اشعار ماه هاي شعبان و رمضان
خوشا به حال اون کسی که میخواد امام زمانی بشه
وقتی بیاد غنچه به لب وا میشه که مستجاب دعای زهرا میشه
با تیغ اونه که برا همیشه دشمن حیدر دیگه رسوا میشه
ما هیئتیا پا به رکابش لبیک که میگه میدیم جوابش
نفرین می کنیم دشمن و میگیم: که خدا زیاد کنه عذابش
میخونم آقاجان السلام علیک انا مُستشهدُ بین یدیک
.....................................
نگاهش دل می بره از هرکی که حیدری باشه
کسی یار آقا میشه که الان با رهبری باشه
وقتی میاد شور میگیره زندگی معنی واقعی برا بندگی
وقتی میاد شغل همه این میشه: پای رکاب اقا رزمندگی
رزمش با عدو چقدر قشنگه کوهم روبروش یه تخته سنگه
با ذکر و شعار یالثارات مثل عموعباسش می جنگه
المنت لله انا جئت الیک انا مستشهد بین یدیک
غزل ميلاد كريم اهل بيت، امام حسن مجتبي(ع)
ترنّم جلواتت نسيم آورده
وَ بوي نرگس چشمت شميم آورده
خدا براي خودش آينه پديد آورد
دوباره ياعلي و ياعظيم آورده
تبارك اله از اين خلقت خداوندي
دوباره دست كريمي ، كريم آورده
هر استخاره به يُمن قدوم تو خوب است
كه آيه هاي بِقَلبٍ سليم آورده
نماز را بسوي قبله ي تو بايد بست
براي كعبه هم امشب سهيم آورده
تويي مذلِّ مضلّينِ در صف شيطان
براي كفر ، عذابي اليم آورده
به جلوه ي حسن هستي و با صفات علي
خدا قسيم جنان و جحيم آورده
به پاس مقدم تو آسمان ، زميني شد
برات ، فرش به جاي گليم آورده
بهشت، روبروي كوي تو تواضع كرد
به كوي عشق مُقام و مُقيم آورده
علي تمام خودش را خلاصه يافته است
خليل و روح الله و كليم آورده
براي نوكري خانه ات درست شديم
خدا به عشق شما ياكريم آورده
(اسير) در قفس يار مي شود آزاد
صراط بندگي مستقيم آورده
مناجات با خدا همراه با روضه ی اربعین
فقط براي نگاه نگار آمده ام
براي اشك دل بيقرار آمده ام
كويرتر شده چشم از هميشه، از هروقت
دونيم قطره ي باران ببار، آمده ام
اگر گناه ، مرا سر به زير بار آورد
ولي به عشق شما سر به دار امده ام
بهارقلب زمين آمده ، بساط كجاست؟
دو دست خالي و با قلب زار آمده ام
ببين كه غرق تمنّام ، خواهشي دارم
اجابتم كن و منّت گذار ، آمده ام
تمام كوله ي معصيّتم بگير و ببر
دو كيسه نور برايم بيار، آمده ام
((بس است خلف به وعده، كمي خدايي شو))
به نفس گفتم و با خود كنار آمده ام
اميد لطف تو دست مرا كشيد اينجا
تو خواستي كه به اينجاي كار آمده ام
دعاي اول و آخر ، ظهور حجت توست
براي اوست كه چشم انتظار آمده ام
ببخش، جان همان خواهري كه گفت: حسين
كشان كشان به روي اين مزار آمده ام
رمق به پام نمانده چرا كه همراهِ
هزار عقده ي از نيزه دار آمده ام
سرت مقابل چشمم گذاشت عمداً ، گفت:
تو با حقارت و من با وقار آمده ام
مناجات عشق
ممنونتم يه بار ديگه درِ خونت زانو زدم
واسه قبولي دعام بازم پيش تو رو زدم
من ميدونم چه كاره ام،من ميدونم كه روسيام
امّا خودت گفتي اگه حاجت دارم پيشت بيام
حاجت اوّلم اينه : خدا آقامو برسون
ديگه بسه خسته شدم از دوري صاحب زمون
يعني بدا دل ندارن؟ مگه آقا برا خوباس؟
توي همين آدم بدا ، حساب عاشقا جداس
آره درسته آخدا ، عاشق گُنا نميكنه
اما آقام مهربونه ، منو رها نميكنه
