امام سجاد(ع)-ولادت



امشب رواق دیده را آذین ببندید

همراه اشک شوق خود چون گل بخندید

امشب فروغ آسمان ها را ببینید

نور چراغ کهکشان ها را ببینید

امشب سپهر زهد و تقوا ماهتابی ست

چون روز در شب آسمان ها آفتابی ست

امشب که اشک چشم من آئینه بسته

با ذوق، اشک شوق در چشمم نشسته

با اشک، شوق خویش را ابراز کردم

بر آسمان چشم دلم را باز کردم

ادامه نوشته

امام سجاد(ع)-مدح و مصیبت



 

ای دعـا گشتـه دعـا بـا نفـس روح‌ فزایت

وی اجـابت زده هنگـام دعـا بوسه به پایت

چشم اربـاب کـرم از همه ‌سو باز به دستت

دست اربـاب دعـا بستـه بـه دامـان ولایت

عاشق خُلق نکویت همه جا دوست و دشمن

دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنایت

کثـرت خلـق الهـی همـه از یمـن وجودت

وسعت مـلک خداونـد بود صحن و سرایت

مصحف تو که زبـور و صحف آل رسول است

وحـی‌ مُنزَل بُـوَد ای روح مناجـات، دعایت

تـو گـل سرسبـد گلشـن کشتـی نجــاتی

رخ گـل انداختــه از بوسـۀ مصباح هدایت

گــره از کـار فـروبستــۀ عالم تـو گشایی

گر چه بسته است به زنجیر، ید عقده‌گشایت

ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا

تا دل شب شنوند از لب جان‌بخش، صدایت

حلقـۀ سلسله‌ها یکســره در حلقۀ ذکرت

به فلک مـی‌رسد از حلقـۀ زنجیـر، ثنایت

گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجیب است

با وجودی که کند سنگ عدو گریه برایت

تو پیـام‌آور خــون گلـوی خـون خـدایی

بـوده در کرب‌و‌‌بلا مقتل خون غار حرایت

غلامرضا سازگار
ادامه نوشته

میلاد امام سجاد (ع)

مژده ای شیعه که باشد شب میلاد امشب

پا نهاده به جهان حضرت سجاد امشب

شهربانو بکند فخر به نسوان جهان

که خدا طرفه گلی ناز به داد امشب

مرحبا پنجم شعبان شد و روز صلوات

زین بشارت دل عشاق بود شاد امشب

ای گدایان به در حضرت زهرا بروید

عیدیانه دهد آن مادر عباد امشب

که ز غم آل محمد شده آزاد امشب

کاخ ظلم از برکات قدمش ویران امشب

خانه آل امیه شده بر باد امشب

دوش رو بر سجاد ((کلامی)) می گفت

باد ای ساجد حق خانه ات آباد امشب

استاد کلامی زنجانی

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین


ای شام، کربلای تو یا زین العابدین 
دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین 
یک عمر در فراق جوانان هاشمی 
شد خونِ دل غذایِ تو یا زین العابدین 
در بین خنده و کف و شادی گریستند 
زنجیرها برای تو یا زین العابدین 
چشم حسین و چشم شهیدان کربلا 
گریند در عزای تو یا زین العابدین 
ای کاش پر شود عوض اشک چشم ما 
از خون ساق پای تو یا زین العابدین 
در حیرتم که از چه به زنجیر بسته شد 
دست گره گشای تو یا زین العابدین 
ای کنز مخفی ازلی یک نفر نگفت 
ویرانه نیست جای تو یا زین العابدین 
آرد صدای گریة ما سر بر آسمان 
از اشک بی صدای تو یا زین العابدین 
تا حشر انقلاب حسین است سربلند 
در پای خطبه های تو یا زین العابدین 
در کوچه های شام فقط سنگ های بام 
بودند آشنای تو یا زین العابدین 
خاشاک و سنگ و خنده و دشنام و هلهله 
گردید رونمای تو یا زین العابدین 
"میثم" سلام می دهد از دور صبح و شام 
بر صحن با صفای تو یا زین العابدین

استاد سازگار

شعر مدح امام سجاد ع

ای تمـام آفـرینش تشنـة اشک شبت 
وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت 
ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت 
سینه‌های سوخته یک شعله از تاب و تبت 

باب حاجت باب رحمت باب ایمان باب دین 
قـطب عرفان، سیّـدسجّـاد، زین‌العابدین 
**** 
ای مزار بی‌چراغت نور چشم و چشم نور 
ای منـاجات شبـت آل محمّـد را زبـور 
سجده‌گاهت در عبادت طور نور و نور طور 
چشم ظلمت از تو و روی منیرت دور دور 

