امام مجتبی(ع)-ولادت

امام مجتبی(ع)-ولادت

 

از نان تو بلند شده بوی دیگری

اعجاز کردی و غزلم شد پیمبری

ای یاکریم در دل من خوب میپری

وقت قنوت ها بخدا عین مادری

مستت شدیم (بَه)، چقدر شکل حیدری

آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری

ماییم و سفره های پذیرایی شما

ایل و تبار من ، همه بر نان تو گدا

وقتی گذر کند ز سر موی تو هوا

بی هوش میشویم ، نکن زلف را رها

یوسف گدای خانه ی تو بهر دلبری

آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری

امشب نریز می، بده بر این جگر عسل

کاری که (مِی) کند، بکند بیشتر عسل

مادر عسل ، پدر عسل و این پسر عسل

شیرین بنوش چون که ندارد ضرر عسل

حتی عسل به قند لبان تو مشتری

آقا قسم به نام ابالفضل ، محشری

باده کنار زلف تو تعریف میشود

شور از سه تار زلف تو تعریف میشود

داغ از شرار زلف تو تعریف میشود

مه در مدار زلف تو تعریف میشود

بیچاره ات شدیم به مصراع آخری

آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری

مدهوش جلوهای نحیف لب تو ایم

حیران آیه های شریف لب توایم

دیوانه ی صدای لطیف لب توایم

ما کشته گان نقش ظریف لب توایم

به به، به خالق هنر و این فن آوری

آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری

ای منتهای جود و کرم شاه بی بدل

جان مرا بگیر به پایان این غزل

انگور های قلب تو احلی من العسل

یک نعره ای کشید که حی علی الاجل

بر تیغ قاسم تو سر ماست مشتری

آقا قسم به جان ابالفضل ، محشری

قدی نبود کز غم قاسم دوتا نشد

حق عسل به شعر شما هم ادا نشد

آقا اگر حریم تو چون کربلا نشد

اما کفن برای شما بوریا نشد

غصه برای نسل شما ارث مادری

آقا قسم به نام ابالفضل ، محشری

امام مجتبی(ع)-مدح

 

 

حس این جمله چه زیباست: حسن را عشق است

نقش بر عرش معلاست حسن را عشق است

مادرش فاطمه بی تاب حسین است ولی

ذکر روی لب زهراست حسن را عشق است

نه فقط عالم شیعه به حسن می‌نازد

شور در عالم بالاست حسن را عشق است

یل صفین و جمل یکه سوار عرب است

رجز حضرت سقاست حسن را عشق است

به خداوند قسم عشق جگر میخواهد

جگرسوخته زیباست حسن را عشق است

مانده در خانه غریب و بین یک شهر غریب

چقدر بی کس و تنهاست حسن را عشق است

امام مجتبی(ع)-ولادت

 

 

از سمت مدینه خبر آورد نسیمی

تا مژده دهد آمده مولود عظیمی

آن قدر فرشته به زمین آمده انگار

در کل سماوات نمانده است مقیمی

گل های بهشتی است به دستان ملایک

در شهر از این واقعه پیچیده شمیمی

از طایفه ی نور خودش نور علی نور

با نور رسیده است کریمی به کریمی

او آمده تا دل ببرد با دو سه لبخند

در بین زمین باب کند لحن صمیمی

او آمده دستی بکشد از سر لطفش

تا پاک کند از سرمان گرد یتیمی

چه خوب و چه بد پیش حسن فرق نداری

در لقمه ای از سفره ی او نیز سهیمی

شرمنده ی آقای کریمان که ندارد

جز سنگ نشان و دو وجب خاک حریمی

امام مجتبی(ع)-ولادت

 

 

شکر خدا به عشق شما مبتلا شدیم

روز ازل کبوتر بام شما شدیم

منت گذاشت بر سرمان از ازل خدا

با خانواده های شما آشنا شدیم

با فخر ، کس زنوکری اش دم نمی زند

جز ما که نوکر حسن مجتبی شدیم

بر دامن تو دست توسل زدیم ما

بنگر که بعد از آن ز کجا تا کجا شدیم

با ذکر یا حسین و حسن خو گرفته ایم

ما با بقیع عاشق کرببلا شدیم

ما مومن مدام شما خانواده ایم

ما با شما شدیم اگر با خدا شدیم

لا ریب فیه سیدنا روز مرگ ماست

روزی خدا نکرده زتو گر جدا شدیم

زهرا نظاره کرد بر آن صورت شگفت

جشن تولد حسنش را علی گرفت

ماه خدا ببین مه دیگر حلول کرد

این ماهِ ، ماهمان دو برابر حلول کرد

در آسمان خانهء زهرا و مرتضی

ماه جمال سبط پیمبر حلول کرد

نام پدر چقدر برازندهء علی است

خورشید روی سینهء حیدر حلول کرد

می ترسم اینکه ماه رخش را نظر زنند

از بس که ماه روش منور حلول کرد

در روزهای ماه خدا شک پدید شد

بدر تمام یک شب عقب تر حلول کرد

شد امر مشتبه مه شوال دیده شد

وقتی که ماه زهرهء اطهر حلول کرد

این خانواده نورٌعلی نور کلهم

سیمایشان به شعر، مکرر حلول کرد

خورشید آسمان زحضورش مرخص است

زهرائی است از وجناتش مشخص است

شب رفت و وقت آمدن آفتاب شد

خورشید هم ز هرم وجودش مذاب شد

مصداق داشت نام حسن با صفات او

نام حسن برای حسن انتخاب شد

تو حُسن یوسفی به تجلی که در دل

بی تاب مادر و پدرت قند آب شد

آقا به گرد پای تو حاتم کجا رسید

سائل کجا زخانهء لطفت جواب شد

از بس خدا هنر به جمالت به خرج داد

یوسف به حیرت از پسر بوتراب شد

هر گوشه ای ز عالم از عطر تو سهم برد

این گونه بود قسمت قمصر گلاب شد

در زیر سایهء تو همیشه دعایمان

با محسن بحق حسن مستجاب شد

در وصف تو که کار خداوند ، نه من است

مفعول و فاعلات و فعل لال و الکن است

مثل همیشه کن به دو چشم ترم کرم

از حرمت دو دست تو شد محترم کرم

این دستهای خالی خود را هزار بار

آورده ام به محضر تو تا برم کرم

دشمن کنار سفرهء تو سیر شد حسن

با دست های لطف تو شد باورم کرم

در کوچه موج می زند آقا گدا گدا

در خانهء تو ریخته آقا کرم کرم

هر واژه ای به جای خودش نیک می شود

دنبال نام نیک شما لاجرم کرم

شاید نداشتی حرم درخوری ولی

تو داشتی به وسعت صدها حرم کرم

تا بلکه حق مطلب دستت ادا شود

در بیت بیت شعر تو می آورم کرم

آقا کسی ندیده در عالم ز تو بدی

حقا کریم مطلق آل محمدی

تواز همه کریم تری و شفیع تر

حاجت گرفتن از تو ز حاتم سریع تر

گویند استطاعت حج مال اغنیاست

اما گدای تو زهمه مستطیع تر

همچون بقیع کیست که خاکی و بی ریاست

شخصیت بقیعت از عالم منیع تر

آن روز می رسد که حریمی بنا کنیم

از این که هست درخور شان و بقیع تر

کوری دشمنت به سر ماست نقشه ها

از نقشهء تمام حرم ها بدیع تر

کم کم مدینه را ز برای تو می خریم

حتی ز آستان رضا هم وسیع تر

ما گنبدی برای تو داریم در نظر

از گنبد تمام امامان رفیع تر

گرچه ضریح کرببلا طرح محشریست

طرح بقیع فرشچیان چیز دیگریست

قامت چو سرو و روت مه و موت شب ترین

در محضر خدای ادب با ادب ترین

محشر که خلق ، مضطر و حیران و بی کسند

باشد محبتان به شما منتسب ترین

ذکرت فریضه نیست ولی ای خدای جود

سوگند می خورم که بود مستحب ترین

با بوسه از لبان تو افطار کرد علی

ای خنچه های لعل لب تو رطب ترین

دشمن هم از عطای شما برد بهره ها

نوع کرامت تو در عالم عجب ترین

کی فاصله گرفت ز لبهای تو خدا

مومن ترین خلقی وقرآن به لب ترین

محشر به سوی جنت رضوان محب تو

باشد جلوترین و عدویت عقب ترین

آقا سلام بر تو دعای مجیر ماست

ذکر مدام نام تو جوشن کبیر ماست

ای وامدار حسن جمالت بهارها

گیسوی و روت مبدا لیل و نهارها

عالم به یک نگاه تو تسخیر می شود

نذر نگاه توهمه ، دار وندارها

آقا خوشا به حال محبان مخلصت

محشر به دست توست همه اختیارها

یاد حنین و بدر و احد زنده می کند

بعد از علی به دست شما ذوالفقارها

تنها نه کشته مردهء تو من یکی شدم

دیوانهء تواند هزاران هزارها

ما از جوار عشق تو پا پس نمی کشیم

ما میثم توایم و به دنبال دارها

هستی به گرد هستی تو هست در طواف

دور سرت مدار تمام مدارها

ای ذوالجلال سوی دلم یک نگاه کن

قدری بقیع قسمت این روسیاه کن

 

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

 

بحر رحمت را یکدانه گُهر پیدا شد

نخل عصمت را پاکیزه ثمر پیدا شد

مژده یاران که شب نیمه ی ماه رمضان

قرص خورشید به هنگام سحر پیدا شد

عاشقان قدر بدانید که پیش از شب قدر

بیت قرآن را قرآن دگر پیدا شد

امشب از اهل سموات ندائی بر خاست

که در آغوش زمین قرص قمر پیدا شد

دامن ماه خدا، چشم محمّد روشن

علی و فاطمه را نور بصر پیدا شد

دامن فاطمه شد سبز به میلاد حسن

صلوات همه بر حُسن خداداد حَسن

رمضان! قدر بدان ماه تمامت آمد

رحمت واسعه در سفره ی عامت آمد

"چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی"

