امام زمان(عج)-مناجات

 

 

این روزها دیگر کسی یاد شما نیست

دیگر کسی با نام‌هایت آشنا نیست

مثل گذشته نیست دیگر کارهامان

شبهای جمعه روی لبهامان دعا نیست

حق با شما بوده اگر خیمه‌نشینی

این جا میان ما برای تو که جا نیست

تفریح بعضی‌ها مهم‌تر از نماز است

یک عده‌ای هم کارشان غیر از ریا نیست

دیگر گذشت آن هفته‌های جمکرانی

دیگر سه‌شنبه‌های هفته با صفا نیست

در بند نفس خود گرفتاریم از بس...

که لحظه‌هامان از گرفتاری جدا نیست

بیچارگی یعنی همین، روزی بفهمیم

در دفتر چشم انتظاران نام ما نیست

چیزی که از ما دیده‌ای تو بی‌وفائی‌ست

چیزی که ما دیدیم از تو مهربانی‌ست

اصلاً چه کاری بهتر از روضه گرفتن؟

حالا که روزیِ گدایان کربلا نیست

حضرت رسول(ص)-شهادت



آسمان مدینه غمبار است

شهر، آشوب و کار دشوار است

بعد از این مکر و حیله بسیار است

چشم های علی گهر بار است

رنگ زهرا شبیه دیوار است

یک منادی به کوچه راه افتاد

خبر از رحلت نبی می داد

آه از بی کرانۀ بیداد

مرتضی مانده بود بی امداد

وای از رهبری که بی یار است

یک طرف پیکر نبی بر جا

آن طرف تر سقیفه ای برپا

مرگ بر آن نشست و آن شورا

که شده حاصلش غریبیِ ما

امت مصطفی عزادار است

غسل و کفن نبی حکایت داشت

علی از غربتش روایت داشت

خصم داعیۀ ولایت داشت

فاطمه از عدو شکایت داشت

نعش خیر البشر در آزار است

بر زمین پیکر پیامبر است

آب غسل و کفن هنوز تر است

صحبت هیزم و هجوم و در است

یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است

سینۀ گُل چه جای مسمار است

اَبَتاه این چه وقت رفتن بود

ای پدر فصلِ یاریِ من بود

غنچه ام را گهِ رسیدن بود

دورِ یاسِ تو پر ز دشمن بود

گوئیا دور دور کفار است

رفتی ای طالعِ سپیدۀ من

قبله اَت قامت کشیدۀ من

رفتی ای خاک تو به دیدۀ من

تا نبینی قد خمیدۀ من

داغ من داغ آل اطهار است

من که گفتم بدونِ مادر نَه

زندگی دور از پیمبر نه

دیدنِ بی کسیِ حیدر نه

مردن آری، خزان رهبر نه

بر سرم آمد آنچه دشوار است

چونکه دین تو بی حبیب شود

چه کسی بر علی مجیب شود

تو نبینی حسن غریب شود

و حسینت شبیه سیب شود

طشت و گودال و تَل چه خونبار است

تو نبینی سری بریده شود

و رگ حنجری دریده شود

نور چشمت به خون طپیده شود

زینبت مثل من خمیده شود

شأن عصمت مگر به بازار است

این مدینه چه ها به خود بیند

کاروان تو را به خود بیند

رجعت از کربلا به خود بیند

پیرهن پاره را به خود بیند

آسمان مدینه غمبار است

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده

حضرت رسول(ص(-مناجات آخر صفر




یا محمّد من به درگاهت پناه آورده ام

چلچراغ اشک در این بارگاه آورده ام

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک

خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده ام

من همه بارِ گنه، تو رحمةٌ للعالمین

رحمةٌ للعالمین، بار گناه آورده ام

اشگ خجلت، دامن آلوده، بار معصیت

جسم خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده ام

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی

رو به این در، هوای یک نگاه آورده ام

روسیاهم، معصیت کارم، بدم، آلوده ام

هر که هستم بر در رحمت پناه آورده ام

یا محمّد شستشویم ده به آب رحمتت

نامه ای چون رویم از عصیان سیاه آورده ام

چشم گریان من و گم گشته قبر فاطمه

یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده ام

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام

از خراسان رضا روحی فداه آورده ام

با همه آلودگی محصول من مهر شماست

میوه های نخل «میثم» را گواه آورده ام

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست شعر من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد


حافظ

السلام عليك يا رسول الله(ص)

السلام عليك يا رسول الله(ص)


روز مبعث روز فخر انبياست
مصطفىٰ نورٌ عَلىٰ نور خداست
عيد مبعث وعده گاه كبرياست
رستگارى، مژدگانىِّ خداست
---
عيد مبعث وعده ى قالو بَلىٰ ست
سرّ مكنونات هستى بر مَلاست
بر دل كعبه  طنين  اين  نواست
يا  رسول  الله  لفظ  كيمياست
---
روز مبعث مبدأ عشق و صفاست
جلوه گاه  مظهر  نور  هُداست
يا رسول الله ذكر ما سواست
وعده گاه عشق بازى با خداست
---
مصطفىٰ آئينه ى مهر و وفاست
قلب او با روح قرآن آشناست
نور او افزون ز نور انبياست
سروريّش بر همه عالم رواست
---
بر لب پيك خدا شور و نواست
لفظ حاتم در ثناى او خطاست
كشتى او مأمن شاه و گداست
ساحلش مطلوب اصحاب رضاست
---
هر چه باشد او رسول كيمياست
او شفيع روز  فرداى شماست
ذكر روز مبعثم يا مصطفاست
يا رسولالله مدد ذكر خداست
اصغر چرمى

نبش قبر حُجر

دشمن مولا به دل ، بغض و نفاق و كينه داشت

بر دل هر مسلم آگاه دردي تازه كاشت

گر به حُجر و جَعفر طيار توهين شد ولي!

نبش قبر حُجر ، داغي بر دل شيعه گذاشت


(تقديم به ساحت مقدس اصحاب پيامبر ص ارسال جهت اطلاع رساني)

