حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

 

شد غرش رعد، مست از تکبیرت

شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشیرت

با جذبه ی حیدرانه ی چشمانت

مُلک و ملکوت می‌شود تسخیرت

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



به حرم تا که تو را از سفرت آورند

پدر پیر تو را پشت سرت آوردند

چقدر در سر راهم پر خونین دیدم

چه بلایی به سر بال و پرت آوردند

چنگ ها جوشن و خوود و سپرت را بردند

در عوض هرچه که می شد به سرت آوردند

نیزه هایی که هنوز از نوکشان می ریزد

لخته خون های گلویت خبرت آوردند

پشت تو تا به حرم پیش رخ نامحرم

شانه های خم زینب پدرت آوردند

تا در آغوش کشم جسم تو را بار دگر

تکه تکه تنی از دور و برت آوردند

آخرین عضو تو وقتی به حرم آید شکر

مادرت نیست بگویم پسرت آوردند

***

از وبلاگ امام رئوف

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت


همین که در وسط معرکه پسر افتاد

هزار مرتبه تا پیش او پدر افتاد

بلند می شد و باز هم زمین می خورد

همین که دید علی را چو محتضر، افتاد

قد رشید، جمال رسول، خُلق حسن

نتیجه اش فقط این است: با نظر افتاد

سرش اگر متلاشی شده چون از سر اسب

به روی صورت خود نه، به پشت سر افتاد

چقدر زخم عمیق است، اکبرم، پسرم

به جای نیزه مگر بر سرت تبر افتاد؟

قد رشید علی ساده نیست تجزیه اش

گمان کنم که ز دستان او سپر افتاد

کنار خیمه عقیله به زیر لب می گفت:

مدینه مادر ما هم به پشت در افتاد

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



گاهی همه به دور پسر جمع می‌شوند

 گاهی همه به دور پدر جمع می‌شوند

 این‌ها كه دست و پای علی را گرفته‌اند

 هشتاد و چار فاطمه سرجمع می‌شوند

 وقتی میان خیمه نشسته، نشسته‌اند

 وقتی كه می‌رود، دم در جمع می‌شوند

 دارند این طرف چه‌قدر می‌شوند كم

 دارند آن طرف چه‌قدر جمع می‌شوند

 وای از علی عقابش(1) اگر اشتباه رفت

 وای از حسین دورش اگر جمع می‌شوند

 

  1.نام اسب حضرت علی اكبر(ع)

