امام حسن(ع)-شهادت

 

 

حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن

برای اینکه حسین است سوگوار حسن

محرم و صفر اندوهگین غربت او

دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن

ضریح کرببلا نقره داغ تربت او

زهیر و حر و حبیبند داغدار حسن

اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است

امام ها همه جمعند در کنار حسن

مزار خاکی او شد ابوترابیِ محض

از آن به بعد نجف گشت خاکسار حسن

عجب نباشد اگر که به روز رستاخیز

حسین فاطمه برخیزد از جوار حسن

برای غربت او بی قرار می گریم

شبیه شمع خیالی سر مزار حسن

برای داغ دو تا ماهپاره اش یا که

برای لحظه جانسوز احتضار حسن

برای روضه او با کنایه می خوانم

مدینه ،کوچه،فدکنامه، گوشواره، حسن

امام حسن(ع)-مدح و شهاد

 

هرکس که بر کریم پناهنده میشود

دلمرده هم اگر برسد زنده میشود

آنقدر میدهند که شرمنده می شود

آیا به روز حشر سرافکنده می شود

واللهِ اعتقاد من این است تا ابد

زین خانه نا امید گدایی نمی رود

وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت

این چهره ی سیاه کمی شستشو گرفت

کم کم تمام زندگی ام بوی او گرفت

اینگونه بود بی سر وپا آبرو گرفت

از آن به بعد خانه ی دلدار شد دلم

تا آمدم به خویش گرفتار شد دلم

امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود

بی یا حسن تجلی یارب نمی شود

زلفی که باد خورده مرتب نمی شود

هر کس به هم نریخت مقرب نمی شود

آتش زده هوای وصالت به جان من

یا ایها الکریم و یا ایها الحسن

مارا خدا کنارِ کریمان بزرگ کرد

ریزه خورِ دیارِ کریمان بزرگ کرد

آنقدر در جوارِ کریمان بزرگ کرد

انگار از تبارِ کریمان بزرگ کرد

عمری به دستگیری ات اقرار کرده ایم

ما اعتماد بر کرم یار کرده ایم

عمری سبو زجام کرم می زنم حسن

نقش تو را به چشم ترم میزنم حسن

سربند سبز رویِ سرم میزنم حسن

با نام تو به سینه حرم می زنم حسن

باید مدینه محشر کبری به پا کنیم

بالای قبر تو حرمی را بنا کنیم

از راه دور دست تمنا گرفته ایم

عمریست در حریم تو مأوا گرفته ایم

دستان خویش سوی تو بالا گرفته ایم

هرچه گرفته ایم ز زهرا گرفته ایم

بیهوده نیست آبروی رفته می خَرَند

فرزندها ز مادرشان ارث می برند

زلفت رها کنی همه بی خانه میشویم

ابرو نشان دهی همه دیوانه میشویم

ماخاک بوس گوشه ی میخانه میشویم

گِرد تو پرکشیده و پروانه میشویم

در آسمان چشم سیاهت هوایی ام

شکر خدا ز روز ازل مجتبایی ام

چشمان من به سوی درِ بسته ی بقیع

بُغضی ست در گلویِ درِ بسته ی بقیع

سر می نَهیم رویِ درِ بسته ی بقیع

گریه شده وضویِ درِ بسته ی بقیع

ای کاش پرچمی سرِ این قبر می زدیم

با گریه پرچمی سرِ این قبر می زدیم

قربان آن جگر که چهل سال پاره بود

زخمی از آن شکستگی گوشواره بود

در کوچه ها فقط پیِ یک راهِ چاره بود

با ماه رفته بود و عصایِ ستاره بود

چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش

بگذاشت ،پا به چادر و رد شد زمادرش

در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت

چشمش ندید، راهنما احتیاج داشت

پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت

سیلی که خورد،  ضربه ی پا احتیاج داشت؟؟؟

لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست

بادستِ بسته شخصیت یار او شکست

از آن به بعد خنده به لبها حرام شد

تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد

در شهر،  آلِ فاطمه بی احترام شد

توهینِ بر علی همه جا لفظِ عام شد

دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست

بر منبر پیمبر و جایِ علی نشست

آهسته تر قدم بزن ای مردِ کوچه ها

بشکن سکوتِ بی کسی و سردِ کوچه ها

مویت سپید کرده دگر دردِ کوچه ها

یادت نرفته خنده ی نامردِ کوچه ها

دیدی ز مالیات مغیره معاف شد

این ها سپاسِ شدت ضربِ قلاف شد

لعنت به هر کسی که تو را  بد صدا زده

زخمِ زبان به سینه ی درد آشنا زده

صبر تو طعنه بر همه ی انبیا زده

صلحِ تو ریشه ی همه ی فتنه را زده

آری چکیده ی علی و مصطفی توئی

بنیانگذار نهضتِ کرببلا توئی

با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم

زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم

تصویرهایِ چشم ترت ریخته به هم

خانه دوباره در نظرت ریخته به هم

بیرون بریز خون جگر های خود حسن

کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن

خونین دهن ز کرببلا حرف میزنی

از ماجرایِ راس جدا حرف میزنی

از نیزه هایِ بی سر و پا حرف میزنی

از لشگری بدون حیا حرف میزنی

گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند

شکر خدا محارمِ تو دورِ زینب اند

دستِ حرام زاده به معجر نمی خورد

ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمی خورد

آتش زبانه اش به مویِ سر نمی خورد

با ناسزا به زینب تو ، بر نمی خورد

خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست

آهسته جان بده که ابالفضل زنده است

در کربلا سپاهِ حرامی چه میکنند

با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره می کنند

پوشیه ی زنان حرم پاره می کنند

زنها و دختران همه آواره میکنند

زینب پس از حسین گرفتار میشود

آواره بین کوچه و بازار میشود

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

 

کریم آنچه بیارد به دست، می بخشد

هرآنچه بود و هر آنچه که هست می بخشد

ز پا فتادی اگر یا حسن بگو  بنگر

چگونه  رتبه شاهی به پست می بخشد

به تشنگان  برادر حسن دهد روزی

شراب ناب حسینی به مست می بخشد

قیامت است ظهورش , به عشق روی حسین

هر آنکسی که حسینی شد است می بخشد

گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است

کریم آل عبا هر چه هست می بخشــد

امام حسن مجتبی(ع)-مدح




در جهان مفتخر از عزت نام حسنیم

متحیر ز کمالات مقام حسنیم

با عنایات خدا محضر زهرا رفتیم

با ید حیدر کرار به نام حسنیم

جبرئیل از ره ما بال و پرت را جمع کن

ساکن عرش خداییم غلام حسنیم

نسل سلمان رجزش در صف محشر این است

ما مسلمان شدۀ دست امام حسنیم

نا سزا گفته به او یک شبه مستغنی شد

مست و آواره این مشی و مرام حسنیم

لحظۀ سینه زدن جلوه طوفان اما

در عبودیت حق بنده ی رام حسنیم

خون دل خوردن از اول شده سهم شیعه

غرق دردیم ولی تشنه جام حسنیم

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم

از نور جامه ای به تنت أیها الکریم

ای همدم تو زمزمه های زلال وحی

ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود

پروانه های انجمنت أیها الکریم

نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا

یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم

اما تو که غریب نواز مدینه ای

هستی غریب در وطنت أیها الکریم

حتی شهادت تو نداده ست خاتمه

بر روضه های دل‌شکنت أیها الکریم

مادر نبود تا که ببیند در آن غروب

تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم

بیرون کشید با دل غرق به خون حسین

هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم

شد روضه خوان کشته ی مظلوم کربلا

تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم

آنجا ولی شراره ی غم پر گدازه بود

یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود

چند شعر گلچین از امام حسن و مناجات



بارالها سینه را پر نور کن

شر شیطان را ز دلها دور کن

هر که بدبین است بر آل علی

یا بده آگاهیش یا کور کن

 

بارالها نور عینم داده‌ای

اعتبار نشئتین‌م داده‌ای

می‌کنم سجده به مهر کربلا

نعمت حب‌الحسینم داده‌ای

 

گفتیم که بر در موالی برویم

در شهر کرم حضور والی برویم

ای پایه‌گذار کاخ احسان و کرم

ما را مگذار دست خالی برویم

 

بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن

اکسیر قریحه‌ی کمیتی تو حسن

از درگه تو کسی نگردد مأیوس

والله کریم اهل‌بیتی تو حسن

 

ساقی به قدح میِ صفا می‌ریزد

ساقی عرق شرم و حیا می‌ریزد

خورشید، ستارگان نور افشان را

از عرش به پای مجتبی می‌ریزد

 

ملک سرمست جام اهل بیت است

فلک در زیر پای اهل بیت است

خدا بر بام خلقت یک علم زد

و آن پرچم به نام اهل بیت است

امین وحی با کل ملائک

کبوترهای بام اهل بیت است

میان چارده نور الهی

حسن بدر تمام اهل بیت است

ابالفضل دلاور، عبد صالح

نگهبان خیام اهل بیت است

 