اصغر چرمي

پیامبر اکرم(ص)-مدح و ولادت




ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو

علم شرق و غرب عالم سطری از قرآن تو

آسمانی ها زمینی ها همه مهمان تو

گل کند جان مسیح از غنچه ی خندان تو

خنده ی خورشید ها از گوهر دندان تو

عقل ها مبهوت تو مجنون تو حیران تو

آسمانی ها همه مرهون ارشاد توأند

دستگیران جهان محتاج امداد توأند

شهریاران بنده ی سلمان و مقداد توأند

چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند

انبیا یکسر بشیر صبح میلاد توأند

نورها بر قلبشان تابیده از فرقان تو

انبیا یک کاروان تو کاروان سالارشان

خوب رویان مشتری تو یوسف بازارشان

خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان

کلّ انسان ها تویی تنها تویی غمخوارشان

مسلمین در خواب غفلت خفته تو بیدارشان

بی خبر از دشمنان عترت و قرآن تو

تو سراپا جانِ جانِ امّتی امّت چو تن

تن شود بی تاب اگر یک لحظه جان بیند مَحن

با اهانت بر تو، امت شد چو بحری موج زن

در خروش آمد بسی پیر و جوان و مرد و زن

رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن

بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو

ای که کرده ذات معبودت حبیب خود خطاب

ای فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب

گر جسارت کرد بر تو ابلهی حیف از جواب

تو به وسعت فوق اقیانوس و او کم از سراب

با صدای سگ نگردد کم فروغ آفتاب

می درخشد تا قیامت نور بی پایان تو

از فروغ رحمتت لبریز ظرف عالم است

چون تو قامت بر فرازی قامت گردون خم است

لیله ی میلاد تو عید کمال آدم است

خاصه در سالی که آن سال رسول اعظم است

پایه ی توحید تو همچون کتاب محکم است

ثبت گشته بر جبین آسمان عنوان تو

چارده قرن است دنیا محو عدل و داد توست

آه مظلومان عالم بانگی از فریاد توست

بردگی محکوم تو آزادگی آزاد توست

تا خداییّ خدا مُلک خدا آباد توست

هفته ها و روزها و لحظه ها میلاد توست

بسکه جوشد گوهر علم از یم عرفان تو

تو بجای سیم و زر احسان و عدل اندوختی

تو نگاه مرحمت حتی به دشمن دوختی

تو برای خلق همچون شمع سوزان سوختی

تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختی

تو به جای اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختی

می درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو

آمدی ای تا ابد در سینه ها نور، آمدی

آمدی ای موسی برگشته از طور، آمدی

آمدی ای رایتت پیوسته منصور، آمدی

آمدی ای ملک هستی از تو معمور، آمدی

آمدی ای چشم بد از عارضت دور، آمدی

خنده کن ای صبح مشتاقان لب خندان تو

کیست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد

کیست تا مرد دو عالم همچو حیدر پرورد

کیست تا در بوستان وحی، کوثر پرورد

کیست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد

یا چو زینب دختری در حدّ مادر پرورد

ای امیرالمؤمنین پرورده ی دامان تو

حکمت از اسلام ناب توست جاری بیشتر

دانش از حکم و کتاب توست ساری بیشتر

سرفرازان را به کویت خاکساری بیشتر

از تو می خواهند جن و انس یاری بیشتر

آنچه کل انبیا دارند داری بیشتر

ای نبییّن میهمان سفره ی احسان تو

عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست

دو سپهر معرفت دو کفّه ی میزان ماست

کلّ دین ما همانا عترت و قرآن ماست

حفظ این دو با تو از روز ازل پیمان ماست

پیروی زین دو امانت عزت و ایمان ماست

کیست «میثم» مدح خوان عترت و قرآن ت


زبان حال حضرت زهرا (سلام الله علیها)

در ماتم فراق پدر گریه میکنم

همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم

شب ها و روزها زغمش مویه میکنم

تا آخرین  توان بصر گریه میکنم

خواب شبانه ازسر زهرا پریده است

مانند شمع تا به سحر گریه میکنم

داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر

با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم

پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم

قدر تمام اشک بشر گریه میکنم

خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من

با دیده های سرخ جگر گریه میکنم

آسمان مدینه غمبار است

آسمان مدینه غمبار است *** شهر آشوب و کار دشوار است

بعد از این مکر و حیله بسیار است *** چشم های علی گهربار است

رنگ زهرا شبیه دیوار است

یک منادی به کوچه راه افتاد *** خبر از رحلت نبی می داد

آه از بیکرانه یِ بیداد *** مرتضی مانده بود بی امداد

وای از رهبری که بی یار است

یک طرف پیکر نبی بر جا *** آن طرف تر سقیفه ای بر پا

مرگ بر آن نشست و آن شوراء *** که شده حاصلش غریبی ما

امّت مصطفی عزادار است

غسل و کفن نبی حکایت داشت *** علی از غربتش روایت داشت

خصم، داعیه ی ولایت داشت *** فاطمه از عدو شکایت داشت

نعش خیرالبشر در آزار است

بر زمین پیکر پیمبر است *** آبِ غسل و کفن هنوز تَر است

صحبت هیزم و هجوم در است *** یاس را فصل برگ و بَر است

سینه ی گل چه جای مسمار است؟

اَبَتا این چه وقت رفتن بود؟ *** ای پدر فصل یاری من بود

غنچه ام را گَهِ رسیدن بود *** دُور یاس تو پر ز دشمن بود

گوییا دُور دُود کفّار است

رفتی ای طالعِ سپیده ی من *** قبله ات قامتِ کشیده ی من

رفتی ای خاکِ تو به دیده ی من *** تا نبینی قدِ خمیده ی من

داغ من داغِ آل اطهار است

چونکه دین تو بی حریم شود *** چه کسی بر علی مجیر شود

تو نبینی حسن غریب شود *** و حسینت شبیه سیب شود

طشت و گودال و تل چه خونبار است

تو نبینی سری بریده شود *** و رگ حنجری دریده شود

نور چشمت به خون تپیده شود *** زینبت مثل من خمیده شود

شأن عصمت مگر به بازار است؟

این مدینه چه ها به خود بیند *** کاروانِ تو را به خود بیند

رجعت از کربلا به خود بیند *** پیروهن پاره را به خود بیند

آسمان مدینه غمبار است

حضرت رسول(ص)-محکومیت توهین ها



بی نورخدا جهان منور نشود
بی عطر محمدی معطر نشود
با گرد اهانت هزاران بوجهل
آئینۀ اسلام مکدر نشود


