یک قبله، سرخ، در وسط کهکشان غم

یک کهکشان مصیبت و یک آسمان علم

یک آسمان نیلی و یک بارگاه عشق

دولتسرای حضرت والای شاه عشق

در اوج اهتزاز، به دلهاست رهنمون

یک پرچم قشنگ، ولیکن به رنگ خون

چون پادشاه بی سر خود سربلند و راست

او می خورد تکان و تو گویی دل خداست!

با تار و پود ، قلب مرا تور می زند

شیرینی است ، لیک دلم شور می زند

چوبش اگرچه چوب ولی با ادب بود

او نیست خیزران که به دندان و لب خورد

خطی به عرش از وسط گنبد طلاست

راحت کنم تو را ته این خط خود خداست