آن شب قدر که خورشید به بامت آمد

مه رحمت، مه توبه، مه غفران، مه نور

که زهرا اختر تابنده، سلامت آمد

بانگ تکبیر برآور که خدا چهره گشود

سرِ تسلیم فرود آر، امامت آمد

روزه دار! ار ندهی دل به تولاّی حسن

با خبر باش که این روزه حرامت آمد

خوش ترین ذکر در این ماه، ثنای حسن ست

مهر این روزه ی سی روزه ولای حسن ست

رمضان! شهر خدای احد ذوالمننی

رمضان! جان منی، عشق منی، قلب منی

شهرها شهر نکویان و تو شهر اللّهی

ماه ها جمله نجوم و تو مه انجمنی

یازده ماه تمامند همه چشم به راه

که تو از چهره ی خود پرده به یک سو فکنی

هفته و روز و مه و سال همه می دانند

که زمان چون بدنی هست و تو جان در بدنی

نه فقط ماه خدائی که خدا می داند

مه پیغمبر و زهرا و علیّ و حسنی

امشب از نور، به تن پیرهنت بخشیدند

قدمش باد مبارک حسنت بخشیدند

این حسن کیست که سر تا قدم، او حسن است

این چراغی است که در بزم دل انجمن است

این کریم بن کریمی است که با دشمن و دوست

همه جا کرم و لطف و عطایش سخن است

این عزیزی است که پیغمبر اکرم فرمود

پسر من، جگر من، ثمر قلب من است

این امامی است که با صبر خداوندی خود

چون علیّ ابن ابیطالب دشمن شکن است

چه به خُلق و چه به خوی و چه به روی و چه به مو

حسن است و حسن است و حسن است و حسن است

چون زآغاز در او حسن خدا را دیدند

از همان روز ولادت حسنش نامیدند

رمز عزّ و شرف ماه صیام است حسن

رهبر صلح و علمدار قیام است حسن

چه به صلح و چه به جنگ و چه به صبر و چه سکوت

در همه حال امام است امام است حسن

آنچه خواهی زخداوند همه در کف اوست

رحمت واسعه و فیض مدام است حسن

گر چه در فرش بود تربت او کعبه ی دل

به خدایی خدایی عرش مقام است حسن

خلقتش سفره ی عام و همگان مهمانش

میزبان بر سر این سفره ی عام است حسن

به خدای که ودود است و غفور است و رحیم

او کریم است کریم است کریم است کریم

دوست در کفّه ی جودش دو جهان را دیده

خصم در خلق خوشش باغ جنان را دیده

هر گنه کار که رو سوی بقیعش برده

در طواف حرمش خطّ امام را دیده

چشم او بوده خدائی که به یک چشم زدن

قلب آینده و اعماق زمان را دیده

دست نگشوده گشوده گره عالم را

روی ناکرده عیان سرّ نهان را دیده

پدر و مادر و جد، هر که لبش بوسیده

در شمیم نفسش خنده ی جان را دیده

اهل عالم بنشینید به پای سخنش

همه دم بوی محمّد شنوید از دهنش

صلح او نیست کم از نهضت ثاراللّهی

در نگاهش کف دستی است زمه تا ماهی

اثر صلح و شکوفایی صبرش نگذاشت

که بشر افتد در تیره گی و گمراهی

به خداییّ خداوند تعالی یک آن

نیست در عزم و ثبات قدمش کوتاهی

حسن از صلح و حسین ابن علی با جنگش

هر دو دادند به ما، درس عدالت خواهی

او حسین است حسین ابن علی اوست بلی

هر دو را داده خدا سلطنت و آگاهی

شیعه از خون حسینیِ و پیام حسنی

به سر دوش گرفته تبر بت شکنی

یا حسن بر تو و بر صلح و قیام تو سلام

به سکوت تو و بر صبر مدام تو سلام

تو پیام آور صلحیّ و امامِ صبری

به پیام آوری تو به پیام تو سلام

هر کلامت شده مُشتی به دهان دشمن

به دهان تو درود و به کلامِ تو سلام

عادت تو کَرم و مَشی و مرامت احسان

به عطا و کرم و مَشی و مرامِ تو سلام

مام تو فاطمه، باب تو علی، جد احمد

به تو و جدّ و به باب تو، به مام تو سلام

"میثم" از مِهر شما مُهر قبولی دارد

که زنخلش ثمر مدح شما می بارد

به عشق میلاد کریم اهل بیت(ع)امام حسن مجتبی(ع)



سبط الرسول(ص) :

شکر خدا ز روز ازل سینه زن شدیم
لطمه زنان داغ شه بی کفن شدیم
شکر خدا به حُرمت این ذکر یا حسین
بی اختیار غرق عطای حسن شدیم
تا خاک مقدم پسر فاطمه شدیم
بودیم سنگ سخت، عقیق یمن شدیم

بین کریم ها کرم او زبانزد است
نیمش علی و فاطمه نیمش محمد است

روز ولادتش همه جا رنگ و بو گرفت
صد فطرس ملک ز درش آبرو گرفت
با اشک شوق حضرت خاتم وضو گرفت
ساقی کوثر از خود کوثر سبو گرفت
از کودکی به لطف و کرم سخت خو گرفت
هرچه کریم درس کرامت از او گرفت

در کودکی نموده عنایت به هر فقیر
از کیسهء خلیفگیِ حضرت امیر(ع)

سبط الرسول و آینهء کردگار بود
با سائل و یتیم و غلامان ندار بود
میخورد نان خشک جو و اندکی نمک
با آنکه در مدینه خودش سفره دار بود
جنگ جمل حماسه ای از رزم مجتباست
تازه بدون دُلدُل و بی ذوالفقار بود

بر غیرتش درود خداوند و انبیا
ام الفساد را به زمین زد امام ما

با دشمنش ببین که وقارش چه میکند
شمشیر در نماز کنارش چه میکند؟
دنیا به خود ندیده ز آقا غریب تر
گرد و غبار روی مزارش چه میکند؟
میخواست خواهرش نشود با خبر که آن
زهری که خورده با دل زارش چه میکند..

از ماندنش طبیب دگر نا امید شد
پیچید در مدینه که آقا شهید شد

قلبی دوباره حال و هوای سحر گرفت
بعد از اذان صبح چو عزم سفر گرفت
یاد بقیع و قبر حسن اندکی گریست
بعدش به لطف اشک روان بال و پر گرفت
سوی غریب شهر مدینه پرید و رفت
وقتی رسید، خاک دو عالم به سر گرفت

دید آنچه را که مایهء اندوه و آه بود
تنها چراغ قبر حسن نور ماه بود..

