ای بزرگ خاندان آب ها

آشنای مهربان آب ها

در مقام شامخ سقاییت

بند می آید زبان آب ها

از حیات ماذن چشمان تو

تا خدا آمد اذان آب ها

با تماشای لب دریاییت

آب افتاده دهان آب ها

مثل دریایی ولیکن می دهی

مشک خشکی را نشان آب ها

بر ضریح دست تو پیچیده اند

التماس گیسوان آب ها

مشک و ختم و فاتحه هرگز نبود

این تصور در گمان آب ها