فدایی حضرت هادی علیه السلام

مارا فدائیان حضرت هادی صدا کنید 

در عالم این هویت ما بر مَلا کنید 

ما شیعه ایم یار و محبّ امام حق 

این عشق را به گوش جهانی ندا کنید 

غافل نمی شویم ز اربابمان دمی 

حتی اگر زمین و زمان را فدا کنید 

حرمت شکسته اند ز ایشان نشسته اید؟ 

غسلی کنید و توبه به نزد خدا کنید 

حرمت شکسته اند و گذشتید بی خیال 

از روی نازنین محمد حیا کنید 

دشنام می دهند به آقای شیعیان 

کمتر به اهل بیت پیمبر جفا کنید 

گویند درب مرقد مولا شرر زدند

 یاران خویش با خبر از ماجرا کنید 

چون بر حریم حق زعدو خدچه ای رسید 

غیرت بیاورید و جهان مبتلا کنید 

در این مصیبتی که به جان میزند شرر 

دلهای خویش را هی ِ ماتم سرا کنید 

از فتنه های ناصبیان خون جگر شدیم 

چادر زنید و شام ِ عزایی به پا کنید 

ما را فدائیان حضرت هادی صدا کنید 

صد جان اگر کم است جهان را فدا کنید

رحیمی ماهدشتی


محکومیت تهدید به تخریب حرم عمۀ سادات(س)



در سینه شراره های غم می ریزیم

خون، پای ورودی حرم می ریزیم

گر پا بگذارید به صحن زینب

والله زمانه را به هم می ریزیم

ما جلوه ای از یک غضب عباسیم

بر حرمت ناموس خدا حساسیم

قاسم نعمتی


امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها


دریاست ولایت و تو کمتر ز کفی

شیطان صفتی و بی حیا و شرفی

حیف نجف معظم مولا نیست؟!!

شاهین حرامزاده ای، نه نجفی

 قاسم نعمتی

امام هادی النقی(ع)-مناجات



گرفته گنبد ویرانه چشم زائر را

و غرق غربت غم کرده هر مجاور را

نشست از حرمت خاک سرد بر سر شهر

گرفت خاک عزا چهره‌ی معابر را

چه قدر کفتر بی خانمان برایت ماند...

قفس شده‌ست زمین، دسته‌ی مهاجر را

دوباره مرثیه شد غصه‌های سنگینت

شکست حرف غمت قامت منابر را

زبان شعر به لکنت رسید در این بیت

غمت گرفت گلوگاه شعر شاعر را

اگر چه حال من و شعر رو به ویرانی‌ست

ولی تحمل کن این دو بیت آخر را

شکستِ قافیه‌هایم فدای گنبد تو

شکسته است غبارِ نبودنش دل را!

و شاعری که تهی دست از مضامین است

نوشته از تو که باشد گدای سامرّا

محمدهادی علی بابائی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



قلم به سمت شکوهت قدم قدم آمد

 به سمت دفتر شعرم خود قلم آمد

 دوباره حس سرودن گرفته ام آقا

 و با اجازه ی دستت بگو... دلم آمد

 هنوز مرقد تو سامرای عشاق است

 بدون عشق مگر می شود حرم آمد؟

 میان مسجد اعظم، گدای سامری ام

 و جامعه، شب جمعه، چه با کرم آمد

 حریم حرمت تو قابل شکستن نیست

 و شأن نام تو در این زبان الکن نیست

 همیشه چهره ی تو رنگی از تبسم داشت

 بگو که سنگ ابوهاشمت تکلم داشت

 چهار روز عزیزی که روزه مستحب است

 جواب پیش تو بود و دلم تلاطم داشت

 هر آن که چهره ی نورانی تو را می دید

 درون چشمه ی قلبش غدیری از خم داشت

 چقدر خواست تو را سرزنش کند امّا

 همیشه این متوکل سرِ توهّم داشت

 اسیر سلسله ی توست بغض زندان ها

 به خاک پای تو مستند کلّ حیوان ها

شهادت تو "دوشنبه" است...ای دهم دلبر

 دوشنبه قصه ی آتش، وفات پیغمبر

علی پورزمان

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات و شهادت-رباعیات



یک عمـــر برای دین منادی بودی

 آیینــــه ی صبری متمادی بودی

 این قوم همیشه با تو بد تا کردند

 با اینکه برای همه "هادی" بودی

***

یک عمر دلت به حال مردم می سوخت

 روشنگری تو درس دین می آموخت

 تو مرد شکنجــه دیده ای بودی که

 با صبـر دهـان دشمنانش را دوخت

***

 با کفــر اگر حکومـتی پا برجاست

 با ظلم و ستم هر آینه رو به فناست

 هرجا که ستم شود اَبَر مردی هست

 هر جا متوکلیست "هادی" آنجاست

***

افشاگری ات ضامن دینداری شد

 در چشم تمام دشمنان خاری شد

 این نهضت حق به یمن روشنگری ات

 بیــدارتــرین نهضـت بیـــداری شد

***

" ماییم و نوای بی نوایی " آقا

 در پیش خدا شفیع مایی آقا

 این ورد زبان الکن شاعر هاست:

 خورشید غریب سامرایی آقا

***

 در بستر دین چه بی قراری کردی

 از مذهب شیعه پاسداری کردی

 در اوج شکنجه ها و بیداد ستم

 تو سی و سه سال بردباری کردی

***

 از حلم و حیا و دین سرودی یک عمر

 جز عشق کسی را نستودی یک عمر

 از این همه بگذریم در زندگی ات

 مثل پدرت"جواد" بودی یک عمر

***

 در چشم همه مرد نجیبی بودی

 هم مرهم درد و هم طبیبی بودی

 تا روز قیامت دل ما یاد شماست

 آقا تو عجب مرد عجیبی بودی

***

 ماهی و به قصد قربتت می آیم

 اصلا به هوای تربتت می آیم

 آقا چه ضریح با صفایی داری

 رخصت بدهی به خدمتت می آیم

سجاد سعیدنژاد


امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها



باید اول معرفی بکنم

ریشه و اصل و اعتبارم را

که بفهمند مردم تاریخ

از تو دارم هر آن چه دارم را

 

بی شک اجداد من غلامان

حلقه به گوش آستان توأند

در همین خطه تا نفس دارند

میزبان نوادگان توأند

 

توی این کشور علی مذهب

که همه مردمش مسلمان اند

اولین مردمی که شیعه شدند

مردم سربلند گیلان اند

 

همه هستند در ولایت ما

مست مولا علی و اولادش

زندگی تمام ماست که در...

...دست مولا علی و اولادش

 

ما مگر مرده ایم که بعضی

به شما احترام نگذارند

بنویسند نام تان را و

بعد علیه السلام نگذارند

 

به تو روزی اگر جسارت شد

بی شک آن روز، روز مردن ماست

تا قیامت از این جسارت ها

لکه ی ننگ روی دامن ماست


برتر از هر چه هست می بینم

روی ماه امام هادی را

با جهان ها عوض نخواهم کرد

یک نگاه امام هادی را

 

مرد درد آشنای سامرا

پدر روزهای سامرا

باید آقا برای دیدن تو

بنشینم کجای سامرا؟

 

نور ناب همیشه ی دنیا

دست من را به دست خود بسپار

معنی سرّ حق تو هستی و

مرقدت هست مخزن الاسرار

 

این طرف ها اهانت به شما

آن طرف ها به مردم بحرین

من قسم می خورم که برخیزم

من قسم می خورم به خون حسین

مجتبی حاذق

امام هادی النقی(ع)-شهادت



آن دشمنی كه بر جگرم نقش غم كشید

جان از تنم به حربۀ زهرِ ستم كشید

ابنُ الرضایم و ز رضا ارث برده ام

زهر جفا مرا به همان پیچ و خم كشید

در احتضارم و بدنم درد می كند

این سَمّ جان شكار ، توان از دلم كشید

وقتی كه دید، تشنگی ام قاتل من است

جان را اَجل ز سینۀ من لاجَرم كشید

عمرم شبیه مادر پهلو شكسته شد

نخل جوانی ام ثمر از عمرِ كم كشید

جز زهر كینه مایۀ آرامشم نشد

دریا ز موج خسته شد و چشمه نَم كشید

طاغوت، با سلالۀ زهرا چه ها نكرد

ما را برون ز خانه چو یك متّهم كشید

بالا گرفت كار جسارت به اهل بیت

كارم به سوی بزم شراب و ستم كشید

من وارث بلای خرابه نشینی ام

سوز دلم دوباره به درد و اَلَم كشید

ای كربلا! چو شاهدِ ویرانی ات شدم

گویی كه ابن سعد سنان بر تنم كشید

بهتر كه قبر مادر ما مخفیانه ماند

ورنه كدام حرمله دست از حرم كشید

این ظلم ها هدایت ما را عوض نكرد

شكر خدا، ولایت ما تا عجم كشید

نام علی و فاطمه جاوید مانده است

دشمن خیال كرد بر آنان قلم كشید

ما روی دوش، پرچم عصمت كشیده ایم

دردا، عدو علیه عدالت علَم كشید

دنیا كه خود به خود، قفسِ جانِ خسته بود

تبعید هم به گوشه ای از مَردمَم كشید

از آفتاب زندگی ام بهره كم گرفت

شرمنده ام كه سختی از آن اُمتّم كشید

افطار كردم و جگرم پاره پاره شد

جدّم رسید و وقت سحر در برم كشید

در آخرین نفس، پسرم چون بغل گشود

بُغضش گرفت و پارچه ای بر سرم كشید

 محمود ژولیده

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



نور تو، روح مرا منزل به منزل می برد

کشتی افتاده در گِل را به ساحل می برد

مرد صحرایی و با تو شوق باران هم سفر

بوی بارانت مرا منزل به منزل می برد

عاقل و دیوانه محکومند، آری چشم تو

هم ز مجنون می برد دل، هم زِ عاقل می برد

«اهل بیت نور» هستید، «آسمان وحی»، ها....!

«جامعه» ما را به شرح این فضائل می برد

ای حبیب غربت تو حضرت عبدالعظیم

شهر ری با اذن تو از کربلا دل می برد

مجلسی که یاد شام انداخت اندوه تو را

گاه سوی طشت و گاهی سوی محمل می برد

کربلا، ظهر عطش، گودال سرخ قتلگاه

اشک هایت عشق را تا آن مراحل می برد

فاطمه نانی زاد

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت



بالاتر از این هاست لوایی که تو داری

 خورشید دمیده ز عبایی که تو داری

 از بنده نوازی و عطایی که تو داری

 آقای جهان است گدایی که تو داری

 ما خاک بخیلیم و شما ابر سخایی

 محبوب شده از کرمت شغل گدایی

چون جامه که بر قامت زیبا بنشیند

 مهر تو به دل های مصفا بنشیند

 هر کس به دلش مهر تو آقا بنشیند

 مهرش به دل حضرت زهرا بنشیند

 لطف خود زهراست که ما اهل یقینیم

 آن روز دعا کرده که امروز چنینیم

تو آینه داری و کلام تو گهر بار

 در وصف تو ماندند...چه گفتار و چه اشعار

 حقا که زلالی و نجیبی و نسب دار

 بر شیر ندارد اثری زوزه ی کفتار

 در عالم از این نکته هزاران اثر افتاد

«با آل علی هر که در افتاد ور افتاد»

بیراهه نرفتیم اگر هادی ما اوست

 ذکر ولی الله همان جلوه ی یا هوست

 چون شیشه ی عطری که به یک واسطه خوشبوست

 در چنته ی ما نیست به جز مرحمت دوست

 "العبدُ و ما فی یده کان لمولاه"

 از برکت خورشید کند جلوه گری ماه

تو هادی مایی و جهان بی تو سراب است

 اوصاف تو در آیه ی تطهیر کتاب است

 تو عشق مدامی و دمت مستی ناب است

 جای ولی الله کجا بزم شراب است؟!

 یک آیه بخوان آتش کفرش به یم افتد

 یک شعر بگو کاخ و سرایش به هم افتد

گفتند شراب و دلت ای ماه کجا رفت

 از مجلس بغداد سوی شام بلا رفت

 لب پاره شد و ناله ی زینب به هوا رفت

 خون از لب شه، روح ز جان اُسرا رفت

 شد مجلس اغیار همان بزم خرابه

 وقتی که سر افتاد به دامان ربابه

سید علی رکن الدین

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت



رنگ و بوی درد دارد کوچه های سامرا

گریه باید کرد هر شب پا به پای سامرا

هر شب از فرط عطش ای هادی گم گشته گان!