بیا صاحب زمان این‌جا بقیع است

نوا خیزد ز جان این‌جا بقیع است

به پشت نرده‌ها قبر امامان

ندارد سایه‌بان این‌جا بقیع است

همین‌جا بود شور محشر افتاد

حسن دنبال نعش مادر افتاد

شاخه طوبی را در آن کوچه زدند

نخل طوبی را در آن کوچه زدند

بچه‌های فاطمه شیون کنید

مادر ما را در آن کوچه زدند

امام حسن مجتبی(ع)

تیری که سمتش رفت هم حتی ، مثل کمان قدش کمانی بود

از دست آدمها! رها میشد ، شرمنده از این ناتوانی بود

تابوت گل را بوسه زد افتاد ، از شدت شرمندگی جان داد

درپای مردی آسمان پیشه ، مردی که صلحش جان فشانی بود!

مردی که تنها رفت تا میقات ، دلخسته از تفریط و از افراط

برقلب پاکش صدهزاران زخم ، از مومنان نهروانی بود

ای کاش زخمش زخم خنجر بود ، زخم زبان از مرگ بدتر بود

زخم زبان هایی که او میخورد ، پاداش عمری مهربانی بود

ازبس که عمری ابن ملجم ها ، با اسم یاری دور او بودند

وقت نمازش هم زره می بست ، مردی که اوج پهلوانی بود

هی برد دندان بر جگر آخر ، صبرش به لب آمد ولی پرپر!

آن روز تشت خانه چون دشت ، گل های سرخ و ارغوانی بود

دلخسته بود از همنشینی ها ، با قاتلین مادرش زهرا

زهری که نوشید آخرش ،تنها ، شیرینیش در زندگانی بود...

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت زبان حال امام حسین(ع)

غارت زده منم که کنارت نشسته ام

غارت زده منم که ز داغت شکسته ام

غارت زده منم که تو را خاک می کنم

تابوت را ز خون تنت پاک می کنم


غارت زده منم که ز کف داده صبر را

با دست خویش کنده برای تو قبر را

غارت زده منم چه کنم با جنازه ات

ای وای ریخته به زمین خون تازه ات

غارت زده منم که ز داغ برادرم

می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم

غارت زده منم که ز آغوش بسته ات

می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم

من را به داغ  قتل تو غارت نموده اند

نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم

داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت

والله بود سخت تر از غارت حرم

×

«تشییع روز با من و تو سازگار نیست

تا شب تو را به جانب قبرت نمی برم»۱

۱بیت از علی اکبر لطیفیان

محمد بیابانی

گوشوارهء عرش


حسن

گوشوارهء عرش است

که در کوچه روی خاک افتاد...

سید حمیدرضا برقعی

خوشا به حال ضریح جدیدت آقا...

تابوت تیر خورده و یک قبر بی حرم

این هم جزای آن همه آقایی و کرم

وقتی به بال دل به بقیع تو می پرم

دنیا خراب می شود انگار بر سرم

حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند

کی می شود برای تو کاری کنم حسن


نام نامیّش حسن ، خلق گرامیّش حسن


بت غم عشق تو تا یار دل زار من است
بهتر از خلد برین گوشه بیت الحزن است
نه غم حُور و نه اندیشه جنّت دارم
از زمانى که مرا بر سر کویت وطن است
قصّه عشق من و حُسن تو اى مایه ناز
نقل هر مجلس و زینتْ دِه هر انجمن است
بعد از این یاد، کس از لیلى و مجنون نکند
حُسْن اگر حُسْن تو و عشق اگر عشق من است
توئى آن یوسف ثانى که ز یک جلوه حُسن
محو دیدار تو صد یوسف گل پیرهن است
از پى دیدن رخسار تو موساى کلیم
سال ها بر سر کویت به عصا تکیه زن است
آدم و نوح و سلیمان و مسیحا و خلیل
همه را مِهر ولاى تو به گردن رسن است
خلق گویند به من ، دلبر و معشوق تو کیست
که تو را در غم او این همه رنج و مِحَن است
چه بگویم که نم از یم نتوان گفت که آن ماه جبین
سرو سیمین بدن و خسرو شیرین سخن است
ثمر باغ رسالت ، گهر بحر وجود
والى مُلک ولایت ، ولىّ مؤ تمن است
اوّلین سبط و دوّم حجّت و سیّم سالار
چارمین عصمت حقّ و یکى از پنج تن است
نام نامیّش حسن ، خلق گرامیّش حسن
پاى تا فرق حسن ، بلکه حسن در حسن است
روى حسن موى حسن بوى حسن خوى حسن
یک جهان جوهر حُسن است که در یک بدن است

(اشعار: از شاعر محترم مرحوم ذاکر)


+++


دانلود نوای ریبای مولا مولا، مولا مجتبی (علیه السلام)

از حاج محمود کریمی

زبانحال امام حسن (ع) با امام حسین (ع)


من غروبی کمر شکن دارم

خواهرم را صدا بکن داداش

زهر کینه امان من برده

درد من را دوا بکن داداش

از تن پر نوا و پر سوزم

جگرم را جدا بکن داداش

از سر نیزه با لب خونی

خواهرم را صدا بکن داداش

حاجت من فقط بود بوسه

حاجتم را روا بکن داداش

گر جفا باشد ای گلم بوسه

تو همینک جفا بکن داداش

از غم آن غروب عاشورا

قلب من را رها بکن داداش

وقت آزار کودکان خویش

تو نگه به هوا بکن داداش

از سر و دست دختران خویش

زیور آلات، وا بکن داداش

چون که می افتی از سر نیزه

رأس خود را ت جا بکن داداش

از سر نیزه ماه زینب من

خواهرم را دعا بکن داداش

سروده جعفر ابوالفتحی

زبانحال امام حسن (ع) با حضرت زینب (س)


استخوانی که داشتم دارد

از غمت آب می شود زینب

لحظه ی آخری تو گریه نکن

گریه ات باب می شود زینب

وقت باران چشم غمبارت

دل چه بی تاب می شود زینب

لحظه های جکر کُشِ این زهر

لحظه ای ناب می شود زینب

بعد من چشم باز داداشت

روی نی خواب می شود زینب

بعد من زیور و النگویت

درّ نایاب می شود

بعد من این یزید بی مادر

نامش ارباب می شود زینب

بعد من روی طشت زر یک سر

با رگش قاب می شود زینب

 سروده جعفر ابوالفتحی

مناسبت های آخر ماه صفر


 

آخر «ماه صفر»، اول ماتم شده است

دیده ها پر گهر، و سینه پر از غم شده است

آه ای ماه، که داری به رخت گرد ملال!

خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است

آخر ای ماه سفر کرده که «سی روزه» شدی  

رنگ رخسار تو، همرنگ «محرّم» شده است

عرشیان، منتظر واقعه ای جان سوزند

چشم قدسی نفسان، چشمه ی زمزم شده است

شب تودیع پیمبر، شهدا می گفتند:

 آه از این صبح قیامت، که مجسم شده است

تا که بر چیده شد از روی زمین «سایه ی وحی»        

آسمان، ابری و آشفته و درهم شده است

«مجتبی» گلشنی از لاله به لب، کرد وداع

داغ او، داغ دل عالم و آدم شده است

باغ، لبریز شد از زمزمه ی «یاس کبود»

لاله، دل تنگ تر از حجله ماتم شده است

میهمانی، که «خراسان» شد از او باغ بهشت

میزبان غم او «عیسی مریم» شده است

از همان روز، که زد سکّه به نامش در توس

شب، پی کشتن «خورشید» مصمم شده است

تا بسوزد «دل ذریه ی» زهرای بتول

زهر در ساغر انگور فراهم شده است

راستی تا بزند بوسه بر «ایوان طلا»

کمر چرخ به تعظیم شما خم شده است

پایتخت دل صاحب نظران است این جا

«مشهد» انگشت نمای همه عالم شده است

گر چه بسیار خطا دیده ای از ما، اما

سایه ی مهر تو، کی از سرما کم شده است؟

گر چه من ذرّه ی ناقابلم ای شمس شموس!

باز پیوند من و عشق تو محکم شده است

تا کسی بنده ی سلطان خراسان نشود

غمش از دل نرود، مشکلش آسان نشود

امام حسن مجتبی(ع)-رباعی شهادت


 

ای اهل مدینه فتنه بنیان مکنید

بر آل علی این همه عصیان مکنید

گر لاله نریزید به تابوت حسن

شرمی ز رسول، تیر باران نکنید

×××

روزی که شرار ظلم افروخته شد

یک بار دگر حاصل دین سوخته شد

از بعد شهادتش حسن را از تیر

تابوت و تن و کفن به هم دوخته شد

×××

آن لاله که عشق و خون بهارش بودند

مرغان بهشت بی قرارش بودند

آن روز که جای مجتبی خالی بود

در کرب و بلا دو یادگارش بودند


امام حسن مجتبی(ع)-شهادت




وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی ست که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصلۀ محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیۀ فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد


امام حسن مجتبی(ع)-شهادت



صبح روزی كه عزم سفر از دل و دین مردم داشت خبر داشت

از دل زهر پر كینه ای كه تشنه بود و لبی شعله ور داشت

او نه اینكه غریب است یا كه آسمان است و لشگر ندارد

بال خود را اگر باز می كرد لشگری از ملك زیر پر داشت

راه می رفت و خیل ملائك خاك از پای او می گرفتند

خاك سرخ و كبودی كه مثل  تربت كربلایش اثر داشت

در حیاط غریبش نشست و چشم در چشم این مردم انداخت

مثل خورشید در كنج خانه غصه هایی شبیه پدر داشت

رفت بالای منبر كه مردم یاد پیغمبر خود بیفتند

كه حسن از من است و من از او كه رسول خدا هم پسر داشت

آی مردم كسی هست این جا، ناسزا از دهانش بیفتد؟

لااقل كاش این ناسزاها شرمی از پاره های جگر داشت

راه افتاد اما به ناگاه باز هم بین كوچه زمین خورد

آه مادر در آن روز ای كاش طفل تو تیغ و تیر و سپر داشت

آه مادر در آن روز ای كاش پشت در در كنار تو بودم

دیده بودم  گل سرخت آن جا غنچه ای بین دیوار و در داشت

زهر هم طاقتش را ندارد، زود باشید طشتی بیارید

زود باشید، این زهر كینه از دلش هی جگر كند و برداشت

كربلایی به پا شد بیائید خواهرش طشت و خون دیده این جا

كند بال و پرش را بگیرید، وای زینب چه شوری به سر داشت  ....

باید از این مدینه سفر كرد كربلا رفت و خاكی به سر كرد

کربلایی که یک طشت بود و خواهری كه به یك سر نظر داشت


رحمن نوازنی

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت(زبان حال امام حسین(ع) در کنار برادر)



