اشعار خوانده شده توسط مداحان وشاعران محضر رهبر انقلاب

تو ناسروده‌ترین شعر خلقتی بانو/ سید علی سادات رضوی
قلم كجا و قدم در حریم حرمت تو
كلام را نبود جوهر قداست تو
سخن به حسرت مدح تو از نفس افتاد
كدام حرف كه باشد حریف مدحت تو
چه هیجده غزلی داشت دفتر عمرت
قد كدام قصیده رسید به رأفت تو
تو ناسروده‌ترین شعر خلقتی بانو
كه شاعر تو همانا خدای خلقت تو
مگر به شأن تو جبریل آورد كوثر
مگر به قدر تو قرآن كند تلاوت تو
مگر كه خطبه حیدر شود به تفسیرت
مگر كه منطق احمد كند روایت تو
وگرنه وصف تو از ما و من نمی‌آید
كجا مدیحه ما و كجا مدیحت تو
تراوشد یم عصمت ز رشحه اسمت  
طلوع نور حیا از نگاه عفت تو
سزد كه شیعه كند با وضو نگاه به آب
كه این زلال بود مهریه به حضرت تو
چهل حضور، چهل خلوت و چهل معراج
چه چلچراغ شگفتی‌ست در ولادت تو
ندیده‌ایم و نبینیم مثل تو خاتون
نیامده‌ست و نیاید زنی به رتبت تو
محبت تو و اولاد توست خیر عمل
ولای عترت تو لازم و ولایت تو
چه حس و حال عجیبی‌ست زائران تو را
چه اشك و آه غریبی‌ست در زیارت تو
طواف خاك تو بیت‌الحرام چون نكند
كه بود زاده كعبه به طوف تربت تو


چادر عصمت تو بافته از نور خدا/ حمید منتظر
یك
دانشگاه ما خداشناسی است
قانون مقدس اساسی است
هر سال جهاد اقتصادی است
هر روز حماسه سیاسی است

دو            
شعر از میرزا محمود قمی

ای مهین بانوی بیت‌الحرم غیب قِدَم
سرّ ناموس رسول مدنی خاتم  
ای تو خاتون همه كشور ملك و ملكوت
وی تو بانوی همه ملك عرب تا به عجم
تویی آن گوهر زیبا كه به یكتایی تو
مادر دهر نیاورد و نیارد به شكم
هم تو خاتون بهشتی و همی بانوی غیب
هم شفاعتگر حشر و دو سرا را به كرم
مطلع شمس جمال و افق ماه‌جلال
مشرق سرّ وجود و فلك خلق‌شِیَم
كی خَشیجان تو از جنس خَشیجان بشر
كی در آب و گل تو كیف و در اركان تو كم
فخر جاروكشی حرمت با حوا
شرف بندگی خاك درت با آدم
چادر عصمت تو بافته از نور خدا
پرده عفت تو اَقمَشِه شهر قِدَم
پدران تو همه یكه‌سواران وجود
مادران تو همه صاحب اعزاز و كرم
پسران تو نیاكان همه كون و مكان
ابن در ابن همه شمس ضحی بدر ظُلم
صلب در صلب همه بارقه نور جمال
بطن در بطن همه قبله حاجات اُمم
دوده در دوده همه مظهر آیات خدا
پشت در پشت همه چشمه اسرار نِعم
ای كه خاك قدمت آینه اسكندر
وی ز كان كرمت جام جهان‌بینی جم
پاكی از پاكی تو دست قضابین بر سر
عفت از عفت تو می‌گزد انگشت نِدم
روحت از روح رسول و تنت از جوهر قدس
در سراپای تو پا تا سر احمد مُدغَم  
همسرت حیدر و زو فخر كنی بر حورا
پدرت احمد و زو فخر كنی بر عالم
عرش تا بوسه زند خاك درت را به خشوع
پی تعظیم درت پشت كند گردون خم
شمس از جلوه تو نورده كون و مكان
ماه از پرتو تو بر سر چرخش پرچم
عقل از خاك‌نشینان سر كوی شماست
روح اندر حرم محترمت نامحرم
دوستان تو ز آسیب قیامت آزاد
دوستی تو جراحات گنه را مرهم
عهد، عهد تو و پیمان متین، پیمانت
كار، سست است اگر عهد، نباشد محكم
شمه فضل تو را ناطقه‌ام باشد لال
پاره حمد تو را نطق مجلل الكم



هر كجا یاد شما هست همان جاست بهشت/ رضا قانع
یك
شعر از صائب تبریزی

گرچه گویند كه در عالم بالاست بهشت
هركجا محفل انسی است همان جاست بهشت
هر كجا اشك بُود چشمه كوثر نقد است
هر كجا یاد شما هست همان جاست بهشت

دو
زهرا كه جلالتی اساسی دارد
آیینه‌ای از ولی‌شناسی دارد
با آن كه جهاد اقتصادی می‌كرد
یك عمر حماسه سیاسی دارد

 سه
ای وجودی كه در كمال شهود
هستی‌ات نور عالم غیب است
نام پاك تو بی وضو بردن
نزد هر باغ معرفت عیب است
 
با علی نه بهار پیوستی
در خواهش به روی خود بستی
 
به خدا خانه گلین تو را
اشتیاق حبیب پر كرده‌ست
عطر ناب لِیذهبَ عنكم
بوی أمن یجیب پر كرده‌ست
 
حلقه زد گرد چهره‌ات چون ماه
هاله إنّما یرید الله
 
لطف سرشارت ای عصاره وحی
خستگان را ز مهر تسكین داد
تا سه شب قوت كودكانش را
به یتیم و اسیر و مسكین داد
 
در شگفت از تو قدسیان ماندند
سوره نور و هل أتی خواندند
 
چه كسی می‌برد گمان كه خدا
به كنیز تو رتبه‌ای كم داد
فضه شد میهمان مائده‌ای
كه خدا پیش از این به مریم داد
 
می‌توان با محبت تو رسید
به رهایی، به روشنی، به امید
 
صلح سبز حسن كه جاری شد
چشمه در چشمه از پیامت بود
نهضت سرخ روز عاشورا
شعله در شعله از قیامت بود
 
خطبه را زینب تو چون آموخت
سخنش ریشه ستم را سوخت



ای مهربان‌تر از همه شهر با علی/ مجید بنی‌فاطمه
كو آن كه طی كند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را
این رودها كه همسفر بی‌قراری‌اند
تحسین نموده‌اند خروشانی تو را
با صد هزار شاخه گل یاس، هر بهار
هم‌پای نیست عطر گلستانی تو را
وقت عبادت آیه‌ای از نور می‌شوی
تا عرش می‌برند چراغانی تو را
تسبیح كرده‌اند خدا را فرشتگان
تا دیده‌اند جلوه سبحانی تو را
باید فرشتگان پی درك فصاحتت
از بر كنند متن سخنرانی تو را
اندوه رنج‌های تو با آن مساحتش
پُرچین نكرد صفحه پیشانی تو را
 
هجده گل از حیات جهان چید دست تو
ای باغ‌های خرم توحید، مست تو
 
این چشمه‌ها بدون تو آب روان نداشت
این دشت‌ها بدون تو طبع جوان نداشت
بهتر ز یاس‌های تو نُه‌چرخ گل ندید
بهتر ز دودمان تو هفت‌آسمان نداشت
ای مهربان‌تر از همه شهر با علی
ای آن كه چون تو شهر علی مهربان نداشت
نُه سال با تو چشم علی روی غم ندید
نُه سال جز تو قلب علی همزبان نداشت
نُه سال جز تو مادر گل‌ها كسی نبود
نُه سال جز تو باغ علی باغبان نداشت
نُه سال سفره‌های فقیران شهرتان
جز با تنور بخشش این خانه نان نداشت
بانو! مدینه عطر شما را گرفته بود
اما چرا كسی خبر از قبرتان نداشت
 
