در غم کشته شدگان سانحه نفت‌کش سانچی

 

 

نه تنها در دل آتش تن دریادلان سوزد

که با دریادلان هر دم دل پیر و جوان سوزد

نه تابی بر دل مادر نه صبری بر دل همسر

که از بی تابی آنها زمین سوزد زمان سوزد

توانی نیست تا شرح غم دریادلان گویم

کبوتر رفت و از داغش دل هر آشیان سوزد

خدا صبرت دهد مادر که دیگر رفت جانانت

بکش آهی که از آهت دل هفت آسمان سوزد

میان آب آتش بود و دریا سوخت در آتش

ندیده دیده ای یکجا هم این سوزد هم آن سوزد

" دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید "

دعا کردم فقط هر کس که شد اسباب آن سوزد

در غم کشته شدگان سانحه نفت‌کش سانچی

 

 

در این ماتم دلِ دنیا بسوزد

تمامِ دل‌خوشی یکجا بسوزد

کجا دیده کسی در اوجِ غربت

پرِ پروانه در دریا بسوزد؟

در پی زلزله غرب کشور

 

 

بار غم است و تن من ، این شانه طاقت ندارد

این شانه با بیستونت اصلا شباهت ندارد

فرهاد افتاده از پا رفته است در خواب شیرین

آوار بلعیده او را اما شکایت ندارد

وقتی زمین حرف خود را اینگونه با آسمان گفت

فهمیدم او مثل ماها یک جای خلوت ندارد

هر کس که دلخون نباشد ، از گریه جیحون نباشد

فرزند ایران نباشد یعنی که غیرت ندارد

ایران من سر سلامت ایران من تسلیت باد

عمریست که کوه و دشتت یک خواب راحت ندارد

یک عده ای میخرند و یک عده ای می فروشند

کالایشان این میانه جانی که قیمت ندارد

آوار و آوار و آوار ، تکرار و تکرار و تکرار

تکرار این زخم بسیار آیا که حیرت ندارد؟

ایکاش مردی می آمد آن وقت با من به نجوا

می گفت این غصه ، قصه است یعنی حقیقت ندارد

به مناسبت ماه رجب

 

 

