تنگه دلم، تنگه دلم زمونه صد رنگی داره

یکی بیاد نشون بده خیمه بی نشونه رو

یکی بیاد پیدا کنه غریب این زمونه رو

تنگه دلم، تنگه دلم زمونه صد رنگی داره

میون اهل زمونه غریبی دلتنگی داره

آی آدما ، آی آدما یاد غریب ثواب داره

زندگی بی حضور اون عذاب داره، عذاب داره


دل آتیش گرفته مو ذلیل این و اون نکن



ادامه نوشته

گلایه امام زمان علیه السلام از شیعیان

گلایه امام زمان علیه السلام از شیعیان
ای سحرخیزان دگر آوا کنید
د دل دهید و در دلم مآوا کنید

آمدم من انتظار آمد به سر
جلوه ی نورانیم باشد سحر

پیر میخانه منم ای می خوران
می بگیریداز لب کوثر نشان

نیمه شعبان در ماه خداست
چون کلید لیله القدر شماست

قرنها بگذشت از میلاد من
کو یکی مردانه باشد یاد من

کو یکی تا دست بر دستش نهم
یک دل سر تا به پا مستش دهم

کیستم من ای بحقم ناشناس
با توآم من ای همیشه ناسپاس

بارها در غصه ام انداختی
بارها دیدی مرا نشناختی

بارها دیدم تو را کردم سلام
تو جواب من ندادی یک کلام

بارها دیدم که در هر انجمن
سمت اغیار منی غافل زمن

بارها شد بر تو کردم التماس
با عدوی من چرا داری تماس

بارها جایت خجل گردیده ام
شرمسار و منفعل گردیده ام 

بارها با هر گناه و هر بدی
آمدی بر روی من سیلی زدی 

بس کنم من این گفت و شنود
عقده بود و در گلویم مانده بود 

هر چه بود ایام آن دوران گذشت 
هر چه کردی هر چه بودی آن گذشت

حالیه از نو عمل آغاز کن
بابا عشق دیگری را باز کن

نیستی تنها تو در فکر فرج
روز و شب ما را بود فکر فرج

ما به تو عشق و محبت داده ایم
ما به تو شوق شهادت داده ایم

ما تو را اول صدایت کرده ایم
ما برای خود جدایت کرده ایم

ما که هر کاری برایت می کنیم

در قیامت کی رهایت می کنیم

سخنان برگزيده

 

۩ امام رضاعليه السلام: زيارَةُ قَبرِ أبي مِثلُ زِيارَةِ قَبِر الحُسَينِ؛

زيارت قبر پدرم، موسى بن جعفر عليه السلام، مانند زيارت قبر حسين ‏عليه السلام است. ۩ روايت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏عليه السلام) كانَ يَبِكي مِن خَشيَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحيَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛
امام كاظم همواره از بيم خدا مى ‏گريست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى ‏شد.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چيز تباهى مى ‏آورد: پيمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.

۩ امام كاظم‏ عليه السلام: لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام مى‏ كرد.

۩ امام كاظم‏ عليه السلام: لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛

 كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَيناكَ إلّا و فيهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چيزى كه چشمانت مى ‏بيند، موعظه ‏اى است.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز مى ‏دارد.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ في بَيتٍ فَلا يَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّايَغُمُّهُ؛

هرگاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زيرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى ‏كند.

۩ امام كاظم‏ عليه السلام: إيّاكَ أن تَمنَعَ في طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَيهِ في مَعصِيَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصيت خدا خرج كنى.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَينَكَ و بَينَ أخيكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَياءِ؛

مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است.

۩ امام كاظم ‏عليه السلام: أبلِغ خَيراً و قُل خَيراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛
خير برسان و سخن نيك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.
۩ امام كاظم ‏عليه السلام: المُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛
مصيبت براى شكيبا يكى است و براى ناشكيبا دو تا.
۩ امام كاظم‏ عليه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِيَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛
شكيبايى در عافيت بزرگ‏تر است از شكيبايى در بلا

اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شعر و اشعار امام زمان (عج)

 

اشعار آقا امام زمان که در این مجموعه هست هر کدام از شعر هایش هزاران نکته و دلسوختگی را بیان میکند . پیشنهاد میکنم حتما بخونید و صلواتی هم برای خوشنودی دل آقا بفرستید.

