امام زمان(عج)-مناجات

 

 

این روزها دیگر کسی یاد شما نیست

دیگر کسی با نام‌هایت آشنا نیست

مثل گذشته نیست دیگر کارهامان

شبهای جمعه روی لبهامان دعا نیست

حق با شما بوده اگر خیمه‌نشینی

این جا میان ما برای تو که جا نیست

تفریح بعضی‌ها مهم‌تر از نماز است

یک عده‌ای هم کارشان غیر از ریا نیست

دیگر گذشت آن هفته‌های جمکرانی

دیگر سه‌شنبه‌های هفته با صفا نیست

در بند نفس خود گرفتاریم از بس...

که لحظه‌هامان از گرفتاری جدا نیست

بیچارگی یعنی همین، روزی بفهمیم

در دفتر چشم انتظاران نام ما نیست

چیزی که از ما دیده‌ای تو بی‌وفائی‌ست

چیزی که ما دیدیم از تو مهربانی‌ست

اصلاً چه کاری بهتر از روضه گرفتن؟

حالا که روزیِ گدایان کربلا نیست

امام زمان(عج)-مناجات

 

 

در بند معصیت باز ,آقا ببین اسیرم

فکری به حال من کن, حالا که سر به زیرم

آقا قبول دارم , دردسرم برایت

اما ردم نکن که , بیچاره وفقیرم

میترسم ازشبی که , توبه نکرده باشم

در حین ارتکاب, جرم و خطا بمیرم

محتاج یک نگاهم , درمانده بین راهم

ای کاش که بیافتد  , تنها به تو مسیرم

فرقی نکرده اینجا , بد یا که خوب باشم

در خانه راه دادی , گفتی که می پذیرم

حالا که از فراقت , اشکم دوباره جاریست

پاکم کن وببخشم , ای سرور و امیرم

با اذن مادر تو , در روضه ها نشستم

تا باز هم براتِ , کرببلا بگیرم

جان بر کف و اشاره جانانم آرزوست

جان بر کف و اشاره جانانم آرزوست 
جانان هر آنچه می طلبد، آنم آرزوست 
درمان درد من نبود غیر درد دوست 
دردم دوا کنید که درمانم آرزوست 
با سیل اشک تا که به دریای خون روم 
شب تا به صبح، دیده گریانم آرزوست 
از چار گوشة دو جهان دست شسته ام 
شش گوشة امام شهیدانم آرزوست 
با یاد کام خشک علمدار کربلا 
در موج بحر، سینه سوزانم آرزوست 
پاداش گریه های همه عمر بر حسین 
یک نوشخند از آن لب عطشانم آرزوست 
صدبار اگر نثار رهش جان و سر کنم 
تا باز جان دهم به رهش جانم آرزوست 
از دامنی که سوخت به صحرای کربلا 
یک شعله وقف آتش دامانم آرزوست 
تا دم به دم نثار لب تشنه اش کنم 
از آب دیده لؤلؤ و مرجانم آرزوست 
در انتظار منتقم خون پاک او 
دیدار روی مهدی قرآنم آرزوست 

شفای جان و جانانم حسین است

شفای جان و جانانم حسین است 
طبیب و درد و درمانم حسین است 
از آن رو انس با قرآن گرفتم 
که دیدم روح قرآنم حسین است 
نماز و روزه و حج و زکاتم 
نه، بلکه کل ایمانم حسین است 
به خلد و حور و غلمانم چه حاجت؟ 
که خلد و حور و غلمانم حسین است 
از آن خندم که در تاریکی قبر 
چراغ چشم گریانم حسین است 
قیامت سایه ای از قامت او 
صراط و حشر و میزانم حسین است 
اگر هیچم تمام هستی ام اوست 
اگر مورم، سلیمانم حسین است 
بهشتم کربلا، کوثر فراتم 
گلم، باغم، گلستانم حسین است 
ز هر زخمش مرا داغی است بر دل 
شرار قلب سوزانم حسین است 
ز اشک دیده بر صورت نوشتم 
که نقش اشک من "جانم حسین" است 
اَلم اَعهد الیکم» را شنیدم 
تمام عهد و پیمانم حسین است 
اگر پرسند از راه تو "میثم" 
بگو آغاز و پایانم حسین است

اخلاقی و اندرز

 

 

برخیز که راه رفته را برگردیم

با عشق به آغوش خدا برگردیم

در عرش صدای «اِرجعی» پیچیده است

یا «ایتها النفس» بیا برگردیم