باشد ولی ز خاك بهار تو جاری است
در باغ یاس عطر مزار تو باقی است
 
عزم شما مبارزه از سر گرفته بود
تصمیم بر جهاد مكرر گرفته بود
لشكر شد اشك‌های شما در مصاف خصم
وقتی شرار فتنه‌گری در گرفته بود
آن روز تیغ خطبه تو آبدیده بود
حال و هوای حمله به خیبر گرفته بود
آن روز واژه‌های شجاع تو در نبرد
جان از جوان و دل ز دلاور گرفته بود
زینب كه خطبه‌های سراسر حماسه خواند
این درس را ز مكتب مادر گرفته بود
ای مادر شلمچه! امید شهادتم
در پشت روضه‌های تو سنگر گرفته بود
 
دلخسته‌ام، طراوت كارونم آرزوست
لیلای جان! جزیره مجنونم آرزوست
 
برداشت دست حق ز رخ شب نقاب را
حس كرد باز پنجره‌ها آفتاب را
بیدار گشته‌ایم و دل‌آشفته دشمنان
دیگر مگر به خواب ببینند خواب را
باید امید داشت به فردای پرغرور
باید فزون نمود در این ره شتاب را
گفتا به حق تجلی نور خمینی است
هر كس كه دید رهبر این انقلاب را

فریاد می‌زنیم در این شور بی‌كران
عجّل علی ظهوركَ یا صاحب الزمان



تو ملك بودی و فردوس برین جایت بود/ سید حمیدرضا برقعی
یك

دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم عتباتی دیگر
بر بانوی باكرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتی دیگر
 

دو

چشم وا كن احد آیینه عبرت شد و رفت
 دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
 آن كه انگیزه‌اش از جنگ غنیمت باشد
 باخبر نیست كه طاعت به اطاعت باشد
داد و بیداد كه در قلب طلا آهن بود
چه بگویم كه غنیمت ركب دشمن بود
داد و بیداد برادر كه برادر تنهاست
جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست
 یك به یك در ملأ عام و نهانی رفتند
چه بگویم كه بدون نگرانی رفتند
همه رفتند، غمی نیست، علی می‌ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می‌ماند
مرد، مولاست كه تا لحظه آخر مانده
دشمن از كشتن او خسته شده، در مانده
مرد، مولاست كه تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
در دل جنگ نه هر خار و خسی می‌ماند
جگر حمزه اگر داشت كسی می‌ماند
مرد آن است كه سر تا به قدم غرقِ به خون
آن‌چنانی كه علی از احد آمد بیرون
راز خلقت همه پنهان‌شده در عین علی‌ست
كهكشان‌ها نخی از وصله نعلین علی‌ست
روز و شب از تو قضا، از تو قدر می‌گوید
ها علیٌ بشرٌ كیفَ بشر می‌گوید
می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام
می رسد قصه به آن جا كه علی دل‌تنگ است
می فروشد زرهی را كه رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
إن یكاد از نفس فاطمه بر تن دارد
فاطمه فاطمه با رایحه گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد
آمدی تا ببری از دل مردم غم را
عطر توحید تو پر كرده همه عالم را
تو ملك بودی و فردوس برین جایت بود
تو رها كرده‌ای آن منظره خرم را
تا قدم‌رنجه كنی چند صباحی به زمین
تا كه روشن بكنی چشم بنی‌آدم را
تا كه گل را به تماشای تجرد ببری
تا كه مدهوش كنی با نفست مریم را
آمدی تا كه علی این همه تنها نشود
تا كه پیدا بكند روی زمین همدم را
پدرت آمده دل‌تنگ بهشت است، بخند
ببر از چهره آیینه غبار غم را
خسته از جنگ احد آمده لبخند بزن
روی زخم پدر خود بنشان مرهم را
گفتم ای ماه بگو باغ فدك تا به كجاست
خنده‌ای كرد و نشان داد همه عالم را
نه فقط این كه ندیده‌ست تو را نامحرم
كه ندیده‌ست دمی چشم تو نامحرم را
ولی آن روز كه در كوچه كسی مرد نبود
به سر دوش گرفتی علم و پرچم را
همه دیدند شكوه تو به مسجد می‌رفت
عاجزم وصف كنم آن قدم محكم را
غرق غم، غرق عزا، بی تو چنین است دلم
چند وقتی‌ست كه دل‌تنگ مدینه‌ست دلم
ما یتیمیم و فقیریم و اسیر ای مادر!
دست خالی مرا نیز بگیر ای مادر!
می رود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می‌نویسم كه "شب تار سحر می‌گردد"
یك نفر مانده از این قوم كه برمی گردد



فاطمه سرداستان خلقت اهل كساست/ غلامرضا عینی فرد
اشعار از غلامرضا عینی فرد

یك

ای یوسف زهرا تو، غایب ز نظرهایی
در قلب صدف چون دُر، آن هم دل دریایی
در پیش همه هستی، تنهاتر ناگاهی
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است كه باز آیی
 
مولا تو كجا هستی، من دور سرت گردم
زیر قدمت آقا، در كوی وفا گردم
بگذر ز من نادان، زین گونه زدم گر دم
دیشب گله زلفت، با باد صبا كردم
گفتا غلطی، بگذر، زین فكرت سودایی

 
دو

فاطمه ز اندیشه اندیشمندان اكبر است
فاطمه مافوق حرف و جمله‌های برتر است
با قلم وصفش نمی‌گنجد به اوراق كتاب
این همه گفتار هم یك نكته‌ای زان دفتر است
فاطمه سرداستان خلقت اهل كساست
پنج تن كه هر یكی رد جای خود یك لنگر است
فاطمه سرمطلع تعریف عالم در سماست
چون مقام و رتبه‌اش در پیش رحمان كوثر است
فاطمه در اوج تنهایی صاحب‌ذوالفقار
در كنارش بود او را همسر و همسنگر است
كوكب رخشنده برج حیای فاطمه
یك نمونه در جهان آقای ما این رهبر است



نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی‌ست/ محمدجواد احمدی
ای كه از روز ازل گرم سجودی زهرا
اولین فاطمه صبح وجودی زهرا
آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است
روشنی‌بخش دل و جان تو یاقدوس است
همه عصمت حق شد متجلی در تو
و خدایی‌ست فرستاده تحیت بر تو
آمدی آینه رحمت ایزد باشی
آمدی روشنی چشم محمد باشی
قلب پرمهر تو گنجینه اسرار نبی‌ست
كوثری سهم جهان در طلبت تشنه‌لبی‌ست
نام تو فاطمه یا فاطمه تسبیح علی‌ست
یاد تو لحظه اعجاز، مفاتیح علی‌ست
لحظه‌هایت همه ایثار، صداقت، تقوا
راضیه، مرضیه، صدیقه، زكیه، زهرا
به شكوهت نرسد انسیه و حورایی
چهره پوشانده‌ای از سائل نابینایی
چه بگویم كه بود فاطمه جان درخور تو؟
عالمی گشته مسلمان تو و چادر تو
چادرت مظهر حجب است، تجلی عفاف
گرد تو عصمت و ایثار و حیا گرم طواف
خانه ساده‌ات از صدق و صفا لبریز است
باغ سجاده‌ات از عطر دعا لبریز است
رحمت و جود و سخا جلوه‌ای از آیه توست
در دعاهات مقدم به تو همسایه توست
این تویی كه همه جا اذن شفاعت داری
تو كه در هر نفست صبح هدایت داری
خانه را سنگر اسلام و امامت كردی
در وفاداری و ایثار قیامت كردی
با قیامت به همه درس بصیرت دادی
تو به دین بار دگر شوكت و عزت دادی
مكتب سرخ تو الحق كه حسینی‌ها داشت
نسل نورانی‌ات ای عشق! خمینی‌ها داشت