اشعار مولودی حضرت علی اکبر امام حسین علیهم السلام



همین که با دم ساقی دهان معطّر شد

سبوی کهنه ی میخانه مستی آور شد

شبیه ساحل خشک کویر بودم که

پیاله ی دل من غل زد و لبم تر شد

پس از تراوش عطر شراب در عالم

و بعد از آن که جهان مست بوی حیدر شد

خدا به خانه ی ارباب کوثر اعطا کرد

تمام میکده مست علی اکبر شد

رسید باده و از جام می خراب شدم

خمار و ملتمس کاسه ی شراب شدم

تو از تشرّف هر چشمه آبشار تری

تو از تبسّم آلاله ها بهار تری

تو مرد راز و نیازی برای ما شب ها

سفارشی کن اگر با خدا ندار تری

برای اذن گرفتن، به قلب کفر زدن

تو از تمامی فامیل بی قرار تری

همیشه دست بخیری پس از عمو حسن

نگاه کردم و دیدم تو سفره دار تری

همیشه بر سر خان کریم احسان هست

کنار سفره ی مهمانی تو مهمان هست

به زیر پای تو جوشش گرفت زمزم ها

شدند کوثر جاری ز چشم ها نم ها

به قول پیر غلامان کهنه کار فقط

ز فیض بازدمت زنده می شود دم ها

به آن حقیقت سرخت قسم گرفته شده

ز رنگ خون شما رنگ سرخ پرچم ها

شدیم گریه کنه اشک چشم باباها

شدیم گریه کنه هشتم محرّم ها

چه دیدنی شده در کارزار کرببلا

تقابل علی و خیل این ملجم ها

خدا کند تنت ز زخم در امان باشد

ستون خیمه ی زن ها و کودکان باشد

بیانگر قد طوبی است قدّ و قامت تو

همیشه سوی بهشت است رفت و آمد تو

هزار مرتبه شکر خدا که همرنگ است

سیاه بخت من و گیسوی مجعّد تو

خود تو یکّه و تنها سپاه اسلامی

فدای جان تو و لشکر محمّد تو

بزن بروی خود عمّامه و عبایت را

بده اجازه خودم زین کنم عقابت را

همیشه وقت نشستن زمان پا شدنت

زبان زد پدرت بود مصطفی شدنت

قرار بود که میراث انبیاء باشی

حکایتی شده در کربلا فدا شدنت

امید و آرزوی اهل خیمه هستی پس

عجب حقیقت تلخی است رو به را شدنت

مصیبت بدن پاره پاره ات به کنار

خودش مصیبت عظماست این جدا شدنت

یکی به دامنت انداخت التماسش را

یکی به اشک تو تر می کند لباسش را

بگو چه شد گه مشبّک شده ضریح تنت

چه آمده به سرت وا شده ز هم بدنت

کنار پیکر تو آمدم که دیدم وای

شبیه یک گل قالی به خاک دوختنت

از این تنی که به هر گوشه ریخته اثرش

مسجّل است که با دشنه جا به جا زدنت

سپرده ام که عبا ای بیاورد عبّاس

پیمبرانه خودم می کنم علی کفنت

بلند شو علی، یاد اذان ظهر بخیر

بمان که شب نرسد اختیار خیمه به غیر

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت




دل می رود به دل شدگان اقتدا کند

 شاید کسی بیاید و او را سوا کند

از آیه های حمد مدد می شود گرفت

 باید وسیله ای گره ی بسته وا کند

من خاک زاده ام و نشستم که یک نفر

 این خاک تیره را به نظر کیمیا کند

تا زیر دست و پای گدایان دلم شکست

 دستی بلند شد که دلم را دعا کند

جمعیتی ست پشت در خانه ی حسین

 یعنی کریم آمده فکر گدا کند

امروز اولین پسرش را حسین دید

 پس می رود عقیقه ی او را ادا کند

در آسمان شب زده مهتاب را ببین

 ارباب زاده نه خود ارباب را ببین

عشق است مرغ عشق هوای علی شدن

 مجنون شدن اسیر به پای علی شدن

ماه حسین! جان به فدای رسیدنت

این شغل ماست، شغل فدای علی شدن

چشم علی به چشم تو بی خود گره نخورد

چشمش تو را گرفت برای علی شدن

بی خود دل حسین برایت نمی طپید

 این است رسم جاذبه های علی شدن

حالا که راه رفتن و طرز نگاه تو

 مانند فاطمه است سوای علی شدن

وقتی تو را به سینه گرفته علی خوش است

 راهی دشت کرب و بلای علی شدن

در گوش باد قصه ای از آسمان بگو

