امام باقر(ع)-مدح

 

 

مانده یادت بیاد خاطرها

در دل خاطر مسافرها

ته این جاده گر بتو وصل است

خوش بحال تمام عابرها

زنده کن مرده را به یک جمله

تا که مستت شوند ساحرها

بشکاف این علوم را آقا

که مسلمان شوند کافرها

زده زانو به پای علم شما

صدهزاران هزار جابرها

هرچه داریم از کلام شماست

از همین قال قال باقرها

**

هرچه گویند باز کم گفتند

در رثایت تمام شاعرها

غم نخور چونکه صد حرم داری

در دل بی قرار زائرها

امام باقر(ع)-شهادت

 

 

روز محشر که هیچکس جز حق

بر دل و دین گواه و ناظر نیست

مدّعی ام که مذهبم غیر از

قالَ صادق و قالَ باقر نیست

 

آنکه ترسیم «أَمرُکُم رُشد» و

سخنانش «کلامُکُم نور» است

وای بر من که بستری شده و

درشبستان درد رنجور است

 

هر چه این زهر در تن آقا

جای خود را به زور وا می کرد

در حسینیّه ی دلش مولا

عمّه را بیشتر صدا می کرد

 

« چه کشیدی تو عمه ی سادات

از غم تشت های خون آلود

روی تشتی زِ مجتبات جگر

روی تشتی سر حسینت بود»

 

دم آخر امام پنجم ما

تا که از فرط ضعف شد بیحال

عطش، آتش نشاند بر جگرش

دل او رفت تا ته گودال

 

ته گودال جدّ مظلومش

با لب تشنه دست و پا می زد

پسر فاطمه میان دو نهر

جگرش آب را صدا می زد

 

روضه برگشت مثل آن لحظه

که تنش روی خاک ها برگشت

یکنفر گفت از چه رو آقا

با عبا رفت، بی عبا برگشت؟

 

عمه می گفت پای نعش علی

مثل اینکه حسین محتضر است

به گمانم تن علی اکبر

به عبایش نیازمندتر است

امام باقر(ع)-ولادت و مصائب



وقت عشق است چشم تر بدهید

شمع ها مژده ی سحر بدهید

كار دل گیر یك نگاه شماست

بر مناجات من اثر بدهید

از شلوغی شهر بیزارم

كوچه ها فرصت گذر بدهید

دوست دارم به اوجتان بپرم

بی قرارم كه بال و پر بدهید

می نشینم كنار در بی تاب

تا به پاهای من خبر بدهید

راه باز و مسیر بی خطر است

توشه بردار موقع سفر است

سفری تا دیار دلبرها

تا زمین بهشت پرورها

سفری تا نهایت مستی

در طواف حریم ساغرها

آسمانی ترین شدیم این جا

پا به پای پر كبوترها

خانه ها را ببین همه از دم

شاخه ی یاس روی سر درها

این مدینه است شهر پاك و زلال

چشمه سار تمام كوثرها

این مدینه است مركزیت نور

تربت قبر چهار حجت نور 

یك زیارت كنار ابر بهار

یك بقیع است و زائران بسیار

بال های فرشته ها فرش است

قدری آهسته تر قدم بردار

یك قدم بیشتر نمانده ولی

به در بسته خورده ایم انگار

از همین جا دخیل می بندیم

پشت این پنجره همین دیوار

مگر امشب شب ولادت نیست

شمع روشن كنید دور مزار

ذات غیب خدا شده ظاهر

در جمال محمد باقر

آمدی ای امام پنجم ما

آمدی ای یگانه بی همتا

برف ها آب شد زمین خندید

از بهار تو ای گل زیبا

علم را آمدی كه بشكافی

مثل كشتی به سینه ی دریا

تا ابد آسمان آبی تو

می زند سایه بر سر دنیا

تو در این صفحه های خالی دل

نقش ها می زنی به رنگ خدا

جوهر بندگی است در قلمت

غیر توحید نیست در قلمت

ای به دوشت همیشه رایت علم

در بیان تو واقعیت علم

روی منبر كه درس می دادی

زیر دِیْن تو رفت نهضت علم

روز اول به اذن حضرت حق

شاهكار تو بوده خلقت علم

عقل ما قد نمی دهد هرگز

به مقام تو ای حقیقت علم

بی فروغ تو می رود از دست

همه ی اعتبار دولت علم

تا كه نور كلام تو جاری است

گلشن دین همیشه گل كاری است

ای سرآغاز ناب ماه رجب

وی شروع كتاب ماه رجب

با غروب جمادی الثانی

سر زدی آفتاب ماه رجب

اشك های تو لحظه ی میلاد

شده عطر و گلاب ماه رجب

عكسی از حسن كبریا هستی

جای تو قلب قاب ماه رجب

یك مناجات بر لبم بنویس

در شب مستجاب ماه رجب

در هوای خدا رهایم كن

بیشتر با خود آشنایم كن

تو كه بر چشم خلق جا داری

نوری و جلوه ی خدا داری

شاخ شمشاد حضرت سجاد

ریشه در باغ هل أتی داری

ثمر نخل احمدی كه نسب

ز حسین و ز مجتبی داری

پسر سید البكاء هستی

سرگذشتی پر از بلا داری

یادگاری ز لاله های عطش

بر دلت داغ كربلا داری

تو غروب سپیده را دیدی

عمه ی قد خمیده را دیدی

همه جا گرد غصه پاشیدند

با سر تیغ و نیزه گل چیدند

دست های سیاه بر سر تو

سنگ های كبود باریدند

چشم هایی كه گریه می كردند

سیلی و تازیانه می دیدند

مردم كوچه ی یهودی ها

دور سرها مُدام رقصیدند

بی ابوالفضل كودكان یتیم

روی خشت خرابه خوابیدند

این همه غم كه بر سرت آمد

كودكی تو را رقم می زد

امام باقر(ع)-شهادت

امام باقر(ع)-شهادت


غروب قافله یادت نمی‌رفت

صدای هلهله یادت نمی‌رفت

گلو و قلب و چشمت ‌سوخت عمری

سه تیر حرمله یادت نمی‌رفت

اشعار شهادت حضرت محمد باقر علیه السلام



هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد

غروب سرخ محرم نمی رود از یاد

به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند

رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد

فرات بود و عطش بود و کودکان حرم

خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد

دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد

همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد

به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان

بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد

اسیر بودن با خواهران بی معجر...