از چه شدی خاك‌نشین فاطمه/ محمود كریمی
ای به فدایت همه جان جهان
خاك رهت سرمه افلاكیان
دور فلك حلقه خلخال توست
حور و ملك زیر پر و بال توست
وصله بر جامه تو جان من
بخیه آن رشته ایمان من
لطف تو كز عالم بالا رسید
مائده بر مادر عیسی رسید
پاسخ أنّا لكِ هذا تویی
نزد خداوند تعالی تویی
خانه تو حسرت جنت شده
مائده از مطبخ تو آمده
مائده از عالم بالا رسید
خوشه‌ای از گندم احساس تو
آرد شده در دل دستاس تو
خرده نانی كه ز دستت فتاد
نان وسط سفره هستی نهاد
شمس بود ذره در كوی تو
بال گرفت از پر جاروی تو
عرش خدا را كه تویی قائمه
از چه شدی خاك‌نشین فاطمه
منت حق بود كه بر ما رسید
روح تو را در همه عالم دمید
تا كه نماز تو رقم می‌خورد
حركت افلاك به هم می‌خورد
خیل ملك كرده فلك را رها
تا كه ببینند نماز تو را
ای دم تكبیر تو تكبیر عشق
عشق شده پیر تو ای پیر عشق
كوثر عظمایی اگر بنده‌ای
خیر كثیری و فزاینده‌ای
تو أمَة‌الله در این عالمی
پس تو به حق با خود حق محرمی
عرش به درگاه تو آرد نیاز
خانه تو فرش ندارد نیاز
شهپر جبریل امین فرش توست
بودن همراه علی عرش توست
جان جهان گفته كه جانم فدات
پهن نموده‌ست عبایش برات
دیدن تو حسرت خورشید شد
سایه تو مایه امید شد
لیله اسرار نبی فاطمه
نوبر طوبای نبی فاطمه
سیب كه شد هدیه به احمد تویی
چله‌نشینی محمد تویی
دیدن خالق بود امری محال
خواست خدا جلوه كند چند سال
آینه‌ای در بر هستی گشود
چهره در آینه روی تو بود
ای كه تویی مادر خیرالانام
مام امامی و امام امام
وصف تو این سان كه امامت كند
روز قیامت چه قیامت كند
خستگی‌ات حضرت بانوی آب!
ماتم دریا شده، یك دم بخواب
جام ملك پر ز می ناب كن
وقت اذان لطف به محراب كن
گردش دستاس به دستان كیست؟
جنبش گهواره نوزاد چیست؟
حضرت میكال شده یار تو
جای تو در خانه كند كار تو
روح‌الامین ساكنِ در خانه‌ات
خادم گهواره دردانه‌ات
باز خمارم كه خمیرم كنی
شیعه تنّور غدیرم كنی
پخته شود در تب احسان تو
روح مسلمانی سلمان تو
هر كه نكوشیده به احقاق حق
ظلم نموده‌ست به مصداق حق
گریه اگر قدر عوالم كند
جان خودش رد مظالم كند
گر كه رضای تو نیارد به دست
توبه بی حبّ تو بی‌فایده‌ست
عدل تو مهدوم كند ارگ ظلم
توبه ظلم است فقط مرگ ظلم
روز جزا محكمه با مرتضاست
حق رضای تو رضای خداست
راه تو گر راه هدایت بود
دین به ترازوی ولایت بود
قدر ولی را كه تو معنا كنی
جان خودت فدیه مولا كنی
روح تو آرامش كل جهان
خلق نگشته شده‌ای امتحان
گرچه بدم بسته به پای توام
ردشده از درس وفای توام
از تو كشم منت تجدید را
تا بزنی خاتم تأیید را
تا كه ببینی كه چه‌ها می‌كنم
در ره تو روح فدا می‌كنم
تا گذرد آب بلا از سرم
گر بشوم آب شوی مادرم
مهر تو چون مهر امان می‌شود
هرچه علی خواست همان می‌شود
عفو كن مادر مهر و وفا
بچگی‌ام گفت نگویم شما
روز جزا محشر و این زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه



مصطفی را حسن كامل/ همخوانی سرود به مناسبت ولادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها
شعر از غلامرضا سازگار
 
آفرینش آفرینش، جلوه حق‌تعالی مبارك
یا محمد یا محمد، عید میلاد زهرا مبارك
 
انبیا را مادر آمد
دخت زینب‌پرور آمد
روح ایمان، قلب قرآن
كوثر آمد، كوثر آمد
 
جشن اهل تولا مبارك
عید میلاد زهرا مبارك
 
دخت احمد، كفو حیدر، روح بین دو پهلوی احمد
روی دست و بازوی او، جای گل‌بوسه‌های محمد
 
عصمت كبرا خوش آمد
بضعه طاها خوش آمد
مادر سادات عالم
زهرة‌الزهرا خوش آمد
 
لیلة‌القدر طاها مبارك
عید میلاد زهرا مبارك
 
جلوه‌گر دل هستی، نور منصوره آسمان‌هاست
مام قدر و مادر نور، دخت یاسین و ام ابیهاست
 
انبیا را شمع محفل
مصطفی را حسن كامل
هم جلالش هم جمالش
از محمد می‌برد دل
 
نور ام ابیها مبارك
عید میلاد زهرا مبارك
 
در دو میلاد آمده شاد، قلب آزادگان حسینی
روز مادر جلوه‌گر شد، آفتاب جمال خمینی
 
بر همه نعمت تمام است
شادی خیرالانام است
در چنین روز مبارك
روز میلاد امام است
 
این جلال این تجلا مبارك
عید میلاد زهرا مبارك
 
شیعه در راه ولایت، بر سر دست خود سر نهاده
رهبر فرزانه ما، چون خمینی مقاوم ستاده
 
كشور ایران درخشید
پا فشرد و نور بخشید
كهنه شد از كار افتاد
حربه تحریم و تهدید
 
جشن پیروزی ما مبارك
عید میلاد زهرا مبارك
 
فاطمه یار ولایت، پیرو مكتب او ولایی است
لاله‌زار سرخ ایران، عطر و بویش همه كربلایی است
 
این ندای رهبر ماست
دست مهدی بر سر ماست
پرچم نصر من الله
بر فراز كشور ماست
 
فتح پیوسته بادا مبارك
عید میلاد زهرا مبارك

نماز فاطمه

نماز فاطمه اسلام را شرافت داد

دعای نیمه شب او به شیعه عزت داد

سلام عالمیان بانوی دو عالم را

که حق به ساحت قدسش مقام عصمت داد

استاد کلامی زنجانی

شعر ولادت حضرت زهرا س

دست خدا در خلقت زهرا چه ها کرد

سر تا به پا اعجاز را بر او عطا کرد

تا این که گنج مخفی اش پنهان نماند

طرح جدیدی از خداوندی به پا کرد

نوری سرشت و مدتی بعد از سرشتن

او را به نام حضرت زهرا صدا کرد

وقتی برای بار اول، فاطمه گفت

آن جا حساب "فاطمیون" را جدا کرد

او جای خود دارد کنیز خانه ی او

با یک نگاهی خاک را مثل طلا کرد

حوریه بود و دست هایش پینه می بست

از بس که در این خانه گندم آسیا کرد

نان شبش در دست مسکین مدینه...

... می رفت یعنی روزه را با آب وا کرد

امشب دخیل چادری پر وصله هستم

آن چادری که بی خدا را با خدا کرد

این هم یکی از معجزات درب خانه است

در سینه چندین استخوان را جا به جا کرد

علی اکبر لطیفیان

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت


میقات حضور حج من تا زهراست

در حال طواف ذکر من یا زهراست

یک حجره به بازار دلم بگشودم

سر قفلی آن حجره فقط یا زهراست

حاج حسن امیری فرد

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت



بین محراب ازل گرم سجودی بانو

اولین فاطمه ی صبح وجودی بانو

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد

علت خلقت افلاک تو بودی بانو

کس ندانست که جبریلِ نگاهت یک عمر

با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

هر سحرگاه تو معراج دمادم داری

بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت

هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد

صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

آمدی آینه ی نور الهی باشی

حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی

عصمت حضرت حق شد متجلی در تو

می‌فرستد خود الله تحیت بر تو

روی لب زمزمه ی نابِ تبسم داری

با خدایت چه کلیمانه تکلم داری

آسمان با تو و تسبیح لبت مأنوس است

روشنی بخش دل و جان تو «یا قدّوس» است

یوسف رحیمی

نیر عالمتاب

فاطمه نیر عالمتاب است

مهدی او همه را ارباب است

کوثرش خوانده خدا در قران

کاینات از قدحش سیراب است

استاد کلامی زنجانی


مادر نمونه

ای بانوی اطهر نمونه

وی دخت پیمبر نمونه

ای فاطمه ای حبیبه حق

مشهور به کوثر نمونه

مام حسنین و زینبی

ای طاهره مادر نمونه

غیر از پدرت کسی ندارد

تو دختر نمونه مانند

طوبا به مقام تو علی را

هم کفوی و همسر نمونه

گنجینه علم و معرفت را

ناید چو تو گوهر نمونه

عقد تو در آسمان ملک خواند

ای همسر شوهر نمونه

زینب ز تو درس منطق آموخت

تا گشت سخنور نمونه

ای در حرم از ملک مقرب

ای بر فلک اختر نمونه

رو هر که به درگهت نهاده

بگرفته فر از در نمونه

از لطف تو درتمام عالم

ایران شده کشور نمونه

استاد کلامی زنجانی

حضرت زهرا(س)-مدح




اولاد علی گوهرشان فاطمه است

در غصه و غم یاورشان فاطمه است

گویند که با تاب و تعب می آیند

هر جا سخن از مادرشان فاطمه است

 سید مجتبی شجاع

حضرت زهرا(س)-مدح




معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته

هاجر و آسیه و حوا و مریم ساخته

از ازل بیت الاحرام کعبه، بیت الفاطمه است

کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته

آخرِ پیغمبری بابای زهرا بودن است

نور زهرا مصطفی را نور خاتم ساخته

نیمی از ما را خدا در فاطمیه ساخته

نیمه دیگر را خود زهرا محرم ساخته

فاطمه معمار خلق سینه زن ها بوده است

یک حسینیه خودش در بین قلبم ساخته

وصله های چادرش دیروز زحمت داشته

تا برای روضه ها امروز پرچم ساخته

روز محشر ریشه های چادری که سوخته

مایه ی آسایش ما را فراهم ساخته

هر زمان در روضه مادر صدایش می کنی

کیسه ما را پُر از فیض دمادم ساخته

 جواد پرچمی

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادتی




بین محراب ازل گرم سجودی بانو

اولین فاطمه ی صبح وجودی بانو

سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد

علت خلقت افلاک تو بودی بانو

کس ندانست که جبریلِ نگاهت یک عمر

با خدا داشت عجب گفت و شنودی بانو

هر سحرگاه تو معراج دمادم داری

بال پرواز تو نشناخت فرودی بانو

باز از جنت الاعلای تو سمت ملکوت

هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

پلک بر هم زدی و عشق به جریان افتاد

صد و ده پنجره اعجاز گشودی بانو

ادامه نوشته

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت




خبری بود در افلاک و جهان می خندید

آسمان نغمۀ یا فاطمه اش را سر داد

خبر حضرت جبرییل به سرعت پیچید

که خداوند به پیغمبر خود مادر داد

 

خبر آمد که خبرهای جهان ناچیزند

باید از نو خبری در دو جهان بر پا کرد

و خدا خواست علی مشتری زهره شود

که چنین رو به زمین مشت خودش را وا کرد

 

همه دیدند و شنیدند که شد بعد از آن

کهکشان مست و جهان مست و ملائک سرمست

قدسیان نیز فرود آمده و می گفتند

این تنوری ست که از نور نبوت گرم است

 

حول دستاس تو یک عمر جهان چرخیدست

به خدایی که خودش بوده بلا گردانت

هفت دریای زمین تشنه لب یک قطرست

که به هنگام وضو می چکد از دستانت

 

چهارده قرن پس از آمدنت ای خورشید!

ماه از برکۀ چشم تو وضو می گیرد

حیدر دیگری از راه می آید یک روز

که جهان روشنی از چهرۀ او می گیرد


نکته ای هست و فقط اهل یقین می دانند

که محبت به تو و آل تو احساسی نیست

در دل عاشق ما هر چه بگردند امروز

به جز از مهر شما -حضرت عباسی- نیست

 

چهارده نور چراغ شب تارم هستند

از زمانی که در این جاده مسافر شده ام

همۀ عمر غزل خوان تو بودم اما

همه گفتند که من یک شبه شاعر شده ام

 

کاش می شد که در این شعر به تصویر کشید

صحن های حرمی را که نداری بانو

تا در آن صحن تو در دست یتیمی دیگر

دانۀ سرخ اناری بگذاری بانو

 

حاجیان از حرم خاکی تو برگشتند

من نمی دانم از این جا به کجا خواهم رفت

تا طواف حرم عشق ولی می دانم

همۀ عمر به قربان شما خواهم رفت

 

من هوایی شده ام باید از این جا بروم

این خیابان به خیابان ارم نزدیک است

باید آیینه و قرآن و قلم بردارم

خانۀ دخترت این جاست حرم نزدیک است

 

همۀ دار و ندار من بیدل حالا

سایه ای هست که از لطف تو بر سر دارم

نکند از در این خانه به جایی بروم

نکند دست ز دامان شما بردارم

 احمد علوی

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت




ای زهره ی سه نوبت حیدر تو را سلام

شأن نزول سوره ی کوثر تو را سلام

ای آفتاب صبح علی، بضعة الرسول

ای ماهتاب خانه ی حیدر تو را سلام

ای دختری که ام ابیها خطاب شد

در گفته های سید الاکبر تو را سلام

زیباترین دعای نبوت تو را که گفت

بادا فدات جان پیمبر تو را سلام

ای هم تراز خلقت نوریِ مرتضی

قبل وجود خلقت دیگر تو را سلام

ای یاس با طراوت گلزار اهل بیت

وی خانه ات بهشت معطر تو را سلام

آن که شفاعت است به دستش امیدوار

تنها تویی به عرصه ی محشر تو را سلام

محمود ژولیده

ادامه نوشته

حضرت زهرا(س)-مدح



هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آن جا که پای کفو علی هست در میان

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از این که آب مهریه ات بود روشن است

هر خانه ای که خانۀ رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت به پا کنی

