صلی الله علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها

وقتی گرفت شعله ز من پرّ و بال را *** دیدم به صحن خانه خود قیل و قال را

گیرم نبود فاطمه دُردانه رسول *** آتش که می زدند حرم ذوالجلال را

بالم به میخ گوشه در گیر کرده بود *** قدرت نداشتم که بگیرم وبال را

حتی نشد که چادر خود را به سر کِشم *** یعنی به من ندارد عدو این مجال را

ممکن نبود شال علی را رها کنم *** ممکن نبود ضربت قُنفُس محال را

بنت الهدی کجا و چهل مرد نا نجیب *** هرگز کسی جواب نداد این سوال را

از سرنوشت محسنم آگه کسی نشد *** مخفی کنم چو تربتم این شرح حال را

 

بسوزان هر طریقی می پسندی *** که آتش از تو و خاکستر از من