اي چراغ دل ويرانه ي من

نظري كن به من و خانه ي من

گوشه ي خانه نشستم چه كنم

هستي ام رفته ز دستم چه كنم

بعد تو همدم من آه شده

همدم راز دلم چاه شده

آه از آن شب كه تورا ميشستم

خورد بر بازوي نيلي دستم

خانه از بعد تو شد غمخانه

شمع ياد تو و ما پروانه

گريه داريم نهان از دشمن

من به طفلان تو طفلان بر من

زود اي لاله ي من پژمردي

كاش همراه مرا مي بردي

همه شب تا به سحر پيوسته

ميكنم ناله ولي آهسته

تا نظر بر در و ديوار كنم

ياد آن پهلو و مسمار كنم

اي حمايت گر من خيز و ببين

فاتح بدر شده خانه نشين

اين سخن ورد زبانها افتاد

ديدي آخر علي از پا افتاد

آنكه يك عمر سرافرازي كرد

چرخ با هستي او بازي كرد

هيچ پرسي به چه روز افتادم

رفتي و كرده اي دشمن شادم

آنكه مي خواست زپا بنشينم

شادمانست كه من غمگينم

فرصتي تا كه مناسب جويد

اين سخن با دگران مي گويد

رشته ي صبر علي پاره شده

چاره ساز همه بيچاره شده