بااينكه من گنهكارم،ميدونه كه دوسش دارم
آقاي من خوب ميدونه كسي روجز اون ندارم
بدونِ يارمهربون ، زندگيمون حروم ميشه
ميدونم آخرش مياد، غصه هامون تموم ميشه
حاجت دوّمم چيه ؟ منو ببر به كربلا
يا كه براتمو بده ، بازم برم امام رضا
شبهاي جمعه هميشه زودي دلم پر ميگيره
با ذكر يا كرب و بلا زندگي از سر ميگيره
ياد اباالفضل ميكنه ، كنار نهر علقمه
ياد همون سرداري كه گرفته بوي فاطمه
ياد خيام بي عمو ، اشك چشاي بچه ها
كه نااميدن و ميگن : عمو بيا عمو بيا
بارون مي باره از چشام به ياد عمّه اي غريب
به ياد اون خانمي كه به لب داره أمَّن يجيب
ميگه الهي بميرم حسين من يار نداره
مي مُردم و نمي ديدم كه اون علمدار نداره
ميگذره و مياد همون لحظه كه بين دشمنا
تنهاميشه برادرش،اي واي سرش ميشه جدا
مياد ميون گودي و مي بوسه رگهاي داداش
تا سَرُو بالا ميكنه ، به نيزه مي افته نگاش
آقام غريب رو نيزه ها آيه ي قرآن ميخونه
يه شب مياد با دخترش مي شينه كنج ويرونه
دخترميگه بابا دلم تنگ شده بود برا نگات
بابا ميگه كه دخترم : فداي لرزش صدات
دخترميگه بابا ببين به زخم دل نمك زدن
رو نيزه ها خودت ديدي چطور منو كتك زدن
ميگه بابا ببين شدم شبيه زهرا مادرت
تو اين شباخيلي زيادزحمت دادم به خواهرت
دامنِ من آتيش گرفت،موي سرم سفيد شده
خواب مي ديدم ديشب كه باز يه فاطمه شهيد شده
خدا به آبروي اون شهيد دشت كربلا
به حق شاه تشنه لب ، حاجتامونو كن روا
تو ياري كن رهبرمون ، شفا بده مريضامون
سايبونِ رحمتتو خودت نگهدار برامون
بازم ببخش گناهمو ، به حق آسمونيات
تا به ابد من مي مونم ، ( اسيرِ ) مهربونيات
تركيب بند ولادت حضرت صاحب الزمان(عج)
آماده مي شوم غزلي را بنا كنم
در شور عشق ، قافيه اي دست و پا كنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بيقرار
بايد كه پير ميكده ها را صدا كنم
ميخانه اي براي دلم جور كرده ام
تا رازِ سرخوشيِّ خودم بَر مَلا كنم
رازي كه گفتنش همه را مست مي كند
وقتش شده بگويم و خود را رها كنم
پس اهل ميكده! همه سر تا به پاي،گوش
تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا كنم
از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان
يعني امام عصر ، همان حيدرالزَّمان
از راه آمده ست رسانَد پيام عشق
از راه آمده ست كه باشد امام عشق
ياايهاالعزيزِ دو دنياي من ، سلام
گفتم سلام و اوست عليك السلام عشق
وقتش رسيده سوي كلامم خودت شوي
چون حرف با شما شده حُسن ختام عشق
هركس كه پاي بزم شما بود ، زنده ماند
اي عشق بادوام ، تويي بادوام عشق
تا زنده ام گداي سرِ سفره ي توﺃم
آري ، اميرعشق تويي ، من غلام عشق
اَلحَق كه شاه هستي و ارباب زاده اي
تو يوسفي ترين پسر خانواده اي
صاف و زلال ، آينه ي ناب آسمان
تابيده است در شب مهتاب آسمان
تابيده است حضرت ماه چهارده
بر صفحه ي دوازده قاب آسمان
اين نور با ﺗﻸﻟﺆِ صاحب زماني اش
آرامشي است بر دل بي تاب آسمان
جبريل با ترانه ي عشق محمّدي
گويد خوش آمديد به ارباب آسمان
امشب براي عرض ارادت به مَقدَمش
نيكو نوشته اند روي باب آسمان
حق، نقشه ي عدوصفتان را برآب كرد