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

با اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

یا رب دعای کیست اجابت نمی شود

حجت الاسلام جواد محمد زمانی

حضرت زهرا(س)-مدح  




ای که به قلب مصطفی، شور تویی طرب تویی

ای که به نزد مرتضی، حیا تویی ادب تویی

مادرِ وحی و صاحبِ پاکترین نسب تویی

جلوۀ نور حق تویی، چشمۀ لطف رب تویی

آن که به مصطفی خدا داده به صد طلب تویی

حبِّ ولا به دل تویی، نامِ علی به لب تویی

دست خدا علی، ولی، خود شده پای‌بستِ تو

زادۀ در حرم علی، کلید آن به دست تو

چشمۀ مهرِ شیر حق، در دلِ حق‌پرست تو

مُلک بهشت، فاطمه! یک نظرِ الستِ تو

کوثر و ساقی‌اش همه، مست تواَند مست تو

شیر تویی ‌عسل تویی شهد تویی رطب تویی

پاک ز هر پلیدی و دور ز هر بدی تویی

خضر نجات خلق را، چشمۀ سرمدی تویی

عینِ علی تو هستی و میمِ محمدی تویی

حجتِ حیدری تویی، آیتِ احمدی تویی

درون شعله، پشت در، آن که صدا زدی تویی

کُفـوِ جـلال کبریــا، جلــوۀ ایزدی تویی

عین اجابت دعا، هر چه کنی طلب، تویی

حدیث بی‌شبهه تویی، مصحف بی‌غلط تویی

کلامِ بی‌جدل تویی و قولِ بی‌شطط تویی

بین خدا و مصطفی نشسته در وسط تویی

اسم تویی و ذات تو، نقطه تویی و خط تویی

بنت رسول امی و صاحبِ دستخط تویی

اصل و فروع دین تویی واجب و مستحب تویی

آن که به مسجدالنبی یار امیر می‌شود

خطبۀ مرتضایی‌اش شرح غدیر می‌شود

به هر کجا که پا نهد، کفر به زیر می‌شود

بهشت، زیر پای او، فرش حریر می‌شود

به یاری علی بیا، فاطمه! دیر می‌شود

طفل تو کشته می‌شود، علی اسیر می‌شود

که در حدیقة الولا اصل تویی نسب تویی

محمد سعید میرزایی

حضرت زهرا(س)-ولادت




هوای خانه سراسیمه بود، سنگین بود

خدیجه ملتهب دردهای شیرین بود

زنان قوم به دلداری اش نیامده اند

از این غریبی و غربت چقدر غمگین بود

گرفت دست به پهلو، خدای خود را خواند

به استجابت او خانه غرق آمین بود

ندای کودک خود را شنید، مریم شد

صدای نازک او التیام و تسکین بود

و دید آسیه دورش گلاب می پاشد

دو زن، دو حوریه اش در کنار بالین بود

دم شکفتن آن نور آسمان در خاک

حلول کوثر طاها، بهار یاسین بود

 پروانه نجاتی

حضرت زهرا(س)-مدح



الفاظ ابترند به معنای ژرف تو

کوثر که از تو نیست به تفسیر حرف تو

یک قطره است آن چه به وصف تو گفته اند

دریاست آن چه شعله کشیده به ظرف تو

هر چند خالی است ز گنبد مزار تو

عالم پر است از تو و راز شگرف تو

هر چند درس صبر و صلابت گرفته ایم

ای کوه، تشنه ایم به باران و برف تو

هم چون سحر به محضر خورشید می رسد

هر کس که نقد عمر نموده است صرف تو

ما را به صرف بار گناهان رها کنی؟!

این نیست –ای هنوز کرامت –به صرف تو

حجت الاسلام جواد محمد زمانی

حضرت زهرا(س)-مدح




قدری که داشت قدر مسلّم زیاد بود

خون دلی که خورد کمش هم زیاد بود

او نور خلقت است که در نور خلقتش

زاویّه‌های روشن مبهم زیاد بود

زهرا اگر نبود بهشتی نداشتیم

مهرش اگر نبود جهنّم زیاد بود

در خانه‌اش تمام کنیزان مقدّسند

جایی که مثل حضرت مریم زیاد بود

آری درست، مادرمان زود پیر شد

آری درست، در دل او غم زیاد بود

اما برای سنّ کمش گریه کم کنید

هجده بهار از سر عالم زیاد بود

حامد تجری

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت




شب نزول مثالی لطف و احسان بود

 میان عرش و زمین جبرئیل حیران بود

 میان شهر پیمبر که نور باران بود

 به نام ساقی کوثر ملک غزل خوان بود

 خدا به دست نبی ساغر و سبو می داد

 سه باده از میِ کوثر به دست او می داد

بگو به مریم عذرا که سرورش آمد

 دهید مژده به ساقی که کوثرش آمد

 دلیل خلق علی و پیمبرش آمد

 چه ذوق کرده محمد که مادرش آمد

 رسیده سیب بهشتی شاخه طوبی

 رسیده حضرت خورشید، مادرم زهرا

من از تبار جنونم شما همان لیلا

 به عشق روی شما آمدم به این دنیا

 کلاس اول عشقم، صدا کشی و هجا

 نوشتم آب، بابا، علی، حسن، زهرا

 نوشته ام همه ی عاشقی ست نام حسین

 تو لطف کردی و من هم شدم غلام حسین

قبول می کنی آیا مرا به فرزندی؟

 به روی این پسرت مادرم نمی خندی؟

 گدای تو شده ام؛ شغل آبرومندی

 دوباره قصه سائل، عجب گلوبندی

 دراز سمت شما دست خالی دنیا

 خدای مرحمت بر اهالی دنیا

کویر قلب من از مهر تو غزل خیز است

 دلم به گوشه چادر نمازت آویز است

 و کوچه های دو چشمم ز اشک لبریز است

 بگیر جان مرا گر چه پست و ناچیز است

 به جای آن، شب جمعه به کربلا ببرم

 دلم بهانه گرفته، تو را خدا ببرم

محسن حنیفی

حضرت زهرا(س)-ولادت-حماسه سیاسی




شب بود و تاریکی طنین انداخت در شهر

سرما خروشی سهمگین انداخت در شهر

آن شب صبوری در سرشت مادران بود

زنده به گوری سرنوشت دختران بود

ناگاه فجری مژده ی روشنگر آورد

از خاوران نور محمد سر برآورد

آن مرد، دل را شور محشر گونه ای داد

زن را کرامت های دیگر گونه ای داد

می گفت زن چون آسمانی بیکران است

آری بهشتی زیر پای مادران است

زیباترین فصل کتاب او تو بودی

والاترین زن در خطاب او تو بودی

ای نور تو شمع دل افروز پیمبر

مزد عبادات چهل روز پیمبر

ای هم نشان با چاه در انبوه دردش

ای همنشین ماه با گل های زردش

با آن جلالت پای پر آماس، آری

دستان پینه بسته و دستاس، آری

بانو! چقدر این سادگی را دوست داری

پیش از سفر آمادگی را دوست داری

ای روزه از صبر سه روزت طاقتش طاق

ای سفره ی افطار تو سرشار انفاق

از بس پس انفاق ها لحظه شمردی

تا خانه ات رخت عروسی را نبردی

دست تو از باغ خدا انجیر می ریخت

بر کاسه ی صبح دل ما شیر می ریخت

آری گل مریم تماشا آفریدی

عطری دمیدی و مسیحا آفریدی

مثل اذان نام تو بر گلدسته ها ماند

وقتی گلستان تو زینب را شکوفاند1

با نسل تو خورشید اندودیم اکنون

با یازده صبح تو خشنودیم اکنون

پلکی بزن اردیبهشتی تو باشیم

سلمان خرمای بهشتی تو باشیم

ای هرم صحرای عطش غالب به حالت

ای سختی شعب ابی طالب به جانت

شبنم بپاشان شاخه ساران سحر را

آغوش واکن بوسه باران پدر را

آری پدر را یا رسول الله گفتی

در پاسخ اما این سخن ها را شنفتی:

ای گل، بهاری عاطفه در برگ ها کن

یعنی مرا با "ای پدر" تنها صدا کن

بعد از پدر صبر جمیل آرامتان کرد؟

یا گفتگو با جبرئیل آرامتان کرد؟

ما در مدینه عطر گل ها را شنیدیم

اما نشانی از مزار تو ندیدیم

ای خطبه ات مهر دهان یاوه گوها

ای ندبه ات بنیان کن بی چشم و روها

با خطبه ات مرز امید و بیم بودی

آن جا تبر بر دوش ابراهیم بودی

گفتی: مبادا کافری ها پا بگیرند

موسی نباشد سامری ها پا بگیرند

نگذاشتی که بیشه ها در گیر باشند

روباه ها فکر شکار شیر باشند

با این حماسه شور و شینی آفریدی

تکبیر گفتی و حسینی آفریدی

دشمن اگر چه بادها در غب غب انداخت

خود را میان خطبه ی پر شور تو باخت

تو کوثری تو چشمه ای تو مثل رودی

از دامن خورشید ما تهمت زدودی

یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست

انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست

اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم

این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم

امروز در بیروت نسل تازه داریم

در غزه از روح حماس آوازه داریم

آنک درای فتح و ایمان پرشتاب است

این بانگ نسل سوم انقلاب است

"گر صد حرامی صد خطر در پیش داریم

حکم جلودار است سر در پیش داریم"