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت

این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام  راه ساحل دریا بگیرد

اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد

    وای اگرما مردمی کوفی شویم   

آی خاکی ها... 

      وای اگرما مردمی کوفی شویم       دین رها بنموده و صوفی شویم

     وای اگر عشق از دل ما گم شود      نور عشق از محفل ما گم شود

چون عدو و چون جفاکاران به عشق     مردمان کوفه و شام و دمشق

              مردمانی که وفا را کشته اند          دست خود بر خون عشق آغشته اند

     مردمانی دل به دنیا بسته اند         عهد خود را بارها بشکسته اند

برده ایم انگشت حیرت بر دهان        از جفا و ظلم این نامردمان

   زخم دلهامان دوباره باز شد          روحمان آماده ی پرواز شد

زخم ما زخمی عجین با ناله است

زخم هجر یاس هجده ساله است

زخمی از محراب خونین علی (ع)

در دل نامردمان کین علی (ع)

از حسن (ع) کز زهر شد خونین جگر

گشت زخم سینه هامان تازه تر

از حسین (ع) این نور عین فاطمه (س)

از قرار و شور و شین فاطمه (س)

ای عدو ما بس مصیبت دیده ایم

راه و چاه عشق را فهمیده ایم

بی وفایی را زبن برکنده ایم

پشت دشمن را به خاک افکنده ایم

التماس دعا ..............

نام حسین

با آب طلا نام حسین قاب کنید

با نام حسین یادی از آن آب کنید

خواهید که سربلند و جاوید شوید

تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید

راز نیازم کجاست ؟ سوی حسین است و بس

راز نیازم کجاست ؟ سوی حسین است و بس

قبله قلبم کجاست ؟ کوی حسین است و یس

بوی بهشت خدا ازحرمش می وزد

بوی بهشت خدا بوی حسین است و بس

حاجیان جمعند دور هم همه

حاجیان جمعند دور هم همه
پس کجا رفته حسین فاطمه
حاجیان رفتند یکسر در منا
پس چرا او رفته سوی کربلا
او بجای موی سر ،سر می دهد
قاسم و عباس و اکبر می دهد
سعی حج او صفا با خنجر است
مروه اش قبر علی اصغر است

به شیطان کی کنم لعنت کنون شیطان فراوان است؛

)

اَعوذُ بِاللهِ مِن نَفسی فَعَدَت لِکُلِ حَولٍ لا اِلهَ اِلا الله وَ لِکُلِ هَمٍ وَغَمٍ ما شاءَ الله وَ لِکُلِ نِعمَت ٍاَلحَمدُلِلّه وَ لِکُلِ رَخاءٍ اَلشُّکرُ لِلّه وَ لِکُلّ عُجوبَه سُبحانَ الله وَ لِکُلِ غَمٍ اَستَغفرالله وَ لِکُلّ مُصیبَهٍ اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلیهِ الرّاجِعون وَ لِکُلّ ذیقٍ حَسبِیَ الله وَ لِکُلّ قَضاءٍ  وَ قَدَر تَوَکّلتُ عَلَی الله وَ لِکُلّ عَدُوٍ اِعتَصَمتَ بِا لله وَ لِکُلّ طاعَهٍ وَ مَعصِیَهٍ لا حَولَ وَ لا قُوّه اِلّا بِالله العَلیّ العَظیم والحَمدُلله الّذِی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسّکینَ بِوِلایَه امیرالمومِنین وَ مَولَی الکَولین عَلّی بنِ اَبیطالِب علیه السلام وَ اَبنائِهِ المَعصُومین عَلَیهِمُ السّلام اَجمَعیِن وَ عَجّل فَرَجَهُم.