تا حضرت امام زمان انقلاب كرد
اي چشم من به راه تو ، ﺃدرِك ﺃسيرك
آدينه در پناه تو ، ﺃدرِك ﺃسيرك
اي واژه ي جمال خدا جلوه گر شود
در قاب روي ماه تو ، ﺃدرِك ﺃسيرك
صبح ظهور تو فرج عاشقان توست
خورشيد من پگاه تو ، ﺃدرِك ﺃسيرك
اين قلب تيره ، روشن و شفّاف مي شود
با گوشه ي نگاه تو ، ﺃدرِك ﺃسيرك
از دوري تو ثانيه هايم تباه شد
من عبد روسياه تو ، ﺃدرِك ﺃسيرك
((دارد زمان آمدنت دير مي شود))
تقصير ماست اين همه ﺗﺄخير مي شود
اي آخرين بهانه ي دنيا ظهور كن
اي آشناي غربت فردا ظهور كن
بايد كه چند روضه بخوانم براي تو
اي چشم تو خلاصه ي دريا ظهور كن
مي خوانم از حوادثِ آن كوچه هاي تنگ
آقا قسم به پهلوي زهرا ظهور كن
آقا به جان دختركي بي پناه كه
افتاده بود زيرِ لگدها ظهور كن
آتش،خيام،سيلي و غارت،چه گويمت؟
آقا به داغِ زينب كبرا ظهور كن
قرآن به روي نيزه و تفسيرها به خاك
آقا بيا به حقِّ بدن هاي چاك چاك
سرود میلاد حضرت صاحب الامر(عج)
برای دریافت آهنگ سرود به شماره ی ۰۹۱۶۸۳۷۴۷۹۹ تماس حاصل بفرمایید
اومد به دنيا
حضرت خير البشر ، الامام المنتظر
يوسف زيباي زهرا
جشن ملائك
توي هفتا آسمون ، اومده رنگين كمون
از پس پرچين ابرا
نگاه تموم ستاره ها داره
براي عزيز فاطمه مي باره
كسي ياري مثِ آقامون نداره 2
آقاجون ، فداي قدماي تو
زندم من ، هميشه به هواي تو
عمرمن ، به خدا به فداي تو 2
ياصاحب الزمان ، الغوث و الامان3
..............................
اشك چشامه
اشك شوق شور تو ، روشنم با نور تو
قبله ي من روي ماهت
دارالشفامه
هيئت عشق شما ، بين جمع نوكرا
مي مونم با يك نگاهت
داروندارمن ، آقاي مني تو
ماه توي شب يلداي مني تو
اميد امروز و فرداي مني تو 2
مي شينم ، آقاجون به زير پاهات
چي ميشه ، به گوشم برسه صدات
مستم من ، مست هر شراب نگات 2
ياصاحب الزمان ، الغوث و الامان3
....................................
امشب ميونِ
شادي اهل ولا ، بين بزم عاشقا
دل هاي بي تابو عشقه
كاش مثل امشب
ما بوديم تو كربلا ، بين گنبد طلاها
گنبد اربابو عشقه
خدا كنه حاجت همه روا شه
دواي درد ما ديدن آقا شه
عيديمون برات گنبد طلا شه 2
ياالله ، تو شبِ صاحبِ زمون
دستامو ، ميارم رو به آسمون
ميگم كه ، منو كربلا برسون 2
ياصاحب الزمان ، الغوث و الامان3
ميلاد كريم اهل بيت امام حسن مجتبي(ع)
آماده شد سفره ، كرم ، خِيل گداها
مي آيد امشب واژه واژه رمز دريا
مهمان ويژه آمده بر سفره ي ما
مهمان نباشد ميزبان عرش اعلا
امشب صفا مي بارد از دست كريمي
بايد بخوانم ياعليُّ ياعظيمي
مي بارد از دست خدا باران رحمت
آرام مي آيد صداي پاي حيرت
دنيا نديده جلوه اي با اين ابهّت
خورشيد آورده ست دامان رسالت
امشب خدا آقاي ديگر آفريده ست
يعني كه حيدر بهر حيدر آفريده ست
امشب مي و ميخانه و پيمانه جور است
امشب شراب عاشقان يك كاسه نور است
امشب زمين و آسمان غرق سرور است
چون كاروان يار در حال عبور است
امشب دوباره حضرت موسي به نيل است
سردسته ي مستان امشب جبرئيل است
پرشورتر از موج درياهاست اين عشق
آرام تر از صحنه ي صحراست اين عشق
در امتداد ذكر يازهراست اين عشق
بين تمام عشق ها آقاست اين عشق