(۹۲/۴/۳۰)

اشعار مناجات با خدا و مولودی امام حسن مجتبی علیه السلام



خدا به هر که شبی عاشقانه‌تر داده

دو چشم جاری و اشکی روانه‌تر داده

زمان خلقت عالم خدای عشق‌پسند

به عاشقان جگری پر زبانه‌تر داده

کنار سفره‌ی اکرام آمدم دیدم

کریم رزق مرا دیدگان تر داده

به نیمه‌ی رمضان حق به فاطمه، به علی

ز بوی عشق شبی جاودانه‌تر داده

اگر چه نسل امامان حسینی‌اند خدا

به مجتبی نمکی مادرانه‌تر داده

شکوه عشق ز لب‌های یار می‌ریزد

رگ گدا شدنم را چه برمی‌انگیزد

تو آسمانی و می‌ریزد از تو بال فقط

یکی دو بال به مرغ دلم بمال فقط

و بعد خوب تماشا کن و ببین که چطور

در آسمان توام من تمام سال فقط

تو ریسمان بلند خدایی و من هم

رسیده‌ام که بگیرم نخی ز شال فقط

اگر چه داشته باشد علی هزار پسر

تویی کریم‌ترین مرد ایل و آل فقط

نوشته‌اند که باشی خدای شاه و گدا

نوشته‌اند که باشم فقط سؤال فقط

سپیده‌ی سحرم را تو شام تار مکن

مرا به غیر در خانه‌ات دچار مکن

کریم باز کرم کن که باز منتظرم

ببینم از پس پرده تو را به چشم ترم

قلوب منکسر عاشقان که هست اصلاً

تو احتیاج نداری به بارگاه و حرم

سؤال می‌کنم از تو سؤال کن از من

که جز تو خواهش خود پیش دیگری نبرم

طمع به جود تو امری‌ست لاجرم آقا

یکی دو کیسه بده تا اضافه‌تر ببرم

به من نگو که بگیر و برو خداحافظ

منِ خراب شده چند روزیست، کرم

تو مرهمی، تو دوای دل خراب منی

تو میکده، تو بساط می و شراب منی

تو آفریده شدی تلو کردگار شوی

فرید باشی و خود آفریدگار شوی

من آفریده شدم تا که ریزه‌خوار شوم

تو آفریده شدی تا که سفره‌دار شوی

عجیب نیست از این تار و مار دل زیرا

قرار بود که زیبای روزگار شوی

چقدر پای پیاده به حج سفر کردی

یکی دو مرتبه خوبست تا سوار شوی

شلوغ می‌شود و راه بند می‌آید

همین که بر سر این کوچه آشکار شوی

خیال می‌کنم امشب که عابرت شده‌ام

کنار کوچه نشستی و زائرت شده‌ام

چند شعر گلچین از امام حسن و مناجات



بارالها سینه را پر نور کن

شر شیطان را ز دلها دور کن

هر که بدبین است بر آل علی

یا بده آگاهیش یا کور کن

 

بارالها نور عینم داده‌ای

اعتبار نشئتین‌م داده‌ای

می‌کنم سجده به مهر کربلا

نعمت حب‌الحسینم داده‌ای

 

گفتیم که بر در موالی برویم

در شهر کرم حضور والی برویم

ای پایه‌گذار کاخ احسان و کرم

ما را مگذار دست خالی برویم

 

بر شعر زلال شاه بیتی تو حسن

اکسیر قریحه‌ی کمیتی تو حسن

از درگه تو کسی نگردد مأیوس

والله کریم اهل‌بیتی تو حسن

 

ساقی به قدح میِ صفا می‌ریزد

ساقی عرق شرم و حیا می‌ریزد

خورشید، ستارگان نور افشان را

از عرش به پای مجتبی می‌ریزد

 

ملک سرمست جام اهل بیت است

فلک در زیر پای اهل بیت است

خدا بر بام خلقت یک علم زد

و آن پرچم به نام اهل بیت است

امین وحی با کل ملائک

کبوترهای بام اهل بیت است

میان چارده نور الهی

حسن بدر تمام اهل بیت است

ابالفضل دلاور، عبد صالح

نگهبان خیام اهل بیت است

 

