ای همه جان، درره تو سوخته
ای همه جان، درره تو سوخته
ای همه دیده به رهـت دوخته
اذن ده آیـم بـه تمـاشــای تــو
دیـــدن تــو اوج تمـنّــای مــن
هستی من عشق تـو آقای من
جان زغم هجرتوافسرده است
گرنرهانیش ز غم مـرده است
گـر کـه ببیـنم رخ زیبـای تـو
بوسه زنـم بـر گل سیمای تـو
( شعراز: ج . م
+ نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۳۸۹ ساعت 11:27 توسط ذاکر اهل بیت
|