اين عشق ، عشق مجتبي ماه زمين است
آيينه ي عشق اميرالمومنين است
اي منتهاي آرزوي دردمندان
تنها كريم دست هاي مستمندان
روشن ترين مهتاب قلب تار دوران
باران ترين خورشيد ، اي همپاي باران
بوي خوش هم صحبتي را از تو جويم
وقتش رسيده با تو حرفم را بگويم
آيينه دار وجه ختم المرسَليني
ماه سماواتيّ و خورشيد زميني
خيرالاَنامي تو ، مُعزُّالمُومنيني
مجنون ترين ليلاي رَبُّ العالميني
درصحنه هاي عشق تنها تكسواري
تو مثل مادر ، مثل بابا تا نداري
تا آمدي شام علي رنگ سحر شد
آغوش حيدر سجده گاه صدقمر شد
تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد
زهرا دگر مادر شد و حيدر پدر شد
در بيستون عشق تا تكثير گشتي
با جمع زهرا و علي تعبير گشتي
بر روي دستان پيمبر چان گرفتي
چون ابر بودي ، رخصت باران گرفتي
ﺷﺄن نزول سوره ي انسان گرفتي
تو زندگي از لؤلؤ و مرجان گرفتي
تو اولين ايجاد يك وصل مطهّر
اَلحق كه مرواريد زهراييّ و حيدر
ناز نگاه مهربان تو چه زيباست
جغرافياي چشمهايت رو به درياست
مهتاب از آيينه ي روي تو پيداست
لالايي خواب تو با امّ ابيهاست
ماهي، چه والايي، چه زيبايي حسن جان
يوسف ترين فرزند زهرايي حسن جان
من با گداييّ تو آقا خو گرفتم
بي آبرو بودم كه رنگ و بو گرفتم
با غصه هايم در بغل زانو گرفتم
از شرم چشمان تو از تو رو گرفتم
با اين كه بد بودم مرا كردي غلامت
آقاي بي مانند ، قربان مرامت
تنهاترين سردار غربت ، من فدايت
فخرم به عالم اين بُوَد هستم گدايت
شاهم زماني كه شوم خاك عبايت
اي كاش مي بودم وَ مي مُردم به پايت
هرآنچه دارم از تو دارم ، كم ندارم
وقتي(اسيرت) مي شوم،ماتم ندارم
چهارپاره ( شهادت اميرالمومنين )
هريتيمي نشسته چشم به راه دختري غرق گريه و آه است
پدرم رفتني ست واويلا چقدَر اين فِراق جانكاه است
پدرم روي بستر افتاده بستري با تمام خاطره ها
بستري كه به روي آن مادر رفت و راحت شد از غم دنیا
بعدِ مادر هنوز بابا بود تا انيس عزاي ما باشد
ولي اين بار غصّه كامل شد وَ كسي نيست آشنا باشد
حالِ بابا رسيده جايي كه شير هم فايده ندارد ، واي
با غمِ ديگري از آلِ رسول آسمان باز هم ببارد ، واي
حسن از فرط گريه و ناله چشم خود دوخته به سوی پدر
خواب در چشم او نيامده است حال آنكه رسيده وقت سحر
در غمي جانگداز مانده حسين گوشه اي درسكوت خود مبهوت
دارد آماده مي شود انگار تا بسازد دوباره يك تابوت
بغض در سينه اش ترك خورده چشم او مات بر زمين باشد
رو سوي قاتل پدر ، گويد : گوش كن حرف من همين باشد
بردي از من بهار زندگي ام بشكند دستت اي نمك نشناس
منتظر باش بهر خون خواهي تا بيايد برادرم عباس
نوجواني كه اشك مي ريزد گوشه ي حجره سر به ديوار است
نوجوان است قهرماني كه نام زيباي او علمدار است
سرگذارد به روي پاهايش هِق هِقي در گلوش مي پيچد
آنقدَر اين صدا طنين دارد ناله اش در دو گوش مي پيچد
دست ها را گره زده با هم غصّه اش بي وفاييِ كوفه ست
دردلش حسرتي ست از يك داغ به گمانم كه داغ آن كوچه ست
زير لب حرف مي زند با خود كاش عبّاس بود با مادر
من بميرم براي طفلي كه داد زد زير دست و پا : مادر
لحظه هاي وداعِ يار شده ولي انگار حرف ها دارد
