آمده

***

هر دم که لب به لعل لبت وا کنم علی

اسرار عشق خویش هویدا کنم علی

از بس شبیه مادرمان راه می روی

قدری قدم بزن که تماشا کنم علی

***

در سرزمین عشق تو سامان عالمی

جان حسین فاطمه جانان عالمی

ارباب زاده ای و همه نوکر توییم

تو سرور تمام جوانان عالمی

 قاسم نعمتی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح




آسمان دل ارباب قمر می خواهد

شجر طیّبه ی عشق ثمر می خواهد

هرجه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست

هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد

وقت بر لشکر دشمن زدنش فهمیدند

جگر شیر دوتا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوت اند

پسر این است، پس ای وای، پدر می خواهد...

الفرار از دم شمشیر بنی هاشمیان

الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیبت تیر نگاهش به عمویش رفته

دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته

که عدو روبرویش چند تبر می خواهد

هرکه آماده ی جنگ است ز پا افتاده

رزم با دلبر ارباب کمر می خواهد

هرکه دلتنگ پیمبر شده اینجا باشد

هرکسی حیدر کرّار اگر می خواهد...

شاهزاده ست ولی جلوه ای از شاه شده

اشهد ان علیاً ولی الله شده

 حمید رمی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح


 

ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی

اشبه الناس به پیغمبرخاتم بودی

پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم

که تو زیبا تر از او در همه عالم بودی

ای علی اکبر لیلا، که تو در رتبه و جاه

پسر خاتمی و مفخر آدم بودی

ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت

گوهر حلقۀ انگشتر خاتم بودی

احمدی حُسن و حَسن خُلق و حسینی خِصلت

صاحب این همه عنوان تو مسلم بودی

در همه ملک عرب شهره به زیبایی و حسن

در سماواتِ ادب نیر اعظم بودی

از همان خال سیاهی که به کنج لب توست

می توان گفت که تو، ماه مجسم بودی

ماه شعبان ز جمال تو درخشان شد و باز

ماه تابندۀ شب های محرم بودی

بیشتر، از شهدا نام تو را می خوانند

که به میدان شهادت تو مقدم بودی

دل و دست تو نلرزید و نشد عزم تو سست

در ره دین خدا ثابت و محکم بودی

با لب تشنه چرا کشته شدی بر لب آب؟

تو شفا بخش دل عیسی مریم بودی

چه بگوید به مدیح تو بیان(خسرو)؟

که تو شایسته تر از هرچه بگویم بودی

سید محمد خسرونژاد

حضرت علی اکبر(ع)-مدح



می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

"المنته لله که در میکده شد وا"

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

سیدحمیدرضا برقعی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح



 

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده شعرم خیال برگردد

بدون تو من ازین ماه برنمیگردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

نگاه می کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

به ساحتی که تویی آسمان چه می فهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

اگر مکبر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی ازین سطر لال برگردد

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

ازین به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

ببینم او که مرا شاعر آفریده تویی

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم

و چشم های تو جنات تحت الانهار

و چند تایی ازین آیه ها که می خواهیم

نه دعبلیم که در حشر با شما باشیم

برای لخت نماندن عبا که می خواهیم

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم

و دفن کرده مرا زیر روضه های شما

...تو زیر پای پدر من به زیر پای شما

 هادی جانفدا

حضرت عباس(ع)-مدح


در طریق عشق بازی امن و آسایش خطاست

با بلای عشق عاشق سینه چاک و مبتلاست

مست مستم من الا یا ایها الساقی بیا

یک دو جرعه باز می نوشم می باقی بیا

می مرا از خود جدا کرده به مستی می برد

می مرا هوشیار کرده سوی هستی می برد

می که می نوشم لبانم سرخ و می گونی شود

عاشق لیلای رخسارش چه مجنونی شود

تا که مستم از نگاه او مسلمانی کجاست ؟

چشم او شاعر شده عمان سامانی کجاست ؟

سجده باید کرد بر تولیت چشمان او

تکیه کرده آسمان بر قامت دستان او

جنگ صفین است و با جان رقص شمشیرش ببین

ای صد و ده بیشتر دست علم گیرش ببین

محمد رضا ناصری
ادامه نوشته

حضرت عباس(ع)-مدح


ای آن که ز ادراک تو ایمان متصوّر

از پنجه ی لا حولِ تو... طوفان متصوّر

با غرّش تان گشت قیامت متبادر

در علقمه دریای خروشان متصوّر

نام تو نموده ست جهان را مُترنّم

سقّایی و با یاد تو باران متصوّر

«غیرت» رگ جوشیده ی در گردن یار است

تنها به مقام تو شود آن متصوّر

دستان تو آیات بریده ست اباالفضل!

گشته ست چنان سوره ی «رحمان» متصوّر

نام تو کلیدِ ادب و روح نجابت

در پرسش تاریخ، کما کان متصوّر

در شرح تو و دست تو عالم متحیّر

ایثار تو در یاد شهیدان متصوّر

مشک و عَلَم و منصبِ سقّایی ات عباس

در ذهن تو فریاد عمو جان متصوّر

بیچاره فراتی که به کامش نرسیده ست

هستی تو در آن ذهن پریشان متصوّر

تو غرّش پنهان علی در عَرَصاتی

در پنجه ی ایمان تو طوفان متصوّر

علی کفشگر

حضرت عباس(ع)-مدح



مائیم و دل و دست و پناه تو اباالفضل

در حسرت یک جرعه نگاه تو اباالفضل

عالم همه بند است به آن گوشه ی چشمت

محشر به همان طَرفِ کلاه تو اباالفضل

دیریست که سینه زن بین الحرمین ایم

زیر عَلَم سبز و سیاه تو اباالفضل

در لحن عراقی و حجازی تو غرق ایم

مدهوشِ رجز های سه گاه تو اباالفضل

دل می بَرَد و می بَرَد و می بَرَد از ما

لبخندی از آن روی چو ماه تو اباالفضل

روزی اگَرَت از عطش و عشق بپرسند

دستان بریده ست گواه تو اباالفضل

ما تشنه ی آب ایم از آن مشک سیاهت

مست نگه گاه به گاه تو اباالفضل

با لشکری از اشک به پابوس تو آئیم

مائیم شهیدان سپاه تو اباالفضل

آن قدر بلند است به تکرار ملائک

در نزد خدا عزّت و جاه تو اباالفضل

تو چشم به راهی که ز در فاطمه آید

ما نیز بدان چشم به راه تو اباالفضل

علی کفشگر

حضرت عباس(ع)-مدح



 نمک چشم تو دریای طلب می طلبد

وصف لعل دهنت باغ رطب  می طلبد

از غباری که نشسته به لب پر ترکم

می شود گفت قدمهای تو لب می طلبد

روز من را شب گیسوی شما کرده سیاه

اصلاً ای ماه سرودن ز تو شب می طلبد

به خضوعی که خدا در نظرت ریخته است

درک آغوش نگاه تو ادب می طلبد

سخت کرده تب شوق لب تو کار مرا

جگری نیست که بر دوش کشد بار مرا

چه کسی برده در این حاشیه چشمانت را

منکرم نقش زن ناشی چشمانت را

می توانند ملائک بگذارند مگر

آخرین قیمت نقاشی چشمانت را

می کشد با نظر ام بنین جبرائیل

طرح فیروزه ای کاشی  چشمانت را

کار و بارش به سر میکده ها افتاده

دیده هر کس که نمک پاشی چشمانت را

آدم از بادۀ چشم تو هوس می افتد

تو اگر جام دهی میکده پس می افتد

رضا دین پرور


ادامه نوشته

حضرت عباس(ع)-مدح



 تو از عشیره نوری ز ایل مهتابی

که هر کجا بروی خاضعانه می تابی

لجام وحشی امواج رام دست تواند

تو از طوایف پیغمبران گردابی

بدون اذن تو خاک آب هم نخواهد خورد

تو پیر معنوی باد و خاکی و آبی

به علقمه که تو با بال پر زدی گفتم

تو از قبیله تصویرهای بی قابی

نمی دهم به تو تصویر مشک، می ترسم

دوباره راه بیفتی ز بس سبک خوابی

حسین روی تو خم شد به سجده و افتاد

از آن زمان همه گفتند مُهر محرابی

حجت الاسلام رضا جعفری

حضرت عباس (ع)-مدح

 

از بس نوشته اند جمالت منور است

رویت سزای گفتن الله اکبر است

ای حمزه ی رسول گرامی کربلا

محو تو سید الشهدای پیمبر است

ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی

چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است

از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی

دستت شفیع امت زهرای اطهر است

سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد

کی هیبتت به هیبت زینب برابر است

آنان که نام ماه بنی هاشمت دهند

رخسارشان منور صد ماه و اختر است

فضل و کمال را به تو تفویض کرده اند

آنان که فضلشان همه از فضل داور است

روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند

آنان که از شهادتشان فیض محشر است

دل را شراب صحبت تو مست می کند

ما را خمار بوسه بر آن دست می کند

روز ازل که روز علمداری تو بود

آب حیات تشنه لب یاری تو بود

روزی که جام عشق عطشناک مرد بود

آن روز، روز سید و سالاری تو بود

کافی نبود سر بکشد جام عشق را

تنها کسی که شاهد می خواری تو بود

روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود

صحن الست صحنه ی دلداری تو بود

دل دادی و شد آتش دلبر به کام تو

لب تشنگی متاع خریداری تو بود

چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد

شرم شریعه از عرق جاری تو بود

وقتی تنت نشست ز مستی میان نور

عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود

بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد

فخر خدا برای گرفتاری تو بود

آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا

زهرا کنار علقمه در یاری تو بود

آن ساقی آفرین که تو را آفریده است

مشک تو را و اشک تو یک جا خریده است

 محمود ژولیده

امام حسین(ع)-مدح



زیباترین پدیده ی دامان کوثر است

این ماهْ پاره، روشنی چشم حیدر است

در گریه اش مغازله ی ابر و آسمان

در خنده اش طراوت جان پیمبر است

جبریل بال فرش کند پیش پای او

در التیام زخم، مسیحای دیگر است

نام قشنگ او: هوس واژه های شعر

در شاه بیت حادثه مضمون برتر است

آه ای حسین! ای هیجان شکوهمند!

تقدیر تو حرارت تقدیر مادر است

افسانه نیستی که بهای حقیقتی

تعبیر سرخ هر چه که در عشق بهتر است

نقش حماسه می زند آفاق چشم را

هر جا خیال کرب و بلایت مصوّر است

دنیا به بوی نام تو تعظیم می کند



پروانه نجاتی

آزادگی همیشه ز نامت معطر است

امام حسین(ع)-مدح



 با مهر حسین لطف حق می جویَم

وَز اشک غمش بار گنه می شویم

مدحش ز بیان مصطفی می گویم

فرمود حسین از من و من از اویم

سید رضا موید

حضرت زینب(س)-مدح+محمود کریمی+لینک صوت




در گیر و دار قافیه ماندن درست نیست

تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست

باید که عاشقانه بلا را به جان خرید

پای غمِ نگار نماندن درست نیست

در کوی عشق صحبت دلدادگی خوش است

حرف دگر میانه کشاندن درست نیست

از دل حرم بساز و بگو یا علی سلام

در سینه غیرِ یار نشاندن درست نیست

حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست

دل خانه ی محبت محبوبه ی علی ست

گفتم علی دوباره لبم باده خوار شد

گفتم علی درون دلم انفجار شد

گفتم علی دلم به ثریا عروج کرد

بر شانه ی بُراق محبت سوار شد

گفتم علی جواب شنیدم بلی بلی

دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد

گفتم علی و سینه ی آشفته گُر گرفت

بر شعله ی ولایتِ مولا دچار شد

یا قاهر العدو و یا والی الولی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

ادامه نوشته

حضرت زینب(س)-مدح



تازه فهمیدم دلم از خاک پای زینب است

اشک های دیده ام از اشک های زینب است

تازه فهمیدم دلم عصیان نمی گیرد چرا

این دل شوریده ام مست ولای زینب است

تازه فهمیدم که چشمانم چرا بی اشک نیست

از ازل آب و گلم غرق نوای زینب است

تازه فهمیدم که فریادم ز امداد کجاست

نعره های جانم از جنس صدای زینب است

«انتمُ المنصور» می دانید ای عشّاق کیست؟

این شما هستید، یاریتان برای زینب است

نسل عاشورا به صُلب کیست؟ در صلب شماست

ضامن نسل شما سوز دعای زینب است

ای برادرهای پیغمبر به دل هاتان سلام

سینه ی گرم شما مهد عزای زینب است

صورت زخم شما هم چون اسیران بلاست

تا ابد عالم پر از درد و بلای زینب است

خیمه ی پر شورتان از خیمه های کربلاست

پرچم سرخ شما زیر لوای زینب است

با تمام معرفت می گویم اینک یا حسین

عاقبت این جان ناقابل فدای زینب است

کرده دل های شما را فاطمه امیدوار

هر که خواهد کربلا حاجت روای زینب است

محمود ژولیده


امیرالمومنین(ع)-مدح



اگر ما با علی باشیم در دنیا علی با ماست

نه تنها اندر این دنیا که در عقبا علی با ماست

علی با حق و حق با او گواهم پنح دم یا هو

به ابجد سیر کن تا بنگری معنا، علی با ماست

مسیح از مرتضی پرسید راه آسمان ها را

بگو بر پیروان مکتبِ عیسی علی با ماست

ز لطفش نامهٔ اعمال شیعه می شود اصلاح

علی پرونده ها را می کند امضا، علی با ماست

خروشان موج در پیش و از طوفان چه می ترسی

بگو یک یا علی و بگذر از دریا علی با ماست

تعال الله ولایت بر سر ما سایه گسترده

تو بنشین مدعی در سایۀ طوبا علی با ماست

شهیدان بر در و دیوار این کاشانه بنوشتند

قسم بر همت مردانۀ زهرا علی با ماست

به عالم تا قیامت کشور ما ناز خواهد کرد

و بر این ناز می نازیم چون مولا علی با ماست

دل اهل ولا را گر هزاران بار بشکافی

در او بینی نوشته با خط خوانا علی با ماست

به شیطان بزرگ و کوچک دوران بگو ما را

هراسی نیست از تهدید امریکا علی با ماست

به کعبه زاده شد تا قبلۀ دل ها شود حیدر

قسم بر احترام مسجد الاقصی علی با ماست

دعای اعتکاف مادرش شد مستجاب آن شب

شنید از هاتف غیبی، مکن پروا علی با ماست

شب معراج طاها مرتضی را در فلک می جست

ندا آمد حبیب ما بیا بالا علی با ماست

"کلامی" با علی بودن به محشر عالمی دارد

بگو ای دل مکن اندیشۀ فردا علی با ماست

ولی الله کلامی زنجانی

امیرالمومنین(ع)-مدح



در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر

در حریم قدس یک پروانه ات روح الامین

موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم

رشته ای از تار و پود جامه ات حبل المتین

بهترین خلق بعد از بهترین انبیا

 ابن عم مصطفی داماد خیرالمرسلین

نقطه ی بسم اللهی فرقان موجودات را

در سواد توست علم اولین و آخرین

چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست

جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین

 صائب تبریزی

امام علی(ع)-مدح



نرسد اگر به على كسى، به كجا رود؟ به كجا رسد؟

به خدا قسم كه اگر كسى، به على رسد، به خدا رسد

سوى انبیا، سوى اولیا، ز طریق حب و ولا بیا

كه به جایى ار برسد كسى، ز طریق حب و ولا رسد

ز خودى برون ننهاده پا، نرسیده است به هیچ جا

چو كسى ز راه دگر سزد، سر او به عرش علا رسد

ز ره طلب به ولى برس، ز ره ولى به على برس

كه به خضر تا نرسد كسى، نتوان به آب بقا رسد

ز در على به در دگر، منه پا، كه مى ‏ندهد ثمر

نرسد كسى به على اگر، به هدر رود، به هبا رسد

در كس به غیر على مزن، ره كس به جز ره او متن

كه ازین در و ره اگر كسى، برسد به نور هدى رسد

نبود چو غیر على كسى، ز درش به عرش علا رسى

كه به اوج عزت اگر كسى، برسد به فرّ هما رسد

نه به كعبه رو نه به دیر رو، نه به فكر رو نه به سیر رو

ز منیّت ار گذرد كسى، ز ره على به منا رسد

به مروت ار بنهى قدم، تو به مروه یى، به خدا قسم!

به ره على ز صفا قدم، نهد ار كسى، به صفا رسد

به على اگر تو یكى شوى، ز دنس رهى و زكى شوى

به جز این اگر ملكى شود، ملكیتت به خطا رسد

تو شنیده‏ اى به بقا اگر ز طریق فقر و فنا رسى

ز على رسد چو كسى اگر به طریق فقر و فنا رسد

چو كسى مزكىّ و متقى، شود از طریق على شود

ز طریق بندگى على، كسى ار رسد، به تقى رسد

نه همى ز «ناد علىِ» او، شود آبگینه «سینجلى»

ملكوت هم پى صیقلى ز غبار او به جلا رسد

نرسد اگر كه ز لافتى، به ثبوت نفى تو زاهدا

نه ز «لم» رسد، نه ز «لو» رسد، نه ز «ما» رسد، نه ز «لا» رسد

به مریض دل نرسد شفا، ز دواى بوعلى از خدا

مگر از محبت مرتضى، مرض دلى به شفا رسد

من «كبریایى» خسته را، بده ساقیا ز مى‏ ولا

ز شراب حب على مگر همه درد من به دوا رسد

 مفتون همدانی

امام علی(ع)-مدح  



باز مرا سوی لبِ خُم کشید

قصه ی دریا به تلاطم کشید

آمد و طوفان من آغاز شد

باز دری رو به دلم باز شد

ساقی افلاک! سلامٌ علیک!

ای پدر خاک! سلامٌ علیک!

وای اگر باز جوابم دهی

شعر بخوانم، تو شرابم دهی

دست تو را عشق که بالا گرفت

دست تو نه دست خدا را گرفت

بر نکش از چهره تو کامل نقاب

تا نپرستند تو را بوتراب!

روح امین پیش تو پر باز کرد

با تو محمد سخن آغاز کرد

نوح شده غرق تو ای ناخدا

کشتی او را برسان تا خدا

قطره تو را دیده و دریا شده

«خاک ضعیف از تو توانا شده»

بَه! بِه تو و تیغ بلاجوی تو

شیری و شیران همه آهوی تو

بر سر ذوق آمده پروردگار

بس که می آید به تو این ذوالفقار

کار هزار آیت اعظم کنی

گوشه ی ابرو تو اگر خم کنی

ای خط توصیف تو بی خاتمه

جلوه ی ظاهر شده ی فاطمه

اول و آخر سر یک موی تو

ظاهر و باطن تو و بانوی تو

کشتی خلقت به هدف می رسد

تا که به ایوان نجف می رسد

قاسم صرافان

امام علی(ع)-مدح



بر بلندای فلک ذکر ملائک یا علی ست

هر که گوید یا علی، در روز محشر با علی ست

در طواف کعبه گر با دیده ی دل بنگری

هر طرف آئینه ای باشد کزان پیدا علی ست

گر خدا خوانم علی را، کفر باشد کفر محض

به که گویم المثنای حق یکتا علی ست

ای یهودی، ای مسیحی، ای مسلمان، ای فلان!

رکن کعبه، چلچراغ مسجد الاقصی علی ست

در شب معراج احمد نور از لب نور بود

دید در افلاک، ماه لیلة الاسرا علی ست

مردگان دم می گرفتند ز عیسای مسیح

غافل از آن که مسیحای دو صد عیسی علی ست

اوست سرّ اسم اعظم، واقف است او بر امور

راز پنهان در عصای پنجه ی موسی علی ست

با علی بودن علو و عزت و آزادگی ست

جبرئیل عرش را استاد بی همتا علی ست

خواستگاران فراوان داشت دخت مصطفی

از خدا دستور آمد همسر زهرا علی ست

بر فراز آسمان ها هم حکومت حق اوست

حاکم و فرمانروای عالم بالا علی ست

قدرت کل دُوَل، از ناخن او کمتر است

امپراطور بلند آوازه ی دنیا علی ست

از غدیر خم چه می دانی؟، نمی دانی بدان

بعد پیغمبر امام و رهبر و مولا علیست

ای که هی دم می زنی از اولی و دومی

بشنو ای ابله، ولی مسلمین تنها علی ست

اوست باب الّه، باب العشق، باب المعرفت

شیعیان باب گرام زینب کبری علی ست

تا ابد پروندۀ شیعه بدون خدشه است

قاضی دیوان کیفر، صاحب الامضاء علی ست

 سید حسن خوشراد

امام علی(ع)-مدح



امشب در میخانه، حق است که کوبیدن

لعل لب ساقی را حیف است نبوسیدن

گر مستم و هوشیارم، گر خوابم و بیدارم

کارم همه شب این است بر گرد تو گردیدن

ای شیر نجف حیدر وی شاه شعف حیدر

خوب است ز دست تو یک بادیه نوشیدن

ای پیر معارج تو وی باب حوائج تو

خوب است چنان باده در خم تو جوشیدن

ای کوه معانی تو ای بانگ ترانی تو

ای پیر و جوانی تو ای عمق پرستیدن

. . .

تو کیستی ای مولا سقا و اباالسقا

استاد ابوفاضل در آب ننوشیدن

چون بر لب آب افتاد زینب چو رباب افتاد

شد رخت اسارت را آماده ی پوشیدن

محمد سهرابی

امیرالمومنین(ع)-مدح



ستاره خاک نشینِ درِ سرای علی ست

ستاره هیچ، که عالم به زیر پای علی ست

ملائکه همه انگشت بر دهان دارند

در آن زمان که صدای خدا صدای علی ست

قنوت نافله هایش ستون عرش خداست

که عرش محو تمنای ربنای علی ست

عدالتی که پس از او به زیر خاک افتاد

به دست صاحب الامر است، او به جای علی ست

تمام آن چه که آورده حضرت احمد

فقط به نام علی و فقط برای علی ست

خدا به وقت شهادت حرم برایش ساخت

تمام خاک نجف، خاک کربلای علی ست

علیِّ عالی اعلاست حضرت حیدر

بهشت گوشه ای از صحن با صفای علی ست

قسم به حق که خدا خون بهای کرب و بلاست

امام کرب و بلا، خون و خون بهای علی ست

اَلا محب علی پیرو ولایت باش

که پای رهبرمان روی جای پای علی ست

تمام قافیه هایم فدای نامش باد

که بیت آخر این شعر، ابتدای علی ست

 (اسیر) هر چه که گفتی اگر چه تکراری ست

تمام، ذره ای از قوس حرف یای علی ست

حمید رمی

امام علی(ع)-مدح



ای عبور سبز نخلستان بدوش

باز هم از ذهن نخلستان بجوش

تیغ دستت بس که بر صحرا نشست

شد کویر از دست تو خرما فروش

یوسف آهِ تو عمری بین چاه

می وزد در خویش و می گرید خموش

کودکی دارد صدایت می کند

کفش های وصله دارت را بپوش

باز هم از کاسه ی طفل یتیم

شربت شام تجلی را بنوش

حجت الاسلام رضا جعفری


امیرالمومنین(ع)-مدح



شیعه‌ام، نام و نشانم حیدر

دل و جان، روح و روانم حیدر

دائم الخمرتر از انگورم

ساقی هر دو جهانم حیدر

رزق از دست علی مرزوق است

نمک و گرمی نانم حیدر

چشمه باشم، غلیانم حیدر

رود باشم، جَرَیانم حیدر

قلب باشم، ضربانم حیدر

جسم باشم، شریانم حیدر

شور باشم، هیجانم حیدر

همه‌ی کون و مکانم حیدر

حرف حرفم شده حیدر حیدر

که الفبای زبانم حیدر

کفر با یاد علی ایمان است

اشهد انّ اذانم حیدر

رضا احسان‌پور




 آن قول و قرار ازلی را عشق است

دلدادگی لم یزلی را عشق است

از هر چه خوشی ست در دو عالم تنها

مستی ولایت علی را عشق است

وحید قاسمی

امام علی(ع)-مدح-جنگ خندق



سرّ توحید احمدی این ست: که علی را فقط خطاب کند

عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند

آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست

شیر حق این چنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند

روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت

تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند

با دَم یا علی به هر دو دَمش، با هجوم سریع و پشت همش

ذوالفقار برهنه کاری کرد، ملک الموت اعتصاب کند

می‌پری آن طرف سواره، ولی عمرو! آن سوی خندق است علی

جنگجویی ندیده‌ام چون تو سوی مرگش چنین شتاب کند

دلت از او شنید و نرم نشد؟ پیش خورشید بود و گرم نشد؟

پس لب ذوالفقار او تنها می‌تواند تو را مجاب کند

فرق او را شکافتی، بشکاف! مُحرِم است او و خواست قبل طواف

در وضویش به رسم عاشق‌ها روی خود را به خون خضاب کند

تیغ بر عمرو، پهلوان حیدر آن چنان زد که حضرت داور

ضربه‌ی روز خندقِ او را، بهترین ضربه انتخاب کند

در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید

خاک خود را به باد خواهد داد رزم اگر با ابوتراب کند

همه دیدند امیر می‌آید زودتر از غدیر می‌آید

کی شود یک امینیِ دیگر شرح آن ضربه را کتاب کند؟

بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک است ولی

رقص خرمافروش بر سرِ دار، دل ما را همیشه آب کند

بعد یک عمر ذکر یا حیدر مطمئنیم ساقی کوثر

به دل کوزه‌گر می‌اندازد خاک ما ساغر شراب کند

قلب ما در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند

بنده‌ی حیدرند بگذارید او بیاید خودش حساب کند

شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی‌قرار رسید

تا به ذره‌ نگاه یار رسید، می‌رود کار آفتاب کند1

شعر شمعی برای تو که نشد، قد گلدسته‌های تو که نشد 2

شادم اما، مگر شنیده کسی شاعرش را علی جواب کند؟

×××   قاسم صرافان

1- (به ذره گر نظر لطف بوتراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند)

2-اشاره به زمزمه ساده و خالصانه شمع سازی که مورد عنایت مولا قرار گرفت:

شمع می سازم برایت یا علی / قد این گلدسته هایت یا علی

امام جواد(ع)-مدح



الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد

کلام توست همه نور یا امام جواد

ائمه‌اند جواد و توئی جواد همه

که گشته جود تو مشهور یا امام جواد

سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد

به مدح تو دُر منثور یا امام جواد

اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا

مکن ز درگه خود دور یا امام جواد

گدایی‌ام به درت جز بهانه‌ای نبوَد

مراست وصل تو منظور یا امام جواد

به روی زائر تو بوسه می‌زند جبریل

به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد

به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم

سلام می‌دهد از طور یا امام جواد

جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل

بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد

اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا

مرا بخوان به درت مور یا امام جواد

قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا

قدر به امر تو مأمور یا امام جواد

لباس نور مرا بر تن از ولادت توست

گناه، وصلۀ ناجور یا امام جواد

خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا

بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد

لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود

هزارها غم مستور یا امام جواد

ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را

چو بود چشم دلش کور یا امام جواد

هزار مرتبه نفرین به دختر مأمون

که شد به قتل تو مسرور یا امام جواد

فراز بام به گرد تن تو بگرفتند

پرندگان هوا شور یا امام جواد

شهادت تو در آن حجره با لب تشنه

بوَد تجسّم عاشور یا امام جواد

عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم

به دوستی تو محشور یا امام جواد

غلامرضا سازگار

امیرالمومنین(ع)-مدح-جنگ خیبر



 

اشک می بارید از چشمان سلمان مثل ابر

گفت من یک قطره ام پیش تو ای دریای صبر!

ای خوشا «اللهُ نور»ی که توئی پروانه اش

خوش به حالش که تو دنیا آمدی در خانه اش

همچنان از طرح آن روزم پشیمانم هنوز

آن همه خندق چرا کندیم؟ حیرانم هنوز

در سپاه ما مگر آن روز شیر حق نبود

حاجتی دیگر به حفر آن همه خندق نبود

خویش را در کام شیر انداخت او با پای خود

تا پرید این سو و جولان داد «عمرو عبدِوُد»

هی رجز می‌خوانَد و هی بی قراری می کنی

وای از آن ساعت که تو قصد شکاری می کنی

«لا فتی»! پیش آمدی «لا سیف» در دستان تو

گفت احمد: نه، ولی نه از هراسِ جانِ تو

گفت نه، تا دیگری با «عمرو» رو در رو شود

گفت نه، تا دست آن پر ادّعاها رو شود

دیدمت شیر جوان! تا ‌آمدی غرّان ز رَه

گفتی: اِنّی فارِسٌ، سَمَّیتُ اُمّی حیدَرَه

عمرو! آن «هل من مبارز» شد صدای آخرت

خوب می بینم که می چرخد اجل دور سرت

گیرم از جنگاوران بر تو کسی غالب نبود

اسم آن ها که علی ابن ابی طالب نبود  

در زمین با هر که جنگیدی تو بردی پهلوان!

دور دور ماست دیگر، ما یلان آسمان

قلب حق در سینه ی من در پس این جوشن ست

جنگ با «قهار» تکلیفش از اول روشن ست

آمدم تا جان بگیرم یا که از جان بگذرم

آمدم با ضربتی از جن و انسان بگذرم

روز خندق را همان روز الستم می کنی

خون فرقم را تو می ریزی و مستم می کنی

فرق من باز و سپر باز و دهان تیغ باز

با سه لب، لبیک می‌گویم در این راز و نیاز

باده مست و باده نوشان مست و ساقی مستِ مست

مست می‌چرخد به دورش عالمی ساغر به دست

پس «الا یا ایها الساقی ادر کاساً» عظیم

تیغ را برگیر، بسم الله رحمن الرحیم

برق هیبت در نگاهت چشم او را خیره کرد

ناگهان گردی به پا شد که هوا را تیره کرد

تا به راه انداختی آن گردباد حیدری

عمرو جای جنگ شد مبهوت آن جنگاوری

دم به دم چرخیدی و چرخاندی آن تیغ دو دم

هم چپ و هم راست بودی، پلک تا می زد به هم

در زمین با لرزه‌ی گامت قیامت می کنی

«یا قسیم النار و الجنة»! چه قسمت می کنی؟

می زنی شمشیر هم چون آذرخشی مرگ بار

نه، نمی فهمد زبانی عمرو، الا ذوالفقار

تیغ با آن وزن در دستان تو مثل پرست

پر درآورده ست، حق دارد، به دست حیدرست

یک نفس بر عمرو می تازی و او درمانده‌ است

تیغ هم مثل سپر در دست دیگر مانده است

هر چه دارد در دفاع از جان خود رو می کند

پیش تو شیر قدیمی کار آهو می کند

باورش می شد اگر رزم تو در بدر و اُحُد

پیش تیغت وا نمی ماند این چنین در کار خود

گفت با خود بی رقیبم چون که دیگر حمزه نیست

او نمی دانست سیف الله، بعد از این علی‌ ست

باورش شد پنجه ها وقتی اسیر شیر بود

باورش شد قدرت بازویت امّا دیر بود

تیغ برّان بود، امّا تیغِ ایمان را زدی

پای او نه پایه های کفر و عصیان را زدی

نقشه ی اهل تکاثر باز نقشی شد بر آب

شَر به خاک افتاد و سر خم کرد پیش بوتراب

آمدی چون عید نو تا قفل زندان بشکنی

دیو مردم خوار را چنگال و دندان بشکنی

پای آن دیو سیه از روی زانو شد دو نیم

چیست پا، وقتی نیاید در صراط المستقیم؟

مثل بت آن کوه آهن بر زمین افتاده بود

کفر بر پای امیر المومنین افتاده بود

عمرو!، عُمرت غرورت از کفت بیرون کشید

عبدِ «وَد» بودی و عبد «رَب» تو را در خون کشید

خویش را بر باد با دستان خود دادی چرا؟

عمرو! ـ چشمت کورـ با حیدر در افتادی چرا؟

عرش هم تکبیر گفت از شور پیکارت علی!

عقل انگشتش به لب، وامانده در کارت علی!

در دلم توفان اسرار تو دامن می کشد

وای اگر گویم، ابوذر تیغ بر من می کشد

آن که پیش ضربتش اعمال ما فانی ست کیست؟

آن که می داند در این عالم که حیدر کیست، کیست؟

من کم آوردم، ببین لبریز شد دریای من

باز هم با چاه رازت را بگو مولای من

قاسم صرافان

امیرالمومنین(ع)-مدح

 

ای به خلق از خلق اولیٰ یا امیرالمؤمنین

وی به جن و انس مولا یا امیرالمؤمنین

خلق بی‌تو قطرۀ از هم جدا افتاده‌اند

با تو می‌گردند دریا یا امیرالمؤمنین

کیست جز تو باء بسم الله رحمان الرحیم

در کتاب حق‌ تعالی یا امیرالمؤمنین

از خدایی با خدایی تا خدایی در خدا

ای خدا را عبد اعلا یا امیرالمؤمنین

در شب معراج بر گوشش رسید آوای تو

هر چه احمد رفت بالا یا امیرالمؤمنین

طاعت کونین بی تو شعله‌ای از دوزخ است

بس بوَد مهر تو ما را یا امیرالمؤمنین

پیش‌تر از بودن ما ای همه چشم خدا

چشم بگشودی تو بر ما یا امیرالمؤمنین

من نمی‌دانم که هستی آنقدر دانم که هست

خلق عالم بی‌تو تنها یا امیرالمؤمنین

من نمی‌دانم که هستی آنقدر دانم که گشت

کشتۀ راه تو زهرا یا امیرالمؤمنین

هرکه در محشر بوَد دستش به دامان کسی

ما تو را داریم فردا یا امیرالمؤمنین

شک ندارم این که فردا دوستان خویش را

خود کنی در حشر پیدا یا امیرالمؤمنین  

در قفایت می‌دود چون سایه روز و شب نماز

چون کنی رو در مصلا یا امیرالمؤمنین

نی همین امروز دست خلق بر دامان توست

انبیا گویند فردا یا امیرالمؤمنین

ای نگاهت بهتر از گل‌های خندان بهشت

سوی ما هم چشم بگشا یا امیرالمؤمنین

تو وصی احمدی انصاف اگر دارد عدو

بس بوَد «من‌کنت مولا» یا امیرالمؤمنین

ناز بر جنّت کند، آنکو کند با یک نگاه

باغ حسنت را تماشا یا امیرالمؤمنین

تا به دست دل بگیرم دامن مهر تو را

پای بنْهادم به دنیا یا امیرالمؤمنین

دوست دارم گر به باغ خلد هم سیرم دهند

جز توأم نبوَد تمنّا یا امیرالمؤمنین

با تولای تو حتی در جحیمم گر برند

از جحیمم نیست پروا یا امیرالمؤمنین

تا به روی دوش احمد پا نهادی در حرم

یا علی گفتند بت‌ها یا امیرالمؤمنین

این عجب نبوَد تواند کبریایی بخشدت

قادر حی توانا یا امیرالمؤمنین

بی تو فاء «فوق ایدیهم» ندارد نقطه‌ای

ای تو بسم الله را «با» یا امیرالمؤمنین

تو همه نادیدنی‌ها را به چشمت دیده‌ای

ای خدا را چشم بینا یا امیرالمؤمنین

در همان آغوش مریم داشت نامت را به لب

تا مسیحا شد مسیحا یا امیرالمؤمنین

انّما و بلّغ و تطهیر در شأن تو بود

بارها کردیم معنا یا امیرالمؤمنین

«میثم» آلوده دامانم تو خود با یک نگاه

پاک کن پرونده‌ام را یا امیرالمؤمنین

سازگار

امام علی(ع)-مدح



 

آن کسی که شراب می‌نوشاند به شما در الست من بودم

اولین باده خور خود ساقی است، اولین مرد مست من بودم

در ازل نور او که شد پیدا، تا صدا زد: که این منم لیلا

اولین عاشقی که پیمان با لب پیمانه بست من بودم

روز خیبر که اهل منسب ها در فرارند پشت مرکبها

آن که لرزاند پشت مرحب ها ذوالفقاری بدست من بودم

لرزه افتاد بر تن خیبر تا زدم داد: این منم حیدر

آن که بر شانه‌های پیغمبر لات و عُزّا شکست من بودم

من علی از علی چه می‌دانی؟ من علی معنی مسلمانی

پادشاهی که کنج ویرانی با گدایان نشست من بودم

شاه عشقم نشسته بر صدرم، شیر احزاب و حیدر بدرم

عالِمی که بلندی قدرم راه دل را نبست من بودم

یک نفر رد شد از دل دریا، دیگری مرده زنده کرد اما

سرو نازی که بین این گل ها  از همه بهترست من بودم

عشق نسلی به نسل با من بود آدم از روز وصل با من بود

عالم از ذات و اصل با من بود تا جهان بود و هست من بودم

 قاسم صرافان

امام هادی النقی(ع)-مدح



نور نامت برده هادی رونق مهتاب را

سوز قرآن خواندنت می گیرد از سر خواب را

آسمان نزدیک نزدیک است و می بیند زمین

معجزاتی روشن از آن گوهر نایاب را

چشم می بندی، شب است و سامرا بی نور و سرد

چشم را بگشای تا روشن کنی سرداب را

می شناسی مردمانِ بی مروت را تو خوب

دیده ای با چشم خود صد جعفر کذاب را

یا نقی سلطان مظلومم! نقی مولای صبر

بعد ازین با نام تو پر می کنم هر قاب را

بزم خفاشان مجال نام پر نور تو نیست

شیر کرنش می کند خورشید عالمتاب را!

نغمه مستشارنظامی