پیامبر اکرم(ص)-شهادت



داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

 یا ایّها الرّسول بدون دعای تو

از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

یا این که گوشه چشم اباالفضل تو نبود

ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

بی حب خاندان تو در خانه ی کرم

جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

ما امت توایم و علی هم کنار توست

آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم

ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم

هم ناله های امشب مولای امتیم

ما سوگوار رحلت بابای امتیم

در جان مسلمین چو آذر گذاشتند

بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد

بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو

بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و

با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

تو باغبان امتی و جای اجر تو

یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد

داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند

در کوچه ها غرور علی را کسی شکست

در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

پیامبر اکرم(ص)-شهادت


 

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین

دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی

می خواستی سفارش حقِ علی کنی

امّا چه فایده که تو یاور نداشتی

عمری برای این که هدایت شوند خلق

در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم

در عرش می شنیدی و باور نداشتی

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس

تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی

مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت

آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا

از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود

ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو

زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی


پیامبر اعظم(ص)-مصائب حضرت زهرا(س)



من که این گونه پدر محو تماشای توأم

دخترت فاطمه ام غمزده زهرای توأم

گریه ام را بنگر خنده بزن بر رویم

باغبانا نه مگر من گل زیبای توأم

دم آخر سخنی گوی تسلایم بخش

زان که افسرده چو آیینه ی سیمای توأم

بارها از شفقت دست مرا بوسیدی

وینت آواز که من ام ابیهای توام

حالیا دست به پیش آر که بوسم دستت

من که پرورده ی این دست توانای توأم

پاسخش داد نبی کای گل زیبای پدر

از همه بیش به فکر تو و غم های توأم

بعد من باز شود باب ستم بر رویت

سخت امروز در اندیشه فردای توأم

صبر کن زآن چه رسد بر تو و بر جان علی

بس جگر سوخته بهر تو و مولای توأم 

بینم آن شعله و دیوار و در و اندر بین

شاهد زمزمه ی وا  ابتاهای توأم

لیکن از عترت من زودتر آیی به برم

در جنان منتظر دیدن سیمای توأم


پیامبر اعظم(ص)-مناجات



هر کس خماری می و صهبا کشیده است

 خود را به زیر سایه آقا کشیده است

 دستی که بال های مرا التیام داد

 من را به طوف گنبد خضرا کشیده است

 او مهربانتر از پدرم قبل خلقتم

 شصت وسه سال زحمت من را کشیده است

 ما قوم و خویش آل عبا در قیامتیم

 آقا عبای خود به سر ما کشیده است

 ما را به دست فاطمه ی خود سپرده است

 ما را دخیل چادر زهرا کشیده است

 با گریه می رسد نسب ما به دخترش

 او قطره را نواده ی دریا کشیده است

 حالا کنار بستر او گریه می کنیم

 با گریه های دختر او گریه می کنیم


امام زمان(عج)-مناجات-محکومیت توهین به ساحت پیامبر اعظم(ص)



صبح جمعه رسیده از راه و

در فراق تو بر لبم آه است

ندبه‌ ی چشم های بارانی

ذکر «أین بقیة الله» است

 

بی تو دل های ما چه سرگردان

بی تو احوالمان پریشان است

«العجل یابن فاطمه» دیگر

جان به لب های ندبه خوانان است

 

روی دوشت عبای پیغمبر

وارث ذوالفقار مولایی

می رسی با طنین «جاء الحق»

می کنی کعبه را تماشایی

 

تو بیا تا معرفی گردد

در جهان برترینِ آئین ها

پرچم حق در اهتزاز آید

جمع گردد بساط توهین ها

پیامبر اعظم(ص)-امیرالمومنین(ع)-مدح و مصائب

پیامبر اعظم(ص)-امیرالمومنین(ع)-مدح و مصائب

 

