امام زمان(عج)-مناجات

 

 

ای چاره ساز مشکل ما را تو چاره کن

برحال عاشقان خرابت نظاره کن

پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش

حرفی بزن به جانب ما یک اشاره کن

خورشید آسمان علی، ماه فاطمه

شام سیاهِ بخت مرا پر ستاره کن

بنگر چه آمده به سرم از فراق تو

زخم دل شکستۀ ما را شماره کن

ما از نفس فتاده و در راه مانده ایم

ما را به روی مرکب لطفت سواره کن

ای سایۀ عنایت تو بر سر همه

بر سائل شکسته نگاهی دوباره کن

باید عریضه ای نویسم برای تو

خواهی بخوان تو نامۀ من... یا که پاره کن

امام زمان(عج)-مناجات

 

 

راه را گم کرده ام آواره و تنها شدم

یاد آقایم نبودم غرق در دنیا شدم

دل سپردم به همه الا عزیز فاطمه

حق من بوده دچار غصه و غم ها شدم

روز و شب را طی کنم با معصیت های زیاد

گریه کرد آقا برایم چون که بی تقوا شدم

با تمام بی وفایی ها مرا رسوا نکرد

در به رویم باز کرد و بین خوبان جا شدم

تا زمین خوردم فقط آقا به فریادم رسید

زود دستم را گرفت و از زمین من پا شدم

دیدگانم تر شده حالا که بین روضه ام

مطمئنم شامل لطف خود زهرا شدم

آرزو دارم شب جمعه کنار علقمه

من ببینم میهمان سفره ی سقا شدم

صحن عباس و حسین اصلا بهشت نوکر است

قطره بودم در حریم کربلا دریا شدم

دختری با گوش پاره ناله میزد ای عمو

نیستی در پیش من آواره ی صحرا شدم

حمزه سید الشهدا(ع)-شهادت

 

 

نیزه ای آمد به قلب حمزه، آن شوکت شکست

آن صلابت، آن شجاعت، آن همه هیبت شکست

دور از چشم نبی، افتاد علمدارش زمین

آن شکوه و هِیمنه، در موجی از حیرت شکست

ناگهان پیچید در دشتِ اُحد این مرثیه

تک سوارِ یل، یلِ پیغمبر رحمت شکست

در یمینِ جبهه میجنگید حیدر، یک تنه

در یسارِ جبهه یک سردار ، یک امّت شکست

فرصتَش را مغتنم دید و جگرخواره، رسید

سینۀ شیر رسولُ الله، بی مُهلت شکست

چون جگرخواره دلِ آن شیر، بر دندان کشید

مُثله شد آن قامتِ چون سَرو، آن عزت شکست

تا به بالین عمو آمد پَیمبر آه آه

بر کمر دستی گرفت و گفت: این قامت شکست

یادم آمد از علمدار رشید کربلا

از غمش پشت حسین آنروز با شدّت شکست

بی علم، بی دست، با صورت، زمین افتاده بود

گفت آقاجان؛ غرورم پیش این ملت شکست

من شنیدم سنگ بارانت کنند این کوفیان

خوب شد پیشانی اَم پیش از تو با ضربت شکست

من نباشم تا ببینم زینبت را میزنند

وای از آندم که حریم بانوی عصمت شکست

وای اگر گویند؛ حمله بر حرم آزاد شد

آه از آن ساعت که دشمن در حرم حرمت شکست

گوشواره، دستبند، خلخال، اینها جای خود

حرمت معجر شکست و حرمت عترت شکست

یا ز غم باید بمیرم، یا رَود از دیده خون

مهدیا!!! بازآ که دیگر حرمت غیرت شکست

حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)-مدح و روضه

 

 

ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی

با خاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی

مثل حسن تفسیر ذکر «یاکریمی»

مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی

بوی حسن می آید از صحن و سرایت

تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت

با چشم هایِ خود گره وا می کنی تو

می آیی و در عشق ، غوغا می کنی تو

با مقدمت این چشمه ، دریا می کنی تو

«ری» را حسینیۀ زهرا می کنی تو

ما تا قیامت خاک بوسِ این حریمیم

مدیونِ احسان تو آقایِ کریمیم

عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری

بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری

این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری

«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»

از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی

الحق ز یارانِ امامِ هادی هستی

ما را تو از دستان غم آزاد کردی

از خاک نفرین گشتۀ ما یاد کردی

در خاک ری کرببلا ایجاد کردی

این سرزمین را تو حسین آباد کردی

بی شک تو را زهرا فرستاده به ایران

مدیون تو هستیم و آقای خراسان

خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم

با نوکران بی قرارت گریه کردیم

هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم

سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم

شاید تسلایِ دل مادر نماییم

شاید که از شرمندگی ها در بیاییم

صحن و سرای تو دیارِ گریه کن هاست

هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست

صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست

چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست

دلداده و سرگشته ایم الحمدلله

ما یارِ مادر گشته ایم الحمدلله

با یک سلام از کویِ تو پر باز کردیم

تاگوشۀ صحنِ حسین پرواز کردیم

سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم

مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم

راه رسیدن تا خدا تنها حسین است

زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است

شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد

پیراهنی که جای صدها چنگ دارد

مادر شکایت ها ز روز جنگ دارد

گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد

گوید مرا با روضه هایت پیر کردی

مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی

مانند من ترکیبِ ابرویت بهم ریخت

با هر تکانِ ضربه گیسویت بهم ریخت

خوردی زمین و وضع پهلویت بهم ریخت

آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت

خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو

آشفته گیسو زیرِ دست و پا شدی تو

بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت

بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت

بر خیزران و تشت و قومی مست لعنت

بر آنکه دندان تو را بشکست لعنت

با هر تکان خیزران زینب زمین خورد

از تشت افتاد و سرت با لب زمین خورد