ازدواج حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع)

ازدواج حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع)

 

شاهان به هر دلبند گوهر هدیه دادند

اشراف به محبوب خود زر هدیه دادند

بین فقیران نیز هر کس دلبری کرد

او را ز گلهای معطر هدیه دادند

مردم همه ناز پسر را می خریدند...

آنجا به یک دلتنگ، دختر هدیه دادند

لبخند زد...از شوق، بغض وحی وا شد:

با او به قرآن نیز کوثر هدیه دادند

آنگاه «من حبل الوریدش» را به عاشق...

«امن یجیبش» را به مضطر هدیه دادند

خورشید را تمدید کرد و از نگاهش

نوری به عالمهای دیگر هدیه دادند

با دیدن آن نور، هجده سال نوری-

جن و ملک «الله اکبر» هدیه دادند

آیینه ها را روبروی هم نهادند

وقتی که کوثر را به حیدر هدیه دادند

نورٌ علی نورِ علی نورٌ علی نور

تاریخ را بیتی منور هدیه دادند

...

از او به ما عشق حسینش را رساندند

حق شفاعت را به مادر هدیه دادند

چشمانمان را خیس کرد و سوختیم و

او را به ما در روز محشر هدیه دادند

...

در مطلع این شعر خودکارم کم آورد

بی شک به این ابیات جوهر هدیه دادند

حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع)-مدح

حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع)-مدح

 

ماه هر شب تا سحر محو تماشای علی‌ست

تازه در این خانه زهرا ماه شب‌های علی‌ست

چشم دنیا روشن از ماه جمال مرتضاست

چشم زهرا روشن از روی دلارای علی‌ست

با شگفتی‌های دنیای علی بیگانه‌ایم

این‌که دنیا پیش او هیچ است دنیای علی‌ست

بارها با اشک خود زخم علی را بسته است

گرمی این دست‌ها تنها مداوای علی‌ست

روز وانفساست محشر، شیعیان لاتحزنوا

این که محشر خاک پای اوست زهرای علی‌ست

یا "علی" امضا کند یا "فاطمه" فرقی که نیست

آخرش امضای زهرا عین امضای علی‌ست

امیر المومنین(ع)-مدح در ماه مبارک

امیر المومنین(ع)-مدح در ماه مبارک

 

قلّۀ ماه مبارک،لَیلةُ القَدرِ نبی است

فاتحِ قلّه یقیناً،لَیلةُ البَدرِ علی است

روح و جانِ لیلةُ القدرِ نبی هم،فاطمه ست

علت پیروزیِ بدرِ علی هم،فاطمه ست

این شب بدرِ علی،این باده،جام کوثر است

ذکر زهرا،یاامیرَالمؤمنین یا حیدر است

چیست طوفانی که آمد در شب بدرِ علی

این همان ذکری که شد ذکرِ شب قدر علی

ذکر یازهرا و یاحیدر به لبهای مَلک

چون نسیمی می وَزد از اهلِ جنت بر فلک

اَصلُها ثابت حکایت کرد، ریشه با علیست

بدر ثابت کرد،نصرت چون همیشه با علیست

چون علی را دید،پیغمبر به دوشش،مَشکها

همچو باران ریخت،از شوقش،به رویَش،اشکها

یادم آمد روضه ای،از اشکِ ساقیِ حسین

مشکِ ساقیِ پیمبر،مشکِ ساقیِ حسین

نصرت حیدر کجا و نینوا، عباس،آه

بَدریون سیراب اما کربلا، عباس،آه

کودکان در خیمه میگویند ساقی! اَلعطش

بهر اصغر آب میجویند، ساقی! اَلعطش

تشنه لب طفل رباب و وای از قحطیِ آب

آب، نایاب و عتاب و وای از قحطیِ آب

چشمِ سالار حرم را دور دیدند،کوفیان

پس بساط بغضِ خود را جور دیدند،کوفیان

بغضِ روز بدر آمد،دستها سیلی شدند

کینۀ دیرینه آمد،چهره ها نیلی شدند

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

 

به مسجد می‌رود معنا کند روح عبادت را

به مسجد می‌برد با خود علی امشب شهادت را

دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب

فرادا می‌کند در سجده‌ی دوم جماعت را

مگر این‌بار در بستر بخوابد ساعتی آرام

که سوزانده‌ست عمری در فراقش خواب راحت را

برای کشتنش از بدر تا محراب، راه افتاد

ندیدم هیچ‌جا از تیغ، تا این حد سماجت را

چنان آغوش واکرده‌ست رفتن را که تا امروز

میان مرگ با انسان ندیدم این قرابت را

سحر، در کمتر از یک لحظه ارکان هُدی لرزید

مگر گویاتر از این بود تفسیر قیامت را؟

رها شد نغمه‌ی «فزت و رب الکعبه» در عالم

علی می‌خواست دریابیم معنای سعادت را

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

 

به سجده گاه سر بندگی چنان بگذارد

که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد

تمام شب پی نام و نشان فقر بگردد

که بی نشان در هر خانه آب و نان بگذارد

غمی که محرم آن نیست گوش خلق جهان را

عجیب نیست که با چاه در میان بگذارد

صدای شیون گلدسته های شهر بلند است

علی به خانه نشسته، اگر اذان بگذارد

به انتقام عدالت، زمانه تیر عداوت

کمین نشسته که ناگاه در کمان بگذارد

به نعره بر سر فرقش نشاند تیغ و ندانست

که داغ بر دل شمشیر بی زبان بگذارد

دویده زهر چنان در تنش که شیر محال است-

افاقه ای بکند، هر قدر توان بگذارد

به وصل یار چنان دارد اشتیاق که حاشا

که شیرخواره به پستان چنان دهان بگذارد

اگرچه عرش بلند است، پیش پای کمالش

به خاک هم نرسد، هرچه نردبان بگذارد

مباد اینکه شود کوفه رو سپید تر از ما

اگر که غیرت ما را به امتحان بگذارد...

امیر المومنین(ع)-مدح در ماه مبارک

 

 

قلّۀ ماه مبارک،لَیلةُ القَدرِ نبی است

فاتحِ قلّه یقیناً،لَیلةُ البَدرِ علی است

روح و جانِ لیلةُ القدرِ نبی هم،فاطمه ست

علت پیروزیِ بدرِ علی هم،فاطمه ست

این شب بدرِ علی،این باده،جام کوثر است

ذکر زهرا،یاامیرَالمؤمنین یا حیدر است

چیست طوفانی که آمد در شب بدرِ علی

این همان ذکری که شد ذکرِ شب قدر علی

ذکر یازهرا و یاحیدر به لبهای مَلک

چون نسیمی می وَزد از اهلِ جنت بر فلک

اَصلُها ثابت حکایت کرد، ریشه با علیست

بدر ثابت کرد،نصرت چون همیشه با علیست

چون علی را دید،پیغمبر به دوشش،مَشکها

همچو باران ریخت،از شوقش،به رویَش،اشکها

یادم آمد روضه ای،از اشکِ ساقیِ حسین

مشکِ ساقیِ پیمبر،مشکِ ساقیِ حسین

نصرت حیدر کجا و نینوا، عباس،آه

بَدریون سیراب اما کربلا، عباس،آه

کودکان در خیمه میگویند ساقی! اَلعطش

بهر اصغر آب میجویند، ساقی! اَلعطش

تشنه لب طفل رباب و وای از قحطیِ آب

آب، نایاب و عتاب و وای از قحطیِ آب

چشمِ سالار حرم را دور دیدند،کوفیان

پس بساط بغضِ خود را جور دیدند،کوفیان

بغضِ روز بدر آمد،دستها سیلی شدند

کینۀ دیرینه آمد،چهره ها نیلی شدند

امیر المومنین(ع)-مدح

 

 

وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش

بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش

خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر

میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش

داستان سنگ و زر یعنى که ما و فضه اش

قصه شاه و گدا یعنى که ما و قنبرش

در مقام آخریت بود ، دیدند اولش

در مقام اولیت بود ، دیدند آخرش

خاک را گل میکند گل را خلائق میکند

نیست هرکه خلق مولا خاک عالم برسرش

اینهم از ظرفیت دنیاى بى ظرفیت است

هرکه او را میپرستد مینویسد کافرش

با على یکتاپرستم, ورنه میخواهم چکار

آن خدایى را که این آقا نباشد مظهرش

آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود

سائلی که دست خالى میرود از محضرش

چهارده قرن است دارد رزق ما را میدهد

با همان یک مرتبه بخشیدن انگشترش

آه...ظلمت آه...ظلمت آه..ظلمت میشود

واى اگر خورشید را روزى براند از درش

مرتضى یعنى قسیم النار والجنة ، ولى

هست معیارش در این تقسیم حب همسرش

تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت

همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش

از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت

چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش

خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که در آن

آیه ی"الیوم اکملت"نباشد محورش

*مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است

تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش*

به خودش كه جای خود ، حتی به خاك پاش هم

هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش

کور دلها احمقند ، احمق چه میفهمد علی

جان احمد بود که خوابید بین بسترش

**

جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار

اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش

یار گوید یاعلی دلدار گوید یا علی

  ياعلي

یار گوید یاعلی دلدار گوید یا علی
 صاحب گنجینهء اسرارگوید یا علی
مست گوید یاعلی هشیار گوید یاعلی
 شیعهء اثنی عشر بسیار گوید یا علی
یا علی دلدار ما در هر دو عالم یار ما
 نام تو آید به لب همواره در هر کار ما
یاعلی نام تو شد سرمطلع اذکار ما
 دل ز شوقت تا شود سرشار گوید یاعلی
یاعلی هرگز نظیرت را نبیند روزگار
 مرد میدان نبرد و زاهد شب زنده دار
ای مطیع مطلق حق بندهء پروردگار
 وقت تسبیحت در و دیوار گوید یاعلی
ای تو نور آسمانها حجّت روی زمین
 پادشاه عالمینی رهنمای متّقین
صاحب علم الیقینی یا امیرالمومنین
 هر قمر در گردش دوّار گوید یاعلی
گشته در شاءن تو نازل هل اتی و انّما
 در طریقت رهگشایی مظهر صدق وصفا
عاشقان را مقتدایی عارفان را رهنما
  پیرو راه تو در اذکار گوید یاعلی
پهلوانان جهان با یاد تو سر زنده اند
 قهرمانان چملگی بر تو غلام و بنده اند
جمله دلهای بشر از مهر تو آکنده اند
 هم گل و هم غنچه و هم خارگویدیا علی
در شب اسری نبی تا نا کجا پرواز کرد
 با حبیب خود خدا باب سخن را باز کرد
 مصطفی را با صدای مرتضی دمساز کرد
 در وداع  از یار خود دلدار گوید یا علی
ای فدای نام او هم جسم ما هم جان ما
 مرتضی باشد بحق مولای ما جانان ما
بی ولایش بی ثمر باشد به حق ایمان ما
 گو ولائی را که در هر کار گوید یا علی
1384.2.18زنجان

     سیدناصرولائی

به شهر علم نبی جز علی دری هرگز

به شهر علم نبی جز علی دری هرگز
نظیر او به جهان زاده مادری هرگز
علیست عین عدالت علیست کان کرم
به عدل و داد جز او بوده رهبری هرگز
 دلاوری بجز او درتمامی غزوات
برآن رسول خدا بوده یاوری هرگز
امیر عادل وحق بین نظیر او آگاه
به هر زمانه کسی دیده داوری هرگز
شجاع و متقی و عابد وامین وکریم
سخی مثال علی بوده سروری هرگز
برای سیدهء بانوان وفخر زنان
سزد بغیر علی کفو وهمسری هرگز
به بیت امن خدا تا همیشه محرم راز
گشوده کس به حرم جزعلی دری هرگز
برای روز قیامت میان باورها
نظیر باور او هست باوری هرگز
نکرده پشت به دشمن میان باطل وحق

به غیر دست خدا هست صفدری هرگز
برای امر وصایت بجز ولی خدا
علیم و عامل حق بوده دیگری هرگز
برای اهل عمل تشنهء شراب طهور
به لطف حق بجز او هست ساغری هرگز
خدا ولی علی وعلی ولی خداست
نظیر او به خدا هست مظهری هرگز
بغیر جسم علی دیده دیده ای به نماز

کشند پارهء تیری زپیکری هرگز
بجز ولای علی دردلم ولایی نیست
به غیر باب علی میزنم دری هرگز