غارت زده منم که کنارت نشسته ام

غارت زده منم که ز داغت شکسته ام

غارت زده منم که تو را خاک می کنم

تابوت را ز خون تنت پاک می کنم

غارت زده منم که ز کف داده صبر را

با دست خویش کنده برای تو قبر را

غارت زده منم چه کنم با جنازه ات

ای وای ریخته به زمین خون تازه ات

غارت زده منم که ز داغ برادرم

می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم

غارت زده منم که ز آغوش بسته ات

می گیرم آه چادر خاکیّ مادرم

من را به داغ  قتل تو غارت نموده اند

نه کربلا نه کوفه نه در شام دلبرم

داغی که رفتن تو روی سینه ام گذاشت

والله بود سخت تر از غارت حرم

×

«تشییع روز با من و تو سازگار نیست

تا شب تو را به جانب قبرت نمی برم»1

1.بیت از علی اکبر لطیفیان


امام حسن مجتبی(ع)-مناجات




ما را نوشته اند گدای کریم ها

چشمِ امید ما به عطای کریم ها

امروز نه ز روز ازل مست او شدیم

این هم عنایتی ز خدای کریم ها

حاجت نمی بریم به پیش طبیب شهر

ما را بس است خاکِ عبای کریم ها

روزیّ جن و انس و ملک دست مجتبی ست

کاری ندارد این که برای کریم ها

ما را حسین گریه کن مجتبی نوشت

هر کس حسینی است فدای کریم ها

کوریِ چشم دشمن بدخواه مجتبی

عرش خداست صحن و سرای کریم ها

ما را ببر بقیع و ز ما جان ما بگیر

این جان چه قابل است به پای کریم ها

امام حسن مجتبی(ع)-رباعیات شهادت




هر دل که به داغ مصطفی می سوزد

در سوز عزای مجتبی می سوزد

با سوز حسن، دل که حسینی گردید

آنگه به مصیبت رضا می سوزد

×××

وقتی که به یاد مجتبی می گریم

ناگاه به یاد کوچه ها می گریم

با نام حسن به یاد زهرا، امّا

با صلح حسن به کربلا می گریم

×××

از روز ازل خلق شدم چون حسنینی

قلب حسنی دارم و احساس حسینی

از کرب و بلا تا به بقیع هروله دارم

زهرا به دلم ساخته بین الحرمینی

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت



آن آب که بر جان حسن شعله برافروخت

با زهر در آمیخته بود و جگرش سوخت

آن پاره دل ها که فرو ریخت به دامن

خون جگری بود که یک عمر بیاندوخت

در سوختن و ساختنش عمر سر آمد

مظلومیت از مادر و صبر از پدر آموخت

اسماء لعین بر پسر هند جگرخوار

جان پسر فاطمه را خسته و بفروخت

در کرب و بلا بر سه هدف کارگر افتد

آن تیر که تابوت حسن را به کفن دوخت

شاید که "مؤید" به صف حشر نسوزند

آن را که دل از داغِ جگرسوزِ حسن سوخت

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه



آن را که مبتلای حسن آفریده اند
غرق غم و بلای حسن آفریده اند
سینه زنیم و سینه ی ما جایگاه اوست
این سینه را سرای حسن آفریده اند
دیوانه وار نعره زنم مجتبی مدد
دل را پُر از هوای حسن آفریده اند
افراشته باد پرچم آقاییِ حسن
سر را به زیر پای حسن آفریده اند
باید که با مرام حسن آشنا شوی
ما را به اقتدای حسن آفریده اند

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مرثیه


 

چراغ و چشم رسول خدا امام حسن

به جن و انس و ملک مقتدا امام حسن

هزار بارم اگر سر جدا شود، دستم

ز دامن تو نگردد جدا امام حسن

در آن زمان که نبودیم ما، ز لطف خدا

ولایت تو عطا شد به ما امام حسن

عجیب نیست مسیحا اگر شود بیمار

ز خاک کوی تو گیرد شفا امام حسن

تمام ارض و سما سفره کرامت توست

کریم کیست به غیر از شما امام حسن

فدای خُلق کریمت شوم که دشمن هم

کند ز کثرت عفوت حیـا امـام حسن

هـزار مـرتبه جـانم فـدای آن پدری

که کرد با تـو مـرا آشنـا امـام حسن

ز کـوه طـور بـود زائـر مـدینه کلیم

شود به کوی تو حاجت روا امام حسن

که گفته دور بقیع تو نیست زوّاری؟

ستـاده‌اند همـه انبیـا امـام حسن

بـه غـربتِ حرم بی‌چراغ تو سوگند

که هر دلی حرم توست یا امام حسن

بـه روز حشر کـه پیغمبران گرفتارند

تو را زنند خلایـق صـدا امـام حسن

دهان و صورت و چشم و لب تو را بوسید

هـزار بـار رسـول خـدا امـام حسن

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و شهادت



ای پسر اول زهرا حسن

سیـدنا سیـدنا یا حسن

صورت تو سورۀ فرقان و نور

چشم بد از روی دل‌آرات دور

عفو خدا شیفتۀ یاربت

عاشق «العفو» نماز شبت

وصف تو ممکن نبوَد با سخن

تو حسنی تو حسنی تو حسن

طلعت زیبات شده باغ گل

از اثـر بـوسۀ ختـم رسل

جای تو آغوش رسول خداست

مرکب تو دوش رسول خداست

بهر تو ای مهر تو خیرالعمل

دوش محمّد شده "نعم الجمل"

تا تو نهی پای به پشتش، رسول

مانده خم و سجده خود داده طول

آنکه دهد شهد به وحی از دو لب

از لب شیرین تـو نـوشد رطب

روی تـو آیینـۀ حسـن‌آفرین

یک حسن و این همه حسن؟- آفرین!

چارم آن پنجی و در چشم من

پنـج تنـی پنـج تنـی پنج تن

جود تو از چشمۀ بی‌ابتداست

سفره تو مُلک وسیع خداست

ای همه با دشمن خود گشته دوست

خنـدۀ تـو پاسخ دشنام اوست

خشم عدو تا به تو شدّت گرفت

مهر تو از خشم تو سبقت گرفت

هر که شرف از کرم آرد به کف

دست تو بخشیده کرم را شرف

نیست به وصف تو رسا صحبتم

غـرق شـدم در عـرق خجلتم

خالـق خـلقی و خـدا نیستی

فوق ملَک، فوق بـشر، کیستی؟

صبر تو شایسته‌ترین ابتلاست

صلح تو یک نهضت کرب و بلاست

حیف که کشتند تو را دوستان

خـار ستـم در جـگرِ بوستان

شیر خدا را پسری یـا حسن

از همه مظلوم‌تری یـا حسن

ای تـو جگر پاره پاره جگر

در بغـل مـادر و جـد و پدر

"جعده"‌ات ارچه دشمن جانی است

قاتـل تـو «مغیره» و «ثانی» است

قلب تو در کوچه شد ای جان پاک

چون سندِ باغ فدک چاک چاک

سـوز درون از سخنت ریـخته

خـون دلـت از دهـنت ریـخته

آه تـو از بـس شرر افروخته

زهر ز سوز جگرت سوخته

نخل وجودت به تب و تاب شد

آب شد و آب شد و آب شد

حلم ز داغ تو زمین‌گیر شـد

لالـۀ تشییع تنـت، تیـر شـد

آن همـه تیـر ای پسر فاطمه

رفـت فـرو در جگـر فاطمه

خار چو بر برگ گل یاس ریخت

خون دل از دیدۀ عباس ریخت

ای سند غربت تـو قبـر تـو

صبر شده خونْ جگر از صبر تو

اشک بده تا کـه نثـارت کنم

گریه چو شمع شب تارت کنم

خـاک رهِ میثمتـان، "میثـمم"

با غمتان در دو جهان خرّمم

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت



محتاج سفره ات همه حتی کریم ها

خوردند دانه از کرمت یا کریم ها

هر صبح عطر کوی شما می وزد به ما

مستانه می وزد به دل ما نسیم ها

مست است دل ز عهد الستُ بربکم

ما سینه می زنیم در غم تو از قدیم ها

از قبر بی ضریح تو خورشید می دمد

ای جان! فدای غربت کویت کلیم ها

بر خاک قبر تو همه تعظیم می کنند

بنگر دمی به قامت قامت دو نیم ها

با صادق است و باقر و سجاد هم جوار

یا مجتبی بقیع تو باشد حریم ها

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مصیبت



وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد

باید که تو را فاطمه مادر شده باشد

جد تو نبی بود نه اینطور بگویم

شک نیست که جد تو پیمبر شده باشد

جز بر در این خانه ندیدیم امامت

تقسیم میان دو برادر شده باشد

خورشید سفالی ست که در سیر جمالی

از بوسه بر این گونه منور شده باشد

بو می کشم ایام تو را باید از اخلاق

یک تکۀ تاریخ معطر شده باشد

ای حوصلۀ محض چه تشبیه سخیفی ست

با حلمت اگر کوه برابر شده باشد

با اینکه قضا دست تو را بست ندیدیم

جز آنچه بخواهی تو مقدر شده باشد

از عمر تو یک روز جمل آیۀ فتح است

با صلح اگر مابقی اش سر شده باشد

فریاد سکوت تو چه آهنگ رسایی ست

شاید پس از آن گوش جهان کر شده باشد

دق داد محبان تو را گر چه سکوتت

غوغای تو روزی ست که محشر شده باشد

روزی که به اعجاز تو مبهوت بمانند

شک ها همه تبدیل به باور شده باشد

خون جگرت ریخت نه در تشت که در دشت

داغ گل سرخی ست که پرپر شده باشد

در مکتب تو رشد سریع است عجب نیست

فرزند تو هم قامت اکبر شده باشد

آن چشم که گریان نشود روز قیامت

چشمی ست که از غصۀ تو تر شده باشد

باور نتوان کرد که خاکی ست مزارت

جز آن که ضریح تو کبوتر شده باشد

ای جان علی ریشۀ غم را بکن از دل

هر چند که اندازۀ خیبر شده باشد

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت



 

خدا نوشته مرا تا که سینه زن بشوم

همیشه مست گل یاس و یاسمن بشوم

خدا نوشته مرا موقع گرفتاری

همیشه دست به دامان پنج تن بشوم

خدا نوشته میان کتاب حاجاتم

که زائر حرم شاه بی کفن بشوم

خدا نوشته مرا جای جنت الاعلی

در این حسینیه مشغول مِی زدن بشوم

خدا نوشته از اول به روی سر بندم

فدای راه امام غریب، من بشوم

تمام هستی خود را به دوست دادم که

گدای هر شبه ی سفره حسن بشوم

برای غربت او نیتم فقط این است

به گریه هر شبه مشغول سوختن بشوم

غریبیِ حسن از آن مزار معلوم است

ز باغ تشت ببین لاله زار معلوم است

کسی که ثانیه هایش به سوی غم می رفت

به سمت پیری سختی به هر قدم می رفت

برای این که نبیند فضای آن کوچه

به چشم بسته از این خانه تا حرم می رفت

اگر چه کوچه میان بُر به سمت مسجد بود

ولی ز کوچه ی دیگر به قد خم می رفت

زره چرا به تنش در مسیر مسجد بود

کسی که از سر و دستش فقط کرم می رفت

شبی که نیت عزم سفر به جنت کرد

صفا ز خانه اهل مدینه هم می رفت

هزار کرب و بلا غصه و بلا دیده

کسی که مادر خود زیر دست و پا دیده

اگر چه زهر بلای وجود آقا شد

ولی بهانه ی رفتن کنار زهرا شد

کنار دیده او آتشی به پا کردند

و با لگد، درِ آتش زده ز هم وا شد

شکست جام بلور غرور او وقتی

که مادرش پسِ در از میان خون پا شد

سفیدی گل رویش به ارغوانی زد

دوباره دیدن مادر براش رؤیا شد

همیشه وقت عبور از کنار در می گفت:

خدای من! همهٔ ماجرا همین جا شد

نشد خودش سپر جان مادرش باشد

شبیه مادر خود که فدای بابا شد

میان خواب شنید از لبش علی صد بار

حرام زاده دست از سر مادرم بردار

امام حسن مجتبی(ع)-مناجات و شهادت




سنگ نگین اگر بتراشم برای تو

باید كه از جگر بتراشم برای تو

طوف سرت به شیوه ی حجاج جایز است

پس واجب است سر بتراشم برای تو

اكنون كه در ملائكه كس فُطرُست نشد

من حاضرم كه پر بتراشم برای تو

باشد كه من به سوی تو آزاد رو كنم

از چوب سرو در بتراشم برای تو

از اصفهان ضریح برایت بیاورم

یك گنبد از هنر بتراشم برای تو

صد فرش دستباف برایت بگسترم

گل های سرخ و تر بتراشم برای تو

بر مرقد تو لاله ی عباسی آورم

فانوسی از قمر بتراشم برای تو

از والدین، خادم درگه بسازمت

قربانی از پسر بتراشم برای تو

چون محتشم كه شعر برای حسین گفت

من شعر بر حجر بتراشم برای تو

ای كشته ی محبت تو حضرت حسین

پیداست در جلال تو كیفیت حسین

كس ناز چشم هات چو زینب نمی كشد

درد شبانه ات به جز شب نمی كشد

فرصت نشد شرار جگر تا جبین رسد

بیماری سریع تو بر لب نمی كشد

روزی كشید ناز و دگر روز، جانماز

ناز تو را مدینه مرتب نمی كشد

هر چند رنگ خون شده آن كام نازنین

كس چوب دست خویش بر آن لب نمی كشد

زهری كه خورده ای چو به خورشید اثر كند

كارش ز صبح تا به سر شب نمی كشد

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت



در خانه نیست مثل تو بی تکیه گاه تر

هرگز ندیده ایم ز تو بی پناه تر

امشب پُر از هوای غم انگیز گریه ام

اما بقیع هست ز من رو به راه تر

تو وارث شجاعت بازوی حیدری

فرمانده ای نبود ز تو کم سپاه تر

در پرتو درخشش الماس، تشت خون

ترسیم کرده روی تو را هر چه ماه تر

حتی به جسم پرپر تو تیر می زنند

از دشمن تو نیست کسی روسیاه تر

در بین مردمی که تو را می شناختند

از تیرها نبود کسی سر به راه تر

مظلوم کوچه های غریب مدینه ای

از کوفه نیست شهر تو کم اشتباه تر

دیگر غزل به ماتم تو ره نمی برد

زیرا شده است پنجره های نگاه، تر

در ماه صفر فاطمه گریان و ملول است

در ماه صفر فاطمه گریان و ملول است

ایام عزای حسن و سوگ رسول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

پیغمبر اکرم زجهان رفته در این ماه

احوال عوالم شده آشفته در این ماه

لولاک احد زیر لحد خفته در این ماه

خورشید سپهر مدنی رو به افول است 

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

سوزد جگر فاطمه در عالم معنا

از شعله ی داغ پسر و فرقت بابا

فریاد ز هجران و امان از دل زهرا

با اشک ، روان خون دل از چشم بتول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

یا فاطمه خون کرد جدایی جگرت را

دادی تو در این ماه ز دستت پدرت را

کشتند اجانب به مدینه پسرت را

در حیرت از این حادثه اوهام و عقول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

بنشست به بالین حسن زینب مظتر

گفتا به افغان ای پسر ارشد حیدر

راحت شدی از جور زمان جان برادر

خون دل تو  سرخی گلزار اصول است

مهدی کند افغان - با حال پریشان

...

جان داده در این ماه قرار دل حیدر

مظلوم خراسان پسر موسی جعفر

معصومه زند ناله ز هجران بردار

عالم وله از کینه ی مامون جهول است

استاد کلامی زنجانی