مناجات با خدا

 

 

ایدل بسوز تا شب احیا نیامده

تقدیر ما هنوز بدنیا نیامده

فرقی نکرده ایم ز احیای سال پیش

گویی بما قوارۀ تقوا نیامده

قرآن به سر گرفتنِ احیاء پیش کِش

توبه چرا سراغ دل ما نیامده؟

ای دیده خون ببار برای گناه خویش

آیا هنوز وقت تمنّا نیامده؟

با اشک کودکانه خدا را صدا بزن

نجوای بی بکاء به موسی نیامده

باید برای برزخِ یک لا قَبای خویش

کاری کنیم ، تا صف عقبا نیامده

موج الحسینِ دیدۀ دریایی اَم ! بجوش

بیدار شو که خواب بدریا نیامده

با حال انقطاع به توبه شتاب کن

بشتاب تا که یوسف زهرا نیامده

دارد میآید آنکه ز ما هم کند گِله

قدری بکوش تا خودِ مولا نیامده

گویا به گوشِ عده ای از ما هنوز هم

هَل من معینِ غربتِ آقا نیامده!

کاری نکرده ایم برای ظهور یار

منّت خدای را که حالا نیامده

یک عدّه آبروی ولی را فروختند

این امتحان هنوز سوی ما نیامده

وای از دَمی که رد بِشوَد آزمون ما

ما را هنوز روز معمّا نیامده

یک عده غرق بازیِ دنیای خود شدند

با این خیالِ خام که فردا نیامده

حکمِ جهاد و جبهۀ فرهنگی آمده

هرگز مگو که حکم به امضا نیامده

آری هنوز باب شهادت گشودنی است

این جامه جز به قامت رعنا نیامده

زنده دلان هنوز به دیدار نایلند

دلمرده را چه شد که مسیحا نیامده؟

روزی ز راه ، کرب و بلایی دگر رسد

دشمن ، مگو هنوز به اینجا نیامده

سرتاسرِ جهان شده از ظلم زیر و رو

ما را هنوز حال تبرّا نیامده

دارایی و ریاسَت و امضاست امتحان

این حرفها به نوکر مولا نیامده

زیباییِ جمالِ خودت را مخور فریب

زیرا هنوز مکرِ زُلیخا نیامده

مولا اگر برای تو ویلا خریده است

دیگر مگو به بنده که ویلا نیامده

یک ناله در کنار رضا به ز صد بهشت

این گفتگو غلام سیا را نیامده؟

آری برای بنده شدن وقتمان کم است

ایدل بسوز تا شب احیا نیامده

□□□

ای سرخ پوشِ دشت بلا این چه رسمی است؟

جز غم به نام زینب کبری نیامده

ای قاتلِ تو نعشِ علی اکبرِ جوان

خواهر مگر کنار تو تنها نیامده؟

حتماً بخاطر دل طفلان خیمه است

نزد امام ، حضرت سقّا نیامده

مناجات با خدا

 

روح من سخت زمینگیر شده، کاری کن

از هوس بسته به زنجیر شده، کاری کن

پای طولِ اَملم توبه نکردم عمری

دل من از گنهم پیر شده، کاری کن

بس که دستم جلوی غیر دراز است، دلم

غافل از منشأ تأثیر شده، کاری کن

فکر تنهایی قبرم به سرم افتاده

مهربانا چه کنم؟! دیر شده، کاری کن

سال ها دوری از یوسف زهرا سخت است

دوری اش بغض گلوگیر شده، کاری کن

دل، گرفتار علی هست و خمار نجفش

زود با این دلِ تسخیر شده کاری کن

شب جمعه است، اجازه بده با گریه دلم

بشود طیب و تطهیر شده، کاری کن

ناله زد زینب کبری چه کنم یا جداه؟!

روضه هایت همه تفسیر شده، کاری کن

یاعلی... رفته ام از حال، ببین که پسرت

دفن در نیزه و شمشیر شده، کاری کن

آه، یا فاطمه... با خنجر کُندش قاتل

سوی گودال سرازیر شده، کاری کن

مناجات با خدا

 

 

این توبه را اگر نپذیری کجا روم

دست مرا اگر تو نگیری کجا روم

گر نگذری ز  روی سیاه جوانیم

موی سپید بر سر پیری کجا روم

محتاج توست بند به بند وجودمن

با این همه بساط فقیری کجا روم

روزی اشک اگر ندهی میکشی مرا

لب تشنه در هوای کویری کجا روم

من را بخر که بنده شاه جهان شوم

جز کربلا برای اسیری کجا روم

جانم بگیر و عاشقی ام را زمن نگیر

 

عشق حسین را که بگیری کجا روم

مناجات با خدا

 

 

آنکس که شد اسیر گناه و خطا منم

شرمنده‌ی تمامی آل عبا منم

آنکه رضای غیر خدا انتخاب کرد

آنکس که شد اسیر ادا و ریا منم

چشمم به حرفِ مردم و تحسینشان ز من

محتاج " آفرینِ " ز غیر خدا منم

اینکه نشد که بنده‌ی خوبی شوم ، کنار

دربند دامِ نفس و اسیر هوا منم

عمرم سراسرش سپری شد به غفلت و

آنکه فروخت عمر خودش بی بها منم

بستم ره اجابت خود را به معصیت

آنکس که گشته شامل حبس دعا کنم

"بار دگر به بارگهت بار من فتاد"

راهم بده دوباره ، امام رضا ، منم !!

سلطان تویی و سائل بی چشم و رو منم

هر دم وفا تویی و دمادم جفا منم

شب در گناه و صبح شدم عازم حرم

تو آن رئوف هستی و آن بی حیا منم

گریان شدم که باز ببخشی گناه من

"دستم به دامن تو" و اشکم به دامنم

فرموده ای که گریه برای حسین ، چشم

گریان ماتم شه کرببلا منم

یابن الشبیب هات به دلها شرر زده

بابا چه ناله ها سر نعش پسر زده

مناجات با خدا

 

 

یارب بحق احمد مختار العفو

بر خون فرق حیدر کرار العفو

یارب بحق ناله زهرای اطهر

در شعله ها بین در و دیوار العفو

یارب به حق مجتبی و غربت او

یارب بحق آن دل غم دار العفو

یارب بحق تشنه ای کز شدت ضعف

میدید رنگ آسمان را تار العفو

یارب بحق دیده ای که دائما بود

در ماتم کرببلا نمدار العفو

یارب بحق باقر و ظلمی که دیده است

در شام از آن قوم بد کردار العفو

یارب بحق صادق آنکه مثل زهرا

بر خانه اش آتش زده اغیار العفو

یارب به آن زندانیِ بغداد که داشت

دشنام و سیلی موقع افطار العفو

یارب به مولانا رضا کز شدت زهر

بر خویش می پیچید بی غمخوار العفو

یارب به مولایی که مظلومانه جان داد

در حجره ی دربسته محنت بار العفو

یارب به هادی آنکه او را مثل زینب

در بزم مِیْ  بردند با اجبار العفو

یا رب بحق عسکری و سامرایش

گرد گناه از قلب ما بردار العفو

یارب بحق مهدی و اشک مدامش

بر گریه ی زینب سر بازار العفو

درپیش تو ای آنکه ستّارالعیوبی

بر کَرده هایم میکنم اقرار العفو