ز جور و کینه و ظلم فلک فریاد یا مهدی؛ بیا مولا که شد کاخ ریا آباد یا مهدی؛بساط ظلم و بی دینی کنون گسترده در دهر است ؛ به کام مومنان اینک عسل هم تلخ چون زهر است؛ خدای مهربان گویا که با نشکرها قهر است؛نه بارانی؛ نه محصولی؛ نه آبی در چه و نهر است؛ یکی بی خانمان و آن یکی سلطان یک شهر است؛هزاران درد بی درمان شده ایجاد یا مهدی؛ چه گویم دلبرا بر دل هزاران درد سنگین است؛ کنم من درد دل با تو که بر آلام تسکین است؛ عمل مرده ست در دنیا فقط سجاده رنگین است؛ به من روزی جوانی گفت آخراین چه آئین است؛ به دورم از مسلمانی اگر اسلامتان این است؛ گروهی ظاهرا شیعه به جشن عید شعبان اند؛ به ظاهر عاشق حیدر به باطن شمر و عثمان اند؛ مثال کوفیان اندر کمین راه مهمان اند؛ به کف آلات موسیقی سرود هجر می خوانند؛ بهانه گشته میلادش پسر دختر چه رقصان اند؛ به ظاهر شیعه اند آنها مترسک های شیطان اند؛ یکی با قدرتش گیرد ز مردم رشوه و صد باج؛ یکی عثمان صفت کرده ست بیت المال را تاراج؛ یکی در حسرت مشهد یکی هر ماه یک الحاج؛ به وقت ادعای دین مداری طوطی وراج؛ یکی از فقر شد در سیل جرم و صد گنه آماج؛ ز فرط فقر و بی چیزی خودش را می کند حراج؛ خجالت می کشم زین حرف اما با دلی مضطر؛ بگویم امر بر معروف گردد نهی از منکر؛ گروهی بی حیائی را به اوجش برده اند آخر؛ پسر از فرط آرایش شده زیباتر از دختر؛ ندارد غیرتی اصلا نه بر خواهر نه بر همسر؛ فقط بهر دو دم شوخی دهد صد فحش بر مادر ؛ همان مادر که جنت زیر پایش خوانده پیغمبر (ص)؛

به شیطان کی کنم لعنت کنون شیطان فراوان است؛ زنان بی حیائی که بدن هاشان نمایان است؛ و شوهرهای بی غیرت که با او در خیابان است؛ لباسش تنگ و رنگین چهره نقاشی چو حیوان است؛ قسم بر خالق شیطان که شیطان هم هراسان است؛ بر آن زن می کنم لعنت که او استاد شیطان است؛ زنی که به عطر و رخ جلوه گر؛ به آرایش جاذب از هر نظر؛ همان زن نماها که ضد زن اند؛ به آئین زهرائیان دشمن اند؛ به نامحرمان رو نشان می دهند؛ هم آرایش و مو نشان می دهند؛ همان ها که سر تا به پا پیسی اند؛ همان ها که سرباز گردان ابلیسی اند؛ نگویش تو شیطان که او بدتر است؛ که شیطان خودش هم بر او نوکر است؛ به هر جا قدم می نهد بد حجاب؛ لباسش بود زشت و رخ بی نقاب؛ به کوچه ؛ خیابان به هر کوی و سو؛ زند بوسه شیطان به جا پای او؛ بگوید که جانم به پایت شود؛ پدر مادر من فدایت شود؛