 الله اکبر، اکبر لیلا اذان بگو

مسعود اصلانی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح




در کربلا شمیم گل یاس آمده

 لرزه به جان دشمن خناس آمده

از میمنه به میسره طوفان به پا شده

 شاگرد رزم حضرت عباس آمده

***

هر دم که لب به لعل لبت وا کنم علی

اسرار عشق خویش هویدا کنم علی

از بس شبیه مادرمان راه می روی

قدری قدم بزن که تماشا کنم علی

***

در سرزمین عشق تو سامان عالمی

جان حسین فاطمه جانان عالمی

ارباب زاده ای و همه نوکر توییم

تو سرور تمام جوانان عالمی

 قاسم نعمتی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت


حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت


ما را نظر دوست خدا باورمان کرد

با یک صلوات از دگران برترمان کرد

ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد

ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد

هم سفرۀ پیغمبر اکرم شدن ما

فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد

با حب علی عاشق زهرا شده ایم و

این عشق غبار قدم مادرمان کرد

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت



خوب است ابتدا ز خدای کریم گفت

از لطف های واسطۀ آن رحیم گفت

باید پس از مرورِ ثناء الجمیل از آن

ذرّیَة الکرام و ابن الکریم گفت

از حب عشق حب خدا حب اهل بیت

از نعمت بزرگ، ز نور العظیم گفت

وقتی کلام فاضله گل می کند به لب

ممکن شود ز صاحب قلب سلیم گفت

باید ز نهرهای جنان گفت گاه گاه

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

آی پیغمبر امام حسین

حضرت حیدر امام حسین

اولین بار بر لب تو رسید

بوسه ی نوبر امام حسین

دست های تو بعد از این دارد

حکم بال و پر امام حسین

ننشستی بجز به رسم ادب

لحظه ای محضر امام حسین

قسم راست به جوانی مان

به علی اکبر امام حسین

ما گداییم و شاهزاده تویی

آنکه ما را نجات داده تویی

مثل زهرا عبادتت بوده

مثل حیدر شجاعتت بوده

به حسن رفته ای زمان کرم

مثل بابا سخاوتت بوده

شب میلاد، عموی سرو قدت

محو در قد و قامتت بوده

«عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو

حکم تثبیت عصمتت بوده

«اَوَلسنا عَلَی الحَقَت» بی شک

سندی بر بصیرتت بوده

بیش از این باید احترام شوی

شأنت این بود که امام شوی

نام تو کوه را تکان بدهد

روشنایی به آسمان بدهد

خط و مشیء تو ای جوان حسین

راه را یاد هر جوان بدهد

صبح روز دهم به مأذنه ها

با صدایت خدا اذان بدهد

پدرت نه امام تو باید

با فراق تو امتحان بدهد

داغت آن گونه بود که می رفت

پدر تو سه بار جان بدهد

موقع رفتنت، کنار تنت

وقت تشییع کردن بدنت

***

محسن عرب خالقی

از پایگاه امام رئوف

حضرت علی اکبر(ع)-مدح




آسمان دل ارباب قمر می خواهد

شجر طیّبه ی عشق ثمر می خواهد

هرجه نیرو به دو بازوی حسین بن علیست

هرچه بوده ست دو بازوی پسر می خواهد

وقت بر لشکر دشمن زدنش فهمیدند

جگر شیر دوتا بال سفر می خواهد

بچه شیری ست که شیران همگی مبهوت اند

پسر این است، پس ای وای، پدر می خواهد...

الفرار از دم شمشیر بنی هاشمیان

الفرار از دم این صید که سر می خواهد

هیبت تیر نگاهش به عمویش رفته

دیدنش در صف پیکار جگر می خواهد

کار از نیزه و شمشیر و سنان بگذشته

که عدو روبرویش چند تبر می خواهد

هرکه آماده ی جنگ است ز پا افتاده

رزم با دلبر ارباب کمر می خواهد

هرکه دلتنگ پیمبر شده اینجا باشد

هرکسی حیدر کرّار اگر می خواهد...

شاهزاده ست ولی جلوه ای از شاه شده

اشهد ان علیاً ولی الله شده

 حمید رمی

شعر میلاد حضرت علی اكبر ع


دل حرم می شود سحرگاهی 

که شود صحن دیده تر گاهی

قطرۀ آب در مرور زمان

می کند در حجر اثر گاهی

دل من سخت تر ز سنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر گاهی

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر گاهی

یعنی آن قدر بی بها هستم

نیستم لایقِ نظر گاهی

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب می شود خبر گاهی

بنده ای را که دست و پا گیر است

همرهت تا خدا ببر گاهی

ادامه نوشته

شعر میلاد حضرت علی اكبر ع

گیسو به باد می دهی و دلبری علی

پا در رکاب می زنی و محشری علی

ابرو نهان کن از نظر خیرهٔ حسود

آیینه دار صورت پیغمبری علی

قامت مگو قیامت زهراست قامتت

از بس که قد کشیده ای و محشری علی

گرم طواف روی تو آل ابوتراب

غرق عبادتی و خدا منظری علی

وصفت همین بس است که در کوی رب عشق

شه زاده حرم، علی اکبری علی

وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها

گاه رجز تو منتسب از حیدری علی

بین خطوط روی جبینت پر از خداست

ابن الحسین لیلی لیلای کربلاست

نور خدا ز صورت تو دیده می شود

پیغمبرانه بر همه تابیده می شود

شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان

گلبرگ ها ز ساقه تو  چیده می شود

مثل بلور شیشه ای سنگ خورده ای

با بوسه ای وجود تو پاشیده می شود

مقراض اهل کوفه چه آورده بر سرت

هر گوشه ای ز دشت تنت دیده می شود

در زیر سم اسب تنت مثل زعفران

بر روی سنگ ها همه سابیده می شود

جسمی که زیر ضربه به هم ریخته چه سان

هر تکه ای به روی عبا چیده می شود

بر ناله های ممتد بابا کنار تو

از سوی لشگری همه خندیده می شود

قلبی که از تمام تنت پاره تر شده

با هر صدای قهقه رنجیده می شود

دنبال زینب آمده سقای عالمین

فریاد می زنند که وای از دل حسین

قاسم نعمتي

شعر میلاد حضرت علی اكبر ع

صدای پای بهار آمد

بیا كه كوه وقار آمد

به قلب عاشق قرار آمد

به حق‌پرستی عیار آمد

به عرش حق هم جوار آمد

به كربلا تك‌ سوار آمد

رسولی و كربلا كتابت

نگینی و عالمی ركابت

رسیده پیغمبری دوباره

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت




مثل اسفند دلم روی دلم بند نبود

مدتی روی لبان همه لبخند نبود

درد دوری ز پیمبر که خوشایند نبود

و کسی مثل خداوند هنرمند نبود

تا که پیوند زند زلف غم و شادی را

تا نمایان بکند زینت آبادی را

از همان لحظه ی آغاز تو صحبت شده بود

نوبت دیدن رخسار تو قسمت شده بود

بی تحرک همه ی آینه حیرت شده بود

که خداوند به رخسار تو رؤیت شده بود

و کسی نیست که دست از سر تو بردارد

آخر این چهره نشانی ز پیمبر دارد

می نشینم که سر راه عبورت باشم

روشن از پرتو یک جلوه ی نورت باشم

ای سلیمان بده اذنی که چو مورت باشم

می شود تا نمک نان تنورت باشم؟

انبیا کاسه به دستان کرم خانه ی تو

دشمن و دوست همه محو تو دیوانه ی تو

چهره ات اوج جمال است ولی باور کن

وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

دیدنت امر محال است ولی باور کن

این گدا گرچه وبال است ولی باور کن

به خیالات و محالات دلم خوش باشد

من به این گردش حالات دلم خوش باشد

مادرت شوق غزلخوانی باران دارد

پدرت بر همه اوصاف تو ایمان دارد

در رگ و ریشه ی تو نام علی جان دارد

و جهانی سر انگشت تو، امکان دارد

تو همان زمزمه ی اهل نظر می باشی

تو همان معجزه ی دست پدر می باشی

پدرت گفته که از زخم تنت می میرد؟

از پریشانی زلف شکنت می میرد؟

از عوض گشتن لحن سخنت می میرد؟

ذکر بابا که نباشد دهنت می میرد؟

در پی ات می دود و هی خبرت می آید

عمه هم زجه زنان پشت سرت می آید

از چه پس بال و پرت زخمی تغییر شده

فرصت خنده به لب های تو زنجیر شده

از شما مانده صدایی است که تصویر شده

آیۀ قطع و جدایی است که تفسیر شده

این همه داغ به روی جگر بابایت

عاقبت می شکنی تو کمر بابایت

 محمد رضا ناصری

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت-صلوات



گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

تو همان کتاب حسن احمدی

تو همان وجه خدای سرمدی

تو همان آینۀ محمدی

به جمال بی مثالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای ولیّ حق و فرزند ولی

جدّه ات فاطمه، جدّ تو علی

چهره ات آینۀ لم یزلی

به چنین قدر و جلالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

شب میلاد تو دل نور گرفت

ملک از شوق و شعف شور گرفت

لب خندان، دل مسرور گرفت

به سرور و شور و حالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای رخت شمع ره هاشمیان

آفتاب سپه هاشمیان

گفت عباس مه هاشمیان

به دو ابروی هلالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای همه عشق من و تاب و تبم

ای ثنایت سخن روز و شبم

گل لبخند وصالت به لبم

به گلستان وصالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

ای رخت آینۀ مصطفوی

در تن پاک تو روح علوی

صفت و خلق و خصالت نبوی

به تو و خلق و خصالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

به جمال تو قمر مبهوت است

به دعای تو سحر مبهوت است

به کمال تو پدر مبهوت است

به تو و اوج کمالت صلوات

گل لیلا به جمالت صلوات

به جبین و خط و خالت صلوات

غلامرضا سازگار

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت



باده در جام دلم سر ریز شد

سینه از عشق خدا لبریز شد

فصل اندوه و غم و غصه گذشت

لحظه هامان  بس طرب انگیز شد

عرش حق آئینه بندان، فرش نیز

کو به کو روشن، چراغ آویز شد

جرعه ای از بادۀ ساقی بنوش

دیگ رحمت آمده امشب به جوش

سینه و طور تجلا عجبا

ذره و وصف ز بیضا عجبا

قطره و وصل به دریا نه عجب

نم و توصیف ز دریا عجبا

تا که دیدند رخ چون نبی اش

همه گفتند خدایا عجبا

یوسف کنعان دل آمد خدا

مهر بی پایان دل آمد خدا

می زنم امشب ز مینای دگر

تا کشم تصویر زیبای دگر

آمده حسن خدای لم یزل

چون پیمبر یا که مولای دگر

سر زده موسی ز طور دیگری

آمده امشب مسیحای دگر

نام زیبایش چو نام حیدر است

او علی سر تا به پا پیغمبر است

خانۀ خون خدا غوغا شده

گوئیا که محشری برپا شده

ام لیلا زاده لیلا، هر طرف

صحبت از لیلای این لیلا شده

این طرف مسرور گردیده علی

شادمان در آن طرف زهرا شده

کوری چشم حسودان شد پدر

چون خدا بر او عطا کرده پسر

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح و ولادت




آهسته آمدی که دلم را خبر کنی

سهم مدام جام مرا بیشتر کنی

از راه آمدی که زمین را جلا دهی

عطری دوباره بر نجف و کربلا دهی

ای آفتاب شوق و صفا و امید و جود

ای آنکه آمد و دل ارباب را ربود

بازوی کوچکت خبر از ذوالفقار داشت

زلفت برای هر سر و سردار دار داشت

امشب شب تلاوت قرآن سرمدی است

چشم حسین مات جمالی محمدی است

ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-مدح


 

ای که در حسن و خِرد شهرۀ عالم بودی

اشبه الناس به پیغمبرخاتم بودی

پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم

که تو زیبا تر از او در همه عالم بودی

ای علی اکبر لیلا، که تو در رتبه و جاه

پسر خاتمی و مفخر آدم بودی

ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت

گوهر حلقۀ انگشتر خاتم بودی

احمدی حُسن و حَسن خُلق و حسینی خِصلت

صاحب این همه عنوان تو مسلم بودی

در همه ملک عرب شهره به زیبایی و حسن

در سماواتِ ادب نیر اعظم بودی

از همان خال سیاهی که به کنج لب توست

می توان گفت که تو، ماه مجسم بودی

ماه شعبان ز جمال تو درخشان شد و باز

ماه تابندۀ شب های محرم بودی

بیشتر، از شهدا نام تو را می خوانند

که به میدان شهادت تو مقدم بودی

دل و دست تو نلرزید و نشد عزم تو سست

در ره دین خدا ثابت و محکم بودی

با لب تشنه چرا کشته شدی بر لب آب؟

تو شفا بخش دل عیسی مریم بودی

چه بگوید به مدیح تو بیان(خسرو)؟

که تو شایسته تر از هرچه بگویم بودی

سید محمد خسرونژاد

حضرت علی اکبر(ع)-مدح



می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

"المنته لله که در میکده شد وا"