شعر ترکی مدح علی ع

اثبات اولوبدی هر ئورگین کی ولاسی وار

هر ذرّۀ ولایتینه ابتلاسی وار

جانلار فدا اولوبدی ولایت بها تاپا

گوزلرچیخوبدی چون کی ولادن ضیاسی وار

محرابیلرده باش یاریلوب دین حقّ ایچون

مقتلده سینه لر چاپیلوب ماجراسی وار

بس فرقه انشعاب آلوب اسلام نابیدن

تنها تشیّعون شرف و اعتلاسی وار

فکر ایلیسن صفای دل شیعه دور نه دن؟

چون سینه سینده عشق ِعلی نین بناسی وار

اقرار ائدوبدی کیمسه علی نین ولاسینه

عالی مدارجه یتیشوب مرحباسی وار

چوخلار قویوبدی باشینه تاج قداستی

تنها باشیندا شیعه دی تاج طلاسی وار

کیم دور علی ؟ ئورکده کی مرآت حق نما

وجه خدایه مظهر اولوب حق نماسی وار

چرخ فلک ده خسرو گردون مدار اولوب

برج ولا اونون کیمی شمسُ الضُّحاسی وار

دوشسه علی محبّتی هر سینیه اگر

یانماز جهنّمین اودونا خوش جزاسی وار

چوخلار جسارت ائتدی علی نین مقامینه

فکر ائتمه هر رذیله اونون اعتناسی وار

آب دهان آتوب یوزونه ابن عَبدُوَد

ال ساخلیوبدی سانما ایشینده ریاسی وار

حیدر غروری سینسادا ناحق قلج لاماز

شمشیر آتار او یرده کی الله رضاسی وار

حیدردی خیبرین قاپوسین فتح ائدوب آچان

خیبر یاتار او یرده کی حیدر نداسی وار

آیا روادی شیعه دوشه درد و محنته

بیریرده کی علی کیمی مشکل گشاسی وار؟

آیا روادی سینه سی آماج درد اولا

بیر کس کی سینه ده شرر مرتضاسی وار؟

خیبر ییخان مشکل آچوب دردلری ییخار

هر چاره سیز درد اولا والله دواسی وار

دردلر دواسی لیک قالوب چاره سیز ئوزی

بیر نئچه یرده ؛ بو سوزومین اقتباسی وار

هاردا ؟ او یرده کی قاپوسین یاندیریبدیلار

تحت فشار او بابیده خیرالنّساسی وار

سقط اولدی محسنی یقه سی دوشدی اللره

باغلاندی قوللاری رسنه چون حیاسی وار

بیر نئچه ناکیشی سوریوب کنز عزتی

بیعت بهانه سینده جفا ماجراسی وار

بیرده اوگون کی سجده ده مزدور نهروان

ضربت وروب اوباشه کی وصلت هواسی وار

باش پارچالاندی آخدی عدالت ستاره سی

فکر ائتمه عالمین داهی بَدرُالدُّجیٰ سی وار

مولا دوشوبدی بستره حالدان حالا قالوب

زهر ایلیوب اثر نه توان و قواسی وار

شمع صفاسی آز قالوری تا سونوب گئچه

معراج عشقه چاتماقا خوشپَر هُماسی وار

پروانه تک شمع اودونا زینبی یانور

هر دم دیور بابا قیزیوین التجاسی وار

باشینده کی یاران گتوروب درده زینبی

هرچند دیلده فُزتُ و ربّک نواسی وار

آخر مگر علی دگوسن چاره قیل ئوزون

عالمده هرنه درد اولا سندن دواسی وار

تک قویما زینبی بو قرانلیق دیاریده

ویرانه کوفه ده قیزیوین غم سراسی وار

یوز دوتدی زینبه شرف عالم وجود

سویلوب قیزیم بوگوزیاشیوین چوخ بهاسی وار

امّا چوخ آغلاما باباوین باش یاراسینه

ساخلاسرشک چشمیوی بیرغم مناسی وار

اوست ئورتولی دیوم سنه بومطلبی گئچیم

وار بیر بلا چولی باشیوین مین بلاسی وار

بیرباش بلا چولونده چیخار نیزه باشینه

تنها او باشدا اون ایکی خنجر یاراسی وار

تندن او باشی تشنه جدا ایلیر عدو

کوثر بالاسی تشنه وئره جان، رضاسی وار

نوک جداده قانلی باشا داش ورار او گون

بیر فرقه ای که دیلده شرف ادّعاسی وار

واربیرعمودیلن بولونن آیری باش قیزیم

نهرین یانیندا منظرۀ غم فزاسی وار

سقادی هنگ عشقه ولی تشنه جان وئرر

اوجوندا سو، ایچمز حسین دن حیاسی وار

زینب! نه لردیوم سنه اول دشت خونیدن

بیرچول کی صود امرین ده سووا التجاسی وار

اوچ شعبه اوخلا بوینونی تندن ئوزرعدو

باخمازلا تشنه دور دیلی یوخ آه وواسی وار

حتی او خوردا باش دا اولار نیزیه سوار

بیلمزله قانلی باشینه حسرت آناسی وار

زینب چوخ آغلاما آتاوین ماجراسینه

بیر باشه آغلا شامیده آه و عَناسی وار

قانلی دوداقینه وورولار خیزران قیزیم

بیر کیمسه باخماز حسرت اونا اقرباسی وار

مجنون اولار حسینیمون عشقینده شیعه لر

قانلی مزارینه هامی قلبین هواسی وار

آچسان«مصیّبین»سینه سین فاش اولاراونون

ایللردی سینه ده هوس کربلاسی وار

ای کعبه زادگاه تو یا مرتضی علی

ای کعبه زادگاه تو یا مرتضی علی
قبله نشان جاه تو یا مرتضی علی
الله در تمام وجود تو جلوه گر
همراه لا اله تو یامرتضی علی
ای عبد بی نظیر خداوند بی نظیر
راه خداست راه تو یا مرتضی علی
هستی تودر پناه خداوند لایزال
مخلوق در پناه تو یا مرتضی علی
داری مقام برتر خلقت پس از نبی
خلقت همه گواه تو یا مرتضی علی
ای بوتراب شدهمه پهنای آسمان
روشن زروی ماه تو یا مرتضی علی
دارد ولائی از تو امید عنایتی
باشد گدای راه تو یا مرتضی علی

جان قرآن..

جان قرآن..