مگذار که دلخسته و دلخون باشیم

بگذار که برلطف تو مدیون باشیم

در ماه رجب آرزوی ما این است

ایکاش که ما از رجبیون باشیم

ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی

ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی

یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی

آیینـه‌دارِ نــور خداونـد سرمـدی

از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی

ماه تـو نـور بـر دل اهل‌نظر دهد

میلاد چار حجت حق را خبر دهد

****

آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است

میـلاد پنجمیـن ولـی‌اللهِ ‌اکبـر است

کز چار بحـرِ نور، فروزنده‌گوهر است

نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است

بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست

ذکر ملک همه صلوات و درود اوست

ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است

این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است

مولای من محمّـدِ آل محمّـد است

گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است

بـر خلـق سایـۀ کرمش مستدام باد

از شخص احمدش صلوات و سلام باد

****  

جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش

سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش

دانشــوران دهــر، همـه بنــدۀ درش

جاری ز لعـل لب همه‌جا درّ و گوهرش

بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش

تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش

در قدر و در مقام، حسین است این پسر

سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر

در علم و در قیام، حسین است این پسر

آیینـــۀ امـــام حسین است ایـن پسر

بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست

دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست

****

گاهی به عرش زمزمۀ حکمتش به گوش

گاهی به باغ، بیل کشاورزی‌اش به دوش

گه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش

اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش

دریا ز چشمـۀ دهنش موج می‌زند

آیات وحی در سخنش موج می‌زند

ای اصـل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم

وی ذکـر حـق ثنـای تـو یا باقرالعلوم

وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم

جـان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم

مهر تو جان جان صلات و صیام من

پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من

****

ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها

مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها

خورشید بر درت یکی از جـان‌نثارها

گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها

هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است

هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است

من کیستم که خاک سرای شما شوم؟

لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم

یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم

باشـد کـه تـا گـدای گدای شما شوم

لال است در ثنای تو مـولا زبان من

تو وصف خود بگوی ولی با زبان من

****

وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا

بـا حسـن خلـق و با گل لبخند از ابتدا

کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا

ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما

تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل

خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل

ای بر تو از خدا و رسولش سـلام‌ها

اهــل کــلام را ز کـلامت کـلام‌ها

بیچـاره و ذلیـل مقـامت «هشام»‌ها

در پنجــۀ تـو از همه دل‌ها زمام‌ها

توحید زنده از نفس صبح و شام تو

اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو

****

تو خلــق را مطاعـی و خلقت مطیع تو

برتــر ز اوج وهــم، مقــام رفیــع تـو

پیـران عقـل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو

فـردوس گشتـه خـاک‌نشینِ بقیـع تـو

«میثم» اگـر قصیـده سرای شما شده

مشمول بذل و لطف و عطای شما شده

استادسازگار

مناسبت های ماه رجب



ماه پـر فیض رجب، ماه نبـی، ماه خداست

ماه توبه، مه رحمت، مه ذکر است و دعاست

ماه از خــویش بریـدن بـه خـدا پیـوستن

خرم آن کس که به حق واصل و از خویش جداست

مـاه میـلاد شـریف دو محمّــد دو علـی

که پر از جلوۀ مـاه رخشان ارض و سماست

جمعــۀ اول ایــن مــاه، جمــال ازلــی

در تمـاشـای رخ حضـرت باقـر پیـداست

دوم مـاه رجـب عیـد بـزرگی دگـر است

عید میـلاد علـی‌ بـن‌ جـواد بن رضاست

سوم ماه رجـب آن دهمیـن حجب حـق

جگرش لختۀ خون از شرر زهـر جفاست

دهم ماه رجب بـا گل رخسار جـواد

موج‌زن رایحۀ عطـر ولایت بـه فضاست

بـارک‌ الله کــه در سیــزده مــاه رجـب

عید میـلاد علـی، مظهر رب الاعـلاست

کعبـه آغـوش گشـوده چـو گریبـان از هم

کــه ز قـلب حـرم‌الله، علـی عقـده‌گشاست

صـاحب‌خانـه نــدا داد کــه ای بنـت اسـد

خانـه از مـاست ولیکـن متعلـق به شماست

قـدر و جــاه تــو بـود فـوق مقــام مـریم

پسـر تـو علـی اسـت و پسـر او عیسـاست

نجل پـاک تـو امـام است بـه نجـل مریم

گرچـه او مریـم و عیسـاش پیـام‌آور ماست

این پسر رکن و مقام است و حطیم و زمزم

این پسر حجر و حجر، مروه و مسعا و صفاست

غلامرضا سازگار

علی خامنه ای


گرگ ها خوب بدانند در این ایل غریب
گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز
گرچه نیکان همگی بار سفر بر بستند
شیرمردی چو علی خامنه ای هست هنوز
گر امام شهدا نیست کنون در برمان
خلف صالح و مظلوم علی خامنه ای هست هنوز

شعر رحلت ام كلثوم س


ما از می جام عاشقی سرمستیم

بر مرحمت دخت علی دل بستیم

محشر که بیاید همگی میگوییم

ما گریه کنان ام کلثوم هستیم

-----

ای عالمه ی علوم دین ادرکنی

ای چادر تو حبل متین ادرکنی

یاسَیِّدَةَ النِّسا أَنَا سائِلِکُم

ای دخت امیر مومنین ادرکنی

-----

ای روشنی نسل طهورای فاطمه

ای سردبیر مجمع شورای فاطمه

بی شک و شبهه عمه ی سادات عالمی

ای هم ردیف زینب کبرای فاطمه

-----

ملیکه ی دو سرایی و نوحه گر هستی

خمیده ای به گمانم شکسته پر هستی

میان روضه ی امشب به خاطرم آمد

تو از غریب مدینه غریب تر هستی

-----

تندیس حلم و حجب و حیایی بزرگوار

سنگ صبور شیر خدایی بزرگوار

محشر به إذن مادر سادات فاطمی

آری شما شفیعه ی مایی بزرگوار

-----

عزیز فاطمه در معرض خطر بودی

ز بانوان حرم تو گرسنه تر بودی

"سری به نیزه بلند است در برابر" تان

تمام واقعه را تو نظاره گر بودی

عليرضاخاكساري

شعر رحلت حضرت ام كلثوم س


 یا علی گفتی و غم آغاز شد(1)

ناگهان قفل زبانم باز شد 

یاعلی گفتی همین اعجاز توست

یاعلی پروانه ی پرواز توست

سایه ات را بر سرم انداختی

یک نگه بر دفترم انداختی

تا تو لیلای منی مجنونتم

دختر شیر خدا ممنونتم

با نگاه تو تبانی میکنم

تا قیامت روضه خوانی میکنم

ام کلثومی و دل در بند توست

شمس گیتی روی گردنبند توست

ام کلثومی به عالم سروری

با نگاهت از همه دل می بری

از ازل آرام جان زینبی

خواهر شیرین زبان زینبی

پیش تو ام البنین رو میزند

محضرت عباس زانو میزند

ام کلثومی و امّید همه

یادگار ماندگار فاطمه

ام کلثومی و طاووس علی

ام کلثومی و ناموس علی

هم طراز تو در این عالم نبود 

سهم تو چیزی به جز ماتم نبود

کاش از چشم و نظر میگفتی و

از همان روز خطر میگفتی و

کاش از هیزم به دستان لعین

از نگاه شعله ور میگفتی و

شاهد غم های مادر بوده ای

کاش از سقط پسر میگفتی و

کاش میگفتی تو از ضرب لگد

کاش از درد کمر میگفتی و

کاش از دست زمخت ثانی و

درد گوش و درد سر میگفتی و

کاش آن شب در پس تابوت او

با همان سوز جگر میگفتی و

" ....خدا مادرم را کجا میبرند.....گمانم برای شفا میبرند...."

روضه ات یک بام دارد تو هوا

گه مدینه میروم گه کربلا (2)

عمه جان نیمه جان یادش بخیر

فتنه های کوفیان یادش بخیر

ناله میکردی و بر سر میزدی

"أَلاَمان" و "أَلاَمان" یادش بخیر

مأمن اطفال آغوش تو بود

گریه های کودکان یادش بخیر

میکشیدی خار از پایی برون

گریه میکردی چنان یادش بخیر

بازویت را کعب نی ها میزدند

تازیانه و سنان یادش بخیر

کوچه وبازار و سنگ و ناسزا

در میان شامیان یادش بخیر

حال داری با قدی خم میروی

داری ای منظومه ی غم میروی

از تمام رنج دنیا خسته ای

سوی آقای محرم میروی

میسرایی یاد آن هامون خون

زیر لب "... إنا الیه راجعون

عليرضاخاكساري

نبش قبر حُجر

دشمن مولا به دل ، بغض و نفاق و كينه داشت

بر دل هر مسلم آگاه دردي تازه كاشت

گر به حُجر و جَعفر طيار توهين شد ولي!

نبش قبر حُجر ، داغي بر دل شيعه گذاشت


(تقديم به ساحت مقدس اصحاب پيامبر ص ارسال جهت اطلاع رساني)

اصغر چرمي

وداع با محرم و صفر



پایان ماه روضه شده، غم گرفته ام

هیئت تمام گشته و ماتم گرفته ام

بعد از دو ماه گرفت صدا های ذاكران

تازه دلم شكسته شده دم گرفته ام

بعد از دو ماه كه در مطبت هستم ای طبیب

از درد عشق گفتم و مرهم گرفته ام

مرهم برای درد دلم اشك روضه بود

اینگونه بوده اشك دمادم گرفته ام

شبها چقدر گم شده ام بین كوچه ها

وقتی سراغ هیئت و پرچم گرفته ام

از مادرت بپرس ، نوكریم را قبول كرد ؟

آیا برات كرببلا هم گرفته ام ؟

افسوس می خورم كه زخیرات سفره ات

از دست مهر مادرتان كم گرفته ام

دلتنگ می شوم به خدا بر محرمت

خرده مگیریم زچه ماتم گرفته ام

***

ای روضه خوان ادامه بده اشك و آه را

شعر وداع نه ..... شور محرم گرفته ام

امام حسین(ع)-مناجاتی،آخر صفر


 

