امیر المومنین(ع)-مدح در ماه مبارک

امیر المومنین(ع)-مدح در ماه مبارک

 

قلّۀ ماه مبارک،لَیلةُ القَدرِ نبی است

فاتحِ قلّه یقیناً،لَیلةُ البَدرِ علی است

روح و جانِ لیلةُ القدرِ نبی هم،فاطمه ست

علت پیروزیِ بدرِ علی هم،فاطمه ست

این شب بدرِ علی،این باده،جام کوثر است

ذکر زهرا،یاامیرَالمؤمنین یا حیدر است

چیست طوفانی که آمد در شب بدرِ علی

این همان ذکری که شد ذکرِ شب قدر علی

ذکر یازهرا و یاحیدر به لبهای مَلک

چون نسیمی می وَزد از اهلِ جنت بر فلک

اَصلُها ثابت حکایت کرد، ریشه با علیست

بدر ثابت کرد،نصرت چون همیشه با علیست

چون علی را دید،پیغمبر به دوشش،مَشکها

همچو باران ریخت،از شوقش،به رویَش،اشکها

یادم آمد روضه ای،از اشکِ ساقیِ حسین

مشکِ ساقیِ پیمبر،مشکِ ساقیِ حسین

نصرت حیدر کجا و نینوا، عباس،آه

بَدریون سیراب اما کربلا، عباس،آه

کودکان در خیمه میگویند ساقی! اَلعطش

بهر اصغر آب میجویند، ساقی! اَلعطش

تشنه لب طفل رباب و وای از قحطیِ آب

آب، نایاب و عتاب و وای از قحطیِ آب

چشمِ سالار حرم را دور دیدند،کوفیان

پس بساط بغضِ خود را جور دیدند،کوفیان

بغضِ روز بدر آمد،دستها سیلی شدند

کینۀ دیرینه آمد،چهره ها نیلی شدند

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

 

به مسجد می‌رود معنا کند روح عبادت را

به مسجد می‌برد با خود علی امشب شهادت را

دلیل محکمی دارد اگر در داخل محراب

فرادا می‌کند در سجده‌ی دوم جماعت را

مگر این‌بار در بستر بخوابد ساعتی آرام

که سوزانده‌ست عمری در فراقش خواب راحت را

برای کشتنش از بدر تا محراب، راه افتاد

ندیدم هیچ‌جا از تیغ، تا این حد سماجت را

چنان آغوش واکرده‌ست رفتن را که تا امروز

میان مرگ با انسان ندیدم این قرابت را

سحر، در کمتر از یک لحظه ارکان هُدی لرزید

مگر گویاتر از این بود تفسیر قیامت را؟

رها شد نغمه‌ی «فزت و رب الکعبه» در عالم

علی می‌خواست دریابیم معنای سعادت را

امیر المومنین(ع)-شب نوزدهم

 

 

به سجده گاه سر بندگی چنان بگذارد

که عشق را همه انگشت بر دهان بگذارد

تمام شب پی نام و نشان فقر بگردد

که بی نشان در هر خانه آب و نان بگذارد

غمی که محرم آن نیست گوش خلق جهان را

عجیب نیست که با چاه در میان بگذارد

صدای شیون گلدسته های شهر بلند است

علی به خانه نشسته، اگر اذان بگذارد

به انتقام عدالت، زمانه تیر عداوت

کمین نشسته که ناگاه در کمان بگذارد

به نعره بر سر فرقش نشاند تیغ و ندانست

که داغ بر دل شمشیر بی زبان بگذارد

دویده زهر چنان در تنش که شیر محال است-

افاقه ای بکند، هر قدر توان بگذارد

به وصل یار چنان دارد اشتیاق که حاشا

که شیرخواره به پستان چنان دهان بگذارد

اگرچه عرش بلند است، پیش پای کمالش

به خاک هم نرسد، هرچه نردبان بگذارد

مباد اینکه شود کوفه رو سپید تر از ما

اگر که غیرت ما را به امتحان بگذارد...

امیر المومنین(ع)-مدح در ماه مبارک

 

 

قلّۀ ماه مبارک،لَیلةُ القَدرِ نبی است

فاتحِ قلّه یقیناً،لَیلةُ البَدرِ علی است

روح و جانِ لیلةُ القدرِ نبی هم،فاطمه ست

علت پیروزیِ بدرِ علی هم،فاطمه ست

این شب بدرِ علی،این باده،جام کوثر است

ذکر زهرا،یاامیرَالمؤمنین یا حیدر است

چیست طوفانی که آمد در شب بدرِ علی

این همان ذکری که شد ذکرِ شب قدر علی

ذکر یازهرا و یاحیدر به لبهای مَلک

چون نسیمی می وَزد از اهلِ جنت بر فلک

اَصلُها ثابت حکایت کرد، ریشه با علیست

بدر ثابت کرد،نصرت چون همیشه با علیست

چون علی را دید،پیغمبر به دوشش،مَشکها

همچو باران ریخت،از شوقش،به رویَش،اشکها

یادم آمد روضه ای،از اشکِ ساقیِ حسین

مشکِ ساقیِ پیمبر،مشکِ ساقیِ حسین

نصرت حیدر کجا و نینوا، عباس،آه

بَدریون سیراب اما کربلا، عباس،آه

کودکان در خیمه میگویند ساقی! اَلعطش

بهر اصغر آب میجویند، ساقی! اَلعطش

تشنه لب طفل رباب و وای از قحطیِ آب

آب، نایاب و عتاب و وای از قحطیِ آب

چشمِ سالار حرم را دور دیدند،کوفیان

پس بساط بغضِ خود را جور دیدند،کوفیان

بغضِ روز بدر آمد،دستها سیلی شدند

کینۀ دیرینه آمد،چهره ها نیلی شدند

امیر المومنین(ع)-مدح

 

 

وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش

بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش

خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر

میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش

داستان سنگ و زر یعنى که ما و فضه اش

قصه شاه و گدا یعنى که ما و قنبرش

در مقام آخریت بود ، دیدند اولش

در مقام اولیت بود ، دیدند آخرش

خاک را گل میکند گل را خلائق میکند

نیست هرکه خلق مولا خاک عالم برسرش

اینهم از ظرفیت دنیاى بى ظرفیت است

هرکه او را میپرستد مینویسد کافرش

با على یکتاپرستم, ورنه میخواهم چکار

آن خدایى را که این آقا نباشد مظهرش

آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود

سائلی که دست خالى میرود از محضرش

چهارده قرن است دارد رزق ما را میدهد

با همان یک مرتبه بخشیدن انگشترش

آه...ظلمت آه...ظلمت آه..ظلمت میشود

واى اگر خورشید را روزى براند از درش

مرتضى یعنى قسیم النار والجنة ، ولى

هست معیارش در این تقسیم حب همسرش

تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت

همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش

از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت

چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش

خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که در آن

آیه ی"الیوم اکملت"نباشد محورش

*مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است

تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش*

به خودش كه جای خود ، حتی به خاك پاش هم

هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش

کور دلها احمقند ، احمق چه میفهمد علی

جان احمد بود که خوابید بین بسترش

**

جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار

اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش