ماجرای جبهه و سنگر چه شد

 

ای شهادت ای نهایت آرزو

مرغ دل باز از تو دارد گفتگو

از عروج رفتگان شرمنده ام

بیمناک از غفلت آینده ام

روزگاری دل پی دلدار بود

چشمهای خفتمان بیدار بود

قلب مردم صاف چون آیینه بود

کینه و نخوت برون از سینه بود

سر سبک بود و هوای یار داشت

دل خنک بود و نوای یار داشت

از شهیدان مانده خونین جامه ها

نام و امضا در وصیت نامه ها

عهد ما با حضرت رهبر چه شد

ماجرای جبهه و سنگر چه شد

یاد آنها با شعار و شعر نیست

نهی منکر کردن است و غیر نیست

باید اول کشته شد با یر عشق

تا بدانی معنی و تفسیر عشق

عشق یعنی انتخاب یک مرام

عشق تشخیص حلال است از حرام

عشق یعنی زهد و تقوا و ادب

عشق یعنی سجده های نیمه شب

عشق یعنی تا شنیدی طبل جنگ

اول از اکبر گذشتن بی درنگ

عشق یعنی دولت پر مایگی

عشق یعنی با خدا همسایکی

عشق تنها چاره دلتنگی است

آبروی عاشقان یک رنگی است

لاله را نازم اسیر رنگ نیست

داغ دل دارد در او نیرنگ نیست

عاشقی نی درس عرفان خواندن است

تانفس باقیست عاشق ماندن است

ای که انکار توسل می کنی

شیعه را نهی تکامل می کنی

ماحدیث ابتلا آموختیم

عشق را از کربلا آموختیم

 

 

استاد کلامی

امام زمان(عج)-مناجات   

 

آبرویم را سرِ این نفس، آسان می برم

مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می برم

تشنه ی معرفتم، این سو و آن سو می روم

بهره ای اصلا از این دریای قرآن می برم؟!

بنده ای حیرانم و جای کلام صاحبم

از کلام دیگران بی فکر، فرمان می برم

لوح دل، بی آب دیده از گنه عاری نشد

اشک را با غفلتم از کوی مژگان می برم

بعد از این حالا که یوسف هم خریدارم نشد

چون زلیخا، خون جگر، سر در گریبان می برم

من نمی بینم، نمی دانم، نمی فهمم ولی

بهره ها از او در این دوران هجران می برم

گرچه در هفته فقط یک جمعه یادش می کنم

از دعایش روز و شب سود فراوان می برم

بی پناهم، هر کجا رفتم جوابم کرده اند

پس پناهم را به دربار خراسان می برم

جام جانان را همیشه با وضو سر می کشم

نام سلطان را فقط با چشم گریان می برم

کربلا می خواهم و با صد امید و آرزو

حاجتم را محضر آقا رضاجان می برم

با توسل بر غم زهرا به مشهد می روم

با توسل راه در دربار سلطان می برم

ننگ بر اهل مدینه که علی فرموده است:

همسرم را با قد خم بیت الاحزان می برم

امام زمان(عج)-مناجات

 

 

ذره ی خاکم و با عشق تو زر میگردم

نامت آید به میان زیر و زبر میگردم

کفتر جلد حریم تو ام آقا , یعنی

هر کجا میروم آخر به تو بر میگردم

گفت در روضه به دنبال چه میگردی تو ؟

من به دنبال تو میگردم اگر میگردم ...

راه عشق تو نه راهیست که ایمن باشیم

پس کجایی که به دنبال خطر میگردم

سروری نه که به دنبال گدایی هستم

من گدای تو شوم از همه سر میگردم

امام زمان(عج)-مناجات

 

 

در غیبت تو دربدری ها باشد

ما را زغمت خونجگری ها باشد

شاید که همین جمعه بیایی شاید

تا باشد از این خوش خبری ها باشد

مناجات با خدا

 

 

ای بنده از راه خطا برگرد برگرد

سوی منِ صاحب عطا برگرد برگرد

ای با خدای مهربانِ خود غریبه

ای با معاصی آشنا برگرد برگرد

ای پشت گوش انداخته امر الهی

ای تابع نفس و هوی  برگرد برگرد

خلوت نشین کرده های زشت و باطل

ای صاحب صد ماجرا برگرد برگرد

ای پا نهاده در مسیر خود پرستی

ای عبد بی شرم و حیا برگرد برگرد

ما ساتریم و پرده بر کارت کشیدیم

اما تو بودی بی وفا  برگرد برگرد

بر خیز و با خوبان درگه آشنا شو

منشین تو با اهل جفا  برگرد برگرد

گاهی بیا آئینه ی دل را جلی کن

در ظلمت شب با بکا برگرد برگرد

دست نیازت کو ؟ که ما آن را بگیریم

خیز و دمی بنما دعا برگرد برگرد

فصل جوانی بگذرد پیری بیاید

بیدار شو قبل از فنا  برگرد برگرد

صدها جوان رفتند زیر خاک آری

بی بهره از شهد لقا برگرد برگرد

برگرد تا شهد شهادت را بنوشی

از جام مهر مرتضی برگرد برگرد

یک شب به مهمانی بیا تا بهره گیری

از سفره ی خیرالنسا برگرد برگرد

خواهی اگر محشور گردی با شهیدان

در زمره ی اهل ولا  برگرد برگرد

خواهی ز عاشورائیان محسوب گردی

خاک نو گردد کربلا  برگرد برگرد

خواهی اگر صبح ظهور یار بینی

فریاد کن مهدی بیا برگرد برگرد

مناجات با خدا

 

 

اگر چه بنده ی غافل ، اگر چه نادانم

به زیر دین تو هستم ،همیشه میدانم

دلیل دارد اگر چشم من ندارد اشك

مرا زمین زده این كثرت گناهانم

خراب كرده ام و روز و شب كریم الصفح

میان سجده ی توبه  تورا تورا خوانم

دلی كه جای تو باشد سراسرش نور ست

سیه شده دل من ،چون رفیق شیطانم

دروغ و غیبت و تهمت مریض كرده مرا

طبیب من به علی پیش توست درمانم

به غیر تو همه دنبال نفع خود هستند

ازینكه دل نسپردم به تو ، پشیمانم

انیس واقعی من فقط خودت هستی

بدون نور حضور تو جسم بی جانم

كرم نما كه كریمی و واسعه الرحمه

رسیده ام به تباهی خدای رحمانم

همیشه ارزویم بوده تا كه جان بدهم

به راه مهدی زهرا ، امام دورانم

بیا به جان حسینت ردم نكن مولا

نگاه كن به فقیرت ، شكسته بنیانم

حسین گفتم و از نام او دلم لرزید

بیاد كرببلایش دوباره گریانم

قسم به گریه زینب غروب عاشورا

به لحظه ای كه صدا زد قتیل عریانم

در پی زلزله غرب کشور

 

 

بار غم است و تن من ، این شانه طاقت ندارد

این شانه با بیستونت اصلا شباهت ندارد

فرهاد افتاده از پا رفته است در خواب شیرین

آوار بلعیده او را اما شکایت ندارد

وقتی زمین حرف خود را اینگونه با آسمان گفت

فهمیدم او مثل ماها یک جای خلوت ندارد

هر کس که دلخون نباشد ، از گریه جیحون نباشد

فرزند ایران نباشد یعنی که غیرت ندارد

ایران من سر سلامت ایران من تسلیت باد

عمریست که کوه و دشتت یک خواب راحت ندارد

یک عده ای میخرند و یک عده ای می فروشند

کالایشان این میانه جانی که قیمت ندارد

آوار و آوار و آوار ، تکرار و تکرار و تکرار

تکرار این زخم بسیار آیا که حیرت ندارد؟

ایکاش مردی می آمد آن وقت با من به نجوا

می گفت این غصه ، قصه است یعنی حقیقت ندارد