می پرد مرغ دل ما تا هوای سامرا

گرچه دورست از ضریح سبز تو دستان ما

قلب ما آن جاست آن جا لا به لای سامرا

نسبتی دارد مگر با کربلا احوال تو

کاین چنین پیچیده هر جا نینوای سامرا

بوی حیدر داشت مولا رنج بی پایان تو

ریشه دارد در غریبی ماجرای سامرا

باز کن دست تسلّی را علی مرتضی

"کوفه کوفه" زخم دارد شانه های سامرا

رضا کرمی

امام هادی النقی(ع)-تخریب حرم سامرا



هم پنجره ها خراب این جام شدند

 هم آینه ها دچار ایهام شدند

 لرزید دل علی از این توهین ها

 محراب و ضریح در هم ادغام شدند

***

 دل های شکسته، بی قرارت شده اند

 پروانۀ بی پرِ مزارت شده اند

 ای سرو صبور! بمب ها هم حتی

 مبهوت شکوه و اقتدارت شده اند

***

 پر کرد ز غصه کاسه ی دنیا را

 آماده ی گریه کرد آدم ها را

 غُرّید زمان و ابرها باریدند

 تا بمب شکست بغض سامرا را

***

 در سوخت و نانجیب را فهمیدیم

 سوزاندن باغ سیب را فهمیدیم

 بی شمع شده مزارتان مثل بقیع

 امشب علی غریب را فهمیدیم

***

 از غربتتان غم به خروش آمده است

 این قرن تب آلوده به هوش آمده است

 بر شیعه روا نیست که ساکت باشد

 خون در رگ تاریخ، به جوش آمده است

ساراسادات باختر

امام هادی النقی(ع)-مناجات و شهادت



با سر انگشتم نوشتم آه... باران گریه کرد

پشت شرمِ شیشه جاری شد خرامان گریه کرد

تیرگی ها را که باران از نگاهِ گریه شست

شاعری مهمان دریا شد پریشان گریه کرد

در هجوم کشف های ناگهانی گُر گرفت

شعله زد چشم غزل چون دید قرآن گریه کرد

تا که پرسیدم چرا نام تو کمتر خوانده اند

چشم ماهی های دریا در بیابان گریه کرد

آه ای دریای نور، ای مهربان، ای لطف محض

در جوابم یک حرم، در خاک و ویران گریه کرد

هادی ای مظلوم گمنامِ تبارِ فاطمه

غربتِ نامِ تو را اندوهِ باران گریه کرد

کاظم رستمی

امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها



آقا از این که این همه تنها شدی ببخش

از این که خرج مردم دنیا شدی ببخش

مظلومی مقام تو تقصیر دشمن است

اما غریب بین احبا شدی ببخش...

تا قبل از این برای تو کاری نکرده ایم

مظلومِ بی وفا شدنِ ما شدی ببخش

تقصیر ماست حرمتتان را شکسته اند

زخمی بی تفاوتیِ ما شدی ببخش

حالا برای پر زدنت گریه می کنیم

هی در عزای پر زدنت گریه می کنیم

حسین رستمی

امام هادی النقی(ع)-مدح و مناجات



آیینۀ چشم می کندم سیر حالتان

حیرانم از روایت فعل محالتان

مظلومی آن قدر که ندارند اتفاق

حتی مورخان به سر سن و سالتان

از میوه های علم شما سیر می شویم

حتی اگر به ما برسد سیب کالتان

نفرین به ما اگر به تمنای روشنی

بیرون بیاوریم سر از زیر بالتان

ابن الرضای دومی و سجده می کنیم

بر آفتاب مشرقی بی زوالتان

هر کس که سائل کرمت شد کریم شد

کوچک شد آن که پیش تو، عبدالعظیم شد

حسین رستمی

امام هادی النقی(ع)-مدح و شهادت



آن نازنین كه وصف جمالش خدا كند

امشب خدا كند كه نگاهى به ما كند

آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر

باشد كه درد جان و دل ما دوا كند

آن بى نیاز از همه غیر خدا خوش است

ما را گره ز كار فرو بسته وا كند

آن محو ذات خالق و بى اعتنا به خلق

شاید به ما شكسته دلان اعتنا كند

آن چشمۀ دعا كه دعا مستجاب از اوست

چون مى‏ شود به حالت ما هم دعا كند

پیوند خورده زندگى ما به مهر او

این رشته را كس نتواند جدا كند

عالم به خوان رحمت او میهمان ولى

یك تن نشد كه حق نمك را ادا كند

خواهد كند ثناى كسى را اگر كسى

بهتر همین كه مدحت ابن الرضا كند

ابن الرضاى دوم و چارم ابوالحسن

كامشب جهان را ز رخش با صفا كند

چارم على ز عترت و نور دل جواد

كو چون جواد لطف نماید عطا كند

گویى على به روى محمد كند نگاه

چون این پسر به روى پدر دیده وا كند

هادى دهم امام كه در روزگار خویش

جابر سریر معدلت مرتضى كند

دیدار او كدورت دل را جلا دهد

ایماى او حوائج مردم روا كند

باید رضا خاطر او آورد به دست

خواهد ز خود هر آن كه خدا را رضا كند

آن كو كند فصیح تكلم به هر زبان

كى از جواب راز دل ما ابا كند

كار خدا به امر خدا مى ‏كند بلى

من عاجزم از این كه بگویم چه ها كند

ابن السبیلك چون ز ابن الرضا سوال

از راز بعثت سه تن از انبیاء كند

گیرد جواب خویش و نشیند ز پا و باز

یحیى ابن اكثم از پى او ادعا كند

او نیز مفتضح ز سوال و جواب خویش

اقرار بر فضیلت آن مقتدا كند

اى هر چه هست عالم و آدم فداى او

در حفظ دین چو هستى خود را فدا كند

در راه سر بلندى قرآن كند درنگ

بر او هر آن قدر متوكل جفا كند

از جور و ظلم دشمن و تبعید و حبس و قتل

راضى به هر چه حكمت حق اقتضا كند

با سعى و صبر خویش به گرد حریم دین

هر جا حصار محكمى از نو بنا كند

نور خدا كجا و بساط شراب آه

خصم سیاه دل ز خدا كى حیا كند

كى آید از ولى خدا خواندن سرود

خواند ولى چنان چه سرورش عزا كند

او مایه‏ ى حیات جهان است وى دریغ

دشمن ورا شهید به زهر جفا كند

اى یادگار آل محمد خدا به ما

لطفى اگر كند ز طفیل شما كند

صاحب دلى كجاست كه چون ابن مهزیار

بر دیده خاك پاى تو را توتیا كند

اى زاده‏ى جواد و به سان پدر جواد

مهرت نشد كه قهر به سوى گدا كند

افتاده‏ ام به دام بلا یا ابالحسن

غیر از تو كیست؟ آن كه ز دامم رها كند

دست گدایى من و دامان تو بلى

جز سوى تو گداى تو رو در كجا كند

من بندۀ ذلیلم و تو خسرو جلیل

چون تو ثنا كنم كه خدایت ثنا كند

خواهم كه بیش مدح تو آرم ولى ز عجز

این طبع نارسا به همین اكتفا كند

باشد كه حق به خاطر تو یا ابالحسن

ایمان كاملى به "موید" عطا كند

سید رضا موید

امام هادی النقی(ع)-مدح



شده ام بر آن که پری زنم به هوات یا علیَ النقی

سفری کنم و سری زنم به سرات یا علیَ النقی

به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس

برسم به مأمن آسمانِ رهات یا علیَ النقی

هله ای قلم تو شروع کن، ز درون درآ و طلوع کن

بنویس سر در مشق های سیات یا علیَ النقی

بنویس دست مِداحتم نرسد به عرش فضائلت

شود آب های جهان اگر که دوات یا علی النقی

بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم

که دمیده جامعه ای بدان جلوات یا علیَ النقی

تو همان تجلّی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی

و سروده ای غزل از زبان خدات یا علیَ النقی

و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت

شده اید رب جلی ولی به صفات یا علیَ النقی

ز عدم وجود درست کن، ز نبود بود درست کن

و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علیَ النقی

منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو

که سلام می دهمت به شوقِ لقات یا علیَ النقی

نبُوَد به بودن تو غمم، به خدا که حُرِ جهنمم

که گرفته ام به ولات برگِ برات یا علیَ النقی

بگذار کعبه ی سامرا، قدمی طواف کنم تو را

سر خویش را بزنم به کویِ منات یا علیَ النقی

محمد بیابانی

امام هادی النقی(ع)-شهادت



بگذار کمی عرض ارادت بنویسم

دور از تو و با نیت غربت بنویسم

سجاده ی شب پهن شده، حیّ علی شعر

بگذار برایت دو سه رکعت بنویسم

بگذار که ده مرتبه در ظلمت این شهر

یا هادی، یا هادیِ امت بنویسم

ادامه نوشته

این شعر امروز تقدیم امام هادی ع شد





ای منبع فیض خدا

وي سامرايت كربلا

با اين غزل هاي ضعيف

كي حق تو گردد ادا؟

---

عالم ترينِ مردمي

هادي ترين خلق خدا

اي واي اگر از دامنت

دستان من گردد جدا

---

بر درد مندان آمدي

چون رحمت و فيض خدا

مطلب تويي طالب تويي

هم ابتدا ، هم انتها

---

ابن الرضاي دومي

در بين مخلوق خدا

فيض مدام سرمدي

خلق از تو مي گردد رضا

---

در روز محشر مي رسد

از سوي داور اين ندا

اي نوكر ابن الرضا

آخر شدي حاجت روا

اصغر چرمي

امام هادی(ع)

       به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما

     ولایت تو مبانی اعتقادی ما

  شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست

  رهین محضر تو فقه اجتهادی ما

میان چشم تو آیات فتح را دیدیم

خروش تو شده روحیه ی جهادی ما

و آیه آیه قنوتت ترنّم ملکوت

یوسف رحیمی

خلوص سجدة تو مسلک عبادی ما

همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست

به لطف این که تو هستی امام هادی ما

اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم

بذار این همه را پای کم سوادی ما

شدیم مثل گدایان سامرائی تو

مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما

چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم

چه می شود بپذیری فدای تو باشیم

همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت

پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت

کنار گنبد و گلدسته های تو دیدیم

شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت

عبور می‌کند از بین صحن اطهر تو

مسیر روشن حق، راه مستقیم بهشت

همیشه رزق من از دست با کرامت توست

میان جنت الاعلی تویی نعیم بهشت

همین که چشم من آقا به چشم تو افتاد

شدم اسیر نگاهت شدم مقیم بهشت

دوباره شوق زیارت هوائیم کرده

منم کبوتر صحن تو، یا کریمِ بهشت

میان صحن و سرایت کبوترم کردی

تو بال های مرا نذر این حرم کردی

امام هادی(ع)


چشمهایت فرات دلتنگی

اشکهایت تلاطم غمهاست

حال و روز دل شکسته‌ی تو

از نگاه غریب تو پیداست

ای غریب مدینه‌ی دوم

مرد خلوت نشین سامرّا

التماس همیشه‌ی باران

حضرت عشق التماس دعا

کوچه‌ی خاکی محله‌ی غم

در غرور از حضور ساده‌ی توست

ولی افسوس شرمگین تو و

پای پر پینه و پیاده‌ی توست

آه آقا تو خوب می دانی

که دل بیقرار یعنی چه

پشت دروازه های شهر ستم

آن همه انتظار یعنی چه

چه به روز دل تو آوردند

رمق ناله در صدایت نیست

بگو ای نسل کوثر و زمزم

بزم شوم شراب جایت نیست

بی گمان بین آن همه غربت

دل تنگ تو نینوائی شد

روضه های کبود طشت طلا

در نگاه ترت تداعی شد

آری آن لحظه ماتم قلبت

بی کسی های عمه زینب بود

قاتلت زهر کینه ها ، نه نه !

روضه‌ی خیزرانی لب بود

در عزای تو حضرت باران

که گریبان آسمان چاک است

نه فقط چشم های ابری ما

روضه خوانت تمام افلاک است

یوسف رحیمی

امام هادی(ع)


     ای در سپهر مجد و شرف ، رویت آفتاب

   در بزم ما بتاب و، رخ از دوستان متاب

  از پا فتاده ایم، ز رحمت تو دست گیر

  ما را که دل ز آتش داغت بود کباب

جمعیم ما و لیک پریشان به یاد تو

وزما شکسته تر دل زهرا و بوتراب

یا هادی المضلـّین(۱) ،  کز مردم ضلال

جسمت در التهاب و روانت در التهاب

تو آفتاب عالمی و از افول تو

سیدرضا مؤید

افتاده است در همه ذرات انقلاب

ای آیت توکل وآیه ی رضا

دیدی جنایت از متوکل تو بی حساب

گاهی دهد مکان تو در برکة السّباع

گاهی درون محبس دشمن به پیچ و تاب

تو زاده بزرگ جوانانی جنّتی

ای از ستم شهید شده درگه شباب

آن شربتی که داد به اجبار دشمنت

گویا شرنگ مرگ بــُد و آتش مذاب

کاتش به جسم و جان تو پروانه سان فتاد

وز سوز زهر جسم تو چون شمع گشت آب

ای بردرت نثار درود ملائـــکه

امروز بر سلام “مــؤید” بده جواب

امام هادی النقی(ع)-مدح



نمی رسد به کمال تو فهم بال کسی

که مدح شأن تو گوید زبان لال کسی

به زیر سایه ی لطفت مقیم خواهد شد

اگر به دست کریم تو شد حواله کسی

به اوج می روی و پا به پات می آید

شبیه آن که بگردد کسی وبال کسی

"مقام نوکری" ما مقام سروری است

مدال حلقه به گوشی شده کمال کسی

تو "هادی" و همه ی خانواده ات "مهدی"

عجیب نیست بدون شما زوال کسی

***

  آقای کاظمی نیا

فخر آسمان

نقی! نامی که فخر آسمان است

تلفظ کردنش حظ دهان است

ز القاب امام ِ هادیِ ماست

امامی که عزیز شیعیان است

امام قد بلند ِ ماه رویی

که جد حضرت صاحب زمان است

نقی، یعنی تو پاکی! پاک تر از…

همان آبی که در جنت روان است

نقی، چون مظهر پاکی ست…نامش

برای قرنِ آلوده, گران است

به نام مادرش سوگند…. زهرا!

همان که صبح چشمش جاودان است

نخواهد از نفس افتاد این عشق

که از “هادی” به قلب عاشقان است

به کوریِ دو چشم آن حقیری

که از فرط حقارت بد دهان است

به هر دیوار ِ این دنیا نوشتیم :

“نقی” زیباترین نام جهان است...

شاعر: ؟؟؟

امام هادی النقی(ع)-مدح

امام هادی النقی(ع)-مدح


بال كسی به اوج هوایت نمی رسد

حتی ملك به گرد دعایت نمی رسد

دسـتان آسمان به بلنـدای آسمان

بر خاك ریشه های عبایت نمی رسد

آقا بدون نور تو حتی فرشته هم

گمراه می شود به هـدایت نمی رسد

تو چهارمین علیِّ سریر ولایتی

درك زمین به فهم ولایت نمی رسد

فخر گدایی سر كویت همین بس است

صد پادشاه هم به گدایت نمی رسد

ما را غلام حضرت هادی نوشته اند

دیوانگان غیر ارادی نوشته اند

وقتی قرار شد كه كمی سروری كنم

باید همیشه پای شما نوكری كنم

روی زمین كه رد و نشان از شما كم است

باید نظر به نقطه ی بالاتری كنم

وقتی قرار شد به تو نزدیك تر شوم

باید كه التماس به چشم تری كنم

بار رسالت غم تو روی دوش من

پس می توان به عشق تو پیغمبری كنم

با این گدایی تو همیشه امام عشق

باید به كل عالمیان سروری كنم

چون دل میان زلف كسی ساده گم شدم

شكر خدا اسیر امام دهم شدم

مسعود اصلانی

امام هادی(ع)-مدح و مناجات

امام هادی(ع)-مدح و مناجات

 

آستان خدا کمال شما

هفت پرواز زیر بال شما

با شما می شود به قرب رسید

ای وصال خدا وصال شما

گاه با آدم و گهی با نوح

بی زمان است سن و سال شما

مثل جبرئیل می شود بالم

با همین غوره های های کال شما

روزگاری ست در پی دلم آید

گر چه نا قابل است مال شما

بال ما را به آسمان ببرید

تا خداوند لا مکان ببرید

هر کسی تو را سلام کند

به مقام تو احترام کند

کاش در صحن سامرات خدا

تا قیامت مرا غلام کند

پر و بال کبوترانه ی من

در حریم تو میل دام کند

هر که بی توست واجب است به خود

خواب احرام را حرام کند

بر دلم واجب است بعد طواف

عرض دین محضر امام کند

نیمه ی ماه حج که شد باید

شیعه در محضر شما آید 

ای مسیحای سامرا هادی

آفتاب مسیر ما هادی

علی بن محمد بن علی

نوه ی اول رضا هادی

نیست جز دامن کرامت تو

پردهٔ خانهٔ خدا هادی

ذکر هر چهارشنبه ام این است

یا رضا یا جواد یا هادی

به ملک هم نمی دهم هرگز

گریهٔ زائر تو را هادی

یک شبی را کنار ما ماندی

سر سجاده جامعه خواندی  

تو دعا را معرفی کردی

مرتضی را معرفی کردی

با فراز زیارت سبزت

راه ما را معرفی کردی

مرتضی و حسین و فاطمه و

مجتبی را معرفی کردی

نه فقط اهل بیت را بلکه

تو خدا را معرفی کردی

سامرایت غریب بود اما

کربلا را معرفی کردی

با تو ما مرتضی شناس شدیم

تا قیامت خدا شناس شدیم

ریشه های محبت ما تو

مزرعه های سبز دنیا تو

خواهش سرزمین پائین من

اشتیاق بهشت بالا تو

گاه ابلیس می شوم بی تو

گاه جبریل می شوم با تو

من نمی دانم این که من دارم

به تو نزدیک می شوم یا تو

چه کسی از مسیر گمراهی

داده ما را نجات؟... آقا تو

تو مرا با ولایتم کردی

آمدی و هدایتم کردی

دل من در کفت اسیر بود

به دخیل تو مستجیر بود

گر شود ثروتم سلیمانی

باز هم بر درت فقیر بود

شکر حق می کنم صدای بلند

حضرت هادی ام امیر بود

آبرو خرج می کنی بس که

کرم سفره ات کثیر بود

شب میلاد تو به ذی الحجه

مطلع شوکت غدیر بود

ریشه ناب اعتقاد علی

پسر حضرت جواد علی

دوست دارم گدای تو باشم

سائل دست های تو باشم

مثل بال و پر کبوترها

دائماً در هوای تو باشم

دوست دارم که از زمان ازل

تا ابد خاک پای تو باشم

نیمه شب های ماه ذی الحجه

زائر سامرای تو باشم

یا دعای قنوت من باشی

یا قنوت دعای تو باشم

 ما فقیریم سفره ای وا کن

سامرایی حواله ی ما کن

با تو این عقل ها بزرگ شدند

اعتقادات ما بزرگ شدند

پای دل های شیعیان آن قدر

گریه کردید تا بزرگ شدند

با نگاه تو با محبت تو

اِبن سکّیت ها بزرگ شدند

خوب شد بچه های هیئت ما

پای درس شما بزرگ شدند

بچه های قبیله ما با

کربلا کربلا بزرگ شدند

بی تو دل های ما بهار نداشت


مثل یک شاخه ای که بار نداشت

امام هادی(ع(-مدح و شهادت



ای چارمین علیِ ولی و دهم امام

وی بر فراز عرش ولایت تو را مُقام

آه، ای به کنیه بوالحسن و در لقب نقی

خورشید و ماه آینه‌دار تو صبح و شام

خصمانِ تو که یکسره خصم ولایتند

انداختند سنگ شقاوت تو را به جام

می‌خواستند تا تو نباشی و بستُرند

از لوح روزگار تو را نقش هر چه نام

پس زهر سینه‌سوز به کام تو ریختند

پس تیغ کینه‌ساز کشیدند از نیام

)هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق(

ای زنده همیشه و ای جان مستدام

ای با همه جوانیِ خود آن چه خضر دید

در آینه پدید، تو دیده به خشت خام

ای رهنمای گمشدگان، هادی البشر

وی این لقب به نام تو ظرفیتش تمام

ماییم و زخم‌های گرانی که تا ابد

در سینه‌های‌مان نپذیرند التیام

زخم عمیق سینۀ سوزان کربلا

این خون‌چکان که تازه نماید علی‌الدوام

ماییم و انتظار، اماما، که کی کِشَد

از آستین، نوادۀ تو تیغ انتقام

امام هادی النقی(ع)-محکومیت توهین ها


هر کس که اهانت به گل یاس نماید

او را به یقین نطفه ی ابلیس بزاید

سیمرغ کجا و رجز پشه ی بی جان

خورشید کجا و شرر شعله ی بی جان

آن تیر که ابلیس رها بر دل ما کرد

تیری ست که نمرود سوی شاه رها کرد

طوفان چه هراسد ز رجز خوانی و فریاد

" با آل علی هر که در افتاد ور افتاد "

ابلیس بداند که بود ذکر منادی

مولای همه عالمیان حضرت هادی

امام هادی(ع)-مدح

امام هادی(ع)-مدح

 

اسیر بازی دنیا و غرق در وهمیم

ز عشق حضرت هادی بگو چه می فهمیم؟

فروخت هر که دلش را به او بهشتی شد

در این تجارت پر سود، حیف بی سهمیم!

پاسخ علیرضا قزوه به شاهین نجفی

به بچه خفاشی که به ساحت امامان مظلوم شیعه اهانت کرد و به بچه های سرراهی "بالاترین" که کارگردانان این بازی اند.
به گزارش خبرنگار وبلاگستان مشرق ، در پی اهانت به ساحت مقدس امام هادی علیه السلام علیرضا قزوه شاعر نام آشنای کشور با سرودن شعری که در وبلاگ عشق علیه السلام منتشر کرده اینچنین می گوید:   
  
 بسم رب النور

بسم رب العشق

بسم رب الهادی المهدی

آن که شعر و هرچه موسیقی ست

نذر درگاهش

آن که پاکان هنر در پای او سجاده افکندند

بسم رب العشق

آن که حافظ ها و سعدی ها

عشق او و آل او را بر زبان دارند

بسم رب الهادی المهدی

صاحب عصری که عالم وامدار اوست

گرچه دجالان بدآهنگ

گرچه شیطان های بد ترکیب

داردار و واق واق خویش را آواز می گویند

این نه موسیقی ست

این نه شعر و نه ترانه

این همه فحش است

این فضیحت نامه ی صهیون و آمریکاست

بچه های نطفه هایی از لجن روییده در مرداب

کارگردان

استخوانی پرت خواهد کرد

پیش دم جنبانی چلپاسه ای بدبو

آن دَل هرجایی یابو

 

مزد وق وق کردن سگهای بی اصل و نسب این است

مزد سگدوخوانی این از شغالان بدصداتر

مزد این چندین دهان بی چاک

استخوانی

مزد این مزدورهای مست عیاشش

فکر چندین جایزه از دست خام چند خاخام اند

جایزه در راستای  فکرهایی از جنابت تا جنایت پُر

 جایزه در راستای گنده گویی ها و چیزی از همین هایی که می دانید و می دانند

پولهای هرزه سهم حنجر بدبوی فحاشش

 

مرتدند اینان نه یک تن شان

مرتد اول همین بالاترین با بچه های تخس بی مادر

با همان اصحاب یک پاشان به اسرائیل

با همان  مسئول کلاشش

مرتد دوم

کارگردان چنین آهنگ بد آهنگ

مرتد سوم همین خفاش عیاشش ...

مانده آن سو مادری چشم انتظار راه

مادری شرمنده ی  شاهین...

                           نه ،  خفاشش!