حضرت رقیه(س)-شهادت

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد

من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر اُفتاد

کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد

کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر اُفتاد

مرا بازی نمی‌دادند حرفی نیست می‌خندند

چه زود این دخترِ شیرین زبانت از نظر اُفتاد

پدر در شانه‌هایم درد دارد می‌کُشد من را

لباسم راه راه است آه رَدِّ چوبِ تر اُفتاد

شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت

شبیه مادرت هستم پس از روزی که در اُفتاد

ندیدی شاخه‌ی نخلی که می‌سوزد چه می‌پیچد

ولی رویِ سرِ ما چندتایی شعله ور اُفتاد

اگر در راه می‌ماندم جوابش بود با عمه

خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر اُفتاد

تو را آورد از قصر و به این ویرانه پَرتَت کرد

دوید عمه ولی قبلش طبق اُفتاد سر اُفتاد

میانِ طشت بودی و فقط می‌زد فقط می‌زد

به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر اُفتاد

ببین زوری نمی‌خواهند دندانهایِ شیری‌ام

گمانم چوب ، بد می‌زد تو دندانت اگر اُفتاد

حضرت رقیه(س)-شهادت

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

زیباترین مسافر دنیا خوش آمدی

درآمدی به دیدنم اما خوش آمدی

این شهر بارقیه ی تو قهر کرده است

هم صحبت سه ساله ی تنها خوش آمدی

سرمای این خرابه فراموشمان شده

دلگرمی خرابه نشینها خوش آمدی

ای کشتی شکسته ی زخمی و سوخته

با این طبق به دامن دریا خوش آمدی

خیلی شدم شبیه به مادربزرگ خویش

حالا برای دیدن زهرا خوش آمدی

رگهای گردنت چقدر نامرتبند

با تو چه کرده اند چرا ناخوش آمدی

لکنت زبان گرفته ام از ترس حرمله

با بابا ب بابا با بابا ب با خوش آمدی

حضرت رقیه(س)-شهادت

حضرت رقیه(س)-شهادت

 

امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد

بابا مرا برای خودش انتخاب کرد

منکه توان پا شدن ازجا نداشتم

خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد

با اینکه من خودم پر درد وجراحتم

زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد

دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف

مارا یزید وارد بزم شراب کرد

درشام شام دختر تو تازیانه بود

عمه تمام خرج سفر را حساب کرد

زجری که من کشیده ام از دستهای زجر

عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد

گفتم نزن که بال و پرم درد میکند

اما چه سود خواهش منرا جواب کرد

من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا

حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد

ورود به ماه محرم-مناجات اول مجلس

ورود به ماه محرم-مناجات اول مجلس

 

در صحن دل وزیده هوای مُحَرَمَت

بر گوش جان رسیده صدای مُحَرَمَت

ما بیقرار منتظر روضه مانده ایم

اصلا تمام سال، فدای مُحَرَمَت

همپای نوکران تو راهی هیئتیم

پوشیده ایم رخت عزای مُحَرَمَت

قطعا کسی به سفره حاتم نمی دهد

یک لقمه از طعام و غذای مُحَرَمَت

هرگز نصیب آتش دورخ نمی شود

چشمی که گریه کرده برای مُحَرَمَت

ورود به ماه محرم-مناجات اول مجلس

ورود به ماه محرم-مناجات اول مجلس

 

این شهر را هوای محرم گرفته است

حال و هوای قلب مرا غم گرفته است

قبل از دهه برای عزای تو مادرم

اسپند و چایی و رطب بم گرفته است

 ((باز این چه شورش است))تو را مادرم حسین

در وقت شیر دادن من دم گرفته است

در بین نوکران تو لات محل ما

شیون کنان برای تو پرچم گرفته است

وقتی سماورم ز غمت جوش میزند

یعنی که چای روضه ی ما دم گرفته است

ورود به ماه محرم-مناجات اول مجلس

 

 

خبر پیچید تا كامل كند دیگر خبرها را

خبر داغ است و در آتش می اندازد جگرها را

غروبی تلخ، بادی تلخ تر از دور می آمد

كه خم می كرد زیر بار اندوهش كمرها را

به روی روسیاهی یك به یك آغوش وا كردند

همان هایی كه بر مهمانشان بستند درها را

همان هایی كه در مسجد پدر را غرق خون كردند

به خون خویش غلتاندند، در صحرا پسرها را

و باد آرام درها را به هم می زد، صدا پیچید

كه برخیزید اهل كوفه آوردند سرها را

خبر آمد؛ سری بر نیزه ای قرآن تلاوت كرد

كسی جز آل پیغمبر ندارد این هنر ها را

امام حسین(ع)-كوفه و شام

 

 

ای آنکه نیست غیر خدا خون بهای تو

خون سر شکسته ی من رو نمای تو

زینب سرش شکسته ولی سر شکسته نیست

سر خم نکرده پیش کسی جز خدای تو

قرآن بخوان اگر چه تو را سنگ میزنند

دین خدا نفس بکشد با صدای تو

زینب نفس نمی کشد ای نفس مطمئن

یک لحظه در هوای کسی جز هوای تو

تو سربلند بر سر نیزه بخوان بدان

زینب هم ایستاده بمیرد برای تو

من پای نی تو بر سر نی گریه می کنیم

تو مبتلای عشقی و من مبتلای تو

حضرت زینب(س)-در مسیر کوفه و شام

 

 

راس تو را به روی نی ، هرچه نظاره می کنم

سیر نمی شود دلم ، نگه دو باره می کنم

ز اشک و آه سینه ام ، میان آب و آتشم

چو با توام ، از این میان کجا کناره می کنم

گمان کنند دشمنان ، نیست به کام من زبان

ز دور بسکه با سرت ، به سر اشاره می کنم

به دختران خود بگو که گوشواره ها چه شد

گریه به گوشواره نی ، به گوش پاره می کنم

هم سر تو بر سر نی ، هم سر اکبرت زپی

گاه نگاه نگاه سوی مه ، گه به ستاره می کنم

رخت به خون که رنگ زد ؟ آینه را که سنگ زد

خنده زآه خویشتن به سنگ خاره می کند

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

 

کوفی و شامی یکی از دیگری بدچشم تر

مانده ام گویم امان از کوفیان یا شامیان

رفتن و ماندن به یک اندازه داغم می کند

مانده ام گویم بران ای ساربان یا که مران

دیدنت بر نی هم آتش زد هم آرامم نمود

مانده ام گویم بمان پیشم حسین جان یا نمان

صوت تو دل می بَرد اما امان از سنگها

مانده ام گویم بخوان قرآن حسین جان یا نخوان

اشک تو بر نیزه هم از دیده جاری می شود

مانده ام گویم بدان از حال زینب یا ندان

دفن ابدان مطهر شهدای كربلا

 

 

مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست

بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست

ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا

به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست

بنی اسد متحیر اِستاده اند همه

سکوت کرده ولی در سکوتشان غوغاست

نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم

نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست

زکوفه اشک فشان یک سوار می آید

به نینوای وجودش نوای یا ابتاست

گشوده لب که الا ای موالیان حسین

مرا شناخت بر این لاله های باغ خداست

کنار هم بدن قطعه قطعه ی انصار

حبیب و مسلم و جون و بریر و عابس ماست

کنار علقمه افتاده پیکری بی دست

که چشم تشنه لبان از خجالتش دریاست

به اشک دیده بشویید زخم هایش را

که حافظ حرم و میر لشکر و سقاست

به قلب معرکه خون می دمد زگودالی

که در میانه ی آن جسم یوسف زهراست

به زیر خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ

برهنه پیکر صد چاک سید الشهداست

میان این شهدا گشته قطعه قطعه تنی

که یاس سرخ حسین است و لاله ی لیلاست

حضرت سجاد(ع)-دفن ابدان مطهر شهدای كربلا

 

 