حـاجت خلـق جهـان در آستانت ریخته 
وحی ساعد در سماوات از دهانت ریخته 

آفتابـا مـاهتاب از جـلوه رویـت خجل 
طوبی از قد، جنت از رخ، لاله از بویت خجل 
پادشاهـان از گدایـانِ سـرِ کویت خجل 
حلقه‌های سلسله از دست و بازویت خجل 

نیست تنها دوستان را دست بـر دامـان تو 
دشمنان را هم طمع بر لطف و بر احسان تو 
**** 
تو به خلق و خوی اعجاز پیمبر می‌کنی 
گر بخواهی در اسارت کار حیدر می‌کنی 
با دو دست بستة خود فتح خیبر می‌کنی 
شام را در چشم دشمن، صبح محشر می‌کنی 

دست تقـدیر تـو دست اقتدار حیدر است 
بلکه هر انگشت تو یک ذوالفقار حیدر است 


کربـلا و کوفـه و شـام بـلا رام تو بود 
دشمن بیدادگر را وحشت از نام تو بود 
تو میان سلسله نه، خصم در دام تو بود 
فتح آل مصطفی از خطبـه شـام تو بود 

چارده قرن است مسجد می‌کشد از دل خروش 
می‌رسد بانگ انا ابن مکه‌ات دائم بـه گوش 
**** 
سرگذشتت شعله‌ای در دل شد و از سرگذشت 
شام شوم از کربلا بهر تو سنگین‌تر گذشت 
کس نمی‌داند چه‌ها بر آل پیغمبر گذشت 
ناقة عریانت از هر کوچه و معبر گذشت 

شامیان از کینه و طغیان شـرار انگیختند 
از فـراز بـام‌ها آتش بـه فرقت ریختند 


ای ز چشم شیعه جاری خون ساق پای تو 
آفتـاب فـاطمه خـاکستر و سیمـای تو 
تو چراغ عرشی و ویـرانه شد مأوای تو 
خـاک ویرانـه کجا و صورت زیبای تو؟

بود در ویرانه بـر رأس پدر، چشم ترت 
همچو بسمل بال زد در پیش چشمت خواهرت 
**** 
تو همای وحی بودی و پـرت را سوختند 
لحظه لحظه سینـة پـر آذرت را سوختند 
نخل ایمان بودی و برگ و برت را سوختند 
آخر از زهر ستم پـا تا سرت را سوختند 

گر چه دیدی صدْمه و آزار و محنت آن همه 
قـاتلت داغ پـدر بـود ای عـزیز فــاطمه 


سال‌ها بگذشت و بودی هیجده داغت به دل 
سوختی یک عمر همچون شمع سوزان متصل 
سینه‌ات چـون خیمه‌های سوخته شد مشتعل 
ای به وقت سجده خاک از اشک چشمان تو گل 

بر تـو می‌گریم که بر گل‌های پرپر سوختی 
هر کجا دیدی جوان از داغ اکبر سوختی 
**** 
بـاغبانی گر به باغ لاله‌اش می‌داد آب 
تو بـه یاد کام عطشان پدر رفتی ز تاب 
گریه می‌کردی به یاد طفل معصوم رباب 
بر لب خشک علی‌اکبر دلت می‌شد کباب 

می‌بریـدی گوسفندی را اگر قصاب سر 
یاد می‌کردی ز تیغ شمـر و حلقوم پدر 



کاش می‌شد قبر پاکت را بگیرم در بغل 
همچو نور ماه، خاکت را بگیرم در بغل 
سـاق پـای دردناکت را بگیرم در بغل 
زخم قلب چاک چاکت را بگیرم در بغل 

کاش می‌شد شیعه برگرد مزارت می‌گریست 
روز و شب پیوسته «میثم» در کنارت می‌گریست

امام سجاد(ع)-مناجات



من آمدم کلماتت به من زبان بدهند

زبان ساده ی رفتن به آسمان بدهند

من آمدم کلماتت مرا فرو ریزند

و مثل زلزله روح مرا تکان بدهند

به من که کور و کر و لال هستم و تاریک

مسیر چشمه ی نوری ز کهکشان بدهند

به من که گوشه ای از دوزخ خودم هستم

به قدرِ یک سرِ سوزن کمی امان بدهند

به من مجال ملاقات با خدا در شب

به من زبان سخن گفتن و بیان بدهند

چه می شود که درآیم ز پیله ام امشب

تمام صبح جهان را به من نشان بدهند؟

منِ سفالِ ترک خورده می شوم آرام

اگر برای شکستن به من زمان بدهند

تمام یافته هایم به لرزه افتادند

صدای تو...کلمات تو...بلکه جان بدهند

کجاست تا کلماتت مرا منا ببرند

برات مرقد شش گوشه ی جهان بدهند...؟

بریده ام...کلماتت کجاست ای باران!