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

سیدحمیدرضا برقعی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح



 

اگر به چشم تو لفظ غزال برگردد

به جسم مرده شعرم خیال برگردد

بدون تو من ازین ماه برنمیگردم

اشاره کن به دو ابرو هلال برگردد

نگاه می کنی و آفتاب حیران است

به سمت غرب و یا که شمال برگردد

به ساحتی که تویی آسمان چه می فهمد

کسی به پای بیاید به بال برگردد

اگر مکبر ما هم قد قیامت نیست

به خال خویش بفرما بلال برگردد

الهی این قد و بالا بلندتر نشود

قلم الهی ازین سطر لال برگردد

که از جوار تن جاری تو حضرت کوه

رشید و سخت بیاید هلال برگردد

و عقل کل به جز این پاسخی نمی یابد

که از جوار تو با صد سوال برگردد

ازین به بعد در این شعر تو خدا هستی

و امر کن گذر ماه و سال برگردد

ببینم او که مرا شاعر آفریده تویی

کسی که قبل من این شعر را شنیده تویی

بگو بلا بنویسند، ها که می خواهیم

تمام دهر نخواهند ما که می خواهیم

و چشم های تو جنات تحت الانهار

و چند تایی ازین آیه ها که می خواهیم

نه دعبلیم که در حشر با شما باشیم

برای لخت نماندن عبا که می خواهیم

تو باشی و پدرت باشد و خدا باشد

ببین بهشت تو را نیز با که می خواهیم

و دفن کرده مرا زیر روضه های شما

...تو زیر پای پدر من به زیر پای شما

 هادی جانفدا

حضرت علی اکبر(ع) – مدح


اکبر که رخش جلال سرمد دارد

این آینه زیبایی احمد دارد

چون اوست شبیه مصطفی دیدارش

پاداش زیارت محمد دارد

***

ماهی که ز آفتاب روشن تر بود

لب تشنۀ آب و تشنۀ باور بود

می رفت و دل از حسین می برد که او

پیغمبر کربلا، علی اکبر بود

غلامرضا سازگار

شب ولادت تو عید سیدالشهداست


شب ولادت تو عید سیدالشهداست

دلم خوش است كه میلاد اكبر لیلاست

تو آمدی كه بگویی حسین تنها نیست

و تا قیام قیامت حسین پا برجاست

همین كه چشم تو وا شد مدینه روشن شد

به یمن خاك كف پای تو كه عرش خداست

مسیح خانهٔ اربابمان تویی آقا

چرا كه در رگ تو خون حیدر و زهراست

ستاره ها همه امشب به خاك می ریزند

و مقصد همه پایین پای كرببلاست

حضرت علی اکبر(ع)-ولادت



شب ولادت تو عید سیدالشهداست

دلم خوش است كه میلاد اكبر لیلاست

تو آمدی كه بگویی حسین تنها نیست

و تا قیام قیامت حسین پا برجاست

همین كه چشم تو وا شد مدینه روشن شد

به یمن خاك كف پای تو كه عرش خداست

مسیح خانهٔ اربابمان تویی آقا

چرا كه در رگ تو خون حیدر و زهراست

ستاره ها همه امشب به خاك می ریزند

و مقصد همه پایین پای كرببلاست


ادامه نوشته

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



در خداحافظی اش سیل حرم را می برد

راه می رفت و همه چشم ترم را می برد

نفسش ارثیه ی فاطمه امّا چه کنم

دست غم نور چراغ سحرم را می برد

سنگ ها در تپش آمدنش بی صبرند

زیر باران همه ی بال و پرم را می برد

یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش

ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد

سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد

تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد

تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری

قطعه ای از قطعات جگرم را می برد

چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا

باد می آمد و عطر ثمرم را می برد

علیرضا لک

حضرت علی اصغر(ع)-ولادت



خواندیم ولی نوشته می شد

خیرالعملی نوشته می شد

هر جا غزلی نوشته می شد

در شأن علی نوشته می شد

به چه پسری حسین دارد

جز نام علی نمی گذارد

ای دلخوشی جناب ارباب

تکرار ابوتراب ارباب

ارباب میان قاب ارباب

شیرین عسل رباب ارباب

تنها نه تحول آفریدی

لبخند زدی گل آفریدی

نور به نظر رسـیده تبریک

در شهر خبر رسیده تبریک

یک یار دگر رسیده تبریک

سرباز پدر رسیده تبریک

آیینه ای از نگاه باباست

او یک تنه خود سپاه باباست

صابر خراسانی

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت


آرام کن اهل حرم را با قدمهایت

با آیه‌ی چشمان خود پیغمبری کن باز

لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!

با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز

 

از شوق تو در عاشقی دارم خبر اما

آرامِ جان! آرامتر رو سوی میدان کن

مویت نمانَد از پَرِ عمامه‌ات بیرون

کمتر پدر را این دمِ آخر پریشان کن

 

خیلی ندیدم صورتت را خوب در خیمه

وقتی که خود را ماه من! آماده می‌کردی

رو می‌گرفتی از من اما خوب می‌دانم

دل کندن من از خودت را ساده می‌کردی

 

دیدی خدا ! در عشقت از اکبر گذشتم من

دل کندن از این نور حق، الحق که مشکل بود

می‌دانی از حس پدر بودن نمی‌گویم

عشق است در پرده، تمامش قصه‌ی دل بود

 

اکبر شبِ سجاده‌اش روشن تر از روز است

تو خوب می‌دانی که مست نور ذات است او

خُلق محمد دارد و انوار زهرایی

مثل علی تصویر اسما و صفات است او


با دیدنش آه از دل اهل حرم برخاست

تا روبروی خیمه چون آهو قدم می‌زد

میدان نرفته، برق چشمانش رجز می‌خواند 

صف های دشمن را دو ابرویش به هم می‌زد

 

بر مرکبش بنشست و «لا حول ولا...»یی گفت

با ذکر «یا قهار» تیغش را به کار انداخت

می‌زد چنان انگار شمشیرش دو دم دارد

پیران میدان را به یاد ذوالفقار انداخت

 

با «یا علی» هر ضربه‌اش یک جان دیگر داشت

با «یا حسین» از میسره تا میمنه می‌رفت

گاهی میان رزم اگر می‌گفت «یا زهرا»

تا قلب لشکر مثل حیدر یک تنه می‌رفت

 

یک عده مبهوت شجاعت های بی حدش

یک عده مقهور توان و سرعتش بودند

آنقدر زیبا بود این شمشیر زن، حتی

سرهای روی خاک محو صورتش بودند

 

آمد به سویم با لب خشکیده از میدان

آمد به جانم آتشی دیگر زد و برگشت

این بار هم تا رفت این قلب پریشانم

پشت سرش یک چند باری آمد و برگشت

 

دیدم که فرقش چون علی وا شد دلم لرزید

حس می‌کنم «فزت و رب الکربلا» می‌خواند

چه اتفاقی داشت در آن نقطه می‌افتاد؟

یا رب! چرا اعضا و رگ هایش مرا می‌خواند؟

 

در گرد و خاک صحنه اکبر را نمی‌شد دید

از مشرکانِ بدر آنجا هر که بود آمد

وقتی که دیدم نا‌له از هفت آسمان برخاست

فهمیدم آن شه زاده از مرکب فرود آمد

 

دیدم دلم را «اِرباً اربا» کرده‌اند انگار

من زودتر از عمه پی بردم به راز تو

اما خودش را زودتر زینب رساند آنجا

من مانده بودم غرق در راز و نیاز تو

 