بانو! جوانانت خط شب را شکستند

با راه فرزندت خمینی عهد بستند

لب تر کنی در معرکه جان می سپارند

ای هاجر! اسماعیل هایت بی قرارند

بار دگر دل مژده ی روشنگر آورد

از خاوران نور محمد سر بر آورد

حجت الاسلام جواد محمد زمانی

حضرت زهرا(س)-مدح




شب تاریک کنار تو به سر می آید

نام زهرا به تو بانو چقدر می آید

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده

خار هم پیش شما گل به نظر می آید

و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست

از کنیزان تو هم معجزه بر می آید

به کسی دم نزد اما پدرت می دانست

وحی از گوشۀ چشمان تو در می آید

پای یک خط تعالیم تو بانو والله

عمر صد مرجع تقلید به سر می آید

مانده ام تو اگر از عرش بیایی پایین

چه بلایی به سر اهل هنر می آید

مانده ام لحظۀ پیچیدن عطر تو به شهر

ملک الموت پیِ چند نفر می آید

 کاظم بهمنی

     ولادت حضرت زهرا س

سلام دختر دریا ،سلام همسر گل

سلام عطر مجسم ،سلام مادر گل

سلام وباز سلام وهزار بار سلام

به کوثری که خدا داد بر پیمبر گل

طلوع کرد وابو جهل های خار نگاه

شدند خوار تر از خار در برابر گل

طلوع کرد وهزاران فرشته از سَر ِشوق

زدند بوسه به قنداقه ی مطهر گل

هلا! سروده ی زیبای اولین شاعر؛

که زینتی به هزاران کتاب ودفتر گل

تورا سرود چه زیبا تورا نوشت چه خوب

به دست خویش خدای پدید آور گل

.......

تورا...!تورا...!چه بگویم که زخم ها خوردی

به این گناه که بودی یگانه دختر گل؟!

 

علی اصغر اقتداری

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت



نخل توحید! نوبر آوردی

فـلک نــور! اختــر آوردی

صـدف بحـر رحمـت ازلی!

بـارک‌ الله! که گوهـر آوردی

مــادر فاطمـه! سـلام خدا

بر تو مادر که دختر آوردی

دختری فوق هاجر و مریم

از بـــرای پیمبــر آوردی

از حبیب خـدا! رســول‌ الله

دل ربودی که کوثر آوردی

به! چه کوثر، خدا ثناخوانش

پـدر و مـادرم بـه قربــانش

عصمت داور است این مولود

روح پیغمبر است این مولود

هـم بــود دختر رسول خدا

هم پدر پرور است این مولود

هرچـه گفتنـد در فضائل او

بـاز بالاتـر است ایـن مولود

همسر و کفـو رکن شیرخدا

حیدرِ حیدر است این مولود

بهتـرین دودمــان عـالم را

بهترین مادر است این مولود

جــز خــدا و محمـد و حیـدر

کس ندانست کیست این دختر

این همه هستی رسول خداست

مطلع الشمس آسمان هداست

ایـن تمـام محمد است و علی

بلکــه‌ ام ائمـة النجبــاست

بـه خداونــدی خـدا سوگنـد

هر چه گویم کم است؛ این زهراست

گوهـر نـاب این یگانه صـدف

دو مسیح و دو مریم عـذراست

روح او در تن امام حسن

شیر او خون سیدالشهـداست

بضعـه ی مصطفی بود زهرا

کوثر اوست زینب کبری

مهــر از نــور او وضـــو دارد

مــاه از مهــرش آبـــرو دارد

به همه هستـی حسین، قسم

هرچـه دارد حسین از او دارد

روح وحی است، روز و شب با او

ملـک وحــی گـفت ‌و گـو دارد

از خـدا قـدر و عـزت و اجلال

از نبی خَلق و خُلق و خو دارد

سینه‌اش مخزن علوم خداست

خبـر از غـیب، مـو به ‌مـو دارد

آن که بخشیده علم غیب به او

وحــده لا الـــه الّــا هـــو

ای فــدایی مقـدمت سـرها

مهـر تــو روح پـاک پیکرها

نه فقط ام احمـدت خواندند

مــادری بــر همـه پیمبرها

کوثــری کــز سپهــر دامانت

ریختـه چون ستاره کوثرها

خط و مشی حسین پروری‌ات

مـادری داده یــاد مـادرهـا

با ورود تـو در صف محشـر

اهل محشر کنند محشرهـا

تــا نگـردد شفــاعتـت آغـاز

باب رحمت به کس نگردد باز

کیستـی تـو بهشـت بابایی

سوره ی قـدر و نور و طـوبایی

ما همه ذره و تو خورشیدی

ما همه قطـره و تـو دریایی

راضیـه، مرضیـه، محدثه‌ای

مطلع الفجر زهره، زهرایـی

هم کتاب اللّهـی ز پا تا سر

هم رســول خـدا سراپایی

مطلـع الشمس بامداد ازل

لیلــة القــدر حق‌تعـالایی

قدری و حق به خواجه ی لولاک

گفتـه دربــاره ‌ات و مـا ادراک

ای مقــامت ز وهم‌هــا برتر

قدر و جاهت ز وصف ما برتر

مدح تـو بـر لب رسول خدا

ذکر نابـی ا‌سـت از دعـا برتر

رتبه ی توست از زنـان بهشت

بـه خداونــدی خــدا بـرتر

جز محمد که دست‌بوس تو بود

تـویـی از کـل انبیـا بــرتر

حجـره‌ات کعبه ی دل احمد

بیتـت از بیــت کبریـــا بـرتر

بیت خشت و گلت ستاره ی عرش

حسنینت دو گوشواره ی عرش

روح زوّار آستــانــه ی تــو

کعبه گردد به دور خانه ی تو

دیده ی اهـل آسمان گیـرد

نـور از قبـر بی‌نشـانه ی تـو

آشیان جهان نبود که بود

قلب پیغمبـر آشیـانه ی تـو

طوطی وحی جبرییل امین

دانه خورده ز آب و دانه ی تو

بـار انـدوه ماست یا زهرا

روز محشر به روی شانه ی تو

دوستان را تویی تو در محشر

مــادر مهربــان‌تـر از مــادر

تــو بهشـت پیمبــر مـایی

ظـل معبود، بـر سـر مـایی

بـاز گفتیم و بـاز می‌گوییم

کـه تو در حشر، مادر مایی

روز محشر که مادر از فرزند

می‌گریـزد تــو یـاور مـایی

ما تن مرده، تو ز لطف و کرم

روح از روح بهتــر مــایـی

شرک ممنوع، ورنه می‌ گفتم

که تو معبــود دیگــر مایی

در مقام تو ما همی دانیم

که ثنـای تو را نمی‌ دانیم

تـو بـه معنـا تمـام قرآنی

مــورد احتــرام قـــرآنی

تو زکات جهاد و حج و قیام

تو صـلات و صیـام قرآنی

هم کتاب خدا تو راست امام

هم تــو مــا را امــام قرآنی

گرچه روح است هر کلامش، تو

روح‌بخـش کـــلام قــرآنـی

بـه تـو ام‌ الکتـاب بایـد گفت

آری آری! تـو مــام قـرآنـی

گرچـه عمـری به پای وصف تو زیست

صد چو «میثم» حریف مدح تو نیست

حضرت زهرا(س)-مدح




کلیـد قفـل دلم را بگَـرد و پیـدا کن

و قفل بسته ی دل را به روی خود وا کن

بیا زبان قلم را به آیه های شبت

به ارتزاق نگاهی دوباره گویا کن

شبیه شاعر برقَع به گوشه ی چشمی

درون قـافیه «طوفـان واژه» بر پا کن

قسم به نرگس مستت که یا قبولم کن

و یا که شاعر خود را خراب و رسوا کن

دعـای گربه سـیاهی دلیـل باران نیست

خودت دو دست دعا را به سوی بالا کن

گذشته از سر مان آب، بهر این اموات

سلام و فاتحه ای را بخوان و اهدا کن

اگر چه زنده ولی مُرده ایم در این شهر

مسـیح من به دمی مُرده را تو احیا کن

میان ثانیه هایی که بی تو می گذرد

بـرای دیده ی مـا گریه ای مهیّا کن

«چموش! ای قلم! ای جوهر! ای مرکّب من!