علی قرآنه جاندور جان قرآن

علیدور مالک اقلیم ایمان

علیدور مظهر اعجاز یزدان

علیدور صاحب اکرام و احسان

علیدورباده ی لبریز عرفان

علینون هیبتینده خلق حیران

علیدور فاتح و کرار میدان

اگر پیغمبر اولدی حقه مهمان

علیدور میزبان خان سبحان

علی قلب و علی نبضیمده ضربان

علی جاندورعلی جانان علی قان

علی روح و دم و پیکرده شریان

علیدور که ویروبدور کعبیه شان

والا کعبه بیر خشتیدی ای جان

---

علی دور که ویروبدور خاکه قیمت

علیدور که ایدوبدور حقه بیعت

علیدور که اولوبدور پاک طینت

علیدور که ویروبدور نوره طلعت

اونون بدخواهینه هر لحظه لعنت

من الاول الی الآخر اوخور جان

---

علینون وجهی تفسیر ضحادور

قلوبه حیدر آدی هم صفادور

علینون آدی هم روحه جلادور

علینون عینی عنوان بقادور

علینون لامی لاممکن عطادور

علینون یائی یار آشنادور

علینون شیعیانی اوصیادور

محب و جانفداسی اولیادور

اونون شاگرد درسی انبیادور

خلیلان و ذبیحان خدادور

علینون دشمنی والله فنادور

آییلماز غافل اولسا جاهل انسان

 

 

---

ایدوب قرآنیده الله گواهی

علیدور راکع و عبد الهی

علی نور فنابخش سیاهی

علی دریا و عشاقش چو ماهی

به عشقش محو گردد هر گناهی

الا ای سائلی که بی پناهی

علی احسان کند آن را که خواهی

جهانش در نظر باشد چو کاهی

چو یوسف مانده تنها قعر چاهی

بیامد حیدر و بگشود راهی

بگفتا یا علی ما را تو شاهی

امامی سروری تو پادشاهی

تو مخلوق خدایی و الهی

منیم جانیم بئله مولایه قربان

 

شعر ترکی جالب در رابطه با علی علیه السلام که تمام حروف الف با

 

 

ابتدا اولسون ((الفدن)) اصل ایماندور علی              اللری  الله  الی کانون  احساندور علی  

((با))بقاسی بی زوال وبخششی بحر وسیع             باج آلان بالدان آدی باب یتیماندور علی

((تا))تواضع تاجی باشدا توپراق اوسته اگلشن         تارک تقواده تک خورشید تاباندورعلی

((ثا))ثناسین ثبت ائدن  قرآن دا ذات کبریا              ثانی ختم رسل  حقه  ثنا خواندور علی

((جیم))جهاندا جلوه گاه نور جانان جبهه سی           جانی جان مصطفی هم جان جاناندورعلی

((حا))حیا و حلمینه حیران هامی حور وملک          حامی حق و حقیقت حقه میزاندور علی

((خا))خطرده ختم مرسل بسترینده خواب ائدن         خیرخلقت،خلقی احسن،خیری خواهاندورعلی

((دال)) دانای دیانت، دیده دنیادان دویان                 دللرین امراضینه دارو و درماندور علی

((ذال))ذلت ذوالفقاری گوسترن مشرکلره               ذات حق شیری جدلده شیر غراندور علی

((را))ره حق رهنوردی،رهنمای راه راست            رادمرد  رستگار و  رکن  ایماندور علی
 
((زا))زمانه کامینه زهر اولدی زیبا زاهدین            زهره زهرا غمینده زار و گریاندور علی

((سین))سعادت سالکی،سبطین آتاسی سرفراز          ساقی کوثردی هم سیمای  سبحاندور علی

((شین)) شهید مسجد و شاهنشه شهر شرف             شمس دین وشیرحق و شاه خوباندور علی

((صاد))صیاد قلوب و صابر و صاحب نظر           صورت صدق وصفای خلد رضواندورعلی

((ضاد))ضدظلم وظلمتدورضیاسی اول شهون          ضیغم روشن ضمیر و نور رخشاندور علی

((طا))طهوز و طیب وطاووس جنت آشیان             طایر اوج  فضیلت ، تیغ   براندور  علی 

((ظا))ظلال رحمت حق،ظالمه عالمده خصم            ظاهر و باطن امامی فخر دوراندور  علی

((عین))عبد عالی  و  اعلای  علام  الغیوب             عابد شب زنده دار و عدل عریاندور  علی 

((غین))غالی چون غلط فکر ایلیور غرقابیده           غیرة الله الاحد دور غیر  یزداندور  علی

((فا))فضیلتده  فرید  و فر فوق  نه  فلک                فخر دوران ، فایض فیض فراواندور علی 

((قاف))قصدی قلبیده ، قرآن قوامی دهریده              قله  قافون  هماسی ،  قلب  قرآندور  علی 
 
((کاف))کفو فاطمه ، کان کمالات و کرم                کیم بیلورکیمدوراوشه،چون گنج پنهاندورعلی

((لام))لبریز و  لبالب  قلبی  عشق  حقدن               لن یری الدنیا نظیره ، لعل رخشاندور علی  

((میم))مولود  میان  کعبه ،  مولای ملل                مقتلی  محراب مسجد ، شاه مرداندور علی 

((نون))نسیم رحمت حق،نیت و خلقی نکو              ناطق  نام آور  و نور  نمایاندور    علی 

((واو))وصفین ایلیوب قرآندا وهاب ودود               والی  والا مقام  کون  و امکاندور  علی

((ها))هدایت مشعلی ، سلطان ملک هل اتی            هود و داود و خلیل و خضره سلطاندورعلی 

((یا))یم بی ساحل جود و کرم،یعسوب دین              یعنی  یکتا  یاور  آئین  رحماندور  علی 

قالمیسان آواره((ثاقب))قیل سن عجزه اعتراف          گرچه انساندور، ورای فکر انساندور علی 

امام علی(ع)-مدح

 

 

شاهنشه ایركه ی قدرت ابا الحسن

اسطوره ی صلابت و غیرت اباالحسن

یاوالی الولی، ید حق، بنده ی خلف

یا مظهر العجایب عالم، شه نجف

  یعسوب دین ملك زمین تا الی الابد

یا قاهر العدو، یل خیبر شكن مدد

تو خانه زاد حضرت سبحانی ای علی

پرچم به دست قله ی عرفانی ای علی

 حبل المتین و حصن ِحصینی بدون شك

راه نجات اهل یقینی بدون شك

  وَ السابقون واقعه یعنی ابوتراب

دریای فیض واسعه یعنی ابو تراب

  فرمانروای عالم امكان اباالحسن

ای پادشاه دولت شاهان اباالحسن

 ای شرزه شیر، ای اسدالله غزوه ها

استاد درس رزم علمدار كربلا

 دستان تو ستون سماوات و كائنات

سكان چرخ دادن و چرخاندن كرات

هم زاد گردبادی و از نسل آتشی

وقتی به روی دشمن دین تیغ می كشی

  آری تو ذوالفقار خداوندی ای علی

تمثال اقتدار خداوندی ای علی

 پا روی شانه های پیمبر گذاشتی

حتی ز عرش، پای فراتر گذاشتی

  مرآت جلوه های كریمانه ی خدا

ای ساقی قمر رخ میخانه ی خدا

مام علی(ع)-مدح

 

 

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

شکل لا بود و از فنا می‌گفت

با علی بود و از خدا می‌گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه‌ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه‌های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد؟

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ضربدر بین ضربه‌ها می‌زد

اینچنین سر دو تا دو تا می‌زد

با هم افتد دو سر، نگو لاف است!