صبری کنید این کشته ها را می شناسم

جاماندگان نینوا را می شناسم

من زادهء  زهرا علی بن الحسینم

هم زخمها را هم شفا را می شناسم

گرچه شناسایی کمی سخت است اما

من دو یتیم مجتبی را می شناسم

این پیکر مُثله که مانده روی خاک و

رفته سرش بر نیزه ها را می شناسم

از عمه جانم مانده اینجا یادگاری

طفلان اویند این دو تا را می شناسم

از علقمه بوی عمو جانم می آید

ای قوم بوی آشنا را می شناسم

من تک تک این تکه تکه ، جسم های

از هم جدا ، از سر جدا را می شناسم

یک پیرهن حتی نماند از یوسف اما

من یوسف کرببلا را می شناسم

دفنش بدون بوریا امکان ندارد

من پیکر خون خدا را می شناسم

بر جسم بابای غریبم یک نشانی است

بر سینۀ او جای پا را می شناسم

حضرت زینب(س)-مصائب کوفه و شام از زبان حضرت رقیه(س)

 

 

از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد

از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد

غروب روز دهم بود عمه ام افتاد

عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد

تمام اهل حرم را سوار محمل کرد

عمو نبود... پدر، کارِ عمه مشکل شد

میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:

عقیله همسفر مشتی از اراذل شد

تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که

نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد

چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد

گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد

به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده

برای تک تک ما مثل شیر حائل شد

خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو

چگونه دختر حیدر به شام داخل شد

هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو

جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد

عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا* بود

ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد

میان نافله ها یاد مادرش می کرد

همیشه روضه ی او برکت نوافل شد

اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست

گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد

سلام ای آقا بمیرم برات

سلام ای آقا بمیرم برات

محرم شده فدا گریه هات

گل فاطمه عزیز همه

بمیرم دلت پر از ماتمه

یاصاحب الزمان

----

ببین اومدم با بار گناه

ولی در زدم با روی سیاه

ببین اومدم که پاکم کنی

با یه یاحسین هلاکم کنی

دعام کن توی نماز شبت

توی گریه ی برا زینبت

خدا میدونه که مهمونتم

تو مهمونی عموجونتم

شده هم نوا با تو عالمین

شده روضه ها حبیبی حسین

حبیبی حسین فدای سرت

فدا چهره ی علی اکبرت

حبیبی حسین فدا اصغرت

فدای تن و فدا حنجرت

مُحرّم آمد و مـــــــــــــــاه عزا شد

مُحرّم آمد و مـــــــــــــــاه عزا شد       مه جـــــــــــــــانبازی خون خدا شد
بلند از تــــــــربــــت پاک شهیدان       شعــار کُـــــــــــــل ارض کربلا شد
دل شطّ فـــرات از خون زند موج       کــــــــــه دست از پیکر سقا جدا شد
در آغـــــوش پدر خندید و خوابید       چــــــــــــو پیکان با گلویش آشنا شد
مــــرا عاشق تر از پروانه کردی       غــــــــــــم عشق تو شمع بزم ما شد
اگر دردم دوا می شد چه می شد؟       اگر این عقده وا می شد چه می شد؟
نـصیبم کربلا می شد چه می شد؟       اگر این عقده وا می شد چه می شد؟
مـــرا مهر تو آیین شد حسین جان       که دل آئینه ایزد نمـــــــــــــــــــا شد
جوانــــــــــمردان عالم را بگویید        دوباره شور، عـــــــــــاشورا بپا شد
چرا مولای مــــــــــا مهدی نیامد        که خون دل روان از  دیـــــده ها شد
شاعر:محمد جواد غفور زاده

من و این روضه ها الحمدلله

 من و این روضه ها الحمدلله
 من و یاد شما الحمدلله
من و ماه محرم زنده بودن
 بود حُسن عطا الحمدلله
نبودم، حق مرا سینه زنت کرد
 شدم اهل بکا الحمدلله
من از دامان پاک مادر خود
 تو را گشتم گدا الحمدلله
من از هیئت هزاران خیر دیدم
 شدم حاجت روا الحمدلله
سیاهی عزایت نور محض است
که گشته رزق ما الحمدلله
رسد روزی که در سجده بگویم
 رسیدم کربلا الحمدلله؟
×××