بیـا کـمی بـه خـدا بـا دلـم مـدارا کن»

کجا کشیده مرا این غزل؟ نمی دانم

که گفت قافیه ات را نثـار زهرا کن

الا ضمیر منوّر، به فضّـه ات سوگند!

به کیمیا، نظری خرج این مطلّا کن

زدم به نام تو شش دانگ شعرهایم را

قبـاله ی غزلـم را بگیـر و امضـا کـن

حضرت زهرا(س)-مدح و مناجات



یک واژه ام نوشته شده در کتابتان

سرمایه ام دعای شب مستجابتان

بانو شما بهانه خلقت که می شود

آغاز هر چه هست به آغاز نابتان

بوی بهشت می وزد اطراف خانه ات

از عطر آسمانی سیب گلابتان

آیا نمی شود که نصیب دلم شود

سلمان ترین کرامت یک انتخابتان

یعنی کمی ز لطف شما شاملم شود

یعنی بیاید این دل من در حجابتان

هجده بهار مانده ای حالا نشسته ایم

زانو بغل گرفته به زخم شتابتان

هرگز تب مزار تو پایین نیامده

تا صبحگاه سر زدن آفتابتان

علیرضا لک

حضرت زهرا(س)-ولادت

حضرت زهرا(س)-ولادت

 

در خط پیمبرم خدایا شکرت

 دل داده ی حیدرم خدایا شکرت

 به به چه سعادتی نصیبم شده است

 زهرا شده مادرم خدایا شکرت

حضرت زهرا(س)-مدح



یا فاطمه فقط دل طاها تو را شناخت

آن کس که خواندت ام‌ابیها تو را شناخت

هر کس خدا شناخت، علی را شناخته است

هر کس شناخته است علی را، تو را شناخت

دنیا و روزگار برای تو کوچکند

هرگز نه روزگار نه دنیا تو را شناخت

والاترین ستارۀ فلک محمدی

تنها علی عالی اعلا تو را شناخت

آه ای تو میوۀ شجر نور احمدی!

سیمرغِ آشیانۀ طوبا تو را شناخت

خورشید بانو، آینۀ سرِّ ایزدی!

موسی به نور سینۀ سینا تو را شناخت

وقتی که در پی پدر آسمان شتافت

بر بام عرش حضرت عیسی تو را شناخت

وقتی که طعم آن رطب تازه را چشید

در آب چشمه، مریم عذرا تو را شناخت

هر کس نشانی پدر خاک را گرفت

ای مادر زلالیِ دریا! تو را شناخت

مولا! به غیرِ فاطمه آیینۀ تو نیست

باید به نور حضرت زهرا تو را شناخت

وصف علی، مدیحۀ زهرای اطهر است

زهرا! تو سرّ حقی و مولا تو را شناخت

در بین مردمان جهان هر کسی که یافت

روشن‌ترین ستارۀ دنیا، تو را شناخت

یاس نبی که قدر تو طاها و کوثر است

یاسین و قدر و کوثر و طاها تو را شناخت

وقتی رسول در شب معراج خویشتن

از بام عرش رفت به بالا، تو را شناخت

از عطر پاکت ای گل یاس محمدی!

در قتلگاه، زینب کبری تو را شناخت

نامت تقیه است و رضیه است و طاهره

یعنی رضا و پاکی و تقوا تو را شناخت

ادریس درس نام تو می‌خواند در فلک

آدم به بزم علّم الاسما تو را شناخت

با نور تو مراتب اسما شکفته است

تسمیه، اسم، ذات، مسما، تو را شناخت

محمد سعید میرزایی

ای به فدایت همه جان جهان

حضرت زهرا(س)-مدح


ای به فدایت همه جان جهان

 خاك رهت سرمه‌ی افلاكیان

وصله‌ی بر جامه‌ی تو جان من

 بخیه‌ی آن رشته‌ی ایمان من

دور فلك حلقه‌ی خلخال توست

 عرش برین زیر پر و بال توست

لطف تو كز عالم بالا رسید

 مائده بر مادر عیسی رسید

پاسخ «أنّی لكِ هذا» تویی

 نزد خداوند تعالی تویی

خانه‌ی تو حسرت جنت شده

 مائده از مطبخ تو آمده

خوشه‌ای از گندم احساس تو

 آرد شده در دل دستاس تو

خرده‌ی نانی كه ز دستت فتاد

 نان وسط سفره‌ی هستی نهاد

شمس بود ذره‌ی در كوی تو

 بال گرفت از پر جادوی تو

عرش خدا را كه تویی قائمه

 از چه شدی خاك‌نشین فاطمه

منت حق بود كه بر ما رسید

 روح تو را بر همه عالم دمید

تا كه نماز تو رقم می‌خورد

 حركت افلاك به هم می‌خورد

خیل ملك كرده فلك را رها

 تا كه ببینند نماز تو را

ای دم تكبیر تو تكبیر عشق

 عشق شده پیر تو ای پیر عشق

كوثر عظمایی اگر بنده‌ای

 خیر كثیری و فزاینده‌ای

عرش به درگاه تو آرد نیاز

 خانه‌ی تو فرش ندارد نیاز

شهپر جبریل امین فرش توست

 بودن همراه علی عرش توست

جان جهان گفته كه جانم فدات

 پهن نموده‌ست عبایش برات

صورت تو حسرت خورشید شد

 سایه‌ی تو مایه‌ی امّید شد

لیله‌ی اسرای نبی، فاطمه!

 میوه‌ی طوبای نبی، فاطمه!

ای كه تویی مادر خیرالانام 

 مام امامی و امام امام

وصف تو این سان كه امامت كند

 روز قیامت چه قیامت كند

خستگی‌ات حضرت بانوی آب

 غصه‌ی دریا شده، یك دم بخواب

جام مَلَك پر ز می ناب كن

 وقت اذان لطف به محراب كن

روح‌الامین ساكنِ در خانه‌ات 

 خادم گهواره‌ی دردانه‌ات

باز خمارم كه خمیرم كنی

 شیعه‌ی تنّور غدیرم كنی

پخته شود در تب دستان تو

 روح مسلمانی سلمان تو

هر كه نكوشیده به احقاق حق

 هر كه كند ظلم به مصداق حق

گریه اگر قدر عوالم كند

 جان خودش ردّ مظالم كند

گر كه رضای تو نیارد به دست

 توبه‌ی بی حبّ تو بی ‌فایده‌ست

داغ تو آوار كند ارگ ظلم

 توبه‌ی ظلم است فقط مرگ ظلم

روز جزا محكمه با مرتضاست

 حق رضای تو رضای خداست

هر كه دمی دشمن حیدر شده

 عاقّ تو گشته و كافر شده

راه تو گر راه هدایت بُود

 دین به ترازوی ولایت بُود

قدر ولی را كه تو معنا كنی

 جان خودت فدیه‌ی مولا كنی

روح تو آرامش كل جهان

 خلق‌نگشته شده‌ای امتحان

گر چه ردم، بسته به پای توام

 رد شده از درس وفای توام

از تو كشم منت تجدید را

 تا كه زنی خاتم تأیید را

تا كه ببینی كه چه‌ها می‌كنم

 در ره تو روح، فدا می‌كنم

تا گذرد آب بلا از سرم

 گر بشوم آب شوی مادرم

مِهر تو چون مُهر امان می‌شود

 هرچه علی خواست همان می‌شود

***

«بی ‌سر و سامان توام یا حسین

 دست ‌به‌ دامان توام یا حسین

بر سر نی زلف رها كرده‌ای

 با جگر شیعه‌ها چه‌ها كرده‌ای

زهره‌ی منظومه‌ی زهرا حسین

 كشته‌ی افتاده به صحرا حسین»