محمّد ساقی بزم وجود است

جهان مست از می جود و شهود است

ولایت همچو می در جام هستی است

غدیر خم، خُم این شور و مستی است

علی عطر و جهان گُلخانه اوست

حقیقت، برگی از افسانه اوست

محمد دین عقل و فطرت آموخت

مرام دوستی با عترت آموخت

شما ای عترتِ مبعوثِ خاتم

شما ای برترین اولادِ آدم

شما از اهل بیتِ آفتابید

گل جان محمد را گلابید

جهان جسم و شما جان جهانید

شما هم آشكار و هم نهانید

شما اسرار هستی را امینید

فروغ آسمان، روی زمینید

امیر كشور دل ها شمایید

شما آئینه های حق نمایید

شما یك نور در چندین رواقید

شما نور حجازید و عراقید

فروزان مشعل همواره جاوید

شمایید و شمایید و شمایید

دیانت بی شما كامل نگردد

بجز با عشقتان، دل، دل نگردد

كدام عاشق در این ره، در بلا نیست؟

كدامین دل شما را مبتلا نیست؟

اگر در سوگتان شد دیده نمناك

اگر از عشقتان دل گشت غمناك

گواه عشق ما این دیده و دل

رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل

شما راه سعادت را دلیلید

شما مقصودِ هر ابن السّبیلید

شما حقّید و دشمن ها سرابند

كفی پوچند و چون نقشی برآبند

شما تفسیر «نور» و «والضحی» یید

شما معنای قرآن و دعایید

امامید و شهیدید و گواهید

مصون از هر خطا و اشتباهید

شما راه خدا را باز كردید

شهادت را شما آغاز كردید

فدا كردید جان، تا دین بماند

به خون خفتید، تا آئین بماند

شما نور خدا در روی خاكید

صراط مستقیم و راه پاكید

توّلای شما فرض خدایی است

قبول و ردّ آن مرز جدایی است

هر آنكس را كه در دین رسول است

ولایت، مُهر و امضای قبول است

ولایت با برائت ختم گردد

پس از «لبّیك»، شیطان رجم گردد

اگر پیمان مردم با «ولی» بود

اگر پیوند با «آل علی» بود

نه فرمان نبی از یاد می رفت

نه رنج و زحمتش برباد می رفت

نه بر روی زمین می ماند قرآن

نه «قدرت» تكیه می زد جای «برهان»

نه حق، بی یاور و مظلوم می ماند

نه امّت از علی محروم می ماند

نه زهرا كشته می شد در جوانی

نه می شد خسته از این زندگانی

نه از دست ستم می خورد سیلی

نه رویش می شد از بیداد، نیلی

نه بازویش كبود از تازیانه

نه دفن او شبانه، مخفیانه

نه تیغ كینه در دست جنون بود

نه محراب علی رنگین زخون بود

نه خون دل نصیب مجتبی بود

نه پرپر لاله ها در كربلا بود

نه زینب بذر غم می كاشت در دل

نه می زد سر ز غم بر چوب محمل

بقیع ما نه غم افزای جان بود

نه ویران و چنین بی سایه بان بود

كنون ماییم و درد داغداری

كنون ماییم و اشك و سوگواری

غدیر ما محرّم دارد امروز

محرّم بذر غم می كارد امروز

ولایت گنج عشقی در دل ماست

محبّت هم سرشته با گِل ماست

شما آل رسولِ خاتم استید

كه با جود و كرم میثاق بستید

كریمان با بدان هم بد نكردند

كسی را از در خود ردّ نكردند

اگر ناقابلیم و شرمساریم

بجز عشق شما چیزی نداریم

شما در ظاهر و باطن امیرید

عنایت كرده، ما را دست گیرید

پیامبر اعظم(ص)-شهادت-مدح امیرالمومنین(ع)




مدینــه آبستـن بیــداد بـود

نقطــۀ انفجــار فریــاد بـود

در شـرر فتنـه فـلک سوخته

بـال و پـر خیل ملک سوخته

فتنه عظیم است و بلا بس عجیب

قرآن، تنهـا شده، عترت غریب

گشته ز همگامـی اهـل ضلال

آیــۀ «اکمَـلْتُ لکم» پایمـال

رفته فقط دو ماه و نیم از غدیر

دین شده در چشم حقیران حقیر

باز بـه شیطان شده آغوششان

قـول نبـی گشتـه فراموششان

کفــر شــده زیــور آیینشان

دیـن شده پیراهن چرکینشان

غدیـر تعطیل شد ای وای من!

سقیفه تشکیل شـده ای وای من!

دشمن مأیـوس شـده از غدیر

کز نفس ختم رسل خورده تیر

امیـر مسلمیـنِ عالـم شــده

آه که قـرآن کمرش خـم شده

سینه پر از ناله و دل پر ز درد

آی محمّـد بـه جهان بـاز گرد

علی که حق بود و به حق نصب شد

ببین چگونه حق او غصب شد

حـق شـده پایمـال پیکارهـا

بـاز شـده مـشت ستمکارهـا

آن که نهان داشت به دل کینه‌ها

فـاش زنـد سنگ بـه آیینه‌ها

تیـر رهـا کرده بـه سوی علی

تیغ کشیده است به روی علی

خون زده در سینه توحید جوش

بولهبـی آمده هیزم بـه دوش

پیامبر اعظم(ص)-شهادت


 

مدینه، چه کردی رسول خدا را

گرفتی ز ما خاتم‌الانبیا را

چه بیدادگر بود، این چرخ گردون

که خاک یتیمی، به سر ریخت ما را

دریغا! که روح دعا، رفت در خاک

گرفتند از ما روان دعا را

به سوگ محمّد، بگریید، یاران

که زهرا ببیند، سرشک شما را

بیارید گل بر در بیت زهرا

که هم‌درد باشید، خیرالنسا را

الهی الهی که اهل مدینه

نبینند، تنهایی مرتضا را

الهی نبینم که زهرا به صحرا

دهد آب با اشک خود نخل‌ها را

مبادا که در بیت وحی الهی

بدون طهارت، گذارید پا را

ببوسید، روی حسین و حسن را

تسلّا دهید این دو صاحبْ عزا را

خدا را چه شد، آن طبیب دو عالم

که آورد، بر زخم‌ جان‌‌ها، دوا را

نه لب بر گلوی حسینش نهاده

نه بوسیده لعل لب مجتبا را

سلامی نداده است، بر اهل‌بیتش

زیارت نکرده است، بیت‌الولا را

زنان مدینه، چو جان در بر خود

بگیرید، دخت رسول خدا را

مبادا مبادا، گذارید تنها

در این روزها، عصمت کبریا را

زنان مدینه، به جان پیمبر

بگویید اسرار این ماجرا را

چرا شعله از بیت زهرا بلند است

ببینید، آتش زدند آن سرا را

دریغا! دریغا! که در پشت آن در

شکستند، ارکان ارض و سما را

بیایید، در آستان ولایت

که کشتند، ریحانةُ المصطفا را

خطاکار، آن بود، ای اهل عالم!

کز اوّل رها کرد، تیر خطا را

خدا را در بیت توحید و آتش؟

یهودند این جانیان، یا نصارا؟

یهود و نصارا به پیغمبر خود

روا داشت کی این چنین ناروا را؟

کسی کو زند، لطمه بر روی زهرا

به قرآن که کفرش بود آشکارا

نه سهمی، ز قرآن و اسلام دارد

نه دیده است، یک لحظه رنگ حیا را

ندیده است، پیغمبری، جز محمّد

ز امّت، چنین ظلم و جور و جفا را

شراری، ز بیت‌الولا رفت بالا

که بگرفت در کام خود کربلا را

عدو، آتشی زد به بیت ولایت

که بگرفت، تا حشر، دودش فضا را

زمام سخن را نگهدار «میثم»

که آتش زدی، قلب اهل ولا را

در ماه صفر فاطمه گریان و ملول است

در ماه صفر فاطمه گریان و ملول است

ایام عزای حسن و سوگ رسول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

پیغمبر اکرم زجهان رفته در این ماه

احوال عوالم شده آشفته در این ماه

لولاک احد زیر لحد خفته در این ماه

خورشید سپهر مدنی رو به افول است 

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

سوزد جگر فاطمه در عالم معنا

از شعله ی داغ پسر و فرقت بابا

فریاد ز هجران و امان از دل زهرا

با اشک ، روان خون دل از چشم بتول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

یا فاطمه خون کرد جدایی جگرت را

دادی تو در این ماه ز دستت پدرت را

کشتند اجانب به مدینه پسرت را

در حیرت از این حادثه اوهام و عقول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

بنشست به بالین حسن زینب مظتر

گفتا به افغان ای پسر ارشد حیدر

راحت شدی از جور زمان جان برادر

خون دل تو  سرخی گلزار اصول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

جان داده در این ماه قرار دل حیدر

مظلوم خراسان پسر موسی جعفر

معصومه زند ناله ز هجران بردار

عالم وله از کینه ی مامون جهول است

استاد کلامی زنجانی

مدح پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع)-غدیر

مدح پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع)-غدیر


یکی گوید سراپا عیب دارم

یکی گوید زبان از غیب دارم

نمی دانم که هستم هرچه هستم

قلم چون تیغ می رقصد به دستم

نه دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم

ولیکن خاک پای اهل بیتم

الا ساقی مستان ولایت

بهار بی زمستان ولایت

از آن جامی که دادی کربلا را

بنوشان این خراب مبتلا را

چنان مستم کن از یکتا پرستی

که از آهم بسوزد ملک هستی

هزاران راز را در من نهفتی

ولی در گوش من اینگونه گفتی 

ز احمد تا احد یک میم فرق است

جهانی اندرین یک میم غرق است

یقینا میم احمد میم مستیست

که سرمست ازجمالش چشم هستیست

ز احمد هر دو عالم آبرو یافت

دمی خندید و هستی رنگ وبو یافت

اگر احمد نبود آدم کجا بود

خدا را آیه ای محکم کجا بود

چه می پرسند کین احمد کدام است

که ذکرش لذت شُرب مدام است

همان احمد که آوازش بهار است

دلیل خلقت لیل النهار است

همان احمد که فرزند خلیل است

قیام بت شکن هارادلیل است

همان احمدکه ستارُالعیوب است

دلیل راه و علّامُ الغیوب است

همان احمدکه جامش جام وحی است

به دستش ذوالفقار امر و نهی است

همان احمد که ختم الانبیاء شد

جناب کُنتُ کنزاً مخفیا شد

همان اوّل که اینجا آخر آمد

همان باطن که برما ظاهر آمد

همان احمد که سرمستان سرمد

بخوانندش ابوالقاسم محمّد

محمد میم و حاء و میم و دال است

تدارک بخش عدل و اعتدال است

محمد رحمةٌ للعالمین است

شرافت بخش صد روح الامین است

محمد پاک و شفاف و زلال است

که مرآت جمال ذوالجلال است

محمد تا نبوت را برانگیخت

ولایت را به کام شیعیان ریخت

ولایت بادۀ غیب و شهود است

کلید مخزن سرّ وجود است

محمد با علی روز اخوت

ولایت را گره زد بر نبوت

محمد را علی آیینه دار است

نخستین جلوه اش در ذوالفقار است

به جز دست علی مشکل گشا کیست

کلید کُنتُ کنزاً مخفیا کیست

کسی دیگر توانایی ندارد

که زخم شیعه را مرهم گذارد

غدیر ای باده گردان ولایت

رسولان الهی مبتلایت

ندا آمد ز محراب سماوات

به گوش گوشه گیران خرابات

رسولی کز غدیر خم ننوشد

ردای سبز بعثت را نپوشد

تمام انبیاء ساغر گرفتند

شراب از ساقی کوثر گرفتند

علی ساقی رندان بلاکش

بده جامی که می سوزم در آتش

مرا آیینۀ صدق و صفا کن

تجللی گاه نور مصطفی کن

به بهانه اهانت به رسول الله


عرش اعظم رشک آپاردی احمدین اقبالینه
معرفت تاپدی امین وحی اونون اجلالینه
کاتب غیبی آدین یازدی ملکلر بالینه
ترک ائدوب کوه حرانی چاتدی ئوز آمالینه
منزله گلدی خدیجه چیخدی استقبالینه
گوردوگون وئردی گزارش یار نیکو فالینه
گر ویره الله مقامینن خبرئوز یارینه
بو بشارتدن خدیجه اوت ورار اموالینه
نه خدیجه، ایلیوب عالملری مست لقا
احمد محمود ابولقاسم محمد مصطفی **صلوات**

استاد کلامی

حضرت رسول(ص)-محکومیت توهین ها   


ای مسلمان سکوت جایز نیست

وقت فریاد هر مسلمانی ست

عالمی غرق در مصیبت شد

به رسول خدا اهانت شد

جهد شیطان پرست، بی اثر است

زآن که از نور عشق بی خبر است

عشق احمد اساس دین خداست

شکر ایزد محبّت طاهاست

پاک تر از نسیم و از شبنم

جسم و جان پیمبر اعظم

شعر حافظ به وصف او چه نکوست

"همه عالم گواه عصمت اوست"

