ای ملائکه محو جلوه های ذات تو

بین آسمان پهن است سفره صفات تو

 

اینهمه صفات تو ذات مشترک دارد

از وجود پیغمبر سفره ات نمک دارد

 

خضر کربلای من ! پیر آسمانی ها

روضه پراز نور آخرالزمانی ها

 

از کجا تو می ریزی جلوه های طاووسی

که فرشته می افتد پای تو به پابوسی

 

هر که یوسفت می دید می برید انگشتش

اشتیاق روی تو در مدینه می کشتش

 

هر کسی تو را دیده خوانده "قل هواللهی"

بسکه مثل خورشیدی بسکه این همه ماهی

 

 بسکه شکل خورشیدی عشق خانواده شدی

در قبیله ات مثل یک امامزاده شدی

 

کاروانی از مجنون در پی تو در صحرا

در پی تو ای مجنون در پی تو ای لیلا

 

می پراکنی هر جا نور ناب دلگرمی

بر دل بنی هاشم آفتاب دلگرمی

 

صبح فیض میگیرد از رخ مصابیحت

صد بهشت می ریزد از دل مفاتیحت

 

این که آمدی اینجا نکته ای لدنی داشت

 تازه شرح وتاویلی برحسین و منی داشت

 

تو شبیه آینه ای تو که گرم تکثیری

بر حسین تاویلی برحسین تفسیری

 

تو شبیه یاسینی میوه های آمینی

تو تمام عالم را درحسین می بینی

 

عشق در تو می دیده اهتشام پیغمبر

احترام تو مثل احترام پیغمبر

 

ای حسین دلتنگ لحن گرم و زیبایت

آیه ای تلاوت کن اززبان لیلایت

 

کربلا رسید و تو سخت مبتلا بودی

درمیان میخانه جامی از بلا بودی

 

بیقرار او بودی تشنه سبو بودی

 غرق در امام خود غرق ذات اوبودی

 

وقت رفتنت که شد خیمه ها قیامت شد

وقت داغ پیغمبر بر دل امامت شد

 

هر که بود مجنون شد لحظه ای که لیلا رفت

پشت پای پای تو دیدند اشکهای بابا رفت

 

رفتی و دو سه آیه از خدا رجز خواندی

رفتی و در آن میدان ذوالفقار چرخاندی

 

تا که از سر و رویت شمس و الضحا تابید 

از تجلی خورشید صحن کربلا پر شد

 

جلوه کردی و میدان پر شد از جلال و جاه

کوفه یکسره می گفت لااله الا الله

 

جلوه کرده ای تنها با سپاهی از توحید

بین لشگر افتاده شک و شبهه و تردید

 

این علی است یا حیدر؟! این علی است یا اکبر؟!

این خود رسول خداست؟! یا شبیه پیغمبر!

 

جلوه کم کن ای خورشید شب به اشتباه افتاد

این سیاهی لشگر سمت کوفه راه افتاد

 

همهمه شروع شد و پخش شد در آن لشگر

ما کجا و جنگیدن  با جناب پیغمبر 

 

هر که بین لشگر بود نقشه فرار کشید

سایه خودش را از تیغ تو کنار کشید

 

ذوالفقار را رو کن  دم بگیر و هوهو کن

با دوتیغ تنزیهت  کفررا توجارو کن

 

آن طرف رسول خدا عاشقانه دلتنگش

این طرف نگاه همه مات شیوه جنگش

 

اخم را کمی واکن جلوه کن تبسم را

یک نفس ترحم کن ضجه های مردم را

 

سمت خیمه ها برگشت آفتاب شب سوزش

گفت تشنه ام بابا کو شراب لب سوزش

 

کاسه ای شراب عشق از لب امام گرفت

در حقیقت از دست کربلا مقام گرفت

 

رفت سمت میدان یا رفت مسجد کوفه

یا مدینه را دید و رفت بین یک کوچه

 

از مدینه یک نیزه از میان کوچه دوید

تا به  پهلویش خورد و پهلویش شکست و خمید

 

ناگهان خودش را دید بین یک در و دیوار

ناله زد که یازهرا : گشته موقع دیدار

 

در شلوغی کوفه ابن ملجمی آمد

مثل مسجد کوفه ضربه ای به فرقش زد

 

گفت کاش که بر من ضربه بیشتر بزنند

تا که ضربه ای کمتر بر سر پدر بزنند

 

چشم اسب پر خون شد رفت در دل لشگر

وای اربا اربا شد مصحف علی اکبر

 

میمنه هیاهو شد میسره هیاهو شد

وای قتلگاه او یکسره هیاهو شد

 

هر که بین لشگر بود قسمتش فراوان شد

دشت لاله زاران شد پیکرش هزاران شد

 

هر که  می کشید او را سمت قوم خود می برد

وای زانوی بابا پشت او زمین می خورد

 

آه رد زانویی سمت او کشیده شده

میرود به سمت او قامتی خمیده شده

 

ای عصای دست من! وای دستهایت کو

قطعه قطعه بابا ! جسم مصطفایت کو

 

قطعه قطعه هایش را بین یک عبا پیچید

احملوا اخاکم هاش بین کربلا پیچید


شب هشتم


این نیزها که روی تنت قد کشیده اند

انگار تیغ روی محمد کشیده اند

تا اینکه خوب خوب جدایت کنند آه

هر گوشه هر طرف که نباید کشیده اند

بالای زین بمان که وگرنه به رسم کفر

اینها اگر سوار بیفتد... کشیده اند

"فزت و رب کرب و بلا " را بخوان که باز

این ابن ملجمان همگی قد کشیده اند

حتماً نماز شکر ادا کرده اند چون

تکبیرهای ممتد و بی حد کشیده اند

حالا فرشته های خدا هم قلم به دست

بر تکه تکه های توگنبد کشیده اند

از پا نشستم از غم و پائین پای من

تنها برای توست که مرقد کشید ه اند