محمود کریمی

اینكه جاری شدست كوثر ماست

حضرت زهرا(س)-مدح


اینكه جاری شدست كوثر ماست

سیب تنهایی پیمبر ماست

اینكه یك شب نشسته زیر كساء

چادرش سایه سار محشر ماست

آنقدر مهربان و دلسوز است

همه جا فكر روز آخر ماست

هرچه خواهم نگفته می داند

راست می گفته اند مادر ماست

پدر و شوهر و پسرها نه

نوكرش هركه هست سرور ماست

ردّ پایش همیشه تازه و تر

به روی خاطرات دفتر ماست

میوه ی شاخسار توصیفش

هر زمان چیده ایم نوبر ماست

مزرعه سیب عطر یاس سپید

ابر باران كه شور آور ماست

یادگار تبسم زهراست

یادگاری كه روح پرور ماست

در هجوم هزار سنگ بلا

گر چه از شیشه هست سنگر ماست

دختر آفتاب و همسر ماه

ای شب قدر حضرت مولا

قلم ما كجا و قدر شما

اسم تو دسترس ترین ساحل

روح تو بیكران ترین دریا

عرشیان را تو شهره بر زهره

فرشیان را تو حضرت زهرا

گوشه چشمی به ما نما امشب

ای شفاعت كننده ی فردا

تو همان هدیه ای كه بر پدرت

داده یزدان به لیلةالاسراء

ای ستون چهارده معصوم

بی تو بی محورند آل كساء

من چگونه بگویمت انسان

یا چگونه بخوانمت حوراء

نام تو خلق كرده این گُل را

عطر تو آفریده این دل را

روشنا دیدنت نخواهد چشم

زین سبب رو گرفتی از اعما*

ما مریدان راه مجنونیم

عاشقان قبیلۀ لیلا

هدیه ی روز مادرت مادر

صد و ده بار ذكر یا حیدر 

با دلی كه همیشه عابر توست

دل ما صبح وشام  زائر توست

چه غم ازدوری تو تا وقتی

كه پرستوی دل مهاجر توست

دل من این دهاتی ساده

یكی از مردم عشایر توست

رود چشمان جاریم دریا

هرطرف می روم مسافر توست

نام تو نان سفره عشق است

سفره ای كه همیشه شاكر توست

بر روی خشت خشت خلقت من

جای انگشتهای ماهر توست

تو نبودی نبود خلقت هم

خلق هفت آسمان بخاطر توست

من كه درمانده ماندم از فضلت

خوش به حال كسی كه شاعر توست

روز زن هدیه می دهد مولا

بر تو صد باغ یاس یا زهرا

بیقرار علی  قرار علی

هدیه ی خاص كردگار علی

دختر رحمت خداوندی

مادر یازده بهار علی

گر نبودی نبود مهر و مهی

كه بگردند در مدار علی

مثل خورشید سر زدی تا كه

سر رسد شام انتظار علی

قُوَت قلب حضرت مولا

رجز بین كارزار علی

نسل سادات كز شما باشند

می درخشند در تبار علی

بهترین بانوان كنیز تواند

بانوی خوب و خانه دار علی

با علی بودن افتخار توست

با تو بودن هم افتخار علی

با تو نورانیست شبهایش

بی تو تار است روزگار علی

به به از این یگانگی توحید

مرتضی یار تو، تو یار علی

بی تو هنگام حمله دشمن

كس نباشد به خانه یار علی

بشكند دست آن ستمكاری

كه گرفت از علی چنین یاری

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت

حضرت زهرا(س)-مدح و ولادت


روشن تر از شکوه تو هفت آسمان نداشت

دریای پر تموج روحت کران نداشت

یوسف تر از حضور تو ای مصر منزلت

سیر هزار منزل این کاروان نداشت

مهریه زلال تو بانو اگر نبود

این باغ های معرفت آب روان نداشت

دیدند یازده چمن از دامنت شکفت

یعنی که باغ نسل محمد خزان نداشت

این روزگار پیر که شعر امید خواند

پیش از طلوع شرق تو طبع روان نداشت

گردِ به باد رفتۀ صحرای غفلت است

هر کس به دیده، خاکی از این آستان نداشت

آن جا که قدر تو چو شب قدر شد نهان 

دیگر شگفت نیست که قبرت نشان نداشت

عطر مزار تو به دل عاشقان توست

در جلوه زار تو همه هستی از آن توست

پیر خرد به محفل تو خردسال بود 

استاد عشق، بی مددت بی کمال بود

بی تو زمین، جهنم نارنج درد بود 

بی تو بهشت باغچه سیب کال بود

شوقی به هر مَجاز که حتی مُجاز شد

غیر از تو ای حقیقت روشن، خیال بود

در غیر آسمان تو، ای آبی نجات!

بالی اگر گشود دل ما وبال بود

اشکی اگر به گونۀ معراجی ات نشست

بال فرشتگان خدا دستمال بود

گفتند نقد مهریه ات آب بوده است

یعنی تمام زندگی تو زلال بود

از این بساط خاک سه فالی که می زدی

دستاس و چهار بالش و ظرف سفال بود

مدح تو خارج از قفس واژه های ماست

این ها که گفته ایم تماماً مثال بود

واژه کجا مقام تو ترسیم می کند

وقتی نبی ز فاطمه تکریم می کند  

خورشید و جلوه های معطر به دست توست

رقص و سماع کوکب و اختر به دست توست

طوبا به پای شیعه اشکت نوشته شد

ای بانویی که جنت و کوثر به دست توست

امروز محشری ست عنایات بی حدت 

فردا همه شفاعت محشر به دست توست

باب سخن به بطن خدیجه گشوده ای

آرامش هماره مادر به دست توست

مشتاق بوسه بود به پهلوی تو پدر

یعنی بهشت وصل پیمبر به دست توست

لبخندِ با شکوه که اندوه می برد

از شانه های خستۀ حیدر به دست توست

هنگامه را به خطبۀ خود گرم کرده ای

آری، کلید فتح مکرر به دست توست

با خطبۀ حماسی خود در سخن شدی

نسل خلیل بوده ای و بت شکن شدی

شب رخت بست و تیرگی اش در حجاب شد

شد صبح و، دولت شرفِ آفتاب شد

بزم حسینیان زمین غرق نور عشق

کاخ یزیدیان زمانه خراب شد

خورشیدی از خمین که پور حسین بود

پرچم به دوش نهضت اسلام ناب شد

هر کس به نسل فاطمه لبخند می زند

مست شمیم رهبر این انقلاب شد

هر روز با طلوع دعای امام عصر

سیر و صعود قافله مان پر شتاب شد

آثار دولت علوی باز جلوه کرد

یا رب دعای خسته دلان مستجاب شد

میلاد فاطمه است، قرین با خمینی است

این انقلاب فاطمی است و حسینی است

حجت الاسلام جواد محمد زمانی