کاروانی نیمه جان آورده ام
کاروانی نیمه جان آورده ام
یک جهان غم ارمغان آورده ام
خواهرت را بیش از این زنده مخواه
پیش خود اینگونه شرمنده مخواه
غصه هایم همچو تیغ و سنگ تنگ
شیشه عمرم شده محتاج سنگ
با کدامین دیدگان جویم ترا
از چه گویم از کجا گویم ترا
از چروک دستها گویم ترا
یا زتاولهای پا گویم ترا
ای زگل حساس تر احساس تو
هر چه ساقی تشنه عباس تو
جان لیلا قامت اکبر چه شد
این رباب آخر علی اصغر چه شد
جان زینب یادی از ویران مکن
از رقیه صحبتی عنوان مکن
دردهاغ در جان من مأوا گزید
چون که خصمم برد در بزم یزید
از تمسخر خنده بر لب داشت او
قصد بر تحقیر زینب داشت او
پیش چشم خواهر و طفلان تو
چوب می زد بر لب و دندان تو
صحنه ای می کرد قلبم را کباب
اینم طرف سر آن طرف جام شراب
اضطراب و تهمت و دشنام بود
آری آنجا شام بود وشام بود
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۹ ساعت 17:54 توسط ذاکر اهل بیت
|
با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از کلیه شاعران محترم که اشعارشان در این وبلاگ می باشد و نامشان درج نشده است تقاضا داریم جهت ساماندهی و درج نامشان به ما اطلاع دهند.