راه را گم کرده ام آواره و تنها شدم

یاد آقایم نبودم غرق در دنیا شدم

دل سپردم به همه الا عزیز فاطمه

حق من بوده دچار غصه و غم ها شدم

روز و شب را طی کنم با معصیت های زیاد

گریه کرد آقا برایم چون که بی تقوا شدم

با تمام بی وفایی ها مرا رسوا نکرد

در به رویم باز کرد و بین خوبان جا شدم

تا زمین خوردم فقط آقا به فریادم رسید

زود دستم را گرفت و از زمین من پا شدم

دیدگانم تر شده حالا که بین روضه ام

مطمئنم شامل لطف خود زهرا شدم

آرزو دارم شب جمعه کنار علقمه

من ببینم میهمان سفره ی سقا شدم

صحن عباس و حسین اصلا بهشت نوکر است

قطره بودم در حریم کربلا دریا شدم

دختری با گوش پاره ناله میزد ای عمو

نیستی در پیش من آواره ی صحرا شدم