زنی با حجاب است و چادر به سر؛ ولی دخترش هست جوری دگر؛ خودش با حیا دخترش بت پرست؛ چو طفلی که دارد عروسک به دست؛ جوانی تو دختر؛ جوانی نما ! به رخ زینت آن چنانی نما! که دختر ز آرایشش چون پری ست؛ و چشمان مادر پی مشتری ست؛ جوان دخترش را ملوسش کند؛ که شاید به حیله عروسش کند؛ تو که فکر آینده ی دختری؛ که ریزد برون مویش از روسری؛ که خوشبخت گردد در آینده او؛ شود تا عروسی برازنده او؛ خدا را چه دیدی در این روزگار؛ که بر لحظه اش نیست هم اعتبار؛ چه تضمین عجل بر تو مهلت دهد؛ به عمرت به آینده فرصت دهد؛ اگر در همین لحظه مرگت رسید؛ عجل بر تو شیپور رحلت دمید؛ در آن قبر تاریک و وقت حساب؛ بر این فتنه هایت چه داری جواب؟ تو آگاهی از جرم بس اکبرت؛ از آن عشوه آموزی دخترت؛ به آن عشوه هایی که آموختی؛ و یا خنده هایی که افروختی؛ به ذهن جوان فکر بد ساختی؛ به راه گناهش تو انداختی؛ أ یا شیعه زن ای تو چون درّ ناب؛ بود برترین زینت زن حجاب؛ مکن فکر آرایش و رنگ را؛ بکن فکر آن منزل تنگ را...

شاعر : حاج فیاض حسنلو (عبدالمهدی

لطفا با دقت بخوانید !

 

دوستان عزیز این بخشی از گفته های مرحوم سید جواد ذاکر هست که در اینجا توضیحاتی در مورد تهمت های بی اساسی که یه عده جاهل میزدن را میده و قابل توجه دوستان اینکه در اینجا مرحوم سید جواد ذاکر هرگونه مخالفت با رهبری و نظام مقدس جمهوری اسلامی را صراحتا رد میکند .شاید برای بعضی ها ! قابل قبول نباشه که این حرفها از زبان مرحوم سید جواد ذاکر گفته شده باشد اگر کسی مشکلی داشت با این موضوع منو در جریان بذاره تا در اولین فرصت نوار این جلسه را برایشان ارسال کنم.

لطفا با دقت بخوانید !

 

قبل از اینکه جلسه شروع بشه من چند نکته بگم ....این بحث هایی که حسین اللهی و زینب اللهی و لا اله الا فاطمه اینا یه بحث های احساساتیه و الا عقیده هیچکدوم از ما ها اینجوری نیست

 یعنی هر کس عقیدش این باشه که خدایی وجود نداره واقعا هم کفره .

 حالا یه بحث احساساتیه که ..کل شعرا هم آوردن ( تو قم هم عرض کردیم خود امیرالمومنین میفرماید که : انا الاول و الاخر و الضاهر و الباطن .لوح منم .قلم منم .روزی دهنده کهکشان و زمین آسمان منم . .... کل اینکه خالق زمین و آسمان .

 روزی دهنده افلاک .یه طرف . یه بند انگشت امیرالمومنین خلق کردن یه طرف . کدومش شاهکاره ؟ حسن آن است که یوسف آفرید حالا بعضیا میگن اینا کافر شدن . نه ! به خدای لاشریک له نه اینجا کسی کافره ... و نه بدعت میخواد بذاره .. چون دل نازنین ارباب از ما شکسته میشه.

 انشالله شاهد روز افزون شاهد شکوه روز افزون عزاداری های سید الشهدا .. جلسات روضه ..در این مملکت علوی باشیم . و همه اینا رو هم .. یعنی راحت میشینیم دور هم گریه میکنیم راحت یا حسین میگیم آسون جلسه میگیریم مدیون شهدا و امامون هستیم

واقعیتش تو خود عراق که محل کربلاست و حضرت قمر بنی هاشم و حضرت موسی بن جعفر .. پنج نفر نمیتونن دور هم بشینن روضه بخونن .. اینا را ما مدیون رهبرمون هستیم که بانی حسینه و افتخارمون اینه که رهبرمون حسینیه ..

حالا بعضیا جو بی جو کردن انشالله ارباب خودشون هدایتشون کنه .. که بین امام حسینیا اختلاف میندازن بخدا یه پیر غلامی میگفت : شکر کنید که هر جا میرید علم مشکیه سید الشهدا رو میبینید ... گفت باید زمان اون پهلویه لعنتی باشیم که مردم تو گوش هم دیگه روضه میخونن اون موقع میفهمیم که چه نعمتی به دست ما افتاده ...