بوی جدایی می رسد از گریه هایم

بر درد هجرانت حسین جان مبتلایم

در این دو ماهی که عزادار تو بودم

آیا قبولم کرده ای ای مقتدایم؟

با این گناهان بزرگ و بی شمارم

لایق نبودم تا کنی آقا صدایم

امّا ز لطف و مرحمت دستم گرفتی

از مجلس روضه نکردی تو جدایم

رزق حلالم گریه بر داغ تو بوده

 آن گریه هایی که بُوَد آب بقایم

یادش به خیر در اوّلین روز مُحرّم

سوز دل و اشک و نوا کردی عطایم

یادش به خیر هنگام هیئت بین گریه

حس می نمودم زائر عرش خدایم

یادش به خیر با هر سلام و عرض حاجت

رنگ حسینی می گرفت حال و هوایم

وقتی به تن کردم لباس مشکیم را

گفتم دگر وقف شهید نینوایم

پیراهن احرام حج کربلا را

حالا چگونه از تنم بیرون نمایم؟

دل کندن از روضه برای من چه سخت است

مشکل بُوَد دوری ز هیئت ها برایم

هر ساله مُزد نوکریم را حسین جان

می گیرم از دست علی موسی الرّضایم

آقا به حقّ مادر پهلو شکسته

امضا نما امشب برات کربلایم

وداع با محرم و صفر



با دست خالی آمدم با دست خالی می روم

من به امید تو یا مولی الموالی می روم

روز اول کامدم تربت به کامم ریختند

با چه حالی آمدم من با چه حالی می روم

من که در دنیا ندیدم چهره ارباب را

سوی قبر خویش با شوق وصالی می روم

تا که من خدمتگذار روضه های زینبینم

در صراط حق من از سیر کمالی می روم

من که جا ماندم ز پرواز رفیقان شهید

سوی روضه تا بگیرم پرّ و بالی می روم

محضر ارباب را بهر تعالی طالبم

تا بگویم «اَفرَطَ بی سوءُ حالی» می روم

وداع با محرم و صفر




فصل عزا و اشک دمادم تمام شد

باز این چه شورش استُ چه ماتم تمام شد

پیراهن سیاه دلم گریه می کند

من زنده ام به گریه بر او، غم تمام شد

در این دو ماه چشم من از باده خیس بود

فصل عزای عالم و آدم تمام شد

امسال هم بهار دل ما دو ماه بود

دیگر بهار بیرق و پرچم تمام شد

دیشب دلم گرفت، غرورم شکسته شد

پرچم که رفت بارش نم نم تمام شد

یادش بخیر روز دهم ناله ها زدیم

دیشب به بعد خاطره هایم تمام شد

یادم نمی رود دل خون سه ساله را

سیلی که خورد گفت: سه سالم تمام شد

وقتی کتیبه های دلم جمع می شوند

یعنی زمان عفو گناهم تمام شد

در پستوی دلم همه راجمع می کنم

مشکی در آورید صفر هم تمام شد

وداع با محرم و صفر


 

من با لباس مشکی تان خو گرفته ام

از طینت پلید خودم رو گرفته ام

با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام

بر ساحل عزای تو پهلو گرفته ام

بهر غبار روبی فرش عزایتان

در این دو ماه از مژه جارو گرفته ام

از صحن روضه های پر از عطر سیب تان

شکر خدا حسین کمی بو گرفته ام

هر سال مزد نوکریم آخر صفر

از دست سبز ضامن آهو گرفته ام

وحید قاسمی


وداع با محرم و صفر



اگرچه گریه نمودم دو ماه با غمتان

مرا ببخش نمردم پس از محرمتان

لباس مشکی من یادگاری زهراست

چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم تان؟

بگیر امانتی ات را خودت نگه دارش

که چند وقت دگر می شویم محرمتان

برای سال دگر نه برای فاطمیه

برای روضه مادر برای ماتمتان

دلم بگیر که محکم ترش گره بزنی

به لطف فاطمه بر ریشه های پرچم تان

هزار شکر که از لطف پنجره فولاد

میان حلقه ماتم شدیم هم دمتان

بیا دوباره بخوان روضه های یابن شبیب

که من دوباره بسوزم دوباره با دمتان

چه شام ها که زدی سر به گریه ام اما

مرا ببخش نمردم به پای مقدمتان

برای حماسه ۹ دی


بنی امیه دوباره چه فتنه ها کردند                                  
دوباره زنده جنایت کربلا کردند

سرازشریعت مردانگی جداکردند                              
یزید را پی یاری خود صدا کردند

به سنگ فتنه شکستند احترام حسین(ع)            
دوباره حمله کردند برخیام حسین(ع)

دوباره برحرم کربلا زدندآتش                                    
چرا به به پرچم خون خدا زدندآتش

به خانه علی مرتضی (ع) زدند آتش                           
به هیأت و به حسینیه ها زدند آتش

حسین(ع) بود در این گیروداردشمنشان                       
نشست ننگ عظیم به روز دامنشان

هماره لعن برآنان که روز عاشورا                                 
شکسته حرمت قانون سیدالشهدا

لگد زدن به پهلوی حضرت زهرا(ع)                          نه شرم از نبی و نه حیا زشیر خدا