شاعر : جواد حیدری

سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید

سینه زنان حسین زمزمه بر پا کنید

ماه محرم شده یاری زهرا کنید

بانی بزم عزا مادر او فاطمه است

آمده قامت کمان خوب تماشا کنید

ذکر حسین جان ما از شهدا مانده است

جامعه را زنده با، ذکر مسیحا کنید

ناز گنه کار را می خرد ارباب ما

امر کند هر که را گم شده پیدا کنید

نوکر هر ساله ایم پای قرار آمدیم

موسم درد دل است عقده ی دل وا کنید

بر اثر معصیت خشک شده اشک من

دیدۀ خشکیده را وصل به دریا کنید

گریه برای شما دار و ندار من است

چشمِ پُر از گریه ای، می شود اعطا کنید

راه نشانم دهید برگ امانم دهید

کاش که با این گدا شبیه حر تا کنید

صحن حسینیه ها گوشه ای از کربلاست

عرش نشینان عشق فخر به موسی کنید

بی کفن کربلا حضرت آقا سلام

اذن عزاداریِ، ما همه امضا کنید

شاعر:قاسم نعمتی

منبع:سایت حسینیه

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید

لباس مشکی ما را به دستمان بدهید
به ما حسینیه ی گریه را نشان بدهید
مرا که راهی بزم عزای اربابم
برای زود رسیدن کمی توان بدهید
اگر خدای نکرده در آخر خطم
به جان اشک سه ساله مرا امان بدهید
نماز گریه ی ما با امامت سقاست
به روی مأذنه ی کربلا اذان بدهید
برای آن که بمانم همیشه بر درتان
به کلب قافله ی عشق استخوان بدهید
قسم به حرمت چشمانتان اگر مُردیم
به روی سنگ حسینیه غسلمان بدهید

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

محرّم است بیا

محرّم است بیا
عزای اشرف اولاد آدم است، بیا!
عزیز فاطمه! ماه محرّم است بیا
هلال ماه عزا می‌دهد ندا به فلک
که ماه گریه و اندوه و ماتم است بیا
پریده رنگ ز رخسار مادرت زهرا
قد رسول خدا در جنان، خم است بیا
لوای سرخ حسینی ندا دهد همه دم
که غیر تو چه کسی، صاحب دم است بیا
اگر شوند سماوات، چشمه چشمۀ اشک
به یاد قطرۀ خون خدا کم است بیا
به زخم‌های تن پاره پارۀ شهدا
خدا گواست، که تیغ تو مرهم است بیا
هنوز غرقه به خون، ماه روی عباس است
هنوز نقش زمین، دست و پرچم است بیا
بیا که پر شده از ذکر «یا حسین» جهان
بیا که ولوله در خلق عالم است بیا
هر آن دلی که به یاد حسین می‌سوزد
در آن شراره‌ای از شعر «میثم» است بیا
 غلامرضا سازگار

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
هر که دارد سر همراهی ما بسم الله
کاروان جار شهادت زند و غیرت عشق
قافله می رود ای اهل ولا بسم الله
دیگر از کعبه گل روی به دل آورده
وه چه زیباست چنین سعی صفا بسم الله
باید احرام ز خون بست در این حج و منا
جرعه نوش عطش وتیغ و بلا بسم الله
هر که با ماست بیاید که خدا هم با ماست
که بقا هست در این کوی فنا بسم الله
جمعه بازار جنون است و خدا مشتریش
هر که دارد دلی از جنس خدا بسم الله