هجوم سیلی محکم نمی رود از یاد

به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام

بلاي شهر جهنم نمی رود از یاد

به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت

سر شکسته و درهم نمی رود از یاد

امام محمد باقر(ع)-مدح و مصیبت

امام محمد باقر(ع)-مدح و مصیبت


خشکی ام رفت و وصل دریا شد

سردی ام رفت و فصل گرما شد

فارغم از خودم خدا را شکر

آسمانی شدم خدا را شکر

آمدی و دلم نجات گرفت

باز هم مرده ای حیات گرفت

ای حیات مجدد دنیا

دومین یا محمد دنیا

یا من ارجوی آستان لبم

پنجمین رکعت نماز شبم

ای که تنها خدا شناخت تو را

مثل بیت الحرام ساخت تو را

قافیه های بیت ما تنگ است

در مقامت کمیت هم لنگ است

ای نسیم پر از بهار حسین

حسنی زاده تبار حسین

قبله مردم مدینه تویی

حسن دوم مدینه تویی

ای ظهور پیمبر اکرم

حاصل وصلت دعا و کرم

مادرت دختر کریم خدا

پدرت حضرت کلیم خدا

وسط هفته ها برای منی

التماس سه شنبه های منی

سر شب فکر نور تو بودم

فکر شب های طور تو بودم

خواب سجادهٔ تو را دیدم

صبح دیدم کنار خورشیدم

ای نماز پر از قنوت حسن

حاصل چلهٔ سکوت حسن

تو تولای دفترم هستی

قسم نون والقلم هستی

تکیه بر بال جبرئیل زدی

مزرعه داشتی و بیل زدی

بهترین میوهٔ تو ایمان بود

گندم کال تو پر از نان بود

بی تو این حوزه ها کمال نداشت

میوه ای غیر سیب کال نداشت

وقت آن است اجتهاد کنی

بی سواد مرا سواد کنی

وقت آن است منبری بزنی

حرف یک حرف بهتری بزنی

عِلم را باز هم شکف دهی

در کلاست مرا طواف دهی

اگر علم تو را حساب کنند

زندگی تو را کتاب کنند

علم و اخلاق می شود با هم

آدمی می کند بنی آدم

پر جبریل زیر پای تو بود

گردن آویز بچه های تو بود

میوهٔ بهتر از رطب سیب است

باعث التیام تب سیب است

فاطمه سیب جنت الاعلاست

پس شفای تب تو یا زهراست

چه کسی گفته بی مزاری تو

یا چراغ حرم نداری تو

قبر تو بارگاه توحید است

شمع بالاسر تو خورشید است

چه کسی گفته سایبانت نیست

صحن در صحن آسمانت نیست

عرش که آسمان نمی خواهد

نور که سایبان نمی خواهد

تو خودت سایبان دنیایی

بهترین آسمان دنیایی

مردی از خانوادهٔ خورشید

امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست

روضه های غروب مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها

مرد شب زنده دار قافله ها

مردی از جنس آیه تطهیر

خستگی های بردن زنجیر

هم سفر با ستارهٔ غم هاست

«کربلا زاده» محرّم هاست

هم نژاد امام بی کفنان

دومین مرد کاروان زنان

راه طی کردهٔ بیابان ها

قدم زخمی مغیلان ها

یاد خون طپندهٔ گودال

خنده های زنندهٔ گودال

زخم بال و پر کبوترها

پا به پای اسارت سرها

بغض غمگین عصر عاشورا

گریه پشت پای معجرها

غیرت دست بسته محمل

شاهد التماس دخترها

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا

هم رکاب صدای حنجرها

برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ

کودک زیر تازیانهٔ سرخ

طفل رفته، خمیده برگشته

باغ گل رفته چیده برگشته

آفتاب کمی غروب شده ست

گل یاس بنفشه کوب شده ست

آشنای صدای سلسله هاست

سوزش ناگهان آبله هاست

او که آیینهٔ محرم بود

گریه هایش به رنگ ماتم بود

از ستاره گرفته تا شبنم

از بنفشه گرفته تا مریم

همه محو صدای او هستند

پای مرثیه های او هستند  

امام باقر(ع)-شهادت و مصائب



حریم سینه ی من در شراره افتاده

در انعکاس نگاهم ستاره افتاده

ز حجله گاه لبم خون تازه می ریزد

دگر نفس زدنم در شماره افتاده

شکست هجمۀ بغض گلو گرفتۀ من

به یاد خاطره هایی دوباره افتاده:

به یاد کرب و بلا و غروب عاشورا

خزان به جان تباری بهاره افتاده

به پیش چشم تَرَم پیکر سُلاله ی عشق

به زیر مرکب صدها سواره افتاده

کفن به وسعت دشت و میان یک صحرا

قدم قدم بدن پاره پاره افتاده

هجوم دست پلید و نگاه بی پروا

و زینبی که پِی راه چاره افتاده  

از آن زمانه که هم بازی رقیه شدم

ز خون مرثیه بر دل نگاره افتاده

خرابه بود و من و دختری که بر پایش

نشان آبله ها بی شماره افتاده

نشان پنجه به رویش حکایت از آن داشت

ز گوش نازک او گوشواره افتاده

نفس زد و گلِ سرهای او به خاک افتاد

و باز در دل عمه شراره افتاده

امام باقر(ع)-مدح و شهادت



ای جان‌ِ جهان امام باقر

وی قبلۀ جان امام باقر

وی کهف امان امام باقر

وی فوق بیان امام باقر

وی نور عیان امام باقر

 مولای زمان امام باقر

تو باقر علم کبریایی

تو آینۀ خدا نمایی

تو قبلۀ جانِ انبیایی

حق است که حجت خدایی

ما یکسره درد و تو دوایی

ما جسم و تو جان امام‌ باقر

تو مظهر رب‌ العالمینی 

تو هستی زین ‌العابدینی

عیسای مسیح آفرینی

 سر تا قدم آیت مبینی

سلطان جهان، امام دینی

 در کون و مکان امام باقر

ای دوستی تو اعتبارم

من آرزوی مدینه دارم

تا روی به درگه تو آرم

 تا چهره به تربتت گذارم

شاید به بقیع، جان سپارم 

با اشک روان امام باقر

ای قلۀ عرش، خاک پایت

ای جان جهانیان فدایت

گل‌واژۀ وحی در صدایت

 تو پادشهی و ما گدایت

چشم همه بر در سرایت

 از پیر و جوان امام باقر

افسوس که حرمتت دریدند

 بعد از نبی از شما بریدند

در شام، غریبی تو دیدند

ننگ ابدی به خود خریدند

بر قتل تو نقشه‌ها کشیدند

پنهان و عیان امام باقر

بودی ز حقوق خویش محروم

 تا شد جگرت به زهر، مسموم

با یاد تو ای امام مظلوم

گردید قلوب شیعه مغموم

از قبر غریب توست معلوم

 صد رنج نهان امام باقر

گریه به عزای تو ثواب است

دل‌ها ز مصیبتت کباب است

قبر تو میان آفتاب است

 از کینۀ دشمنان خراب است

این حرمت آل بوتراب است؟!

کی بود گمان امام باقر

تو جور و جفای شام دیدی

 خاکستر و سنگ و بام دیدی

بر نیزه سر امام دیدی

 خوشحالی خاص و عام دیدی

بیداد و ستم مدام دیدی

 از خرد و کلان امام باقر

ای وصف تو بار نخل «میثم»

وی خاک رهت به زخم، مرهم

وی ریزه‌خور عطات، آدم

وی لطف و کرامتت مسلّم

در حشر ز آتش جهنم

ما را برهان امام باقر

امام باقر(ع)-مدح و مصیبت


 