اگرچه فتنه آنان نمیرود زیاد                                    
هزار شکرکه رفت آرزویشان برباد

لباس فتنه علیه حسین(ع) پوشیدند                             
چو گرگهای گرسنه همه خروشیدند

شراب فتنه زدست یزید نوشیدند                                      
برای شادی روح یزید کوشیدند

هزار شکر که در بین خلق سرتاسر                                    
شدندبیشتر ازپیش بازرسواتر

تمام صحنه آشوب شوروولوله بود                                 
شعاراینان شادی ورقص هلهله بود

سپاه خولی وشمروثنانو حرمله بود                                
چقدربین حق واین گروه فاصله بود

یزیددردل دوزخ صدایشان می کرد                             
یقین کنید که شیطان دعایشان می کرد

به قلب امت اسلام باز چنگ زدند                          
زخون به صورت ایمان و عدل رنگ زدند

علیه ملت اسلام طبل جنگ زدند                                 
به قول رهبرآزاده سر به سنگ زدند

به دوش خویش همه بارننگ را بردند                              
هزار شکر که مثل یزیدیان مردند

همیشه نورجهان تاب حق درخشان است                      
همیشه زنده زخون حسین
(ع) قرآن است

همیشه خفت و خواری نصیب شیطان است                    
همیشه نام حسین
(ع) افتخار ایران است

همیشه دشمن بیداگر سیه روز است                         
همیشه مکتب سرخ حسین
(ع) پیروز است

هزارشکر خدا که در ۹ دی ماه                                 
به چشم ملت شد رویشان همیشه سیاه

شدند خرد همه زیرپای حزب الله                                    
به مشت محکم این پاک ملت آگاه

نه جسمشان که همه استخوانهایشان شد                       
خرد بریده گشت زبان و دهانشان شدخرد

ستمگران یزیدی همیشه ناکامند                                      
خداگواست که پیوسته ننگ ایامند

شکست خورده و بی آبرو وبدنامند                                        
تمام امت رزمندگان اسلامند

کفن ز پیرهن خویش دوختند همه                                   
به پای مشعل توحید سوختند همه

شاعر: حاج غلامرضا سازگار

۹ دی

هوا آشفته بود و شهر مجنون
زمین سر در گریبان، چشم پر خون

 

حماسه می‌خروشید از گلوشان
ز رگ‌ها خون غیرت سخت جوشان

 

که عاشورا کسی رقصیده؟ او کیست؟
چه کس با شاه دین جنگیده؟ کوفیست؟!

 

از این غم شهر گویا پر ز شیر است
دی از گرمای این دل‌ها چو تیر است

 
همه عمارگون، آماده، هوشیار
تمام شهر بیدارند، بیدار
کسی حرمت شکن آشوب کرده
شغالی بیشه را مخروب کرده
الا ای فتنه گر، شیطان، حرامی!
میان بیشه‌ی شیران خرامی؟!
شما، ای جمله عالم گوش دارید
کلام آوازه‌ی بر گوش دارید
به ایران، رهبری فرزانه داریم
اشارت او کند جان می‌سپاریم
الا ای فتنه‌گر، ما مرد جنگیم
برای رجمت ای ابلیس، سنگیم
چو شمشیر آخته، در دست اوییم!
بمیرید از حسد، سر مست اوییم

ابابیلیم اگر بر فیل‌هایید
چو ریگی نرم آخر زیر پایید

۹ دی سیل مردم باز جوشید
تمام سینه‌ها آخر خروشید
خس و خاشاک را از شهر راندند
سران فتنه زیر پای ماندند
ولی حرفیست بی پیرایه‌ای دوست
که این حرف از زبان یار حق گوست
“بصیرت ” یاب، بیدارست دشمن
ز حقد و کینه تبدار است دشمن
صف آراییست! اما در غبار است
میان فتنه ره دشوار و تار است
چراغ راه ما را جز ولیّ نیست
کسی رهبر به جز “سید علی ” نیست

محکومیت جسارت کنندگان عاشورای88



فتنه گر شعله به پرچم می زد

کف در ایّام محرّم می زد

همچو خولی ،انس و شمر، افسوس

خنده بر ماتم و این غم می زد

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

شبهای یـــــلدا

چگونه شاد شـــــود دل در این شبهای یـــــلدا؟

که زینب(س)است شکسته نمازش این شــبها....
محسن داداشی

آل الله

هر  زمانکه   قصد  دیدار  دل    بشکسته   کردم

رشتۀ   صبر  و  تحمٌل  را  دگر  بگسسته   کردم

 