شاعر : محمود شریفی

فصل عزا آمد و دل غم گرفت

فصل عزا آمد و دل غم گرفت
خیمه دل بوی محرم گرفت
زهره منظومه زهرا حسین
کشته افتاده به صحرا حسین
دست صبا زلف تو را شانه کرد
بر سر نی خنده مستانه کرد
چیست لب خشک و ترک خورده ات
چشمه ای از زخم نمک خورده ات
روشنی خلوت شبهای من
بوسه بزن بر تب لبهای من
تا زغم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم
آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه از آن لحظه که بر پیکرت
زخم کشیدند به شمشیرها
آه از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگیر ها
آه از آن لحظه که سجاد شد
همنفس ناله زنجیر ها
قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه کج رفته اند
کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست
آینه ای مثل تو بی رنگ نیست
آینه رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان
کوفه دم از مهر و وفا می زدند
شام تو را سنگ جفا می زدند
کوفه اگر آینه ات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست
کوفه اگر تیغ و تبرزین شود
شام اگر یکسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند
آتش پرهیز نبرد مرا
تیغ اجل نیز نبرد مرا
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان تو ام یا حسین
جان علی سلسله بندم مکن
گردم از خاک بلندم مکن
عاثقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند
تربت تو بوی خدا می دهد
بوی حضور شهدا می دهد
مشعر حق عزم منا کرده ای
کعبه ی شش گوشه بنا کرده ای
تیر تنت را به مصاف آمدست
تیغ سرت را به طواف آمدست
چیست شفابخش دل ریش ما
مرحم زخم و غم و تشویش ما
چیست به جز یاد گل روی تو
سجده به محراب دو ابروی تو
بر سر نی زلف رها کرده ای
با جگر شیعه چه ها کرده ای
باز که هنگامه برانگیختی
بر جگر شیعه نمک ریختی
کو کفنی تا که بپوشم تنت
تاگیرم دامنه ی دامنت
شاعر:محمد رضا آغاسی

شعر آغاز ماه محرم

شعر آغاز ماه محرم
یا صاحب الزمان
صدات، بُرد دلم را به آسمان مهدی
خوش است از تو شنیدن دعا بخوان مهدی 
فدای حنجرۀ خسته‌ات شوم مولا
بخوان که با تو بخوانند، حاجیان مهدی
کدام خیمه، به دور تو، حاجیان جمع‌اند؟
کجا، دو دست گشودی بر آسمان مهدی
خوشا به حال دل اهل خیمه‌ای که تو را
چو جان خویش گرفتند، در میان مهدی
رسد ز حنجرۀ سنگ‌های مکه به عرش
صدای نالۀ «یا صاحب‌الزمان» مهدی
بیا که اشک بریزیم با تو در عرفات
به یاد جدّ غریبت، ز دیدگان مهدی
تو ساکن عرفاتی و جدّ مظلومت
ز مکه سوی بیابان بوَد روان مهدی
نگاه ما همه مانده، به اشک دیدۀ تو
نگاه توست به دنبال کاروان مهدی
هنوز، پرچم سرخ حسین می‌خواند
سرود «سیدی الغوث الامان» مهدی
هنوز نغمۀ قرآن رسد ز نیزه به گوش
هنوز زخم حسین است، خونْ‌فشان مهدی
ز لطف و رحمت و آقایی تو کم نشود
دهی به «میثم»اگر روی خود نشان مهدی
غلام رضا سازگار

ای بهترین بهانه برای گریستن


ای بهترین بهانه برای گریستن
ای داغ جاودانه برای گریستن
در راه بازگشت به خود عشق کاشته شد
داغ تو را نشانه برای گریستن
شش سوی لاله می دمد-ای عشق-بازکن
راهی از این میانه برای گریستن
در راه کربلای تو هر لاله می دهد
ما را به کف بهانه برای گریستن
آماده شو فرید به فتوای بازگشت
در خلوت شبانه برای گریستن
شاعر: قادر طهماسبی

محرم

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟
راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا
شاعر: علیرضا قزوه

دل من گرفته باز محرمه محرمه

دل من گرفته باز محرمه محرمه

 فصل گريه ها و فصل ماتمه محرمه

 خيمه ي عزا رو توي دلها بر پا بكنيم

 معجر سوخته ي عمه پرچمه محرمه

 با همون چادر خاكي مادر دلامونو

 سياهپوش كنيم كه موسم غمه محرمه

 