می‌خواستم یک بوسه، اما هر چه ‌می‌گشتم

در پیکرت بابا! دریغ از گوشه‌ای سالم

دیدم توانی نیست در پای من و زینب

گفتم: بیایید ای جوانان بنی هاشم

 

بابا برای بردنت حسرت به دل ماندم

کم بود آغوشم، عبایی پهن لازم بود

تشییع تو زیبا شد آخر این عبا تابوت

در دست عون و جعفر و عباس و قاسم بود

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



ای نخله فتاده ز پایم علی علی

دردا هنوز من سر پایم علی علی

ریزد ز دیده اشک من از پاره های دل

خیزد ز سوز سینه نوایم علی علی

بردی اگر فروغ دل و دیدۀ مرا

دادی صفا به کوی منایم علی علی

فریاد من ز داغ تو در سینه بشکند

کز تشنگی گرفته صدایم علی علی

از حسرتی که تشنه شدی از برم جدا

آتش فتاده بر سر و پایم علی علی

فرق تو را شکست و مرا سینه چاک داد

دستی که کرد از تو جدایم علی علی

تا بستر تو گریۀ طفلان رهم ببست

گر زودتر نشد که بیایم علی علی

زینب اگر که بر کمک من نمی شتافت

جانی دگر نبود برایم علی علی

با قطره های خون روان از هزار زخم

تا آخرین نفس بسرایم علی علی

رفتی به پیشگاه خدا و پیمبرش

من نیز از قفای تو آیم علی علی

این حال زار "مؤید" که نیمه شب

او با دلش گرفته عزایم علی علی

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



در حیرت است محو تماشا پیامبر

گویا جوان شده ست یکی با پیامبر

قرآن به دست دارد و در دست ذوالفقار

این شیرمرد کیست علی یا پیامبر؟

الله اکبر این نغمات ار لسان اوست

یا این که گفته است اذان را پیامبر

با دیدنش عدو به ندا گفت: بین ما

جنگی نبود و نیست دمی با پیامبر

اصلاً مصاف هاشمیان نابرابر است

حالی علی و حمزه و حالا پیامبر؟

آیینه است اکبر و حاجت به تیغ نیست

سنگش زنید لشگریان تا پیامبر

صد تکه تکه تکه شود تا که بشنوید

وا اکبرا و وا علیا، وا پیامبر

افتاده است روی تن خشک کربلا

ارباً علی اکبر و ارباً پیامبر

بوی مدینه کرببلا را گرفته است

خوش آمدید حضرت زهرا پیامبر

حضرت علی اکبر(ع)-شهادت



ای‌ نور دیده‌ام‌ به‌ پدر دیده‌ باز كن

‌ كمتر برای‌ این‌ پدر پیر ناز كن‌

برخیز و با نگاه‌ نشسته‌ میان‌ خون

‌ پیش‌ سپاه‌ كفر مرا سرفراز كن‌

دستم‌ دراز نیست‌ به‌ سیراب‌ كردنت‌

تا خون‌ بگیرم‌ از دهنت‌ كام‌ باز كن‌

با اینكه‌ شد نصیب‌ تو پیروزی‌ بزرگ

‌ داغت‌ عظیم‌ شد ز سكوت‌ احتراز كن‌

با نغمۀ پیمبری‌ و سوز حیدری‌

از حربگاه‌ مأذنه‌ بانگ‌ نماز كن‌

سرو روان‌، مرو كه‌ سرانجام‌ كار شد

صبری‌ به‌ گام‌ آخرم‌ ای‌ سرو ناز كن‌

تا میهمان‌ به‌ دیدن‌ مقتل‌ نیامده

‌ برخیز و عمه‌ را قدمی‌ پیشواز كن‌

شد داغ‌ هلهله‌ ز غم‌ تو كشنده‌ تر

یك‌ حملۀ مجددی‌ ای‌ یكه‌ تاز كن‌

صبری‌ كه‌ با تو معبر معراج‌ طی‌ شود

با لفظ‌ عشق‌ معنی‌ این‌ رمز و راز كن