کمترش پیش حیدر اسراف است

شیر مست است و تیغ در دستش

جام در دست و عشق سر مستش

شور مولاست این ولی از توست

فاطمه! مستی علی از توست

امام علی(ع)-مدح

 

 

ما فاطمیان اهل خرابات بهشتیم

خاكیم ولى از خاك نجف روضه سرشتیم

گاهى شجر طیّبه گاهى شجر طور

گه اهل بهشتیم و گهى باغ بهشتیم

ما مزرعه ی گریه ی شب هاى على‏ایم

او آب به ما داد و كنون حاصل كشتیم

در عمر كم خویش فقط اشك فشاندیم

یعنى كه در این بادیه جز نور نگشتیم

بر ما حرجى نیست اگر باده كشیدیم

آن را كه در این مدرسه گفتند نوشتیم

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

 

كوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت

آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت

در كوچه های شهر غم آلود كوفه

هرجا یتیمی بود حال درهمی داشت

آنشب فقیری از خدای خویش پرسید

كوآنكه هر شب با فقیران عالمی داشت

مرهم برای زخم او پیدا نمی شد

امّا برای زخم عالم مرهمی داشت

بردند او را نیمه شب پنهان ز مردم

رفت آنكه بهر خویش چاه  محرمی داشت

بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد

بر روی دیوار و درش گرد غمی داشت

هر غنچه و هر گل به گلزار ولایت

بر روی گلبرگ رخ خود شبنمی داشت

از گریۀ زینب تمام عرش لرزید

وقتی میان زمزمه ها  زمزمی داشت

یك سو حسین و سوی دیگر مجتبایش

گریان ز هجر روی بابا ماتمی داشت

عباس  او با یاد درد غُربت او

در گوشۀ تنهائی خود عالمی داشت

هرگاه می خواهم كه از دردش بگویم

گویم«وفائی» او مگر درد كمی داشت

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

 

گفتم به چاه ای دل شب محرم علی

امشب مباش منتظر مقدم علی

هر شب صدای غربت او بود و گوش تو

امشب توئی و زمزمۀ ماتم علی

مسجد خموش مانده و گلدسته ها غریب

محراب کوفه شسته شده از دم علی

یک لحظه تیغ آمد و یک دم تمام شد

عمر علی و درد علی و غم علی

یک عمر بود محرم دل ها ولی نبود

جز نخل های کوفه کسی همدم علی

کعبه به کوفه رو کن و حج وصال بین

محراب خون گرفته شده زمزم علی

هم ناشناس آمد و هم ناشناس رفت

عالم نیافت یک خبر از عالم علی

دشنام بود و زخم زبان بود و خنده بود

در التیام زخم درون، مرهم علی

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

جای مناجات سحرهای تو خالی

محراب تنها مانده و جای تو خالی

امشب برای گریه کردن بر مزارت

ای مرد تنها جای زهرای تو خالی

امشب میان سفرهء ایتام کوفه

خالیست جای نان و خرمای تو خالی

حتی میان چاه بی همراه کوفه

جای طنین درد دلهای تو خالی

امشب سحر با یاد مادر بعد سی سال

بر قلب من جای تسلای تو خالی

گیرم که امشب را به نحوی صبر کردم

در پیش زینب جای فردای تو خالی

امشب خلاصه هر کجای کوفه گشتیم

دیدیم کوفه جای مولای تو خالی

او رفت و بعدش یاد او ماند و دل ما

بغض گلوگیر علی شد حاصل ما

کوفه زمین را بر سرم آوار کردی

شام مرا چون شام حیدر تار کردی

اوهر چه خوبی کرد در حق تو اما

تو در عوض ظلم و جفا بسیار کردی

او حق ایتام تو را پرداخت اما

حق علی را خوردی و انکار کردی

در ظلم بی حد ، دیدهء عالم ندیده

کاری که تو با حیدر کرار کردی

اما علی ممنون شد از تو چون که با مرگ

او را جدا از غصهء مسمار کردی

او را به پاس لطفهای بی شمارش

با فرق خونین میهمان یار کردی

دفن شبانه عادت این خانواده است

کوفه تو هم تاریخ را تکرار کردی

شد بدرقه از سوی فرزندان یکایک

تابوت حیدر رفت بر دوش ملائک

شبهای دوری از علی دور و دراز است

سهم دل زینب فقط سوز و گداز است

آن کیسه ، سهم الارث مولانا حسن شد

بعد از شهادت هم علی مسکین نواز است

باشد بلند آوای مظلومیت او

این نخلهای کوفه تا در احتزاز است

جا دارد از غصه همه عالم بمیرند

گفتند حیدر هم مگر اهل نماز است

آن ظلم هایی که به زهرا و علی شد

پرونده اش تا روز محشر باز باز است

از بس به گوش چاه کوفه روضه خوانده

هر روز، کار چاه کوفه سوز و ساز است

مولای ما با خود به زیر خاک ها برد

آن سینۀ تنگی که مالامال راز است

درد دل آل علی درمان ندارد

رنج و غم این خاندان پایان ندارد

انگار حرفی هست با ماه و ستاره

امشب تمام بندهای جوشن من

از یا علی و یا علی و یا علی بود

ای کاش در کوفه به جای حلقۀ در

یک حلقه از عمار و سلمان  با علی بود

 

مولای یا مولای...خورشید نگاهت

طوری دگر امشب به سوی آسمان است

انگار حرفی هست با ماه و ستاره

کز چشم‌ها و گوش‌های ما نهان است

 

دیگر سحر شد سوی مسجد رهسپاری

این لحظه‌های امتحان  صبح با تو

بیدار کن از خواب ملجم را علی جان 

این آخرین بانگ اذان صبح با تو

 

امشب مناجاتم دعایی نیم خط بود

یا ربنا یا ربنا یا رب... نباشد

وقتی که خون‌آلود رفتی سوی خانه

آنجا در استقبال تو زینب نباشد

 

حالا مسافر گشته‌ای، ای یار خسته

العفوهایم را ببر با خود به بالا

بوی تو را وقتی که دارد ناله‌هایم

آنجا شفاعت می‌شود با دست زهرا

 