عشق آمد و مقابل من دفتری گشود

مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود

بال و پری زدم به بلندای آسمان

از لطف خود خدای کریمان دری گشود

احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان

دیدم که روبروم در اخضری گشود

در آن طرف تمامی عالم بهشت بود

یک لحظه نور پرده زیباتری گشود

بر روی دیدگان پر از التماس من

باری تعال چهره یک سروری گشود

به به چه سروری که ملک مست بوی او

جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او

 نامش محمد و به لقب باقر العلوم

عالم ترین رجال عرب باقر العلوم

در روز اولش که قدم در جهان گذاشت

باعث شده به فخر رجب باقر العلوم

تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش

شیرین شود دهان چو رطب باقر العلوم

تابنده تر ز او نبود کس میان روز

زیباترین ستاره شب باقر العلوم

روح عبادت از پدرش زین العابدین

از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم

 جابر کمی ز علم شما ارث برده است

یک قطره ای ز آب دهان تو خورده است  

 قامت قیامت و رختان محشری بود

زور میان بازویتان حیدری بود

احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر

احسان و لطفتان به خدا مادری بود

داروی دردهای بشر خاک پایتان

آب دهان اطهرتان کوثری بود

دوم محمدی و علی عاشقت شده

جانم فدای نام تو پیغمبری بود

ایمان و زهد و عبادت به یک طرف

علم خدای ات طرف دیگری بود

باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم

خوانم فقط تو عشق منی باقرالعلوم

  مولا نفس زدی و دو عالم درست شد

از آن گل وجود تو آدم درست شد

بس که شما میان منا ناله کرده ای

از گریه تو چشمه زمزم درست شد

از تار و پود و رشته شال عزایتان

بالای هر حسینیه پرچم درست شد

در ماجرای پر غم وادی کربلا

اشکت چکید و قطره شبنم درست شد

بانی روضه های عطش با حمایتت

سینه زنی ماه محرم درست شد

هرکس که روضه ای ز شما گوش می کند

یک جرعه می ز دست شما نوش می کند

آقا عنایتی بده بر سینه ناله را

پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را

ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو

داری به باغ سینه غم چند لاله را

یا حضرت غریب بمیرم برای تو

طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟

دیدی که راس جد غریبت به نیزه شد

دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را

دارم به سر زیارت قبر بقیع اتان

امضا بزن به دست خودت این قباله را

یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن

مارا غلام حضرت باقر حساب کن

میلاد یعقوبی

امام باقر(ع)،  

گرامي وارثِ محمودِ احمد
امام باقري، نامت محمّد
فروزان اختري برتر ز انجم
تو فخر عترتي، خورشيد پنجم
امام، حجّتي، درياي علمي
كرامت گستري، زيباي حلمي
امام و حجّت اهل يقيني
فروغ آسمان، مهر زميني
گشادي بال دانش بر سر ما
گشودي راه دين در باور ما
از آن موجي كه از علم تو برخاست
شريعت زنده و اسلام برجاست
ز درياي تو خيزد موج دانش
درخشد نام تو بر اوج دانش
چشد هركس نم از درياي علمت
سر ايمان نهد بر پاي علمت
كدامين حوزه بي ابر تو بارد؟
فقاهت هرچه دارد، از تو دارد
فضيلت، جرعه نوش و مست جامت
حقيقت، سر خوشِ صهباي نامت

امام محمد باقر (ع) - چارپاره


در میان قنوت چشمانم

عکس یک قبر خاکی افتاده

سنگ غربت شکسته بغضم را

دیده ام صبر خود ز کف داده

 

کاروان دل شکسته ی من

رهسپار بقیع ویران ست

زائرم، زائر امامی که -

از غمش سینه بیت الاحزان ست

 

با سلامی به محضرت آقا

پر کشیدم شبیه بال نسیم

السلام علیک یابن شهید

السلام علیک یابن کریم

 

آسمان کبود چشمانم

باز امشب بهانه می گیرد

در جوار مزار خاکیتان

مرغ دل آشیانه می گیرد

 

روز و شب دارم این نوا آقا

از چه بی بارگاه گردیدی

با هزاران مُرید درگاهت

از چه رو بی پناه گردیدی

 

ای امامی که غربت ارث شماست

شعله می بارد از گلستانت

زهر کینه چه بر سرت آورد

پدر و مادرم به قربانت

 

گر چه از زهر کینه می سوزی

شعله های غم تو دیرینه ست

قدر کرب و بلا، بلا داری

این همان راز آه آیینه ست

 

خاطرات درون ذهنت را

نیمه شب ها مرور می کردی

یاد غم های روز عاشورا

پلک خود را نمور می کردی

 

دیده ای در سنین کودکی ات

بین گودال، جسم بی سر را

چه کشیدی در آن غروب غریب

تا شنیدی صدای مادر را

 

ضرب سیلی و صورت نیلی

ظلم های امیّه را خواندی

زیر لب با نوای جانسوزت

روضه های رقیّه را خواندی

 

لا به لای صدای تیر و کمان

ناله های رباب می آمد

چه بلایی سر علی آمد

که حسین با شتاب می آمد

 

مشک سقّا و اشک اهل حرم

گویی از حلقه اش نگین افتاد

لحظه ها لحظه های غارت شد

تا که عباس بر زمین افتاد

 

شاعر: محمد فردوسی

امام محمد باقر (ع) - قصیده


بانک اشعار اهل بیت (ع)

