محمدعلی مجاهد  "پروانه"

***
می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
می کند انگار خورشيدی ظهور از قتلگاه

بال دربال کبوترها ، کدامين سينه سرخ
می کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه

باز عيسی می رود تا سير خورشيدی کند
يا کليم آورده خورشيدی به طور قتلگاه

برگ ريزان است و پاييزان درين طوفان رنگ
کاروانی می کند گويا عبور از قتلگاه

می رود اين کاروان بی آنکه همراهی کند
دود اسپند ازخيام ، عطر بخور از قتلگاه

ساربان ! خورشيد را با نی سواری ها چکار
راه دوری نيست تا کنج تنور از قتلگاه

آب اينجا بر سر و بر سينه می کوبد که حيف
می برم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه

شعر ما هم چون دل ما کربلايی می شود
گر بگيرد زخمی اين زخمه شور از قتلگاه

درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته است
لحظه ای سر برکن ای عشق غيور از قتلگاه