اهل بیت(علیهم السلام)-چراغ هدایت

 

 

محبت اهل عرفان کرد ما را

بنازم عشق انسان کرد ما را

میان حق و باطل مانده بودیم

حسین آمد مسلمان کرد ما را

شعار آموخت ذکر آموخت دم داد

گدا بودیم سلطان کرد ما را

کمیل و ندبه و بوحمزه خواندیم

دعا سرباز قرآن کرد ما را

مسیرکربلارا تا نشان داد

مقیم شهرجانان کرد ما را

شنیدم کافری تواب میگفت

ابوالفضل اهل ایمان کرد ما را

بنازم شیر پاک مادران را

هوادار شهیدان کرد ما را

تشکر میکنیم از حضرت حق

که همشهری سلمان کرد ما را

بسوزد قلب وهابی گرایان

که جانان اهل ایران کرد ما را

علی داریم دیگرغم نداریم

ولایت پاکدامان کرد ما را

نخواهد رفت ایران زیر ذلت

شرف شمشیر بران کرد ما را

امان نامه زنامحرم نگیریم

خمینی شیر غران کرد ما را

همه در انتظار آفتابیم

فراق یار گریان کرد ما را

امیرالمومنین(ع)-مدح و شهادت

 

 

ای ولی نعمت من، دلبر و دلدار علی

می زند هر نفسم نام تو را جار علی

هیچ کس جز تو مرا نیست خریدار علی

کمکم کن بشوم میثم تمار علی

آمدم کار مرا باز تو راه اندازی

وقت آن است به این بنده نگاه اندازی

از تو یک عمر فقط لطف و محبت دیدم

یا علی گفتم و یک عالمه رحمت دیدم

دم به دم بر سر این سفره عنایت دیدم

از غلامان تو آن قدر کرامت دیدم

معجزه می کند آنکه به تو وابسته شود

به محب تو محال است دری بسته شود

وای از غصه جانسوز جدایی نجف

نرود از دل من میل گدایی نجف

منم آقا همه ایام هوایی نجف

مردم از دوری ایوان ِطلایی نجف

کاش من صحن تو را با مژه جارو بکشم

سحری در حرمت از ته دل هو بکشم

آمدم سوی تو ای شاه به قصد یاری

اشک چشمم شده از بی کسی تو جاری

ای که بوده روی دوش تو غم بسیاری

کمرت تا شده بود از غم بی عمّاری

چون تو مظلوم در این ارض و سما نیست علی

حق تو این همه غربت به خدا نیست علی

از چه بستند ید بت شکنت را ای وای

دیده ای سوختن یاسمنت را ای وای

پیر کردند تو را و حسنت را ای وای

شرم از فاطمه لرزاند تنت را ای وای

بین دیوار و دری زندگی ات ریخت بهم

زخم شد بال و پری زندگی ات ریخت بهم

آسمان ها همه از داغ تو گریان آقا

کوفه آورد به روی لب تو جان آقا

گفت کافر به شما بنده شیطان آقا

وای من کشت تو را حافظ قرآن آقا

عرش لرزید به خود تا که شکستند سرت

شد همین ضربه ولی مرهم زخم جگرت

رفتی و زینب و کلثوم تو دلگیر شدند

حسنین تو علی زخمی تقدیر شدند

"آن یتیمان که سر سفره تو سیر شدند

لب گودال رسیدند، همه شیر شدند"

کوفه این بار غلام طمع گندم شد

زیر نیزه تن زخمی حسینت گم شد

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت


 

امشب صدای نالۀ، مولا نیامد

تنهای شهر خویش در صحرا نیامد

امشب تمام نخل های کوفه مردند

آب از سرشک دیدۀ مولا نخوردند

امشب به هر ویران سرا با اشک خونین

طفل یتیمی سفره ای را کرده رنگین

ای نخل ها معشوق صحرا را ندیدید

ای چاه ها آیا صدایش را شنیدید؟

بیمار درد و غم، طبیبت را چه کردی

ای پیر نابینا، حبیبت را چه کردی؟

ای باخبر از درد خاموشان کجائی

ای مشعل بزم فراموشان کجائی

امشب به چاه کوفه دادت را نگفتی

حتی اذان بامدادت را نگفتی

فزت و رب الکعبه ات در گوش مانده

امشب چراغ مسجدت خاموش مانده

افلاکیان ذکر علی با هم گرفتند

مرغابیان هم تا سحر ماتم گرفتند

طفلی که دیشب تا سحرگاهان نخفته

ویرانه را با اشک خونین ترک گفته

از هر کسی جویای احوال تو می گشت

در کوچه های کوفه دنبال تو می گشت

کامش گرسنه جان پاکش از بدن سیر

در دست های خالی اش ظرفی پر از شیر

رنگش چو مهتاب شب از صورت پریده

در ظرف شیرش گشته جاری اشک دیده

او پشت در پیوسته با تو راز میکرد

تو مرغ روحت از بدن پرواز میکرد

دردا که از فرق تو خون بر خاک دادند

پیشانیت را تا به ابرو چاک دادند

اعمال صبح قدر را آغاز کردند

از فرق خونین تو قرآن باز کردند

با آنهمه خوبی که عمری از تو دیدند

سرو قدت را از ستم در خون کشیدند

در سجده حقت را ادا کردند افسوس

فرق منیرت را دو تا کردند افسوس

آهت شرر بر قلب سنگ خاره میزد

خون از سر نورانیت فوّاره میزد

ای کشته در محراب از فرط عدالت

خوش بر شما دادند پاداش رسالت

از تیغ زهر آلوده و از ضرب سیلی

روی تو گلگون، روی زهرا گشت نیلی

روزی که با هم در سقیفه عهد بستند

فرق تو و پهلوی زهرا را شکستند

تشییع تو تشییع زهرا شد شبانه

هم دفن تو هم دفن او شد مخفیانه

این راز در دامان صحرا بود مخفی

هم دفن تو هم دفن زهرا بود مخفی

قبر تو ای تا صبح روز حشر مظلوم

آخر برای دوستانت گشت معلوم

دردا که یاران عقدۀ دل وانکردند

چون قبر زهرای تو را پیدا نکردند

اینک زجا خیز و به جسم شیعه جان ده

آن تربت گم گشته را بر ما نشان ده

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت

 

 

بابا بمان که هستی زینب فدای تو

گویا نوشته اند شهادت برای تو

مانند روز آخر زهرا شدی پدر

قالب تهی مکن که نبینم عزای تو

گویا جواب کرده طبیبت حسین را

مخفی کند ولی ز همه مجتبای تو

دارد عجیب این دل من شور می زند

این کاسه های شیر نباشد دوای تو

انگار اعتماد ندارم به کوفیان

گرچه نشسته اند یتیمان به پای تو

گه گاه می رسد خبری از نگاهشان

عهد تو را وفا نکند بی وفای تو

□□□

این شیر را بنوش ولی یا علی! بدان

کوفه دهد جواب همه خوبیای تو

شبها که آمدی به در خانه های ما

آید تلافی اَش به سر بچه های تو

بسپار خوب چهرۀ ما را بخاطرت

با زینبت حساب شود ماجرای تو

حالا قرار ما سرِ دروازه های شهر

سنگ است و اهل بیت تو و ابتلای تو

امیرالمومنین(ع)-مناجات-بستر شهادت

 

 

من و بهانه نجف

به لب ترانه نجف

خدا کند سفر کنم

به آستانه نجف

دل از دلم ربوده است

ماه شبانه نجف

دل من و زیارت

شاه یگانه نجف

مست و خرابم از میِ

شرابخانه نجف

کرده دلم چه عادتی

به آب و دانه نجف

از همه کس جدا شدم

گدای مرتضی شدم

من و نگاه مرتضی

جمال ماه مرتضی

منم گدای بی کس و

پر از گناه مرتضی

منِ فقیرِ خسته و

پناهگاه مرتضی

شکسته قلب آسمان

از آه آه مرتضی

به کوفه هیچ کس نزد

سری به چاه مرتضی

کسی نداشت تا شود

رفیق راه مرتضی

زمانه ای عجیب بود

غریب و بی حبیب بود

مونس هر سحر تویی

به ناله ها اثر تویی

نوح کجا علی کجا

گریۀ بیشتر تویی

دلیل مجتبی اگر

شده است خونجگر تویی

تو شاهد جسارتی

مقتل معتبر تویی

شاهد داغدیدۀ

کشتۀ پشت در تویی

همسفر کبوتر

شکسته بال و پر تویی

تویی امام فاطمه

بر تو سلام فاطمه

کنار ما بمان ، مرو

به لب رسیده جان ،مرو

به روی بام خانه ام

بیا بده اذان ، مرو

عمود آسمان من

به سمت آسمان ،مرو

ای پدر یتیم ها

پناه کودکان ،مرو

بمان کنار زینبت

تویی مرا امان ، مرو

اگر چه قامتت پدر

ز غم شده کمان ،مرو

به خواهشم نظر نما

از این سفر حذر نما

اشک مریز دخترم

ناله نزن برابرم

رسیده نوبت علی

وقت سحر مسافرم

نگاه کن عزیز من

به این نگاه آخرم

ببین میان چشم من

جمال ماه همسرم

فاطمه می زند صدا

علی بیا منتظرم

تو دیده ای زینب من

چه آمده است بر سرم

قسم به ذات کبریا

ز غصه می شوم رها

بیا بخاطر خدا

مزن شرر دل مرا

چنین مسوز زینبم

مریز اشک بی صدا

اگر به پیش چشم تو

فرق سرم شده دو تا

وای به لحظه ای که در

میان دشت کربلا

تو شاهدی به روی تل

که می شود سری جدا

تنی فتاده غرق خون

سری به روی نیزه ها

تو می زنی صدا حسین

ذبیح بالقفا حسین

***

امیرالمومنین(ع)-ضربت خوردن

امیرالمومنین(ع)-ضربت خوردن

 

در خـانه مـولا نـیست، یـك خــاطر شــــاد امشب

آن قـــامــت هم چون ســرو، از پـاى فـتاد امشب

بر فـــرق ســر عـــالم، خـــاك غـم و ماتم ریخت

از ضـــــربـت ‏شـــمشــیر فرزنــد مراد امشـــــب

در كــوفـــه زخــــم آلـود، هر جـــا كه یتیــــــمى بود

بــــارى ز غـم و حســرت، بر دوش نــهاد امشـــــب

دل ها همـه مـحزون اسـت، هر دیـده پـر از خون است

ایـن محــــنت عظــــــمى را بـر كوفـه كه داد امشب؟

محــراب عـلى از خـون، رنگـین شـده، واویـلا

در سوگ على چشمى، بى اشـك مـباد امشــب

امیرالمومنین(ع)-ضربت خوردن

 

 

که دیده در دل محراب پیکری خونین؟

میان شور و شرر سجده با سری خونین

برای وسعت هفت آسمان تداعی شد

دوباره قصه ی پرواز با پری خونین

و رفت باغ به تاراج نهروانی ها

نشست زخم تبر بر صنوبری خونین

زبان روزه نماز پر از جراحت را

سلام داد از اعماق حنجری خونین

بدون شک متولد شده ست این فتنه

از آتشی که زد ابلیس بر دری خونین

امیرالمونین(ع)-شب نوزدهم

 

 

نمک و شیر را به دستش داد

با هزار و یک آرزو دختر

گفت ای دخترم کجا دیدی

دو غذا روی سفرهء حیدر

 

دخترش دست را جلو آورد

تا نمک را زسفره بر دارد

تا که در هم نگاهشان گره خورد

دید بابا دوچشم تر دارد

 

گفت بابا که دخترم امشب

زخمهای دلم عمیق تر است

از روی سفره شیر را بردار

که علی با نمک رفیق تر است

 

بعد افطار با دو دیدهء خیس

گرچه با دخترش تبسم کرد

حال بابا عجیب بود عجیب

دخترش دست و پای خود گم کرد

 

دید هر لحظه بی قرارتر است

آن ابرمرد بی نظیر و شجاع

خیره می شد به آسمان ، می خواند

زیر لب آیه های استرجاع

 

شب به نیمه رسیده و دیگر

موقع رفتن امیر شده

کودکان گرسنه منتظرند

حرکت کن علی که دیر شده

 

پس عبا را به دوش خود انداخت

کیسه را پر ز نان وخرما کرد

مثل هرشب پس از " به نام خدا"

یک توسل به نام زهرا کرد

 

در دلش مجلسی ز روضه به پا

باز با قصهء جوانش شد

فقط انگار روضه خوان کم داشت

درب و دیوار روضه خوانش شد

 

سمت مقصد ، علی که حرکت کرد

ناگهان چشم اوبه در افتاد

در برایش چه روضه ای می خواند

یاد گیسوی شعله ور افتاد

 

شعله ها را کمی خنک تر کرد

اشک چشمان حیدر کرار

در هیاهوی روضه های در

نمکی هم به روضه زد دیوار

 