هر چه خواهی به زعم خویش بکوش

نور احمد نمی شود خاموش

کوری چشم دشمن غافل

حق کند نور خویش را کامل

شده بیداری مسلمانان

آتش جان دشمن قرآن

به فدای پیمبران سرِ ما

مرگ بر دشمن پیمبر ما

ای جهان عهد نور نزدیک است

ماجرای ظهور نزدیک است

طالب خون انبیاء مهدی

وارث دشت کربلا مهدی

خیز و تیغ از نیام بیرون آر

بر گلوی ستمگران بگذار

روی گل محمدی از اشک، تر شده ست

حضرت رسول اکرم(ص)-محکومیت توهین ها

 

روی گل محمدی از اشک، تر شده ست

با ما مصیبتی ست که عالم خبر شده ست

با ما مصیبتی ست که ورد زبان شده

با ما مصیبتی ست که خون جگر شده ست

دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت

لشکر نبرده ایم و نبردی دگر شده است

آن سوی خنده ها، همه دندان گرگ بود

اینک زبانشان به دهان، نیشتر شده ست

از هیچ زاده اند و پی هیچ، زیسته

شیطان، بر این جماعت  ابتر،  پدر شده است

نمرود تیر بسته به زیبایی خدا

زیبایی خدا، به خدا بیشتر شده است

عالم، هنوز در صلوات است و هم چنان

این رایت نبی ست که بر بام، بَر شده است

حضرت رسول(ص)-محکومیت توهین ها


 

هر چند اهانت به نبی جان سوز است

این ظلم و ستم بنایش از دیروز است

پیغمبر و کاغذ و قلم، یادت هست؟

سر منشاء این اهانت از آن روز است

×××

یک عده مسلمان زبانی هستند

یک عده ی دیگر آسمانی هستند

آن عده که توهین به پیمبر کردند

از نسل فلانی و فلانی هستند

حضرت رسول(ص)-محکومیت توهین ها


 

از پسِ آسِتین بوسفیان

دست شیطان دوباره پیدا شد

بعد صبح بهار اسلامی

کینۀ مشرکین هویدا شد

 

 بار دیگر عجوزۀ یثرب

قصد تقریب بی طهارت کرد

لرزه بر عرش کبریا انداخت

بر رسول خدا جسارت کرد

 

 دیده ام ابری است و بارانی

سینه ام شرحه شرحه شد از غم

که دوباره اهانتی کردند

بر مقام پیمبر اکرم

 

 مصطفی برگزیدۀ رب است

منتهای مکارم الاخلاق

حرمتش شد شکسته، جا دارد

که مسلمان بمیرد از این داغ

 

خسته از این همه جسارت ها

ذکر «تبت یدا...» به لب داریم

از تبار جناب سلمانیم

کینه از نسل بولهب داریم

×××

  آقای مربوبی

یا رسول الله



نویسید، به روی دیوار دلم

ز عشقِ، رسول حق مشتعلم

شنیدم، جسارتی شد به شما

بمیرم، ز رویتان من خجلم

"محمدمهدی عبدالهی"

محکومیت هتک حرمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع)



آن روز میان منبر خود به علی(ع) بد گفتند

دیروز به آهنگ رپ خود به نقی(ع) بد گفتند

هیهات، بیا یوسف زهرا که جسارت بالاست

امروز مقام نبوی را علنی بد گفتند

"محمدمهدی عبدالهی"

السلام علیک یا رسول الله



سینه ام از غم جانسوز شما تبدار است

ملت شیعه ایران به خدا بیدار است

منکر پست رسول مدنی را بر گو

مرتد است و به یقین عاقبتش بر دار است

"محمدمهدی عبدالهی"

یا رسول الله(محکومیت هتک حریم پیامبراعظم(ص))



قصّه کوچه ناتمام است و

اشک غربت چکیده از هر سو

بار دیگر جسارتی گشته

فاطمه جان، سپر نما پهلو

"محمدمهدی عبدالهی"

یا رسول الله(محکومیت هتک حریم پیامبراعظم(ص))



داغ دیگر به قلب ارض و سما

هتک حرمت شده پیمبر ما

مهدی فاطمه به سر زده است

شده قلبش مثال کرب و بلا

"محمدمهدی عبدالهی"