آنکـه گــویـد  واژه ی مـادر بــه زهــرا  ذاکر اسـت

 

 

 

آنکه گفت: عمری گدای اهل بیتم ذاکر است               آنکه گوید کافر است ذاکر ، قسم خود کافر است

 

آنکه نوشید از میِ سـقا و جامش  ذاکر است             آنکه کرد خـود را  فـدایی و  غلامش  ذاکر است.

 

آنکه شد فارغ از این دنیای هستی ذاکر است             شـد قـبول از امتـحان عشـق و مستی ذاکـر است

 

آنکـه دعـوت شـد به مهمانیِ مـولا ذاکر است             آنکـه گــویـد  واژۀ مـادر بــه زهــرا  ذاکر اسـت

 

آنکه عمری ذکر زهرا و علی گفت ذاکر است             آنکـه دستـور خــداونـد را  بلی گفـت  ذاکـر اسـت

عشق تو در ضمیرم به زلف تو اسیرم

عشق تو در ضمیرم به زلف تو اسیرم

عشق تو در ضمیرم به زلف تو اسیرم
غلام زرخریدم نزد چشات بمیرم انا کلب الرقیه

دوستش دارم یه عالمه دختر پادشاهمه
گدایی در شما کار هزارتا حاتمه هزار تا حاتمم کمه کار تموم عالمه

اگر چه شهره هستم به درد بی نوایی
به قالی سلیمان ندارم اعتنایی

چراکه من غباره  قالی روضه هاتم
غلام حلقه گوش و نوکر نوکراتم

هر زنی را زینبی خواندن خطاست!!!


كربلا دارالنعیم زینب است

کعبه خود تحت حریم زینب است

عمر زینب وقف مولا بود و بس

او به زهرا المثنی بود و بس

چهره‌ي حیدر چو حق آئینه زد

سنگ زینب را حسین بر سینه زد

عشق؛ با زینب تبانی کرده است

رنگ گل را ارغوانی کرده است

هست و کیش رهبریت کیش او

صبر زانو می‌زند در پیش او

شاخص شخصیت زینب حیاست

گر بگویم دومین زهرا سزاست

کیست زینب؟ قدرت کل امم

عرش را با فرش می‌دوزد به هم

هم تراز زینب کبری کجاست؟

هر زنی را زینبی خواندن خطاست

زینب کبری ذلیل و خوار نیست

از زنان کوچه و بازار نیست

در رگ سرخ شهیدان شط اوست

حضرت عباس هم در خط اوست

مدعی رسوا شدی گر تافتی

عرشیان چون بر حسین دل باختند

در سما هم زینبیه ساختند

چشمم ازاشک پرو مشکم از آب تهی ست

چشمم ازاشک پرو مشکم از آب تهی ست

جگرم غرقه به خون وتنم از تاب تهی ست

گفتم ازاشک کنم آتش دل راخاموش

پرزخوناب بود چشم من از آب تهی ست

به روی اسب قیام وبه روی خاک سجود

این نماز ره عشق است است زآداب تهی ست

 جان من می برد آبی که ازاین مشک چکد

کشتی ام غرق در آبی که زگرداب تهی است

هرچه بخت من سرگشته به خواب است حسین

دیده ی اصغرلب تشنه ات از خواب تهی ست

دست ومشک وعلمی لازمه ی هر سقاست

دست عباس تو از این همه اسباب تهی ست

مشک هم اشک به بی دستی من می ریزد

بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی ست

شعر از:سیدشهاب موسوی یزدی

سلام آقا

 

                                         دلم فقط کربلا می خواد 

آن کشته که بردند به يغما کفنش را
تير از پي تير آمد و پوشاند تنش را
خون از مژه ميريخت به تشييع غريبش
آن نيزه که ميبرد سر بي بدنش را
پيراهني از نيزه و شمشير به تن کرد
با خار عوض کرد گل پيرهنش را
زيبا تر از اين چيست که پروانه بسوزد
شمعي به طواف آمده پرپر زدنش را
آغوش گشايد به تسلاي عزيزان
ياخاک کند يوسف دور از وطنش را
خورشيد فروزان شده در تيرگي شام
تا باز به دنيا برساند سخنش را