بعد مرغابیان داخل صحن

میخ در سد راه مولا شد

حرف میخ دری وسط آمد

در دل بوتراب غوغا شد

 

قلب حیدر رها شد از کوفه

رفت سمت مدینهء زهرا

تیزی میخ یکطرف ، وای از

داغی میخ وسینهء زهرا

 

مرتضی ناگهان به خود آمد

میخ را از عبای  خود وا کرد

پای خود را درون کوچه گذاشت

یاد کوچه دوباره غوغا کرد

 

روضه را کوچه سخت تر می خواند

یاد نامردمان بی انصاف

یاد چشم نبستهء حیدر

یاد سیلی ، طناب ، فحش ، غلاف

 

بعد از آن بین کوچهء تاریک

در دلش شور و همهمه افتاد

در سکوت شبی پر از غصه

یاد تشییع فاطمه افتاد

 

قلبش از بی وفایی محض

تک تک مردمان کوچه گرفت

بی وفایی هوای خواندن کرد

روضه را از دهان کوچه گرفت

 

کیسه کم کم سبک شد ومولا

سهم خرمای کودکان را داد

داشت کم کم دم اذان می شد

کاخرین قرصهای نان را داد

 

آسمان و زمین همه محو

قدرت گام استوار علیست

سمت مسجد روانه شد حیدر

ابن ملجم در انتظار علیست

 

رکعتی با خدای خود دل داد

بعد افتاد روی سجاده

بین محراب غرق خون خود

فاتح خیبر است افتاده

 

بی رمق گفت وای اگر بیند

غرق خون پیکر مرا زینب

کاش می شد سرم شود بسته

تا نبیند سر مرا زینب

 

روضه اینجا رسید و دلخونها

دل به دریای رستخیز زدند

روضه خوانهای شعر نوزدهم

همه به کربلا گریز زدند

 

یا علی زینب تو تاب نداشت

که شکسته سر تو را بیند

لیک خواهد رسید آن روزی

که سری را به نیزه ها بیند

امیرالمومنین(ع)امام زمان(عج)-شب نوزدهم

 

 

امروز نشستم دو سه خط نامه نوشتم

از غصه و از هجر رخت نامه نوشتم

آقای پس پرده پس از عرض سلامی

میخواستم از عشق بگویم دو کلامی

در پرده بمان تا برسد وقت ظهورت

در شهر نمانده نه حلالی، نه حرامی

بر سر در خوش‌رنگ مکان‌های عمومی

مانده‌ست فقط از تو در این جامعه نامی

این جا به خدا هیچ کسی فکر شما نیست

تنهایی و تنها نکند فکر قیامی؟!

پیمانه به پیمانه شب مستی و خم شد

اما غرض از نامه شب نوزدهم شد

میخانه همین جاست اگر قدر بدانیم

امشب شب احیاست اگر قدر بدانیم

تو باعث بینایی چشم تر مایی

من نامه نوشتم به تو که یاور مایی

در نامه نوشتم به خداوند تو سوگند

باید که شفیعم بشوی پیش خداوند

ای کاش نگاهم به تماشای تو باشد

در نامه‌ی امسال من امضای تو باشد

راهی که قرار است در امسال بگیریم

ای کاش به سمت رخ زیبای تو باشد

امشب شب قدر است و شب ضربت بر سر

افتاده به محرابِ دعا حضرت حیدر

محراب شده خونی و دنیا شده ماتم

سر برده به زانوی خودش لاله از این غم

بردند همه از غم تو سر به گریبان

از خاتم پیغمبر و تا حضرت آدم

از بس که هوا تیره شده مردم ماندند

ماه رمضان آمده یا ماه محرم؟

وا کرده به محراب چه قرآن نفیسی

شمشیر کثیف پسر قاتل ملجم

امشب شب قدر است اگر قدر بدانی

تا آخر امسال تو شاید بتوانی

شاید بتوانی که خودت باشی و ربت

شاید بتوانی دل خود را بتکانی

امیرالمومنین(ع)-مدح و شهادت   

 

باز دل میل توسّل می كند

یاد تـو در باغ جان گُل می كند

یاعلی ای عشق حق در جوهرت

سرفرازان جهان خاك درت

ای هزاران خضر سرگردان تـو

میثم و سلمان ز شاگردان تو

رهنوردان را چراغ ره توئی

رهنمای مردم آگه توئی

عاقلان در عشق تو دیوانه اند

دور شمع عشق تو پروانه اند

صبر از تو رنگ زیبا یافته

عشق با عشق تو معنا یـافته

تو گهر هستی و كعبه چون صدف

كعبه را داده خدا از تو شرف

ای نسیم مهربان سرنوشت

ای شمیم ناب گلزار بهشت

جوهر ایمان توئی عرفان توئی

عدل و فضل و عشق را میزان توئی

نور محراب تو شد نور فلك

مات و مبهوت نمازت شد ملك

در زمین گر بوترابت خوانده اند

در سماوات آفتابت خوانده اند

ره كجا یابد به قدر تو خرد

ذات تو ذات خداوند احد

یاعلی آموزگار انبیا

ای امامت را تو ختم الاوصیا

خلقت از قدرت شرافت یافته

یازده خورشید از تو تافته

ای كریم كلّ خلقت یاعلی

ای قسیم نار و جنّت یاعلی

عاشقان تو سیادت یافتند

با ولای تـو سعادت یافتند

یاعلی من از غلامان توام

خاكبوس خاكبوسان توام

ای گل امید من از بذر تو

اشك خود را كرده ام من نذر تو

نام تو با عشق دارد الفتی

نام تو با اشك دارد نسبتی

نام تو آرام بخش جان بود

نام تو بـر دردها درمان بود

یاعلی درد تو درد مكتب است

ای که ذكر یا مجیبت بر لب است

قدر نشناسان تو را نشناختند

بر حریم حُرمت تو تاختند

دوزخی مردم  بهشتت سوختند

آتشی بر گلشنت افروختند

زآتش در شعله بر دل ها زدند

پیش چشمان تو زهرا را زدند

گرچه جانت زین همه غم خسته بود

صبر می كردی و دستت بسته بود

ای كه از جهل بشر رنجیده ای

كوفه كوفه بی وفائی دیده ای

بوی غم دارد قیام آخرت

جان به قربان سلام آخرت

ای كه شد محراب خونین بسترت

خون دل می ریخت از فرق سرت

داشتی بـا چهرۀ غرقه بخون

نغمۀ اناالیه راجعون

ای كه بخشیدی«وفائی»را شرف

میهمانش كن به ایوان نجف