ای یادگار تیره ی مردان راستین

ای شاه بیت پنجم غمنامه ی امین

پروردگار درد، خداوند اشک و آه

ای ماهِ خاک خورده تنِ آسمان نشین

گشتی بهانه ای و خدا عِلم آفرید

میراث دار علم خداوند عالمین

ای آفتاب، رشحه ای از روشنای تو

وِی ماهتاب در به درت در حجاز و چین

کاش از سرادقات جمال تو می گرفت

نوری دل سیاهِ سیه کارِ آهنین

لب باز کن که تشنه ی غم نامه خوانی ام

بکشا گره ز کار غزل های آتشین

آغاز کن چکامه ی یک دشت بی کسی

فریاد کن عروج تپش نامه ای حزین

هفتاد و دو سرود شکسته به روی خاک

یا ناله های قافله سالار بی معین

از دست آب آور نومید تشنه لب

از طفل خاک خورده ی بی شیر نازنین

تصویرکن که خون شود از وصفت آسمان

آن آتش فتاده به دامان و آستین

غوغای غارت و نَفَس خسته ی امام

فریاد الغیاث حرم از شرار کین

از آن سری که بر سر سرنیزه شد بلند

از خون تازه ای که روان بود از وتین

از دست های بسته و از دست های باز

از چهره ی گشاده و از چشم... «نقطه چین»

آیینه ای که از هدف سنگ ها شکست

خورشید خون گرفته که افتاد بر زمین

زندان کودکان بلادیده وصف کن

آغوش نیمه جان تو و دختری حزین

آن دختری که کُنج خرابه ز دست رفت

تنها به عشق پادشه عشق آفرین

برگشتن تو از سفر شام معجزه ست

ای یادگار قافله ی زخم گین دین

با یاد دختری که به خاک خرابه خُفت

خاکی ست قبر خاکی ات ای ماه پنجمین

در سینه ی تو دفن شده روضه های باز

تو امتداد روضه ی ناخوانده ای؛ همین

 

شاعر: حامد اهور

بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)

بین نماز ، وقت دعا گریه می کنی

با هر بهانه در همه جا گریه می کنی

در التهاب آهِ خودت آب می شوی

می سوزی و بدون صدا گریه می کنی

هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد

اما به یاد کرب و بلا گریه می کنی

اصلاً خود تو کرب و بلای مجسّمی

وقتی برای خون خدا گریه می کنی

آب خوش از گلوی تو پایین نمی رود

با ناله های وا عطشا گریه می کنی

با یاد روزهای اسارت چه می کشی ؟

هر شب بدون چون و چرا گریه می کنی

با یاد زلفِ خونی سرهای نی سوار

هر صبح با نسیم صبا گریه می کنی

 


بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)

بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)

زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد

کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)

به گوشم هاتف غیبی سرود این نکته را دیشب

که باشد رخش دانش زیر پای حضرت باقر (ع)

بـه رستـاخیز گر خواهی نجات از گرمی محشر

بــرو در سایــه ظــل همــای حضرت باقر (ع)

خـرد عــاجز بــود ز اوصاف بــی پایان آن سـرور

کمیت لفظ لنگ است از ثنای حضرت باقر (ع)

جـــلـــال و شــان و قــدر آن امــام پــاکبازان را

نمی داند کسی غیر از خدای حضرت باقر (ع)

«رضایی» ایـــستــاده بـــر در دولت سرای او

چــو سائـل مـنتظر بهر عطای حضرت باقر (ع)



 

شعر شهادت امام باقر ع

تنها تر ین غر یب  دیار  مد ینه  بود

او مرد علم و زهد و وقار و سکینه بود

صد باب علم از کلماتش گشوده شد

در بین عالمان به  خدا بی قرینه بود

این خا نواده  نسل نجات و هدایتند

او نا خدای پنجمی  این  سفینه  بود

نا ن آور  همیشة  هر  کو دک  یتیم

بر شانه های خستة او جای پینه  بود

آتش گرفته باغ  دلش  از  شراره ای

سهم  امام  خستة  ما  زهر  کینه بود

همواره آسمان دلش رنگ لاله داشت

هفتاد و چند داغ  شقایق به سینه بود

دشت نگاه  او پُرِ گلهای اشک  بود

یاد آور حکایت  سقا و مشک  بود

 