فاضل نظري

سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
كربلا در كربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیّت لب تشنگان
در كویر تفته , جا می ماند, اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی , بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور بستر تاریخ , سیل انقلاب
پشت كوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود

شعری در وصف امام

شعری در وصف امام

جـمـکران مـولا زمــا رنجـیـده است     بـی وفـایـیـها فــراوان دیــده اسـت

قـلـب مــولا را چــرا آتــش زدیـم     بـسکـه سیــلی بـر رخ پـاکـش زدیم

جـمکـران جـانـم فـدای دلـبـر اسـت     خـون دل جـاری ز چـشمـان تر اسـت

جـمــکـران جـان را فـدایـش میـکنم     پـیکـرم را خــاک پـایـش مـی کنـم

تـا خــداونـدم فــرج حاصــل کنــد     رحـمـت اصــلی خــود نــازل کـنـد

جـمکـران مهـدی محـزونـم کجـاست     ســرور مـحـبوب دلـخونـم کجـاسـت

ادامه نوشته

دلم گرفته از این روزگار دلتنگی

دلم گرفته از این روزگار دلتنگی
گرفته اند دلم را به کـار دلتنگی

دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند
گــــرفت آینــــــه ام را غـبار دلتنگی

شکست پشت من از داغ بی تو بودنها
به روی شـــــانه دل مانـــد بار دلتنگی

درون هاله ای از اشک مانده سرگردان
نگاه خســـــــته مـــن در مدار دلتنگی

دگر پرنده احساس مــن نمی خواند
مگر سرود غم از شاخسار دلتنگی

      بیا که ثانیه ها بی تو کند می گذرد

شفاعت بی حسین معنا ندارد

قیامت بی حسین غوغا ندارد


شفاعت بی حسین معنا ندارد


حسینی باش که در محشر نگویند


چرا پرونده ات امضاء ندارد . . .

با آب طلا نام حسین قاب کنید


با نام حسین یادی از آب کنید


خواهید مه سربلند و جاوید شوید


تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید

جمعه ها یعنی عبور انتظار


جمعه ها یعنی عبور انتظار


جمعه ها یعنی دلی مجنون یار


همچو سایه تو همیشه با منی


جمعه ها یعنی کمی نزدیکتر




ندبه ها یعنی دلم تنگه برات


گریه ها یعنی ندارم من قرار




جمعه با یاد تو گویم غزل

جمعه ها دیگر ندارم اختیار



روزها می آید من مانده ام


جمعه ها می رود و من ماندگار




من چو باشم ناتوان خسته ترین


جمعه ها گویم بیا دستم بگیر



جمعه ها یعنی دلم در انتظار


جمعه ها یعنی شرح حال بیقرار

اشتیاق به حضرت مهدی

 

الا یا ایها المهدی مدام الوصل ناولها

که در دوران هجرانت بسی افتاد مشکلها

صبا از نکهت کویت نسیمی سوی ما آورد

ز سوز شعله شوقت چو تاب افتاد در دلها

چو نور مهر تو تابید بر دلهای مشتاقان

زجود آهنگ حق کردند بربستند محملها

دل بی بهره از مهرت حقیقت را کجا یابد

حق از آیینه رویت تجلی کرد بر دلها

ملا حسین فیض کاشانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ناله فيض در فراق ولي عصر

گفتم فراق تا کی؟

گفتا که تا تو هستی

گفتم که روی خوبت، از من چرا نهان است؟

گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عيان است.

