ضــامن آهــو بــه فـدايت شوم
جود و کرم کن، که گدايت شوم
*****
تو هشت بحر نور را، گوهري
تو مطلع الفجر چهار اختري
تو شمع جمعي، به شبستان طوس
تو بر تن عالم خلقت، سري
نام علي بُوَد برازنده‌ات
بلکه تو يک محمّد ديگري
ضامن آهويي و پيش خدا
ضامن خلقي به صف محشري
هم پدر چهار ابن‌الرضا
هم پسر موسي ابن جعفري
ابوالجواد استي و باب‌المراد
ابوالحسن بضعه ي پيغمبري
اي به فدايت پدر و مادرم
که خوب تر از پدر و مادري
دست کرم بر سر ما مي‌کشي
پادشهـي نـاز گـدا مـي‌کشي
*****
سائل درگاه تو، سلطان ماست
خاک درت، دارو و درمان ماست
روي تو! آفتاب عرش خدا
سايه ي تو بر سر ايران ماست
جان همه عالمي و از کرم
جاي تو در قلب خراسان ماست
زهي کرم، که ضامن کلّ خلق
ضامن آهوي بيابان ماست
عنايتت آمده، کل نعَم
ولايتت، تمام ايمان ماست
بهشت، نه که با ولاي شما
جحيم هم روضه ي رضوان ماست
مهر تو اي با همگان، مهربان
در تن ما خوب تر از جان ماست
سلسلة الذهب، تجلّاي توست
کمـال توحيد، تولاّي توست
*****
مرغ دلم، خدا خدا مي‌کند
رضا رضا، رضا رضا مي‌کند
قبله ي من کعبه، ولي قلب من
روي به ايوان طلا مي‌کند
حضرت معصومه عليها‌سلام
به زائران تو دعا مي‌کند
نگاه تو، چشم تو، دست تو، نه
نام تو هم درد، دوا مي‌کند
جز تو که رأفتت خدايي بوَد
حاجت ما را که روا مي‌کند
دلت نيايد که جوابش کني
زائر تو، هر چه خطا مي‌کند
اگر چه آلوده و شرمنده‌ام
باز رضا نگه به ما مي‌کند
تـو از کرم دست بگيري مرا
صـدا نکـرده مي‌پذيري مرا
*****
تو از گدا گرفته‌اي، احترام
تو مي‌کني زائر خود را سلام
بر در اين خانه، اميد آورند
يأس به درگاه تو باشد حرام
عادت تو، کرامت و عفو و جود
عادت من عجز و گدايي مدام
با چه گنه، اي پسر فاطمه
زهر ستم ريخت عدويت به کام
با که بگويم که به يک نيمْروز
آب شد اعضاي وجودت تمام
از چه غريبانه زدي، دست و پا
اي به همه عالم خلقت، امام
داغ تو زائل نشود از جگر
تا که بگيرد پسرت انتقام
تو مهدي فاطمه را صدا کن
تو از بـراي فـرجش دعا کن
*****
سوخت در آن حجره ز پا تا سرت
خون جگر ريخت ز چشم ترت
بر دل زارت، جگر زهر سوخت
آب شد اي جان جهان، پيکرت
مرد و زن و پير و جوان، سوختند
در پي تشييع تن اطهرت
بر سر و بر سينه ي خود، مي‌زدند
زنان نوغان همه چون خواهرت
پشت سر جنازه، انبوه خلق
پيش روي جنازه‌ات، مادرت
جسم شريف تو، اگر آب شد
دگر نشد بريده از تن، سرت
غريب بودي دم رفتن ولي
بود يگانه پسرت در برت
سنگ نزد کسي به پيشانيت
خون سرت نريخت بر منظرت
کـاش چکـد خـون دلـم، از دو عين
صبح و مسا، در غم جدّت حسين
*****
تو هشتمين حجّت کبريايي
غريبي و با همه، آشنايي
مسيح نه، طبيب صد مسيحي
کليم نه، کلام کبريايي
کنار حجره، لحظه ي شهادت
اشک فشان به ياد کربلايي
کشت تو را به زهر کينه مأمون
نگفت تو عزيز مصطفايي
چگونه شد، زهر ستم دوايت؟
تو که به درد عالمي، دوايي
چشم و چراغ شيعه‌اي در ايران
گر چه ز جدّ و پدرت جدايي
دست خدا، هميشه بر سر ماست
تا تو، امام مهربان مايي
گر چه بوَد بنده روسياهي
«ميثم» دلباخته را نگاهي