بیا صاحب زمان این‌جا بقیع است

نوا خیزد ز جان این‌جا بقیع است

به پشت نرده‌ها قبر امامان

ندارد سایه‌بان این‌جا بقیع است

همین‌جا بود شور محشر افتاد

حسن دنبال نعش مادر افتاد

شاخه طوبی را در آن کوچه زدند

نخل طوبی را در آن کوچه زدند

بچه‌های فاطمه شیون کنید

مادر ما را در آن کوچه زدند

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت



این حرف ها حرف دل یک یاکریم است

غصه نخور ای دل خدای ما کریم است

از مشکلات اقتصادی بیم مان نیست

تا ذکر لب ها لا اله الّا کریم است

هر کس پی رزقش به هر در می زند لیک

روزی ما از روز اول با کریم است

آن که خدا ما را گدای او نوشته

یک چشمه یک دریا نه یک دنیا کریم است

امشب شب تغییر در ضرب المثل هاست

هر چه گدا کاهل بود آقا کریم است

آن کس که رزق عشق من را می نویسد

بر سینه ام نام حسن را می نویسد


ادامه نوشته

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت




ای علوی ذات و خدائی صفات

صدرنشین همۀ کائنات

سید سالار شباب بهشت

دست قضا و قلم سرنوشت

زادۀ طوبی و بهشت برین

نور خدا در ظلمات زمین

نور دل و دیدۀ ختمی مأب

سایۀ از پرتو نور خدا

علت غائی همۀ ممکنات

عمر ابد داد به آب حیات

پاکترین گوهر نسل بشر

از همه خوبان جهان خوبتر

جد تو پیغمبر نوع بشر

جن و ملک بر قدمش سوده سر

آینۀ پاک که نور خدا

تابد از این آینه بر ما سوا

ادامه نوشته

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت




از گلستــان ولا عطــر بهــاران می رسد   

نغمــۀ مرغـان جنّت با هـزاران می رسد

با بهار عشـق ای دل سـاز همـراهی بزن   

   کز طرب گلبانگ شادی با بهاران می رسد

تا که مـرهــم بر دل خشکیـدۀ یاران نهد    

  زآسمــان ها بر زمین پیغام یاران می رسد

گرکه اشک شوق می شوید ز چهره گرد غم   

  مـرهـم زخـم دل چشم انتظاران می رسد

رنگ نومیدی ز سینه پاک کن کز شهـر نور   

   پیــک امّیــــد دل امیـــدواران می رسد

پاکتر از آب و آئینه ست این گُل، گوش کن      

این طنیــن زمــزمـه از جویباران می رسد

هیچ می دانی که می آید، که دل شد بیقرار      

  چشـم دل واکن قرار بی قــراران می رسد

از بهشت فاطمی  اکنــون گل زیبـا رخی     

  باصفـاتر از زلال چشمــه ساران می رسد

گرکه خندد فاطمه از شوق، همــراه نسیم    

  عطـر یـاس مـرتضی بر گلعذاران می رسد

نیمــۀ مــاه خـدا از یمـن میـلاد حسـن      

نامــۀ عفـو گنــه بر روزه داران می رسد

سجدۀ شکر آورم، کز مهر و الطـاف خـدا     

  روح ایمــان همه سجده گذاران می رسد

خاکبوسان ولایت در رهش صف بسته اند       

آسمــان عشق و مهر خاکساران می رسد

گر همــه جمعنــد بر راه کـریم اهلبیت        

عطـر جـودش برمشام جان یاران می رسد

درشب میلاد دریای فضیلت، عشق گفت

ای «وفائی» گوهر گوهر نثاران می رسد

امام حسن مجتبی(ع)-مدح




با  تیـغ  نـظر سیـنه ســپر آمده بــودی

 دنبـــال  سر چـــند نفــــر آمـــده بــودی

روبنـــد نینداخته لــشکر  سپر انداخت

تـو در جـــمــل انـگار جـگر  آمده بودی

در جنگ، علی دست به شمشیر نمی برد

وقتی کـه تــو  هـمراه پــدر آمـده بودی

فرصت نشد اصـحاب کــنار تــو بجـنگند

تـو یـک تـنه آنقدر قـدر  آمده بــودی

که حس من این است لبی نشنه نمی ماند

در کربـبلا هـم تـو  اگـر آمده بــودی

من معـتقدم کربـبلا جای تـو خالی ست

جای حرم و گنبد زیــبای تو خالی ست

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت



ای عاشقان به حُسن حسن ابتدا کنید

بر خلق و خوی فاطمی اش اقتدا کنید

باید که ما شبیه حسن مادری شویم

پس اقتدا به سیرۀ خیر النسا کنید

آری حسن به جود و کرم مادری تر است

کافی است اینکه قصد توسّل بجا کنید

لطف کریم زودتر از عرض حاجت است

دست طلب اگر بسوی مجتبا کنید

یعنی کریم زادۀ آل الکریم هاست

دستی به سفرۀ علیِ مرتضا کنید

هیبت ز مصطفی بَرَد و سطوت از علی

خوبست هر دو را طلب از مصطفا کنید

یک سر به بیت وحی ز باب الحسن زنید

دل را به زادگاه حسن آشنا کنید

این خانواده روزه به او باز می کنند

افطارِ نیمه را به لب یار وا کنید

معراج مصطفی به روی دست فاطمه است

یعنی بهشت، خانۀ دربست فاطمه است

ادامه نوشته

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت



ای عاشقان به حُسن حسن ابتدا کنید

بر خلق و خوی فاطمی اش اقتدا کنید

باید که ما شبیه حسن مادری شویم

پس اقتدا به سیرۀ خیر النسا کنید

آری حسن به جود و کرم مادری تر است

کافی است اینکه قصد توسّل بجا کنید

لطف کریم زودتر از عرض حاجت است

دست طلب اگر بسوی مجتبا کنید

یعنی کریم زادۀ آل الکریم هاست

دستی به سفرۀ علیِ مرتضا کنید

هیبت ز مصطفی بَرَد و سطوت از علی

خوبست هر دو را طلب از مصطفا کنید

یک سر به بیت وحی ز باب الحسن زنید

دل را به زادگاه حسن آشنا کنید

این خانواده روزه به او باز می کنند

افطارِ نیمه را به لب یار وا کنید

معراج مصطفی به روی دست فاطمه است

یعنی بهشت، خانۀ دربست فاطمه است

ادامه نوشته

امام حسن مجتبی(ع)-مدح و مناجات




ما را نوشته اند برای گدا شدن

کوچک شدن فقیر شدن خاک پا شدن

داده به ما غلامی اولاد فاطمه

ظرفیت طلا شدن و کیمیا شدن

این نوکریِ محض، می ارزد به نعمت

آدم شدن، بزرگ شدن، با خدا شدن

گشتیم زنده از علی و خانواده اش

امّید ما حسین و حسن را فدا شدن

هرگز به کار خلق دخالت نمی کنیم

ما را بس است خاک درِ مجتبی شدن

ما مست مست قطره ای از حوض کوثریم

دیوانگان لطف ولیعهد حیدریم

ای اولین ستاره ی شب های فاطمه

نامت شنیدنی است ز لب های فاطمه

پیچیده ذکرِ خیر تو از عرش تا به فرش

اول امامزاده ی دنیای فاطمه

از آن زمان که پلک دو چشم تو باز شد

شب ها تمام شد شب احیای فاطمه

مادر تو را به عشق ولایت بزرگ کرد

صفین رفته ای و جمل جای فاطمه

آگاه کن مرا ز مقامات مادرت

تعریف کن کمی ز مصلای فاطمه

کِی می رسد به خوبیِ تو شاهزاده ای

«تو مادری ترین پسر خانواده ای»

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت




نیمه ماه رسید و قمری می آید

خبر آمد که مبارک سحری می آید

ماه در لاک خودش رفت و نیامد بیرون

تا شنید از خود او ماه تری می آید

رفت خورشید پی کار خودش تا گفتند:

صبح خورشید ز سمت دگری می آید

حاتم از فرط نداری به گدایی افتاد

تا شنید از همه بخشنده تری می آید

ای کرم زاده، کرم پیشه، کریم بن کریم

ای علی زاده ی از ریشه کریم بن کریم

ای حسن نام و حسن خلق و حسن جلوه حُسن

کرده الطاف تو یک عمر به من جلوه حسن

همه را با کرم ات مست گدایی کردی

عبد بودی و خدا خواست خدایی کردی

لطف تو آمد و دل های ولایی را برد

کرم ات آبروی حاتم طایی را برد

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

این خانواده آینه های خدائی اند

در انتهای جاده ی بي انتهائي اند

خیل ملک مقابلشان سجده می کنند

اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند

هر کس که می رسد سر اطعام می برند

فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند

یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز

اینها همان مقدمه ی آشنائی اند

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه های شریف گدائی اند

سوگند ميخوريم كه پروانه زاده ايم

همسايه ي قديمي اين خانواده ايم

تو آسمان جودي ما يا كريم تو

پرواز ميكند دل ما تا حريم تو

احساس ميكنم به تو نزديك ميشوم

وقتي كه مي وزد سر راهم نسيم تو

وقت كرامت است كه از راه آمده است

آن آشناي كوچه نشين قديم تو

قرآن بي بديل ، حروف مقطّعه

كي ميرسم به فهم الف لام ميم تو

سوگند ميدهيم خدا را در اين سحر

بر پينه هاي رحمت دست كريم تو

ما را هميشه سائل دست شما كند

ما را به زير پاي شما خاك پا كند

دست مرا بگير كه عاشق ترم كني

سلمان خانواده ي پيغمبرم كني

من در قنوت نيمه شبت دور ميزنم

شايد مرا بگيري و انگشترم كني

آن شاخه ي گلم كه به دست تو داده اند

تا هركجا كه خواست دلت پرپرم كني

من آمدم كه بين سحرهاي اشتياق

بال مرا بگيري و خرج حرم كني

بال و پر شكسته به دردم نميخورد

انگار بهتر است كه خاكسترم كني

روزي آب و سفره ي نان مني حسن

ماهِ مباركِ رمضان مني حسن

اي در هواي پاك نگاهت سلام ها

نامت نداشت سابقه اي بين نامها

اي سبزي بهار خدا سير ميشوند

از عطر سفره هاي حضورت مشام ها

بيرون بيا و چشم مرا هم قدم بزن

هم سفره ي فروتن جمع غلام ها

در كوچه ات كسي به كسي جا نميدهد

مكثي نما به شوق چنين ازدحام ها

سائل شدن كنار نگاه تو واجب است

وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها

تو سفره دار شهر خدا ما گداي تو

مثل كبوتريم و اسير هواي تو

آنكس كه پيش پاي شما خم نميشود

در خانه ي فرشته هم آدم نميشود

آقاي من بدون توسل به نام تو

حالي براي توبه فراهم نميشود

دست مرا بگير و به سمت خدا ببر

چيزي كه از بزرگيتان كم نميشود

آرامش تو باعث طوفان كربلاست

بي صلح تو قيام مُحَرم نميشود

هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو

مؤمن نميشود ، به جهنّم نميشود

تا كربلا رسيد صداي سكوت تو

اين قيل و قال ها به فداي سكوت تو

اي از هزار حاتم طائي كريم تر

لطف تو از تمام كريمان قديم تر

مي آوري به وجد تو پروردگار را

اي از زبان حضرت موسي كليم تر

تو ابتداي نسل طهوراي كوثري

هركس حسودتر به تو باشد عقيم تر

در اين مسير رو به خدايي نديده ايم

از رد پاي گيوه ي تو مستقيم تر

در كربلا به آينه ات سنگ ميزنند

هركس شبيه تر به تو جرمش عظيم تر

آقا تو در كلام خلاصه نميشوی

در حضرت و امام خلاصه نميشوی

اي ياكريم خسته چه كردند با پرت

اين زهر ِ پر شراره چه آورده بر سرت

از لحظه اي كه رنگ نگاهت كبود شد

رنگي دگر نرفته مناجات خواهرت

با اينكه اي غريب ، تو بودي امام شهر

اما كسي نخواند نمازي به پيكرت

تابوت را نشانه گرفتند به تيرها

آن هم كجا به پيش دو چشم برادرت

دلهاي ما به ياد تو اي بي حرمترين

پر ميزند به سمت بقيع مطهرت

تا كِي لبم به خاك بقيعت نميرسد

بر آستان پاكِ رفيعت نميرسد

 

علی اكبر لطيفيان

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

امام بی کسان

حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است

در تن عاطفه ام، باز توان آمده است

چه مبارک سحری هست وچه فرخنده شبی

که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است

چه نشستید درِ میکده ها باز شده

آی مستان خدا! پیر مغان آمده است

حرف ازکوثر واز ساقی کوثر بزنید

حال که صحبت مستی به میان آمده است

روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید

نمکِ سفره ماه رمضان آمده است

سفره تکمیل شد و ماه خدا کامل شد

سوره قدر شب پانزدهم نازل شد

محسن عرب خالقی

حسن جان

حسن جان

 

گفتم غزلی در خور نامت بنویسم 

اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم

 

ای  محشر امروز چه تشبیه بیارم

از قد تو فردای قیامت بنویسم

 

من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید

از حضرت دریای کرامت بنویسم

 

لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد

تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم

 

شان تو نگنجید و از این قاب در آمد

دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد

 

من ایل و تبارم سر این سفره نشستند

جمع کس و کارم سر این سفره نشستند

 

در باغ نگاه تو من کال رسیدم

پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم

 

هم رنگ نگاه تو  شده دامن دریا

 آئینه زده ریسه به پیراهن دریا

 

اول نوه ی دختری خلق عظیمی

تو جلوه  ی پیغمبری خلق عظیمی

 

مدیون تو هستند همه مردم عالم

نان عمل توست سر سفره ی آدم

 

مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته

از صندوق قرض الحسنت وام گرفته

 

حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

 

صابر خراسانی

ما را غلام کوی حسن آفریده اند

 

ما را غلام کوی حسن آفریده اند

مبهوت و مات روی حسن آفریده اند

 

ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند

مست از خم و سبوی حسن آفریده اند

 

