یا صاحب الزمان:

تو آن کریم همیشه، من آن گدای همیشه *** فقیر ملتمس سفره شمایم همیشه

تمام هست خود را گماشتم که بیایم *** در امتداد وصال تو پا به پای همیشه

به احترام شما چیده شد غذای گداها *** کنار سفره ارباب ها برای همیشه

نشسته روی لبانم نوای "کن لولیک" *** همان دعای قدیمی، همان دعای همیشه

به انتظار تماشای لحظه های ظهورت *** سپرده ام دل خود را به جمعه های همیشه

هر آنچه بار گنه داشتم ندیده خریدی *** و از قدیم همین بوده ماجرای همیشه

فقط به معجزه خاک کربلاست قرارم *** بده به من کمی از تربت دوای همیشه

هر آنکه هست نمک گیر سفره های حسینی *** گرفته فیض اقامت به کربلای همیشه

چه  شود  اگر  بیایی

  همه  شب  در  انتظارت    ،    به لبم  بُوَد  نوایی

                          چه  شود  تو را ببینم  ؟   چه  شود  اگر  بیایی ؟

                          به  خدا  نشسته ام من  ،  به  امید یک  نگاهت

                          شود  این دعا  اجابت   ،   تو   اگر  نظر   نمایی

                          شب   قدر   بی وصالت    ،    سحری ندارد  آقا

                          شده ام مریض رویت   ،    تو به درد من دوایی

                          منم آن عاصی مسکین،که نشسته ام به سویت

                          تو   گناه   من  ببخشا   ،   که  فقط  تو  باوفایی

                          همه    آرزوی    مردم    شده   خانه ی   خداوند

                          کعبه ام کعبه ی رویت  ،  که  تو  مروه و صفایی

                          قَسَمَت دهم  به آن دم   ،   که  میان کوچه مادر

                          به   ره   ولای   حیدر    ،    شده   اولین   فدایی

                          تویی   زائر   اباالفضل   ،   به   کنار  کف العباس

                          برسان   سلام   ما   را   ،   به   شهید   کربلایی

                          شده ام   گدای   کویت  ،  منم آن (اسیر) رویت

                          دو  جهان بسته  به  مویت ،  تو  غریب  آشنایی


                                                شاعر گرانقدر: حمید رمی

امام زمان(عج)-مناجات



هر راه به جز راه تو کج خواهد شد

 بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد

 ما منتظران اگر بخواهیم همه

 امسال همان سال فرج خواهد شد

×××

گر عفو کنی یا نکنی حق داری

گر نامه ام امضا نکنی حق داری

 با این همه عصیان و خطاکاری ما

 گر چهره هویدا نکنی حق داری

×××

می ترسم از آخرش قبولم نکند

سینه زن مادرش قبولم نکند

می ترسم از اینکه بعد عمری مهدی

بر نوکری درش قبولم نکند

×××

از بندگی عشق جدایم نکنی

جز بر در لطف خود گدایم نکنی

از محضر پاک تو تمنا دارم

یک لحظه مرا به خود رهایم نکنی

×××

ای کاش قرار دل ما برگردد

منصور علی من اعتدی برگردد

دیگر به دل شیعه نمی ماند غم

وقتی که معز الاولیا برگردد

×××

تکیه به وفای ما نکن آقا جان

گریه تو  برای ما نکن آقا جان

بهر فرجت خودت بیا کاری کن

دل خوش به دعای ما مکن آقا جان

×××

عمری که تباه می کنم می بینی

لب را که پر آه می کنم می بینی

مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا

وقتی که گناه می کنم می بینی

×××

گفتی چو مرا صدا کنی می آیم

دوری اگر از خطا کنی می آیم

هر لحظه دعا کنم برایت زیرا

گفتی که اگر دعا کنی می آیم

×××

هر شیعه تو را صدا کند آقا جان

بهر فرجت دعا کند آقا جان

یک روز تو خواهی آمد و وقت نماز

عیسی به تو اقتدا کند آقا جان

×××

هر شیعه دعا کند بیایی مهدی

صد شور به پا کند بیایی مهدی

دیگر به دل سوخته ام صبری نیست

این جمعه خدا کند بیایی مهدی

×××

از فکر گناه پاک بودن عشق است

از هجر تو سینه چاک بودن عشق است

آن لحظه که راه می روی آقا جان

زیر قدم تو خاک بودن عشق است

×××  

دارم به لب این زمزمه بر می گردد

آرامش قلب همه بر می گردد

از راه خطا اگر که ما بر گردیم

این جمعه گل فاطمه بر می گردد

×××

می آید و از تاب و تبش می گوید

از درد  دل و اشک شبش می گوید

می آید و بهر شیعیانش آن روز

از غربت عمه زینبش می گوید

×××

روز فرجش شور و صفا خواهد داشت

بر درد دل خسته دوا خواهد داشت

اول به زیارت بقیع خواهد رفت

آن روز بقیع صحن و سرا خواهد داشت

×××

خواهی که لبم پر آه باشد باشد

چشمم به در و به راه باشد باشد

خواهی اگر ای عزیز زهرا این دل

در حسرت یک نگاه باشد باشد

×××

آنان که صفا موسم حج داشته اند

 از برکت ثامن الحجج داشته اند

 آنان که امان ز فتنه پیدا کردند

 توفیق دعا بهر فرج داشته اند

×××

خوب است که ماه آسمانت باشی

 پروانۀ بی قرار جانت باشی

 ای شیعه مراقبت کن از اعمالت

 تا زینت صاحب الزمانت باشی

×××

لطف و کرمی دوباره بیشتر آقا

 حاجات دلم را بده زودتر آقا

 غصه نخور و شبیه ما راحت باش

 این جمعه نشد جمعه دیگر آقا

×××

هم با سخن و اشاره گفتیم دورغ

 هم با کمی استعاره گفتیم دورغ

 تا آمدنت لحظه شماری دارید

 شرمنده اگر دوباره گفتیم دورغ

×××

هرکس قدمی بهر خدا بر دارد

 آینۀ سینه اش جلا بر دارد

 من معتقدم یوسف زهرا آید

 گر فاطمه دستی به دعا بر دارد

×××

دل یاور و غم گسارتان می ماند

 پروانۀ بی قرارتان می ماند

 فرمود پیمبر افضل اعمال است

هر کس که در انتظارتان می ماند

×××

  سید مجتبی شجاع

یا اباصالح المهدی (عج) :


اگر از سینه ی بیمار نگویم چه کنم

اگر از وصل تو دلدار نگویم چه کنم

از پس پرده رخت هوش و هواسم برده

اگر از وصف رخ یار نگویم چه کنم

روح عشاق تویی ، مونس و غمخوار تویی

اگر از مونس و غمخوار نگویم چه کنم

کرم از توست که من همنفس روضه شدم

اگر از یار وفادار نگویم چه کنم

صاحب تیغ دو دم جلوه ی حیدر داری

اگر از صفدر کرار نگویم چه کنم

تا قدم رنجه نمایی و بیایی آقا

اگر از مشک علمدار نگویم چه کنم

این روا نیست که ازتو جزتورا می خواهم

این روا نیست که ازتو جزتورا می خواهم

توبه کردم پس ازاین فقط تورا می خواهم

همه جا به فکر من بودیُّ وهستی امّا

من فقط حرف زدم   آقا تو را می خواهم

نشنیدم که برانی تو کسی را    هرگز

بدم امّا با توهستم تا تورا  می خواهم

چون زغالی روسیاهم دور ننداز مرا

بازغالت بنویس این را تورا می خواهم

تونگاهی کن وسلمان صفتم کن مهدی(عج)

روزموعود بگو      بیا تورا می خواهم

تکیه به کعبه بزن بگو  "أنابنُ الزَّهرا"

پشت درناله زند مادرتورا می خواهم

روضه درندبه ی توخواندم وآمدازنی...

ناله ی سری که حالا  ها تورامی خواهم

بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست

بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست

صفای فاطمیه از صفای مادرتوست

اگر كه سائلم و نوكر همیشه گی ام

فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست

تمام عزت شیعه رحین منت اوست

تمام زندگی ما فدای مادر توست

زنور چادر او ما همه مسلمانیم

كه اصل طینت ما خاك پای مادر توست

به وقت مرگ كه دستم زهر دری كوتاست

امید و دل خوشیه من وفای مادر توست

دوباره فاطمیه آمده،ای سینه زن دل را محیا كن

خودت را در میان، سینه زن ها باز هم جا كن

برای مادرت از جنس آدم،كوچه ای وا كن

به پای مادرت در كوچه، قد را تا كمر تا كن

دوباره پلك را بر دار و بر دریا بزن ای چشم

بیا و آستین اشك را بالا بزن ای چشم

بیا و كوچه ای وا كن به روی قلب این مردم

بیا و كوچه ای وا كن، بدون آتش و هیزم

بیا و كوچه ای وا كن كه زهرا در برش باشد

بجای سنگ بال حور دیوار و درش باشد

ردیف بچه شیعه یك به یك تا آخرش باشد

به خنده باز دستان حسن، در دستهای مادرش باشد

بیا مادر به این كوچه ،همه مشتاق تو هستند

به خدمت شالشان را بر كمر بستند

همه از اشك در چشمانشان باغ فدك دارند

به روی سینه از بس مشت كوبیدند یك سینه ترك دارند

وبا مظلومها از جمله مولا دردهای مشترك دارند

دوباره مرغ روحم،هوای كربلا كرد

دل شكسته ام را اسیر و مبتلا كرد

چه كربلای اشكی ،چه نینوای خونی

كه دیده و دلم را به غصه مبتلا كرد

فدای آن حسینی كه در زیر تیغ قاتل

سرش بریده گشت و به شیعیان دعا كرد

برمشامم می رسد هر لحظه بوی كربلا
بر دلم ترسد بماند آرزوی كربلا

دارم یقین به روضه عباس می رسی

گر چه ندیده ایم رخ دلربای تو *** جان هدیه می کنیم به شوق لقاء تو

کار مرا به گردش چشمت نهاده اند *** گردیده روزگار من از اعتنای تو

روی خوش از زمانه هجران ندیده ایم *** سخت است بی تو کار جهان بر گدای تو

آیا کسی برای تو چلّه گرفته است *** یا هر که داد می کشد اینجا برای تو

گَه یاد یار هستم و گَه گرم کار خویش *** غفلت کجا و عاشق پر مدعای تو

روضه به روضه جستجویت می کنیم چون *** آید میان روضه مادر صدای تو

روزی به انتقام گل یاس می رسی *** دارم یقین به روضه عباس می رسی

امام زمان(عج)-


 

آقا بیا دعای مرا مستجاب کن

ما را برای نوکریت انتخاب کن

قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه

امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن

تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت

دستی بکش به روی دلم فتح باب کن

تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟!

آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن

ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است

رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن

ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان

امشب میان سینۀ ما انقلاب کن

ما در پی تلافی سیلی کوچه ایم

یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن

محمد فردوسی

امام زمان(عج)-مناجات



گلی دارم که دنیا را گلستان می کند ای دل

ز داغ خویش آتش بر نیستان می کند ای دل

که را سجده کنی ای دل خدا را یا هوای خویش

گر او آید سوال از بت پرستان می کند ای دل

به دست خویش می دادی نزول از عیش و از مستی

به شمشیر نگاهش قطع دستان می کند ای دل

تو می دیدی زنانی را به وقت رقص مستی دان

که او آید گل عفت به بستان می کند ای دل

اگر رنجور تقوایی تو حفظ خویش کن کآخر

دل رنجور بی نورت شبستان می کند ای دل

تو هم مست جمالش شو همه عالم فدای اوست

که صبح جمعه ها او رو، به مستان می کند ای دل

تا ظهورت چه قدر فاصله داریم آقا

امام زمان(عج)-مناجات


تا ظهورت چه قدر فاصله داریم آقا

آه از جمعۀ بی تو گله داریم آقا

زلـف شـب را به سراپـای سحـر می ریــزم

تا خود صبح به راه تو قمر مـی ریـــزم

ساحل چشــم من از شوق به دریا زده است

چشم بسته به سرش موج تماشا زده اسـت

جمعـه را سرمه کشیدم كه مگر برگردی

با همان سیصد و دلتنگ نفر برگردی

زندگی نیست ممــات است، تو را کم دارد

دیدنت ارزش آواره شدن هـــــــــــــــم دارد

خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم

بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم

از دل تنــگ مـــــن آیا خبــری هــم داری؟

آشنا، پشت سرت مختصری هــــــــم داری؟

لذت درد تــو شـــد مـــزد دعـــای پــــدرم

من به این چشم کشم درد، به جای پــــــدرم

هیچ کس تاب و تب چشم تو را درک نکـرد

هیچکس اشک شب چشم تو را درک نکرد

مــــا کجـــا درد کشیدیم بـــه اندازۀ تــو

روز و شب گریـــــه ندیدیم به انــدازۀ تـــــو

منّتـــی بر سر ما هم بگذاری بـــد نیسـت

آه کم چشــــــم به راهم بگذاری، بد نیست   

نگرانم كه پس از مردن من برگردی

پای تابوت، سر بردن من برگردی

نکنــــد منتظــــــــر مردن مائـــی آقا؟

منتظرهات  بمیرند میایــــــــی آقــــا؟

من به جز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست

به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیســــــت

به نظر می رسد این فاصله ها کم شدنی سـت

غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

دارد از جـــاده صدای جرســی می آیــد

«مژده ای دل که مسیحــا نفسی می آید»

چون قرار همـــه با حضرت آقا جمعه است

همۀ دل خوشی هفتۀ ما با جمعـه است

منجــــی ما به خداوند قســـم آمدنی است

یوسف گـــــم شده، ای اهل حرم آمدنی است

من شب جمعه قرار تو دلم می خواهد

صبح فرداش کنار تو دلم می خواهد

رفته بودی که بیایی چه قدر طول کشید

عرض کردیم كه نبودی سحر طول کشید

ما برای خودمان این همه گفتیم بیا

نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا

تا ببینیم تو را تا به کجا باید رفت

شب جمعه نکند کرببلا باید رفت

نذر کردیم به هر حال ببینم تو را

کربلا یا دم گودال ببینیم تو را

اباصالح التماس دعا

عشق كربلا

اگر كه دل شكسته اى حسين را صدا بزن
وگر ملول و خسته اى حسين را صدا بزن
در اين بهار معرفت پرستوى بهارىام
اگر چه پر شكسته اى حسين را صدا بزن
سحر شد و سپيده زد چرا تو همچو مرغ شب
لب از ترانه بسته اى حسين را صدا بزن
تو سر به زانوى غمى زشرم كرده هاى خود
چرا غمين نشسته اى حسين را صدا بزن
اگر به باغ آرزو به عشق كربلاى او
دل از همه گسسته اى حسين را صدا بزن

(محمد جواد غفورزاده) (عشق)

ماه درخشان

خوشا جانى كه جانانش حسين است
خوشا دردى كه درمانش حسين است
بود فرمانرواى كشور دل
خوشا ملكى كه سلطانش حسين است
به چرخ دين نجوم بيشماريست
ولى ماه درخشانش حسين است
به نامش دفتر توحيد مفتوح
خوش آن دفتر كه عنوانش حسين است
حسن جان عزيز مصطفى بود
ولى آرامش جانش حسين است
چه صحرائى است يا رب وادى عشق
كه تنها مرد ميدانش حسين است

سيد رضا مويد

 

زبانحال حضرت زينب(س) در قتلگاه

گلى گم كرده ام مى جويم او را
بهر گل مى رسم مى بويم او را
گل من يك نشانى در بدن داشت
يكى پيراهن كهنه به تن داشت
اگر پيدا كنم زيبا گلم را
به آب ديدگان مى شويم او را
گل گم كرده ات خواهر منم من
سرور سينه ات خواهر منم من
نشانى را كه گفتى جان خواهر
كه دارد در بدن خواهر منم من
در آندم زينب غم ديده ى زار
روان اشك از دو چشمان گهربار
شتابان رفت و آن محزون نالان
بسوى قتلگه با حال افگار
صداى آشنائى آمدش گوش
كه شد از كف برونش طاقت و هوش
بسوى آن صدا شد زار و نالان
گل خود را بديد و كرد افغان

زبانحال حضرت زينب(س)

هرگز كسى چون من تن بى سر نبوسيد
بوسيدم آن جايى كه پيغمبر نبوسيد
حيدر نبوسيد, زهرا نبوسيد
حتى نسيم صحرا نبوسيد
وقتى كه در درياى خون زينب شنا كرد
لب را به رگ هاى برادر آشنا كرد
گفت اى برادر كو رإس پاكت
بينم چسان من, غلطان بخاكت
اين سر كه ريزد از لبش شهد حلاوت
فردا به نوك نى كند قرآن تلاوت
با اين كه اين سر, مشكوه نور است
مهمان سرايش, كنج تنور است

(محمد جواد شفق)

سينه زنى شام غريبان

شب غريبان سحر ندارد (2)
سكينه امشب پدر ندارد
غريب حسين جان, غريب حسين جان
غريب حسين جان, غريب حسين جان
بهار زينب خزان ز آه است (2)
گهى دو چشمش به نور ماه است
گهى نگاهش به قتلگاه است
غريب حسين جان, غريب حسين جان(2)
نسيم صحرا شده معطر (2)
ز عطر روى على اكبر
كجاست عمه, كجاست مادر
غريب حسين جان, غريب حسين جان (2)
بگو خلايق ز غم خروشند (2)
بگو به اطفال لبن ننوشند
بگو به سادات كفن نپوشند(2)
غريب حسين جان, غريب حسين جان(2)
كبوتران را ز لانه بردند
زوادى خون نشانه بردند
رباب دلخون پسر ندارد
غريب حسين جان, غريب حسين جان

در ميان دشمن

اى خدا شب شده و من چه كنم؟
يكتن و اين همه دشمن چه كنم؟
اهل كوفه همه پيمان شكنند
خوب نمك خوار و نمكدان شكنند
صبح با من همگى پيوستند
شب در خانه برويم بستند
صبح من شمع و همه پروانه
شب بيگانه تر از بيگانه
صبح بر دامن من چنگ زدند
شام از بام مرا سنگ زدند
طوعه امشب تو مرا خانه بده
مرغ بر بسته ام و لانه بده

(على انسانى)

گل هاى نبوت

خودم ديدم كه صحرا لاله گون بود
زمين از خون ياران غرق خون بود
خودم ديدم فضاى آسمانها
پر انا اليه راجعون بود
خودم ديدم كه نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم ديدم كه بر هر برگ لاله
نوشته اين سخن با خطا خون بود
گلى گم كرده ام مى جويم او را
به هر گل مى رسم مى بويم او را
اگر چه در كنار نهر علقم
ز گريه منع كردم خواهرم را
خودم ديدم كه زهرا ناله مى كرد
خودم ديدم سرشك مادرم را
مكن منعم اگر با اينهمه داغ
زنم بر چوبه ى محمل سرم را
گلى گم كرده ام مى جويم او را
به هر گل مى رسم مى بويم او را
خودم ديدم كه دل ها مرده بودند
خودم ديدم همه افسرده بودند
خودم ديدم كبوترهاى معصوم
همه سر زير پرها برده بودند
خودم ديدم كه گل هاى نبوت
زبى آبى همه پژمرده بودند
همان جايى كه فرزندان زهرا
بجرم عشق سيلى خورده بودند
گلى كم كرده ام مى جويم او را
به هر گل مى رسم مى بويم او را
خودم ديدم زمين درياى خون بود
خودم ديدم كه عالم لاله گون است
خودم ديدم گلوى اصغرم را
خودم در بر كشيدم اكبرم را
خودم ديدم حسينم تشنه جان داد
چه جانى برلب آب روان داد
خودم ديدم كنار نعش اكبر
حسينم مى زد و بر سينه و سر
خودم ديدم زبالاى بلندى
كه محبوب خدا را سر بريدن
خودم ديدم طناب ظلم بستن
به دست و بازوى آن شير زنها
ميان اينهمه گلگون كفن ها
كنون من مانده ام تنهاى تنها
كنار قتلگه آمد به يادم
كه بى خود گشتم و از پا فتادم
به رگ هاى برادر بوسه دادم
به جاى مادرم زهرا حسينم

منم گداى زينب(س)

اين دل هماره دارد حال و هواى زينب
امروز دلم گرفته از غصه هاى زينب
از بين آتش و دود آيد صداى زينب
منم گداى زنيب, جانم فداى زينب
از كربلا به كوفه, از شهر كوفه تا شام
بگذشت تازيانه پا جاى پاى زينب
جانم فداى زينب, من خاك پاى زينب
منم گداى زينب, جانم فداى زينب
پيراهن حسينش از او جدا مسازيد
اين تحفه يادگارى مانده براى زينب
جانم فداى زينب, من خاك پاى زينب
منم گداى زينب, جانم فداى زينب

دل خونين

ديده بگشا كه طبيبت سر بالين آمد
ديده بگشا كه حسين با دل خونين آمد
ديده بر هم منه اى سر و بخون غلطيده
تا نگويند حسين داغ برادر ديده
ديده بگشا كه طفلان همه غوغا دارند
جرعه ى آب روان از تو تمنا دارند

امام حسين(ع) كنار بدن على اكبر(ع)

مى زند نيش, سكوتت به دل من, پسرم
لب گشا كشت مرا خنده ى دشمن, پسرم
چشم خون واكن و يك بار دگر حرف بزن
از لب تشنه و سنگينى آهن, پسرم
بى تو از ديده ى من قوه ى بينايى رفت
در عوض ديده ى دشمن شده روشن, پسرم
داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند
آن كه بگذاشته داغت بدل من, پسرم
پاره هاى تنت افتاده, به هر سو گوئى
برگ گل ريخته در دامن گلشن, پسرم
كس نديده است كه از تيغ هزاران جلاد
اينهمه زخم رسد بر سر يك تن, پسرم
تو ذبيح منى و من تن صد چاك تو را
هديه دادم به ره خالق ذوالمن, پسرم
نتوان گفت كه از داغ تو بر من چه گذشت
هيچ كس را نبود تاب شنيدن, پسرم
بوده حرف دل من بر لب ميثم ز آنرو
سيل خون ريخته از ديده بدامن, پسرم

(غلامرضا سازگار) (ميثم)

سپهر كرم, عباس

اى سپهر كرم و جود و سخا يا عباس
اى محيط ادب و مهر و وفا يا عباس
اى حمايتگر قرآن كه تو را رهبر دين
داده فرماندهى كل قوا يا عباس
اى فرات از تو خجل, اى تو خجل از زينب
به روان همه بخشيده صفا يا عباس
گر نيامد به كنار بدنت ام بنين
ديده بگشا و ببين فاطمه را يا عباس
دست تو دست خدا بود كه در گهواره
بوسه مى داد بر آن شير خدا يا عباس
اين عجب نيست كه زهرا به كنار بدنت
سر دهد زمزمه ى وا ولدا يا عباس
اين توئى با بدن غرق بخون روى زمين
يا على در دل محراب دعا يا عباس
در جزا فاطمه آرد به شفاعت همراه
بر نجات همه در روز جزا يا عباس

لعل عطشان

اصغرم پر پر چرا بر دستم اينسان مى زنى
بوسه از فرط عطش بر نوك پيكان مى زنى
من ترا آورده بودم تا كه سيرابت كنم
ديدمت خشكيده لب بر لعل عطشان مى زنى
چون نظر بر من نمودى اى پدر دريافتم
با نگاهت حرف از رفتن به ميدان مى زنى
گر زتير حرمله حلق تو خون آلوده شد
با نگاهت حرف هايى چون بزرگان مى زنى

على اصغر(ع)

آمدى اى تير شادابم كنى
آمدى قربانى بابم كنى
ديدمت از دور مىآئى ولى
بود در قلبم هراسى منجلى
بود اين ترس دل شيداى من
كه هدف باشد تو را باباى من
خواستم آن لحظه از شاه نجف
يا على گردد على اصغر هدف
خوش نشستى بر گلوى خشك من
ريزد اشك خون به روى خشك من
اى فداى غنچه لب هايت على
انبيإ, محو تماشايت على
يا على اصغر فداى خنده ات
من شدم بابا دگر شرمنده ات

قباله ى فدك

سه ساله دختر كه كتك ندارد
او كه قباله ى فدك ندارد
موهاى او سپيد شدن ندارد
سه ساله كه شهيد شدن ندارد
بچه كوچك تازيانه نمى خاد
كشيدن وحشيانه نمى خاد
سرزده از موى سرم سپيده
يك تار موهايم و كس نديده
دختر كوچك تماشا ندار
گرچه همه گويند بابا ندار
زخم دل عمه ى من نمك خورد
هزار دفعه, بجاى ما كتك خورد
چرا نماز و, مى خواند نشسته
مگر كه پهلوى آنهم شكسته
اشك يتيم دشمن و, مى لرزاند
گريه ى او دشمن و, مى ترساند
قيام من تكميل كربلا شد
چهره ى دشمن تو بر ملا شد

بلبل سوخته

آن بلبلم كه سوخته شد آشيانه ام
صياد سنگدل زده آتش به خانه ام
بال و پرم زسنگ حوادث شكسته شد
از بس كه شمر شوم زده تازيانه ام
چون شمع آب شد تنم از بس گريستم
ترسم كه سيل اشك كند سر به نيستم
زان ساعتى كه رفتى و ديگر نديدمت
جوياى گنج بودم و, ويران نشين شدم
دستم نمى رسيد ببوسم ترا زنى
از دور گرد خرمن تو خوشه چين شدم
ويرانه, داغ, زخم زبان, طعنه بيكسى
اين كوه را تن چون كاه چون كشم
پاى تو كو كه بر سر چشمان خود نهم
دست تو كو كه خار زپايم برون كشم

زمزمه

اباصالح التماس دعا هر كجا رفتى ياد ما هم باش
نجف رفتى كاظمين رفتى كربلا رفتى ياد ما هم باش
مدينه رفتى به پابوس قبر پيغمبر و, مادرت زهرا
به ديدار قبر مخفى از, كوچه ها رفتى ياد ما هم باشى
((اباصالح التماس دعا(2)))

زيارت نامه كه مى خوانى بر مزار آن تربت خاموش
به ديدار قبر بى شمع مجتبى رفتى ياد ما هم باش
بغل كردى قبر مادر را, جاى ما هم او را زيارت كن
به ديدار نينوا رفتى, نينوا رفتى ياد ما هم باش
((اباصالح التماس دعا(2)))

شب جمعه كربلا رفتى ياد ما هم كن چون زدى بوسه
كنار قبر ابوالفضل باوفا رفتى ياد ما هم باش
بزن بوسه جاى ما روى فرق عباس و اكبر و اصغر
كنار قبر قاسم و قبر عمه ها رفتى ياد ما هم باش
((اباصالح التماس دعا(2)))

به جاى ما هم زيارت كن عمه ات را در كنج ويرانه
براى بوسيدن آن در دانه ها رفتى ياد ما هم باش
نماز حاجت كه مى خوانى از براى فرج مسجد كوفه
دعا كردى از براى فرج التماس دعا ياد ما هم باش
شدى محرم در مراسم حج, يا منى رفتى ياد ما هم باش
به هر جا رفتى برو مهدى هر كجا رفتى ياد ما هم باش
((اباصالح التماس دعا(2)))

آجرک الله یا صاحب مصیبت العظمی

اي روشنايي سحر فاطميه ام

صاحب عزاي خونجگر فاطميه ام

ايام ميروند به اميد ديدنت

يك بار رد شو از گذر فاطمي ام

دست مرا بگير و به دنبال خود ببر

تا با تو طي شود سفر فاطميه ام

آقا گناه روزي چشم مرا گرفت

رزقي بده به چشم تر فاطميه م

با خود هميشه گفته م آيا نمي شود

ديدار روي تو ثمر فاطميه ام

وقتي شنيده ام كه ميايي به روضه ها

هرشب اسير و در به در فاطميه ام

پايان راه سينه زنيها شهادت است

اي كاش گل كند هنر فاطميه ام

در ميزنم كه اذن عيادت دهي به من

با اين اميد پشت در فاطميه ام

مناجات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام


باز جا مانده ام از یار به دادم برسید ***دل جدا مانده ز دلدار به دادم برسید

ای کریمانِ خطا پوش مرا دریابید *** نشنیدم سخن یار به دادم برسید

نگشودم پرِ پرواز چو دلدارم خواست ***همچونان مرغ گرفتار به دادم برسید

دست من بود که همراه شهیدان بروم *** نشدم در صف انصار به دادم برسید

کاش در مدرسه عشق وفا می خواندم *** من کجامکتب ایثار به دادم برسید

ساقی میکده را کاش وفا می کردم *** می شدم مست علمدار به دادم برسید

کربلایی شدم و کرب و بلایی نشدم *** ماندم از غافله هر بار به دادم برسید

در بسیج غم عشقت همه جا سردارم *** لیک درمعرکه سربار به دادم برسید

چه شد از معرکه عشق جدایم کردند *** ماندم از هجرت خونبار به دادم برسید

نکند یوسف خود را به ثمن بفروشم *** وای ازدرهم و دینار به دادم برسید

به خدا روضه ارباب مرا داد نجات *** جز توهم نیست خریدار به دادم برسید

بیا ای مهدی


غم دل را ندانم با که گویم

نشان روی ماهت ، از که جویم

به رویم گر در رحمت گشایی

نگردد بی اثر این جستجویم

بیا ای زاده ی زهرای اطهر

بیا ای مهدی(عج) آل پیمبر

جهان را سر به سر ظلمت گرفته

جهان را از جمالت کن منور

جمالت قبله ی مقصود ما شد

ولاء یت طاعت معبود ما شد

شود روزی به یکدیگر بگوییم

ظهور مهدی(عج) موعود ما شد

صلی الله علیک یا مولای یا صاحب الزمان


ای نور ماه و سال تو را جستجو کنم *** نوروز را به عشق شما گفتگو کنم

با یاد تو خانه تکانی این دلم *** با آب دیده چهره خود شستشو کنم

من از بهار، عطر حضور تو می کشم *** گل را به عشق جمال تو بو می کنم

یاد تو را به باغ و گلستان نمی دهم *** من با تو کسب حال و هوای نکو کنم

مقصود دل ز کعبه و کرب و بلا تویی *** از گفتگوی تو طلب آبرو کنم

راهی که آمدم تو به من داده ای نشان *** پس آمدم به میکده میل سبو کنم

کی می شود تو با دل من همنشین شوی *** من عاشقانه با دل تو گفتگو کنم

جا ماندگی ز قافله هم درد مشکلی است *** من آمدم که زخم دلم را رفو کنم

من بی حسین و فاطمه بیچاره می شوم *** دستم بگیر بی تو من آواره می شوم

صلی الله علیک یا مولای یا صاحب الزمان

صلی الله علیک یا مولای یا صاحب الزمان

وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من *** همه عمر گرفتار بلا باشم من

شک ندارم همه خواسته تو این است *** لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من

تا زمانیکه دلم خانه این و آن است *** جا ندارم که پذیرای شما باشم من

چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی *** همه عمرم خجل از روی شما باشم من

تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم *** دردمندانه به دنبال دوا باشم من

گوئیا قسمت من این همه سرگردانی است *** همچو زلف به هم خورده رها باشم من

کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را *** یار تو مثل امام و شهدا باشم من

کاش می شد به همراه تو یک فاطمیه *** میهمان حرم کرب و بلا باشم من

ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی *** زائر خیمه سبزت به کجا باشم من

جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا *** به گرفتار میان در و دیوار بیا

دلبرم السلام یا مهدی

دلبرم السلام یا مهدی *** ای به جان التیام یا مهدی

ما و عمری به زیر سایه تو *** سایه ات مستدام یا مهدی

ما فقیر و اسیر اما تو *** یطعمون الطعام یا مهدی

ای کلام تو دلنشین تو *** بگو با دلم یک کلام یا مهدی

من که بی معرفت شدم چه کنم *** با من ای با مرام یا مهدی

دل که تسلیم طاعتت نشود *** مرده ام ای امام یا مهدی

کی شود باده اطاعت را *** تو بریزی به جام یا مهدی

ای خوشا آن زمان که می آیی *** شود عالم به کام یا مهدی

ای خوشا آن زمان که می خوانی *** آیه انتقام یا مهدی

ای خوشا دولت کریمه تو *** ای امام همام یا مهدی

کاش آن روز در رکاب شما *** شود عمرم تمام یا مهدی

یا لثارات چونکه می گویی *** می شود ازدحام یا مهدی

کربلا منتظر به مَقدم تو *** همچو بیت الحرام یا مهدی

مادر تو هنوز این ناله *** با تو دارد مدام یا مهدی

شِکوِه دارد هنوز از درد *** بازویش صبح و شام یا مهدی

این سخن با تو می کند هر روز *** پسرم السلام یا مهدی

یا صاحب الزمان

تا فکر و ذکر همه دیدار دلبر است *** من در میان جمع و دلم جای دیگر است

من در میان جمع و دلم سمت سامرا *** آنجا که اشک زائرش از آب کوثر است

دیری است رفته است و دگر برنگشته است *** دیری است آسمان دلم بی کبوتر است

او پیش رو نشسته و من کورم از گناه *** او می زند صدا و این گوش من کر است

آواره ایم در هیئت و شنیده ایم *** در روضه احتمال حضورش قوی تر است

شاید صدای گریه آقا بلند شد *** چون روضه های مادر او گریه آور است

در فاطمیه پهلوی او تیر می کشد *** او نیز زخمی غم دیوار و آن در است

آقا سری بزن به مدینه نگاه کن *** کوچه بدون نور تو صحرای محشر است

آقا بگو چگونه تحمل بیاورم *** یک زن که در مقابل یک فوج لشگر است

انگار در گلوی شما بغض می شود *** آن ریسمان که بسته به دستان حیدر است

اینجا برادران همه در فکر خنجرند *** شکر خدا که یوسف ما بی برادر است

گرچه پر از گناه ولی در رکابتان *** آخر شهید می شوم این حرف آخر است

 

صلی الله علیک یا مولای یا صاحب الزمان


من که روز و شب از اشک جام می نوشم *** دلم گرفته از این روزهای خاموشم

فراغتی که فراق تو را ز پی دارد *** هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم

بهار می رسد از راه آن زمانیکه *** رسد ز کعبه انا المهدی تو بر گوشم

سیاهی دلم از تو اگر چه دورم کرد *** میان روضه با تو ولی زود می جوشم

بدون روضه ببین دستهای سینه زنم *** گرفته زانوی غم را میان آغوشم

هزار شکر که تا چند سال عیدم را *** برای مادرت از ابتدا سیه پوشم

بقیع گریه کن روضه های مادر توست *** کنار تربت زهرا مکن فراموشم

مناجات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام

مناجات با حضرت صاحب الزمان علیه السلام

باز جا مانده ام از یار به دادم برسید ***دل جدا مانده ز دلدار به دادم برسید

ای کریمانِ خطا پوش مرا دریابید *** نشنیدم سخن یار به دادم برسید

نگشودم پرِ پرواز چو دلدارم خواست ***همچونان مرغ گرفتار به دادم برسید

دست من بود که همراه شهیدان بروم *** نشدم در صف انصار به دادم برسید

کاش در مدرسه عشق وفا می خواندم *** من کجامکتب ایثار به دادم برسید

ساقی میکده را کاش وفا می کردم *** می شدم مست علمدار به دادم برسید

کربلایی شدم و کرب و بلایی نشدم *** ماندم از غافله هر بار به دادم برسید

در بسیج غم عشقت همه جا سردارم *** لیک درمعرکه سربار به دادم برسید

چه شد از معرکه عشق جدایم کردند *** ماندم از هجرت خونبار به دادم برسید

نکند یوسف خود را به ثمن بفروشم *** وای ازدرهم و دینار به دادم برسید

به خدا روضه ارباب مرا داد نجات *** جز توهم نیست خریدار به دادم برسید

سر به اندام من ای دوست کند سنگینی *** میکند میلِ سرِ دار به دادم برسید

منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم

منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفت، از این روزهای خاموشم

فراغتی که فراق تو را زپی دارد
هزار مرتبه سنگینتر است بر دوشم

بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم

سیاهی دلم از تو اگرچه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم

بدون روضه ببین دست های سینه زنم
گرفته زانوی غم را میان آغوشم

هزار شکر که تا چند سال عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم

بقیع، گریه کن روضه های مادر توست
کنار تربت زهرا مکن فراموشم
***محمد علی بیابانی***

امام زمان(عج)-مناجات



اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد

سروده های دلم صد کتاب خواهد شد

اگر تو خنده کنی گل دهد طبیعت خاک

فضای کل جهان پر گلاب خواهد شد

به هر کجا تو نباشی چو شام تاریک است

تو هر کجا که روی آفتاب خواهد شد

اگر ز پرده در آید امام عالمیان

وقوع حتمی یک انقلاب خواهد شد

هزار مرتبه گفتیم و باز می گوییم

دعا به ذکر علی مستجاب خواهد شد

اگر علیه علی مسجدی بنا گردد

به دست مهدی زهرا خراب خواهد شد

اگر که با نمکان امتحان حُسن دهند

فقط امام زمان انتخاب خواهد شد

اگر چه خدمت ذره است بی مقدار

به پیش فاطمه اما حساب خواهد شد

سید حسن خوشزاد

بایدازخویش بپرسیم چراحجت حق

بایدازخویش بپرسیم چراحجت حق

خیمه را امن ترازخانه مامی داند ؟

شایسته مانیست که بیکار بمیریم

شایسته مانیست که بیکار بمیریم
باید به هوای تو سرِ دار بمیریم

از شام غمت تا سحر وصل بباریم
با دیدن نـــور تو سزاوار بمیریم

در ندبه بجوشیم وبگوئیم کجایی؟!
هرجمعه نه یکبار که صدباربمیریم

هر شب پراز اندوه جداییِّ توباشیم
هر روز بر این سوز دل زار بمیریم

ازجرم وخطادست بشوییم به عشقت
تا پاک وخدایی شده بایار بمیریم

باروضه تو اشک بریزیم و بسوزیم
با نوحه ارباب و علمدار بمیریم

با همه ي بي سر و ساماني ام

با همه ي بي سر و ساماني ام

باز به دنبال پريشاني ام

طاقت فرسودگي ام هيچ نيست

در پي ويران شدني آني ام...

آمده ام بلکه نگاهم کنی

عاشق آن لحظه ي توفاني ام

دلخوش گرماي كسي نيستم!

 آمده ام تا تو بسوزاني ام

آمده ام با عطش سالها

تا تو كمي عشق بنوشاني ام

ماهي برگشته ز دريا شدم

 تا تو  بگيري و بميراني ام

خوب ترين حادثه مي دانمت

خوب ترين حادثه مي داني ام

 حرف بزن ابر مرا باز كن!

 ديرزماني است كه باراني ام...

  حرف بزن حرف بزن سالهاست

 تشنه ي يك صحبت طولاني ام...

گاهی خیال می کنم از من بریده ای

 
گاهی خیال می کنم از من بریده ای
بهتر ز من برای دلت بر گزیده ای

از خود سؤال می کنم آیا چه کرده ام؟
در فکر فرو میروم، از من چه دیده ای؟

فرصت نمی دهی که کمی در دل کنم
گویا از این نمونه مکرر شنیده ای

از من عبور می کنی و دم نمی زنی
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای!

یک روز می رسد که در آغوش گیرمت...
هرگز بعید نیست خدا را چه دیده ای!!!

مجنون شدم که راهي صحرا کني مرا

مجنون شدم که راهي صحرا کني مرا
گاهي غبار جاده ي ليلا، کني مرا
کوچک هميشه دور ز لطف بزرگ نيست
قطره شدم که راهي دريا کني مرا
پيش طبيب آمده‌ام، درد مي‌کشم
شايد قرار نيست مداوا کني مرا
من آمدم که اين گره ها وا شود همين
اصلا بنا نبود ز سر وا کني مرا
حالا که فکر آخرتم را نميکنم
حق ميدهم که بنده دنيا کني مرا
من، سالهاست ميوه ي خوبي نداده‌ام
وقتش نيامده که شکوفا کني مرا
آقا براي تو نه ! براي خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کني مرا
من گم شدم ؛ تو آينه‌اي گم نمي‌شوي
وقتش شده بيائي و پيدا کني مرا
اين بار با نگاه کريمانه‌ات ببين
شايد غلام خانه زهرا کني مرا

دل بی قرار نیست ادا در می آوریم

دل بی قرار نیست ادا در می آوریم

چشم انتظارنیست ادا در می آوریم

عمریست درتلاطم دنیا ولذّت است

وقف نگار نیست ادا در می آوریم

مرغی که هر زمان سر یک بام می پرد

دنبال یار نیست ادا در می آوریم

قلبی که دل به صحبت سرما سپرده است

فکر بهار نیست ادا در می آوریم

اصلاً دلی که مست ریا و ربا شود

گوشش به کار نیست ادا در می آوریم

برلب دعای ندبه و دل غرق شهوت است

این انتظار نیست ادا در می آوریم

آقا محبّ واقعی ات در میان ما

یک از هزار نیست ادا در می آوریم

 

 

 محمدعلی رحیمی

 

هرسحر منتظر یار نباشم چه کنم

هرسحر منتظر یار نباشم چه کنم
من اگر منتظر یار نباشم چه کنم؟


گریه بر درد فراق تو نکردن سخت است
خونجگر از غمت ای یار نباشم چه کنم؟


عده ای بر سر آنند اسیرت نشوند
من برآنم که گرفتار نباشم چه کنم؟


تو چه کردی که من از خواب وخوراک افتادم
راستی راستی بیمار نباشم چه کنم؟


چهارده بار خدا عاشق تو شد من اگر
عاشق روی تو نباشم چه کنم؟


ابرویت تیغ مصرٌی است که جان میطلبد
به طلبکار بدهکار نباشم چه کنم؟


خواستم نام مرا هم بنویسند همین
سر بازار خریدار نباشم چه کنم؟


من اگر مثل تو هرصبح وغروبی آقا
فکر بین در ودیوار نباشم چه کنم؟

 

 

 

علی اکبر لطیفیان

تا کی به انتظار تو بنشینم

تا کی به انتظار تو بنشینم

وقت است تا قیام تو برخیزم

 

 آه ای فروغ دیده مظلومان

 باید به احترام توبرخیزم

 

 وقتی جهان به ذکر تو سرمست است

 در هرکجا به نام توبرخیزم

 

 من خانه زاد حیدر کرارم

در ظل مستدام تو برخیزم

 

هرجا که تیغ فتنه شرر بارد

 چون تیغ بی نیام تو برخیزم