باران نمی ز خیسی چشمان زینب است

خورشید معجر رخ رخشان زینب است

 

آری حلال زادگی کل شیعیان

مدیون استقامت و ایمان زینب است

 

قرآن ز بسکه گفته ز اوصاف زینبی

گوئی که شرح حال پریشان زینب است

 

بعثت دوباره کرده پیمبر ز قتلگاه

از روی نیزه  اِقرَأ قرآن زینب است

 

از آن زمانی که معجزه ی صبر کرده او

اسلام هم تمام مسلمانان زینب است

 

بیچاره کرد ابن زیاد و یزید را

این گوشه ای ز جلوه ی تابان زینب است

 

مریم نوشته است به گهواره ی مسیح

عیسای من غلام دبستان زینب است

 

حیدر که خویش مرکز پرگار خلقت است

گردیده دور شمس درخشان زینب است

 

ماه عزا اگر که جهان زیر و رو شود

از یک نسیم کوچک طوفان زینب است

 

دعبل زبان قاصر تو کی کند بیان

اوصاف او که وحی غزلخوان زینب است

مجیدخضرایی