 دوباره روضه بخونيم و با هم گريه كنيم

 كه دواي دردا اشك نم نمه محرمه

 پرچم سياهي رو سر در خونه بزنيم

 دهه ي عزاي اسم اعظمه محرمه

 دوباره ميجوشه اشك توچشماي نهرفرات

 بيقرار و پريشونه علقمه محرمه

 خدا مي دونه ديگه دلهامون آروم نداره

 شده يا حسين گل لب همه محرمه

 السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين

 اين شبا زمزمه هاي هر دمه محرمه

 كجائند هيئتيا ،ميون دارا ، سينه زنا

 بساط عزاداري فراهمه محرمه

 پر و بال جبرئيل فرش راه گريه كنا ش

 طاق آسمون هم از غمش خمه محرمه

 روضه هايي كه ميخونن اين شبا روضه خونا

 اين شهادت نامه هاي شبنمه محرمه

 ديدن كرب و بلا نهايت آرزومه

 ضريح ششگوشه ي تو عشقمه محرمه

 يه شب جمعه زيارت توي بين الحرمين

 آرزومون ديدن اون حرمه محرمه

 براي آقايي كه رو نيزه قرآن مي خونه

 هممون هم بميريم بازم كمه محرمه

 مثل قلب خسته ي مادر قامت كمونش

 دل من گرفته باز محرمه محرمه

شاعر : یوسف رحیمی

ای محرم بار دیگر آمدی

ای هلال خون دوباره سر زدی
ای محرم بار دیگر آمدی
زخم دل با دیدنت کاری شده
خون به دامان افق جاری شده
در تو باغ لاله ی پرپر بود
عکس لبخند علی اصغر بود
ای هلال خون چرا باز آمدی
گر چه خونینی سرافراز آمدی

 

در تو بینم اشک خیر الناس را
زخم فرق حضرت عباس را
در تو بس داغ مکرر دیده ام
پیکر صد چاک اکبر دیده ام
در تو بینم خیمه های سوخته
کام خشک و دامن افروخته
در تو بینم صورت و خاک تنور
در تو بینم سینه و سم ستور
در تو بینم جسم هفتاد و دو تن
غرق خون افتاده بی غسل و کفن
در تو بینم گریه ی دُردانه ها
کعب نی برروی کتف و شانه ها
در تو بینم یاس نیلی پوش ها
در تو بینم خون روان از گوش ها
در تو پیدا آتش تاب و تب است
صورت یک مرکب بی صاحب است
در تو می بینم که از خون جبین
شسته وجه الله روی نازنین
در تو می بینم یتیمی بارها
تشنه لب جان داده زیر خارها
در تو بینم چهره ها از خون خضاب
بر لب طفلی نوشته آب آب
وای وای ای ماه ماتم! بازگرد
ای هلال غصه و غم! بازگرد
باز شو ای ماه اشک و ماه آه
ترسم آید شمر دون در قتلگاه
سوخت قلب عالم و آدم بس است
شعله بر دل ها مزن میثم بس است

محرم


نسیم ماه محرم به سوز وسازآید
گذشت سالی وایام عشق باز آید
مه عزای حسینی دوباره درراهست
هرآنکه هست حسینی به پیشواز آید
تمام شهر بپوشد لباس سوگ وعزا
زخیمه های عزا صوت جانگداز آید

دوباره پرچم مشکین سوگ خون خدا
به "یاحسین"منقش،به اهتزاز آید
دوباره هیات عشاق خردسال حسین(ع)
چه بی ریا شده تشکیل ودلنواز آید
بساط هیاتیان هرکجا به پا گردد
نیازمند توسل پی نیاز آید
بگو هرآنکه شده در زمانه بیچاره
محرم است برای تو چاره ساز آید

شاعر : اسماعیل تقوایی

همین که در محرم تو روضه خوانده می شود

همین که در محرم تو روضه خوانده می شود

دل همه به کربلای تو کشانده می شود

فقط به مجلس حسین می شود به چشم دید

که پادشاه پهلوی گدا نشانده می شود

جهنم است نسبتِ بهشت با حریم تو

کسی خطا کند سوی بهشت رانده می شود!