 

برگرفته از وبلاگ کاروان

لوای حضرت باقر ع




دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر
كه گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
كسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر

 

ز بهر رفع حاجات و نیاز خویش گردیده

سلاطین جهان یكسر گداى حضرت باقر

زبان از وصف او لكن، قلم از مدح او عاجز

كه جز حق كس نمى ‏داند بهاى حضرت باقر

نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم

به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر

به ذرات جهان یكسر بود او هادى و رهبر

كه جان عالمى گردد فداى حضرت باقر

برو كسب فضیلت كن چو مردان خدا اى دل

ز بحر دانش بى منتهاى حضرت باقر

اگر گردد شفیع ما بنزد خالق یكتا

بهر هر دردى شفا بخشد دعاى حضرت باقر

 

شاعر: ژولیده نیشابوری

اشعار شهادت امام محمد باقر(ع)


 اشعار زیر از وبلاگ حسن فطرس می باشد. 


رباعی و دوبیتی


ساقه
تسلیت صاحب شیعه که غمی دیگر شد
برگ مژگان ملائک ز سرشکش تر شد
بسکه بر ساقه‌ی گل ریخت عدو زهر جفا
پنجمین گل ز گلستان علی پرپر شد

 

اشعار عروضی


یادگار کربلا
خاک بقیعت دل جلا، ای یادگار کربلا
قدرش فزون تر از طلا، ای یادگار کربلا
شمعی شدی در زندگی، روشن نمودی سوختی
غم ها کشیدی از بلا، ای یادگار کربلا
ای آنکه در کرب و بلا، گفتی به عمه رازها
کن راز زینب برملا، ای یادگار کربلا
ای همصدای کودکان، همبازی بنت الحسین
کی می زنی دل را صلا، ای یادگار کربلا
ای آشنا با تشنگی، ای هم صدای العطش
دل بردی از اهل ولا، ای یادگار کربلا
ای آنکه بین حجره ات، در لحظه های آخرین
ذکرت حسین و کربلا، ای یادگار کربلا
فطرس به شام ماتمت، آخر چه گوید از غمت
چشمش به گریه مبتلا، ای یادگار کربلا

 یاد
یاد دارم که کربلا بودم
از غریبی چه ناله ها کردم
جسم جدم میان مقتل بود
با رقیه چه گریه ها کردم
******
یاد دارم که باب بیمارم
خون دل از عدوی کین می خورد
خواست جد من کند یاری
لیک ناگهان زمین می خورد
******
یاد دارم که بزم شرم یزید
خیزران آتشی بر این دل زد
من خودم با دو چشم خود دیدم
عمه سر را به چوب محمل زد
******
یاد دارم که در خرابه ی شام
بر دلم کوه عقده ها مانده
آمدم من مدینه اما وای
عمه‌ی من رقیه جا مانده

 




ذکر و سرود


یار رقیه(س)
گوهر آل رسولی
به جهان نور دو عینی
پسر کرب و بلائی
نوه‌ی پاک حسینی
باقر علم جهان را تو ملقب باشی
تو به یادآور هر ناله‌ی زینب باشی
دل شیعه نگرانت
زهر کین برده توانت
حضرت باقر(ع) (2)
تو شفای دل زارت
همه جا فکر حسین است
به لبِ غرق به خونت
همه دم ذکر حسین است
نظرت می رسد آن لحظه اسیرت کردند
سمّ  اسبان عدو یکسره زیرت کردند
عطش آمد به سراغت
علی اصغر شده داغت
حضرت باقر(ع) (2)
نازنین یارِ رقیه
ای تو غمخوارِ رقیه
تو بگو علت رازِ
چشمای تارِ رقیه
ای که از زهر و عطش ناله زنان می سوزی
از غم شام بلا، گریه کنان می سوزی
دشمن ار دور و برت شد
عمه زینب سپرت شد
حضرت باقر(ع) (2)