ساغر   همت   زدست   ساقی   غیرت   گرفتم

چشم   یاری   از   ریاکاران   عالم   بسته کردم


شب  به روزم  وصل گردید و به شب ایام هجران

من تلاش و سعی خود هرگز زپا ننشسته کردم


باغ  اعمالم   دگر   نگذارم   از  غفلت   بخشکد

در  کویر  زندگی  گل  کاشتم  دل  هسته  کردم


گر  صف  مژگانم  آلوده  به   اشک  دیده   بینی

گاه  گاهی  درد  دل  با  یار  خود  آهسته  کردم


نام   او   نقش   نگینم   گر  بود   لطفی    ندارد

نقش  نامش  در دل بشکسته ام برجسته کردم


از  هجوم   سیل  طعنه  گر  جدار  دل  شکسته 

با   حضور   یار  این    ویرانه   را   آراسته   کردم


خستگی   هردم   گلاویزم   شد   اما   دید   آخر

من به عشق وصل یارم خستگی را خسته کردم


عشق  ((عینی فرد))بر عشاق آل الله عیان است

مدعی   نبود  که  گوید  خدمت    شایسته   کردم 


(استاد حاج غلامرضا عینی فرد)

مراسم اعلان عزا هیات جنت المهدی (عج)


    



مراسم اعلان عزا

سخنران : حاج آقا شیری

با نوای ذاکران اهلبیت: کربلایی سید مجید موسوی

کربلایی عباس احمدی، کربلایی حسن سلطانمحمدی

زمان: 22 آبان - دوشنبه ساعت 21

مکان: اسلام آباد خ 16 متری شهید حنیفه لو حسینیه جنت المهدی(عج)

نصايح ‏

نصايح ‏
تا تواني دلا گناه مکن ‏
روز خود از اين سياه مکن ‏
رفتنت گر براي غير خداست ‏
سوي مسجد تو عزم راه مکن ‏
گر نگاهت براي حق نبود ‏
جانب کعبه هم نگاه مکن ‏
بد گناهي است مردم آزاري ‏
اي بشر هرگز اين گناه مکن ‏
خانه ما و تو در اينجا نيست ‏
خانه خويش اشتباه مکن ‏
تا ابد د رجهان نمي ماني
اين قدر فکر مال و جاه مکن ‏
گر تو را کوهي از طلا دهند ‏
تو ستم قدر پر کاه مکن ‏
عمر ما و تو زود مي گذرد ‏
وقت خود بي جهت تباه مکن ‏
شکوهي ‏
به پيري چون رسد انسان دگر برنا نخواهد شد ‏
قد سروي اگر خم شد دگر رعنا نخواهد شد
مده بيهوده از کف گوهر نقد جواني را ‏
که اين دُّر گران قيمت دگر پيدا نخواهد شد
به دنيا دل مبند اي دل به فکر توشه ره باش ‏
که با مرگ من و تو اخر دنيا نخواهد شد
مخور هرگز فريب زرق و برق دنيا را ‏
که شيرين کام با گفتن حلوا نخواهد شد
مکن تعريف از فضل و کمال ديگران اي دل ‏
که با تعريف کردن هيچ کس دانا نخواهد شد
علي يک عمر با اوفتادگان بنشست تا گويد ‏
از اين بال نشستن ها کسي والا نخواهد شد
ژوليده نيشابوري
ارباب نماز ‏
مردم دنيا اگر با يکديگر مي ساختند ‏
اين جهان را از جنان هم پاکتر مي ساختند
کينه و بخل و حسد در بين آنها گر نبود ‏
چون برادر از صفا با يکديگر مي ساختند
زير خاک تيره بنگر با چه خواري خفته اند ‏
پادشاهاني که کاخ از سيم و زر مي ساختند
باو رمردم اگر مي شد فناي زندگي ‏
خويش را آماده از بهر سفر مي ساختند
درنهاد اهل ايمان حرص را راهي نبود ‏
آن قناعت پيشگان با مختصر مي ساختند
رفت آن ايام و آن ماهي که ارباب نماز ‏
با نماز و با دعا شب را سحر مي ساختند
هر که خواند شعر شيرين مرا پرسد ز خود ‏
کلک "خسرو" را مگر از ني شکر مي ساختند
خسرو نژاد ‏
پند ‏
آه از سينه و سوز از سخن آيد بيرون ‏
اشک از ديده عقيق از يمن آيد بيرون
ميگذارد به دل سنگ اثر گر سخني ‏
از دل مردم صاحب سخن آيد بيرون
مي شود داخل از اين گوش و از آن گوش به در ‏
حرف بيهوده اگر از دهن آيد بيرون
گوي سبقت برد از حکمت لقمان حکيم ‏
از دل آدم اگر ما و من آيد بيرون
سالها چرخ زند چرخ و کند طي طريق ‏
تا اويس دگري ازقرن آيد بيرون
چشم يعقوب زمان باز منوّر گردد
بوي يوسف اگر پيرهن آيد بيرون
گر يوسف ما يوسف مصر از دل خاک ‏
بهر رخش با کفن آيد بيرون
کارها مي شود اصلاح به توفيق خدا ‏
از پس پرده اگر يار من آيد بيرون
مهديا زود بيا کز دل هر مرد و زني
روز و شب ناله يابن الحسن آيد بيرون
ژوليده نيشابوري
نقش عصيان ‏
ديد شيطان را کسي يک شب به خواب ‏
پيش او افسار خر خروار ها ‏
بود آن افسار هاي رنگ رنگ ‏
قرص و محکم چون طناب دارها ‏
گفت باشيطان که اينها چيست گفت ‏
سر گذشتي دارد اين افسار ها ‏
از همان روزي که در باغ بهشت ‏
تازه شد با آدمي ديدارها ‏
عهد کردم باخدا خوردم قسم ‏
در ره گلها بريزم خارها ‏
سعي کردم تا بماند يادگار ‏
نقش عصيان بر در و ديوارها ‏
ليک مي ديدم که ابنا بشر ‏
دارد از اين کارها ، انکارها ‏
مي کند بي رنگ نيرنگ مرا ‏
زهد و تقواي اولوالابصارها ‏
گاه مي ديدم که بيرون مي روند ‏
مخلصين از گردش پرگارها ‏
گاه مي ديدم که از راه ثواب ‏
برنمي تابند رو هوشيارها
گاه مي ديدم که مردان خدا ‏
مي گريزند از کمندم بارها ‏
سالها انديشه کردم بهر خود ‏
تا فراهم کردم اين ابزار ها
در خور هرکس تدارک ديده ام ‏
طرفه افساري در اين بازار ها ‏
هيچ کس امروز بي افسار نيست ‏
از سبکباران و سنگين بارها ‏
گفتم افسار من بي دل کجاست ‏
گفتم و کردم بسي اصرارها ‏
گفت شيطان با تبسم اي رفيق ‏
اي که ما را هست با تو کارها ‏
دوستان را حاجت افسار نيست ‏
چون تو بسيارند بي افسارها ‏
شفق

