اشعار زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها
گيسوي خون چكان تو در دست بادهاست
در دست باد زلفِ تو پُر ناز مي شود
خون ميچكد ز گلويت به روي ني
وقتي كه لَحن خواندنت آغاز مي شود
از روی نیزه دگر آيه اي مخوان ...!
از ضرب سنگ زخم سرت باز مي شود
اشك من و نگاه غريبت به چشم هام
سهم من از نگاه تو پرواز مي شود
من را غم جدايي از تو شكسته كرد
اين غم به غير تو به كه ابراز مي شود؟
طفل صغير و مضطربت را نظاره كن
خلخال پاش قسمت سرباز مي شود
حالا گريز مي زنم اينجا به قتلگاه
حالا چقدر روضه ي تو باز مي شود
اينجا نگين خاتم تو برق مي زند
انگشترت غنيمت سگباز مي شود
فیاض هوشیار پارسیان
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱ ساعت 7:27 توسط ذاکر اهل بیت
|
با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از کلیه شاعران محترم که اشعارشان در این وبلاگ می باشد و نامشان درج نشده است تقاضا داریم جهت ساماندهی و درج نامشان به ما اطلاع دهند.