يا باقرالعلوم زجامت به من چشان

من ريزه خوار خوان تو ام يابن فاطمه
گردي زآستان توام يابن فاطمه
خارم اگرچه ليك به گل فخر مي كنم
چون خار بوستان تو ام يابن فاطمه
نالايقم محب تو باشم ولي خوشم
در جمع دوستان توام يابن فاطمه
همچون فقير دست نيازم به سوي توست
محتاج لقمه نان توام يابن فاطمه
يا باقرالعلوم زجامت به من چشان
من تشنه بيان تو ام يابن فاطمه
اين گنج را به ملك دو عالم نمي دهم
زيرا زعاشقان توام يابن فاطمه

شهادت امام باقر(ع)

اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو
جان تمام عالم خاكى فداى تو
اى اختر سپهر ولايت، كه تا ابد
عالم منور است به نور لقاى تو
از شهريار كشور دانش، كه در جهان
نشناخت كس مقام تو را جز خداى تو
اى ريزه خوار سفره علمت جهانيان
خورشييد علم، كرده طلوع از سراى تو
اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت
باشد هزار حاتم طايى گداى تو
پنجم ولى و حجت خلاق عالمى
لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو
در عرصه وجود نهى قبل از آنكه پاى
داده سلام احمد مرسل براى تو
هر كس تورا شناخت، دل از ديگرى بريد
بيگانه گشت با همه كس، آشناى تو
چندين هزار عالم و دانشور فقيه
آمد برون ز مكتب و دانشسراى تو
آن پير سالخورده راهب تو را چو ديد
اسلام پيشه كرده و شد مبتلاى تو
خوان طعام، آور از بهر ميهمان
از حجره تهى يد قدرت نماى تو
يك عمر سوخت قلب تو از كينه هشام
آن دشمن سياه دل بى حياى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گريست
آن دشمن سياه دل بى حياى تو
اى خفته همچو گنج، به ويرانه بقيع
پر مى‏ زند كبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته‏ اند
آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو
يابن الحسن گشوده نگردد به روى خلق
اين در مگر به پنجه مشكل گشاى تو
فولادى است پير غلام شكسته دل
چشم اميد بسته، به لطف و عطاى تو

"فولادي"

بسر مى‏ پرورانم من هواى حضرت باقر

بسر مى‏ پرورانم من هواى حضرت باقر
بدل باشد مرا شوق لقاى حضرت باقر
ز عشقش جان من بر لب رسيده كس نمى‏ داند
كه نبود چاره ساز من سواى حضرت باقر
بگوشم هاتف غيبى سرود اين نكته را ديشب
كه باشد رخش دانش زير پاى حضرت باقر
چنان بگرفته علمش آفاق را يكسر
كه پيچيده در اين عالم صداى حضرت باقر
پيمبر گفت با جابر كه خواهى ديد باقر را
سلام از من رسان آنكه براى حضرت باقر
سوالاتى كه از وى كرده دانشمند نصرانى
جوابش را شنيد از گفته‏ هاى حضرت باقر
مسلمان گشت راهب ناگهان در محضر آن شه
منور شد دل او از ولاى حضرت باقر
شد آسان وضع حمل گرگ وحشى بيابانى
به روى قله ى كوه از دعاى حضرت باقر
بر ستاخيز اگر خواهى نجات از كرمى محشر
برو در سايه ظل هماى حضرت باقر
فرد عاجز بود ز اوصاف بى پايان آن سرور
كميت لفظ لنگ است از ثناى حضرت باقر
جلال و شان و قدر آن امام پاك بازان را
نمى‏ داند كسى غير از خداى حضرت باقر
(رضائى) ايستاده بر در دولتسراى او
چو سائل منتظر بهر عطاى حضرت باقر
 

"سيد عبدالحسين رضايى"