اشعار عصر عاشورا
زبان حال حضرت زینب سلام الله ***
تو فقط دست به زانو مزن و گریه مکن
گیرم ای شاه کسی نیست ... خودم نوکر تو
لحظه ای فکر کنی پیر شدم ، مدیونی
درسرم هست همان شوق علی اکبر تو
من خودم یک تنه از کرببلا می برمت
چه کسی گفته که پاشیده شده لشگر تو
تو برایم نگرانی چه می آید سر من
من برایت نگرانم چه می آید سر تو
همه را بدرقه کردی و به میدان بردی
میروي ، هیچکسی نیست به دور و بر تو
بده پیراهن خود را که خودم پاره کنم
نمی ارزد سر این کهنه شده ... پیکر تو...
وای از معجر من ، معجر من ، معجر من
وای از حنجر تو ، حنجر تو ، حنجر تو
سعی ام این است ببینم بدنت را ، اما
چه کنم ! شمر نشسته جلوی خواهر تو
علی اکبر لطیفیان
+ نوشته شده در یکشنبه ۵ آذر ۱۳۹۱ ساعت 1:31 توسط ذاکر اهل بیت
|
با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از کلیه شاعران محترم که اشعارشان در این وبلاگ می باشد و نامشان درج نشده است تقاضا داریم جهت ساماندهی و درج نامشان به ما اطلاع دهند.