گفتم که از که پرسم جانا نشان کويت؟

گفتا نشان چه پرسی؟

ادامه نوشته

من از نگاه تو دورم  ولی تو چشم خدائی


آقا جان تو چشم خدائی
آقا جان

من از نگاه تو دورم  ولی تو چشم خدائی

                                   چه می شود که دمی دیده ای به من بگشائی

تمام عمر کنار تو بودم ای دل غافل

                                       نیافتم که تو بودی ندیدمت که کجائی

آقا جان

چنان چه جدت تو می رفت بر سرای فقیران

                                     چه می شود به سرای من فقیر بیائی

دعا هم از نفسم خسته شد ندیدمت آخر

                                      بیا بگو چه دعائی کنم که رخ بگشائی

آقا جان

دل مریض مرا ای مسیح آل محمد

                                  تو مرحمی تو طبیبی تو نسخه ای تو دوائی

به دور کعبه که گشتم به یاد روی تو گشتم

                                   تو کعبه ای تو مقامی تو زمزمی تو صفائی

آقا 

تو سجده ای تو رکوئی تو نیتی تو قیامی

                                   تو حمدی و تو قنوتی تو ذکری و تو دعائی

یا رب بـه جاه وحرمـت سردارکربلا

یا رب بـه جاه وحرمـت سردارکربلا

                         دستـان خــون چــکان علمدار کربلا

یارب به زخـم های فـزون بر هزاراو

                        آن جسـم نیـزه خـورده زاشرار کربلا

یارب به ضجه های یتیمان تشنه لب

                        وان شیـرخـواره کـودک سـالار کربلا

یارب قسم به بانوی فرزانه‌ای که شد

                        سنگ صبــور و مخـزن اسـرار کربلا

یارب به لحظه‌ای که بزد بوسه برگلو

                        لب هـای خشـکِ حجّـت تب دار کربلا

اذنش کنون بده که برون سازد ازنیام

                         شمشیـر عـدل و داد ، عـــزادار کربلا

( شعراز: ج . م

ای وای زان کـه یـاد تـوازیـاد رفته است

ای وای زان کـه یـاد تـوازیـاد رفته است

                               گویـا که قصـه فــرج  از یاد رفته است
چون جمعه می شودبه دعادست برکشـیم

                               تا جمعه ای دگر غمت از یاد رفته است

انگــار مـا بــدون حضــور تــو راحـتـیـم

                               خاکم به سرکه یاد تو بر باد رفته است

آلـوده دامنـیـم  و سـیه  روزگـار مـاسـت

                               بیــداد گشتـه حاکـم  و فـریاد رفته است

                                                       ( شعراز: ج . م )

مردم نسبت به ظهور امام عصر( ع ) چند دسته اند

:

1) برخی بی تفاوتند ، فقط به گذران زندگی کنونی خود می اندیشند .

2) برخی ازآن بی اطلاعند.

3) برخی آن را موهوم و ساختگی می دانند .

4) برخی در حد یک مسأله آرمانی به آن علاقه مندند ولی هیچ اقدامی ندارند.

5) برخی از ترس اجرای عدالت و محکوم شدن خودشان میلی به ظهور ندارند .

6) برخی برای تحقّق آن دعا می کنند .

7) برخی برای تعجیل در انجام آن علاوه بر دعا اشک می ریزند.

8) برخی علاوه بر دعا واشک دیگران را نیز براین امر ترغیب می کنند.

9) برخی بظهور نمی اندیشند بلکه آرزوی دیدن حضرت را حتی برای یکبار دارند .

10) برخی به لزوم زمینه سازی عملی اعتقاد داشته ولی دست خود را بسته می دانند.

11) برخی بدعا برای ظهور ، خودسازی برای لیاقت همراهی با ظهور و زمینه سازی برای تحقّق ظهور اعتقاد داشته و بی صبرانه در این راه گام بر می دارند . 

12) برخی در این راه جان داده و یا جان ناقابل خویش را در طبق اخلاص نهاده اند.