خورشید را به این همه نقش و نگارها

از طلعت نکوی حسن آفریده اند

 

روشن ز نور روی مهش گشته روزها

شب را اسیر موی حسن آفریده اند

 

آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت

گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند

 

از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین

مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند

 

میل نگاه هر چه گدایان شهر را

ولله سمت و سوی حسن آفریده اند

 

میلاد یعقوبی

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

مجتبی کرمی


چه می شود که دوباره مجالمان بدهی

و وسعتی به فضای خیالمان بدهی

برای آن که بیاییم در بقیع شما

برای آن که بیاییم بالمان بدهی

چه می شود که برای گرفتن حاجت

برای این همه پاسخ سوالمان بدهی

کنار حج که دعای مدام این ماه است

سفر به شهر مدینه به فالمان بدهی

و چند ساعت دیگر از این ضیافت را

قنوت و اشک و دعا، حسّ و حالمان بدهی

برای آن که ضریحت به قم بنا گردد

چه می شود که شما هم مدالمان بدهی

شما ترنم زیبای شعر بارانی

تو آن دلی که ربودی دگر نمی رانی

رطب بده به گدایت برای افطارش

شفا بده به دل و سینه ی گرفتارش

کمک کنید نیفتد درون این دنیا

دعا کنید نیفتد به دوزخ آمارش

نوشته اند غلامت بهشت می آید

بهشت می برد او را خودش به اصرارش

هر آن که وقف تو شد با نگاه مادرتان

عجیب رونق خوبی گرفت بازارش

خرابه های دل و فکر و ذهن را آقا

سپرده ام به نگاهت به دست معمارش

شمیم یاس مدینه ز سمت خانه ی توست

برای آن که بیابد تو را طرفدارش

شفاعت است برایم قنوت سبز شما

حماسه است همیشه سکوت سبز شما  

کریم! این دل ما باز یاکریم شماست

و تحت لطف و عنایات مستقیم شماست

شما که خانه یتان این دل است حرفی نیست!!

دل رمیده ی من نیز در حریم شماست

و تا اجازه ندادی به غایتت برسد

نشسته گریه کنان در حرم مقیم شماست

نشسته گوشه ای از کوچه ی بنی هاشم

گدایتان که همان سائل قدیم شماست

نشسته تا که بیایی عنایتی بکنی

نشسته منتظر رحمت نسیم شماست

مدد نما که محرّم به قله ات برسم

تمام قیمت من گریه بر یتیم شماست

پدر و مادرم آقا فدای قاسمتان

چه بی حد است برای زمین مکارمتان

از این سیاهی دنیا حجاب می گیریم

جواب ادعیه را مستجاب می گیریم

برای آن که همیشه حوالیت باشیم

سه شب به روی سر خود کتاب می گیریم

کتاب را که به حقّ شما قسم دادیم

از این تلألو سبز، آفتاب می گیریم

و بعد از آن دو سه بیت از بقیع می خوانیم

برای شستن قبرت گلاب می گیریم

برای پنجره ها یک دخیل از احساس

و ذکر نام تو را بی حساب می گیریم

برای آن که بسازیم بارگاه تو را

برای دیدن مهدی شتاب می گیریم

چه خوب با همه ی شهر عاشقت باشیم

چه خوب تا ابد الدهر عاشقت باشیم

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 


ما از ازل به جز تو هوایی نداشتیم

چشم امید جانب جایی نداشتیم

آواره می شدیم در این شهر بی پناه

جایی اگر به زیر كسایی نداشتیم

هر بار كه پرستوی دل، بال و پر گرفت

جز یا كریم دست دعایی نداشتیم

بس كه گدا رسیده به شوق رسیدنت

جایی برای این كه بیایی نداشتیم

مرد كریم نسل نسیم آمدی و ما

جز این كلام زمزمه هایی نداشتیم

روح كرم به سینه ی دنیا دمیده است

ابن الكریم خانه ی زهرا رسیده است

نام شماست زمزمه ی این نسیم ها

شور بهاری نفس یا كریم ها

از آتش فراز كرم خانه ی شماست

معراج می روند تمام كلیم ها

یك عمر پای سفره ی احسان نشسته ایم

لطفت رسیده است به ما از قدیم ها

از اشك موقع سحرت زنده می شوند

نقش و نگارِ مُرده یِ رویِ گلیم ها

با طعم نانِ گندم و خرما چشیده اند

شیرینی كرامتتان را یتیم ها

از كیسه های مملوِ نان قِصه خوانده است

زخمی كه روی شانه یتان جای مانده است

حیرت نگاه آینه ها را گرفته است

اشكم ز چشم، راهِ تماشا گرفته است

دستی كویر خشك دلم سال های سال

بر دامن كرامت دریا گرفته است

خرمای نخل های تو ما را بزرگ كرد

این بنده پای سفره ی تو پا گرفته است

این قدر بین شهر مجانین قدم نزن

راه عبورِ كوچه ی لیلا گرفته است

ای یوسف قبیله ی زهرا نگاه تو

هوش از سر تبار زلیخا گرفته است

یوسف به ناز، عشق تو را جار می زند

عكس تو را به قامت دیوار می زند

نام تو را خدا به سرا پای دین نوشت

بر حلقه ی زمان و نگینِ زمین نوشت

با خط خویش نام حسن با حسین را

آقای مردمانِ بهشتِ برین نوشت

وقتی كه آفرید جمال تو را حسن

پائین پای نام خودش آفرین نوشت

خالق كشید عكس تو لیلاترین و بعد

ما را به پای عشق تو شیداترین نوشت

وقتی رسید نوبت بال كبوتران

بر بال های كوچكمان اینچنین نوشت:

ما پیش از این كه لایق این پر زدن شدیم

جلد نگاهِ بنده نواز حسن شدیم

بنده نوازی ات همه جا دستگیر ماست

لطفِ اجابت نفسِ یا مجیر ماست

آقا به پای سفره ی افطار هر شبت

مهمان تو یتیم و فقیر و اسیر ماست

آبی رسان به ظرف سفالی سینه ام

محتاج گریه های تو قلب كویر ماست

كاسه به دست پشت در خانه ی شما

امشب به انتظار دلِ سر به زیر ماست

از نخل تو حلاوت افطار هر غروب

خرمای پای سفره ی نان و پنیر ماست

هر شب كه جا به خانه ی دلدار می كنی

با دست پخت فاطمه افطار می كنی

عمری گذشت معتكف آشیانه ات

روزی گرفته از مدد آب و دانه ات

وقفِ فقیرهای تمام مدینه شد

یك جا سه مرتبه همه اموال خانه ات

خیلی عجیب عطر گل یاس می دهی

قربان حس عاطفه ی مادرانه ات

لرزه به استواریِ كوهِ تنت نشست

از آبشار جوشش اشك شبانه ات

در كوچه ها شكستی و اما عصا شده

در دست های مادر غمدیده شانه ات

در كوچه ها غرور غریبانه ات شكست

وقتی ترك به چهره ی آئینه ات نشست

×××

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم


محمد رضا شمس

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


 

ای مقتدای دستِ تمام كریم ها

مولای سبز پوش، امام كریم ها

ای چشمه سار فیض خدا كوثر لبت

ای جای چشم فاطمه دور و بر لبت

عالم گدای ریزه خور خوان دست توست

روزی میان سفره ی احسان دست توست

اول امام زاده ی دنیا خوش آمدی

ابن الكریمِ اُمّ ابیها خوش آمدی

اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای

پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای

×××

آغوش گرم فاطمه بوی بهار داشت

صبحی كه مادرانه تو را در كنار داشت

آن روز با لبان تو افطار خود گشود

بابا علی كه كام تو را انتظار داشت

قنداقه ات شمیم دل انگیز خویش را

از عطر سیبِ سرخ خدا یادگار داشت

خورشید با نگاه تو از خواب می پرید

پیش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت

پای بساط سفره ی افطاریِ خدا

هفت آسمان ملائكه ی روزگار داشت

عالم به عشقِ خالِ لبت آفریده شد

ور نه خدا به عالم و آدم چه كار داشت

×××

ای نازدانه كودكِ دلبند فاطمه

ای خنده ات بهانه ی لبخند فاطمه

تو چشم خود به روی نبی باز می كنی

جا دارد این كه بَهر همه ناز می كنی

ناز و كرشمه سُنتِ مانده ز عهدِ توست

شهبالِ سبز حضرت جبریل مهدِ توست

غوغاترین، عزیزترین، خوش قدم ترین!

در بینِ ایلِ جود و سخا با كرم ترین

چشمِ بد از قشنگیِ چشمت به دور باد

ملعونه ی حسوده اله ی كه كور باد!

مصطفی متولي


امام حسن مجتبی(ع)-ولادت


 

خبری نیست اگر معجزه ای بر پا شد

خبری نیست اگر سینه ی دریا وا شد

خبری نیست که دریا صدف موسی شد

خبر آن است که گفتند علی بابا شد

امشب از جام جنون مِی زده، کم نگذارید

که من عاشق شده ام، سر به سَرم نگذارید

شب چه روشن شده انگار زمین زر شده است

ماه در هاله ی خورشید شبش سر شده است

گوش عالم همه از هلهله ای کر شده است

آی جبریل بگو فاطمه مادر شده است

گیسویش باز گذارید که دل ها برده

پسرِ ارشد زهرا دلِ زهرا برده

جز لبت هیچ کجا شهد و نمک با هم نیست

غیر زهرا به نگاه تو کسی مَحرَم نیست

هر كه شد طالب تو در طلبِ دِرهَم نیست

هر که خود را سگ کوی تو نخواند، آدم نیست

الحق ای ماه كه رخسار خدایی داری

که خدایی رخ انگشت نمایی داری

تا که گیسوی شکن در شکنت در هم شد

خوب شد، روی همه حُسن فروشان کم شد

راهِ گلخانه ی تو جاده ی ابریشم شد

تا که آدم به خود آمد که چه شد، آدم شد

خوش به این ناز بنازید که دیدن دارد

این همه حُسن، به حق، سینه دریدن دارد

آسمان دامنی از ماه و زحل ریخته است

چه قَدَر در قَدَمت تاج محل ریخته است

طرح اَبروی تو را دست ازل ریخته است

و خدا خود به لبان تو عسل ریخته است

دَمِ تو، کهنه شرابی ست که تاکم کرده

خوش به حال دل من، عشق هلاکم کرده

چشم تو باز شد و کار به محشر افتاد

یوسف از چشم زلیخای دل آخر افتاد

هرکه سر، پای تو نگذاشته با سر افتاد

هر که با عشق در افتاد، خودش ور افتاد

بعد از این کوچه ی ما کوچه ی بن بست شده

نه فقط چشم همه چشم خدا مست شده

تیغ صلح تو قد افراشت که دین خم نشود

کربلا جز به قعود تو مجسم نشود

هر که مجنون تو ای لیلی عالم، نشود

چه خیالی ست بهشتش به جهنم نشود

لطف زهراست که در دل دو هدیه داریم

هم حسینیّه در آن هم حسنیّه داریم

رو به چشم دلمان منظره ای وا کردی

تا افق های خدا پنجره ای وا کردی

با ضریحی که نداری گره ای وا کردی

عقده ای در دلت از خاطره ای وا کردی

کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی

وای خون می چکد انگار ز جای سیلی

با همین زخم همین عقده و غم می سازیم

تا که یک روز برای تو حرم می سازیم

صحن هایی همه بر عشق قسم می سازیم

در حرم سینه زنان نوحه و دَم می سازیم

هر که دارد غم آن زلفِ رها بسم الله

هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله