fatemeh30.jpg 

اي نام خوشت ورد زبانم زهرا
از داغ تو سوخت جسم و جانم زهرا
برخيز علي به ديدنت آمده است
اي در و بلاي تو به جان زهرا
زهراي من راز دلت از من نهفتي
از ماجراي كوچه و سيلي نگفتي
زهراي من پيراهن تو غرق خون است
رويت كبود و سينه تو لاله گون است
اي واي من بر بازويت باشد نشانه
از بس كه خوردي پيش چشمم تازيانه