اکنون ای عزیز!  من ، تو ، ما ، شما جزء کدامین گروهیم

ای همه جان، درره تو سوخته

ای همه جان، درره تو سوخته

                                 ای همه دیده به رهـت دوخته
جـان به لـب آمـد ز تمنّـای تـو
                                 اذن ده آیـم بـه تمـاشــای تــو
دیـــدن تــو اوج تمـنّــای مــن

                                 هستی من عشق تـو آقای من

جان زغم هجرتوافسرده است

                                 گرنرهانیش ز غم مـرده است

گـر کـه ببیـنم رخ زیبـای تـو

                                 بوسه زنـم بـر گل سیمای تـو

                                                      ( شعراز: ج . م

یاأیُّهاالمهدی(ع)

 

ألا یاأیُّها المَهـدی أدِر کـأسـاً  و ناوِلـها
                           که عمـری والـه و شیـدا، شده درهجـر تو دلـها
بیاد خال نیکویت که هردم می رباید دل
                          چه شوق وعشق سرشاری که افتادست درجانها
چوجمعه میرسدجانابیادت ندبه هاخوانند
                          بـه امیــدی که بــاز آیـی ، تـوئی حـلاّل مشکـلها
غم هجـران یار و شوق دیدار گل رویش
                          چـه می دانـنـد  داغ هجــر ، گـرفتـاران ساحـلـها
چوروزی رخ نمایداوبپایش جان ببایدداد
                          متـی ما تَلـقَ مَن تَهـوی ، دَعِ الـدُّنیـا  وَ أهمِلـها                                                                 ( شعراز : ج . م

ساقیـا تشنـه لبــم،

ساقیـا تشنـه لبــم، منتظــر جـــام تـوأم
                                     فخـردارم که همه عمر گرفتارتـوأم

باهمه داروندارم که خس جان من است
                                     سر بـازار نشینـم که خریـدار تـوأم
 

زغــم هجـــر تــو، انــدوه فــراوان دارم
                                     همه برجان بخرم، تا پی دیدارتـوأم

                                                       ( شعراز : ج . م )

یَابنَ الحَسَن ! مَهدی جان

یَابنَ الحَسَن ! مَهدی جان !

ای کاشمهد کودکم ، مهد آشنائی با توبود!

ای کاشدرآغاز سوادآموزی ام ، آموزگارم البفای عشق به تو را به من می آموخت!

ای کاشدر دوره راهنمائی معلّمم مرا بسوی تو و خیمه ی سبزت راهنمائی می کرد!

ای کاشدرکلاس نقّاشی تصویری ازچهره مهربان وعدالتجوی ترابرایم به تصویرمی کشیدند!

ای کاشموضوع انشای من بجای علم بهتر است یا ثروت ؛ تو بودی!چرا که بی تو نه علم خوب است و نه ثروت .

ای کاشدرکنارآشنا ساختن من باقطب شمال و جنوب ، قطب مثبت و منفی و... یکی هم مرا با قطب عالم امکان آشنا می ساخت!

ای کاشهمانگونه که به من آموختند الکترون ها بر گرد هسته اتم در چرخش و گردش اند ، یکی نیز به من می آموخت که هستی بر گرد تو و به خاطر تو در حرکت است و هسته ی اصلی توئی .

ای کاشدر کنار انواع فرمولهای پیچیده و دشوار ریاضی ، فیزیک ، شیمی و... یکی هم فرمول ساده ی ارتباط با تو را برایم شرح می دادو...

ای کاش؛ای کاش؛ای کاش؛ای کاشوقتی پا به محیط دانشگاه می گذاشتم با اندوخته ای از معرفت تو و عشق و دلبستگی به تو بود تا مصمّم در راهی گام بردارم که رضایت تو درآن است و فرجامش حکومت جهانی و عدالت گستر توست .

ای همه جان، درره تو سوخته

ای همه جان، درره تو سوخته

                                 ای همه دیده به رهـت دوخته
جـان به لـب آمـد ز تمنّـای تـو
                                 اذن ده آیـم بـه تمـاشــای تــو
دیـــدن تــو اوج تمـنّــای مــن

                                 هستی من عشق تـو آقای من

جان زغم هجرتوافسرده است

                                 گرنرهانیش ز غم مـرده است

گـر کـه ببیـنم رخ زیبـای تـو

                                 بوسه زنـم بـر گل سیمای تـو

                                                      ( شعراز: ج . م )