چه شده؟زيرلب چه ميگويد؟ زير لب ذكر كربلا دارد
دست عباس در دو دست حسين حال ، بابا وصيّتش اين است
خواهشي دارم از تو عبّاسم واي حرفش چقدر سنگين است
مي رود روزي از پس روزي تا رسد روز گرم عاشورا
تير و سرنيزه ، آتش و دشنه الامان از زمين كرب و بلا
تو علمدار لشكر ما باش لشكري از تبار غصه و غم
وقت تنهايي حسين كه شد با رشادت بگو به اهل حرم
جان من خاك پاي جان حسين دل خيمه بسوزد از آهت
برو اي مير لشكر اسلام برو دست خدا به همراهت
آمد آن روز ، آمد آن ساعت حرم از تشنگي پريشانند
آن طرف بين لشكري از كفر عدّه اي بي حيا رجزخوانند
مشك آبي ز خيمه ها برداشت چشم بر هم زد و به ميدان رفت
آب را كه ديد... مشك پرآب يادلب هاي خشك طفلان...رفت
ولي اي كاش مي رسيد،اي كاش تير بر دست و چشم و مشك آمد
وَ علمدار بر زمين افتاد آه ، از چشم مشك، اشك آمد
بوي زهرا در علقمه پيچيد فاطمه مادري نمود آنجا
آن طرف شاه آمد از خيمه گفت برخيز سوي خيمه بيا
گفت شرمنده ام برادرجان رويِ برگشتني ندارم من
به سكينه بگو حلال كند تير زد مشكِ آب را دشمن
اي برادر (اسيرِ) غم هايم ليك بشنو تو حرف آخر من
حال ، من ميهمان زهرايم مادر تو شده ست مادر من
وداع با ماه مبارك رمضان
گرچه رفتي و دگر دورم ز تو ليك گويم درد جان خود به تو
الوداع اي ماه عفو بندگان الوداع اي ماه اشك عاشقان
الوداع لبخند رب العالمين ماه عشق و ماه سوز نادمين
الوداع سرسبزي پاييز دل در ميان باغ غم ها آب و گِل
الوداع نورٌ علي نور زمين بر خدا و ماه پاكش آفرين
كيسه اي بردوش بود ازمعصيت آمدم بي آبرو ، بي حيثيت
گفتم اين را از من نادان بگير اي خدا اين آبرو از من مگير
گفتي اي عبد گنهكار خدا باز هم از راه خود گشتي جدا
تو اميد قلب مهدي بوده اي يار مهدي عشق مهدي بوده اي
قلب زهرا از گناه تو شكست همچوميخ در به پهلويش نشست
فرق تو با آن بدان كوفه چیست؟ كوفيان بي حيا و پست چيست؟
كوفيان فرق علي بشكسته اند عهد با فرزند او بگسسته اند
دخت حيدر را اسارت برده اند سر به پيش روي دختر برده اند
محو دنيا و هوس ها بوده اند با امام اما جدايش بوده اند
ليك تو عهدي ببستي با خدا عهد با او اين بُدي ترك گناه
باز هم عهد خودت بشكسته اي همچو كوفي غرق دنيا گشته اي
گرتو خود دم از شهيدان ميزني بر زبانت حرف آنان ميزني
پس چرا اندر عمل غافل شديي بس گنه كردي دگرجاهل شدي
هيچ مي داني شهيدان كيستند؟ از كجايند و فداي چيستند ؟
اين شهيدان عشق بازي كرده اند در ره دين جان فشاني كرده اند
پس تو گرخواهي ره آنان روي جاي پاشان پاي خود را جا دهي
رو سحر نزديك قبر لاله ها فاش كن راز دلت را بي صدا
گو به آنان غرق دنيا گشته ام دست من گيريد ديگر خسته ام
كار هر روزم شده رنگ و ريا گشته ام نزد امامم بي حيا
دست من گيريد مردان خدا اي سبكبالان عرش كبريا
تا شوم من پيرو راه شما عبد خوب و بنده ي محض خدا
پس كنون رو سوي الله کریم با پشيماني بگو اِرحَم ، رحيم
آن زمان گويد به تو ربِّ جلي باز هم مي بخشَمَت عبدم ، ولي
ديگر از درگاه من غافل مشو بنده ي من،بنده ي شيطان نشو
بارالها باز هم شرمنده ام بي تو اي حِصن حصين درمانده ام
hamid-ramiمنبع