اشعار روز عرفه _ مناجات با امام زمان عجل الله



عرفه آمده از یار خبر نیست چرا؟

چقدر ناله زنم آه ، کجایی آقا ؟

رمضان که نشد و این عرفه هم نشد و...

پس قرارا من و تو کی و کجا ای جانا

منتظرهات همه منتظر ماه حسین

انتظاری که گره خوده به این عاشورا

***

حاجیان در عرفات اند ولی من اینجا

بین این روضه ام و در حرم کرببلا

عرفه آمده یعنی که مهیا باشید

تا که همراه شوید با غم و اشک زهرا

سینه زن ها چقدر فرصتمان محدود است

پرچم و پیرهن آماده کنید بهر عزا

دوش دیدم که کسی در عرفاتم می گفت

هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله

هرکه مجنون حسن است بگو برخیزد

هرکه دیدار خدا خواست بیاید با ما


حمزه سید الشهداء(ع)-شهادت



برای اوج نوشتند بال وا شده را

نزول نیست، به معراج آشنا شده را

تو حمزه ی اَحَد و حمزه ی اُحد هستی

چگونه شرح دهم جلوه ی دو تا شده را

قسم به حرمت جعفر تو نیز طیاری

قفس چگونه بگیرد تن رها شده را

خودی شکستی و آوازه ات فراتر رفت

خدا بلند کند خاک مصطفی شده را

تو ایستاده ای و ایستاده می مانی

شکست نیست، به دست نبی بنا شده را

به بازویت "اسد اللّهی" علی وصل است

سپاه نیست جلودار مرتضی شده را

به روی خاکی و پیغمبر خدا مانده است

چگونه جمع کند این جدا جدا شده را

کفن که بر تن تو کرد، گریه کرد و نشست

کنار پیکر تو دید بوریا شده را

خدا به خواهر غمدیده ی تو رحم کند

اگر نگاه کند جسم جا به جا شده را

در سوگ حضرت حمزه(ع)