که قدر تشنگی ام لحظه ای توان بدهند؟

 مریم سقلاطونی

امام سجاد(ع)-ولادت



ای انیس قدیمی دلها

آفتاب بلند ناپیدا

تا خدا می برد دلِ ما را

پَرِ سجاده های سبز شما

من كجا و غبار مقدمتان

تو كجا، كوچه های این دنیا

من كی ام از قبیله ی مجنون

تو ولی از عشیره ی لیلا

من كی ام بی زبان ترین مردم

تو خدای بلاغتی اما

نفسی دِه كه از تو دم بزنم

بال در صحن این حرم بزنم

آسمان موج شد تلاطم كرد

كه خدا جلوه بین مردم كرد

آسمان جای خود از این محشر

عرش هم دست و پای خود گم كرد

عرش هم جای خود، خدا خندید

لحظه ای كه لبت تبسم كرد

آب با نیت دو ركعتِ عشق

با غبار شما تیمم كرد

همه دیدند با دو چشمانت

چشم های پدر تكلم كرد

خانه ات قبله ی غریبان است

پایتختت تمام ایران است

ای سراپای تو مثال حسین

دومین مرتضای آل حسین

روی دوش تو گیسوان علی

كنج لب های توست خال حسین

با تماشای تو به سر می شد

شب و روز تمام سال حسین

خنده ای كن كه در تو گُل كرده

همه زیبایی جمال حسین

سیر می دید چهره ات را عشق

به سرش بود اگر خیال حسین

شور آب آور حسین هستی

دومین حیدر حسین هستی

سرخوش از بانگ این طرب هستیم

مست شیرین ترین رطب هستیم

مثل موسیقی شگفت بهار

نغمه هایی به روی لب هستیم

شجره نامه ای اگر داریم

همگی بر تو منتسب هستیم

ما همه خانه زاده تو یعنی

همه ی ما از این نسب هستیم

شكر حق ما ز آستان توایم

همگی از نوادگان توایم

به علی رفته ای غدیری تو

نه فقط شیر، شیرگیری تو

هم ركابِ علی اكبرها

هم خروش سفیر تیری تو

شوره زاریم و خشكسال اما

چشمه ی روشن كویری تو

رشته های قنات می جوشد

از قنوتت چه آبگیری تو

خوش به حال دو دست خالی ما

لحظه هایی كه دستگیری تو

با حضورت غم پدر سر شد

كربلا با تو كربلاتر شد

به دلت داغ مادرت افتاد

شعله بر باغ پرپرت افتاد

كربلا شد مدینه وقتی كه

رَدِ زنجیر بر پرت افتاد

بین خیمه تو بودی و بابا

از سر زین برابرت افتاد

بین خیمه تو بودی اما آن

شعله بر روی پیكرت افتاد

چقدر سنگ و خاك و خاكستر

از سر بام بر سرت افتاد

ناله ات بین شام می پیچید

عمه آتش به معجرت افتاد

گر چه بالت اسیر سلسله بود

قاتلت خنده های حرمله بود

حسن لطفی

امام سجاد(ع)-مدح و ولادت



امروز را که مهمان آسمانم

 در انتظار لحظه ی سبز اذانم

حتی شده از شوق با بال شکسته

خود را به سمت آسمان ها می کشانم

امشب که گرم دادن خیرات هستند

خوب است تا وقت سحر این جا بمانم

من تا گره را وا کنم از کارهایم

باید دعایی از صحیفه را بخوانم

سجاده ها تبریک، آمد استجابت

تسبیح ها، هو یا علی ورد زبانم

باید گدای حضرت سجاد باشم

طبق وظیفه نوکر این آستانم

آمد علی سوم این خانواده

بابا عقیقه کرده و خیرات داده

روح دعایت آبروی صد مسیحاست

از آبروی توست این که عشق زیباست

در چشم هایت موج می زد استجابت

آقا دخیل چشم هایت دست دریاست

در حالت سجده اگر چه روی خاکی

زیر پر و بالت همیشه عرش پیداست

پرواز را با دست بسته یاد دادی

رد قدم هایت میان آسمان هاست

تو شهربانو زاده ای و سهم ایران

(اصلاً حرم سازی تو بر عهده ی ماست)

وقتی اصالتاً تو از ایران مایی

با تو همیشه پرچم این خطه بالاست

ما از اهالی حسین آباد هستیم

مسعود اصلانی