به مشی نوکری همیشه مشق فرق می کند

که «عشق» می نویسم و «حسین» خوانده می شود

محرّم از میان عرش با مصیبت حسین

سبوی اشک بر روی زمین چکانده می شود

تو را ز اصل نه ولی ز اسب بر زمین زدند

...که اسبها چنین به پیکرت دوانده می شود

رسیدنی ست آن زمان که با نوای منتقم

بهای قطره های خون تو ستانده می شود

 

ما که کل سال پای روضه ها غم میخوریم

ما که کل سال پای روضه ها غم میخوریم

غصه ی اتمام این ده روز را کم میخوریم

هرسه شنبه صبح یا که هرشب جمعه کمیل

باده ی تقوای خود را پای پرچم میخوریم

یک برنج از ظرف نذری تو ما را بس حسین

رزق طول سال خود را از محرم میخوریم

ما چنان سرویم از وقتی برایت خم شدیم

تا تو هستی کی زمین با قامت خم میخوریم؟

با تو در هر مشکلی راه نجاتی هست لیک

مطمئنا بی تو بر دیوار محکم میخورم

تو بزرگی پس بزرگی کن شفاعت کن حسین

ورنه چوب معصیت ها را دمادم میخورم

در جوانی پاک بودن شیوه عشاق توست

شرمساریم از شما که غصه ات کم میخورم

تربت کرب و بلا درمان کل دردهاست

وقت های ناخوشی یک ذره مرهم میخوریم

داغ اکبر داغ قاسم داغ سقا داغ مشک

غصه هایت را میان روضه هم میخوریم

ما محرم زاده ایم کل سال آواره ایم

روزها یاد تنت ، شب یاد مشک پاره ایم

 

 

شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت

شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت

با دست بشکسته مرا روزی خور این در نوشت

هرگز نمی کردم گمان اینجا مرا راهم دهند

نام مرا در بین نوکر ها خودش آخر نوشت

روز ازل وقتی خدا روزیِ عالم را نوشت

ارباب را ارباب و ما را بر درش قنبر نوشت

در عرش حق پیراهن خونین او آویختند

بیخود نبوده گر خدا این قلب را مضطر نوشت

نام حسین فاطمه اشک مرا جاری کند

رحمت به شیر مادرم، صد شکر بر این سرنوشت

هرکس که شد در این دهه دیوانه ی کوی حسین

زینب برای او "نمازِ صبحِ بالاسر" نوشت

حبُّ الحسین نعمتی ، قبرُ الحسین قبلتی

این جمله را هر نوکری در قلب خود با زر نوشت

من زاره فی کربلا زار العلیّ فی عرشه

این را همان اول خدا در عرش بر سردر نوشت

"حُبُّ الحسینِ جُنَّنی" عابس بیان کرده ولی

بر چوب محمل خواهرش این جمله را با سر نوشت

می گفت زینب از فراز تل برادر جان ببین

آنکس که تقدیر تو بی انگشت و انگشتر نوشت...

...من را میان عده ای نامرحم و دور از حیا

آواره و بیچاره و بی یار و بی معجر نوشت

 

باید به محله رنگ ماتم بزنم

باید به محله رنگ ماتم بزنم

بر سر در خانه چوب پرچم بزنم

ایام غم و سیاه پوشان شماست

بگذار سیاهیه محرم بزنم

با چادر مادرم سر کوچه ی عشق

رخصت بده تا تکیه ای از غم بزنم

من را برسانی به شب تاسوعا

من قول دهم که سینه محکم بزنم

آقا نگهم دار که در عاشورا

من دیگ خورشت قیمه را هم بزنم

اینگونه که تو جیب مرا پر کردی

باید که به روی دست حاتم بزنم

حالا که دوای زخم تو اشک من است

اشکی بده تا چشمه ی مرهم بزنم

خاموش شود آتش دوزخ بخدا

با گریه اگر سر به جهنم بزنم

عالم به فدات یا قتیل العبرات

کشتی نجات یا قتیل العبرات