(سیّد شُهدا)، تو را لقب،قبل حسین

مقطوع و بریده گشته ای مثل حسین

ای شیر خدا،شیر نبیّ موتمن

ای حمزه، لبت بریده چون لعلِ حسین

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

در سوگ حضرت عبدالعظیم حسنی



السّلام ای شهره جود و کرم، ابن الکریم

السّلام ای اهل ری را محترم، عبدالعظیم

در جلال و در شکوه و مرتبت هستی عظیم

خود کریمی و کرم را میدهی درس ،ای کریم

من چه گویم،حضرت هادی تو را کرده خطاب

تو عزیز اهل بیتی، وارث ختمی مآب

مضجع نورانیت،آرام جانِ ما همه

در شب جمعه شود، زائر تو را یک فاطمه

نینوایت شهر ری، صحن و سرایت کربلا

مجتبی را مظهری،دارالشّفایت با صفا

جان ما و جان کلّ ماسوی ،قربان تو

کاش میگشتم شب جمعه ،منم دربان تو

هر زمانی که دلم، تنگ غروب کربلاست

صحن زیبای تو آیم، چونکه اینجا نینواست

در عزای تو،تمام شهر ری در ماتم است

قلب کلّ عاشقانت، زین مصیبت در غم است

ای ابوالقاسم لقب، ای حضرت ابن الکریم

ای نسب از مجتبی، ای حضرت عبدالعظیم


شاعر:محمدمهدی عبدالهی

اشعار تبرایی



اللهم العن الجبت و الطاغوت

بر هرچه وهابى حرامی لعنت
بر آل سعود و قوم شامی لعنت
حرف دل زینب همه شب این باشد
بر شمر و سنان مغیره خولی لعنت

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

حاج قاسم،تا اَبد،این راه ِ تو پاینده است



حاج قاسم
،تا اَبد،این راه ِ تو پاینده است

نام تو بر جان اهریمن شرر افکنده است


مرحبا،ای یاور ِ جان بر کف سید علی

بوده ای هرلحظه،هر دَم،تابع ِ امر ِ ولی


شور و عشق ِ جاودانت را همه+گان دیده اند

دشمنان از هیبت نامت،همه ترسیده اند


سازمانهای،سیا،موسادو اِف بی آی ،همه

آری از نام سپاه ِ قدس دارد واهمه


گر کُنی یک دَم اراده،با یگانهای عظیم

پُشت ِ تو،خوانم نماز ِ جمعه را در اورشلیم


ای سپهسالار ِ ایران،قلب تو پُر نور باد

دشمنان ِ رهبر و تو ،تا قیامت کور باد



سلامتی "حاج قاسم سلیمانی" صلوات


شاعر: بهلول حبیبی زنجانی

http://axgig.com/images/81545720221379189762.jpg
http://velayat1389.mihanblog.com/

در محکومیت کشتار مظلومانه مسلمانان میانمار

 در محکومیت کشتار مظلومانه مسلمانان میانمار

(اجرا شده در مراسم اخیر در محضر مقام معظم رهبری)


باز افطار گریه در رمضان

جزو اعمال واجبم شده است

لب به چیزی نمی زنم جز اشک

خون دل قوت غالبم شده است

 

میوه استوایی صهیون

مثل زهر است تلخ و بد مزه است

شِمر نام قدیمی تین سین

آراکان نام دیگر غزّه است

 

رو به باران موسمی باز است

چشم معصوم کودکی مرده

چند بودای چند صد متری

داخل غار خوابشان برده

 

طبق معمول سرد و خاموشند

موج های مبلّغ پوچی

باز مات نمایش نوبل است

بانوی صلح، آنگسان سوچی  


گر چه سست است لانه اش، مگذار

در دلت عنکبوت خانه کند

خاور دور را به تار بلا

بدل از خاور میانه کند

 

زود باشد سپاه ابرهه هم

بچشد طعم سیلی سجّیل

هان بگویید با بنی هاشم

که قریب است برق "عام الفیل"

 

آسیاب سقوط خفاشان

چند وقتی است نوبتی شده است

دشمن از ما به وحشت افتاده

قلب مان بمب ساعتی شده است

 

می شویم ای روهینگیا، آوار

بر سرِ شرک مثل سونامی

با تو خرمای کفر را بخوریم

ای مسلمان چشم بادامی