ای تو کعبه را نگین، یا امیر المؤمنین

ای تو خلقت را پدر، وی خلائق را امین

کن نظر از روی لطف، به تمام پدران

روز سیزده رجب، ای امیر مؤمنان

.........................

مظهر كل عجائب به نبی یار علـیـست

ولـــی خـالــق بـخــشـنــده دادار عـلـیـسـت

آنـكـه مـیـگـفـت سلونی به فراز منـبر

باب عـلم نـبی و كاشـف اسـرار عـلـیســت

آنـكـه بر دوش رسول مدنی پـای نهاد

كرد بتها ز حـرم جـمله نگـونسار عـلیسـت

آنـكه در بسـتر پـیــغـمبر اسـلام بخفت

حافظ جان وی از فـرقه خونخوار علیـست

آنـكه گـرد مـحـن از چهره ایتـام زدود

هـمــدم مــردم درمــانـــده افـگـار علیـست

آنـكه بشكافت بگهواره ز هم اژدر را

شـیـر مـیـدان یـلـی حـیـدر كـرار عـلیـسـت

آنكه در خانه حق شد متـولـد ز شرف

خـانـه زاد احــد و محـرم اسـرار عـلیست

آنكه در خم غـدیر آمـده بـر خـلق امیر

مـظـهـر لـطـف خـداونـد جـهاندار علیست

آنكه با قاتل خود لطف و مدارا فرمود

ابــن عـم نـبـی و مـظـهـر دادار عـلـیسـت

آن یدالله كه دا كرد سر از پیكر عمرو

صـاحـب تـیـغ دو سـر آیـت قهـار علیست

كـی تـوانـم بـمـدیحش سخنی ساز كنم

فـوق اوهـام عـلی بـرتـر افـكـار عـلیست

رو «حـیـاتی» بدر خانه سلطان نجف

كه بـه خـیـل ضعـفا یار و مددكار علیست

حیاتی

..................................................................................................................

تا صورت پیوند جهان بود، على بود

تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود

آن قلعه گشایى كه در از قلعه خیبر

بركند به یك حمله و بگشود، على بود

آن گرد سر افراز، كه اندر ره اسلام

تا كار نشد راست، نیاسود، على بود

آن شیر دلاور، كه براى طمع نفس

برخوان جهان پنجه نیالود، على بود

این كفر نباشد، سخن كفر نه این است

تا هست على باشد و، تا بود، على بود

شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود

سلطان سخا و كرم و جود، على بود

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس

هم صالح پیغمبر و داود ، على بود

هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هو ایوب

هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود

مسجود ملایك كه شد آدم، ز على شد

آدم چو یكى قبله و مسجود، على بود

آن عارف سجاد، كه خاك درش از قدر

بر كنگره عرش بیفزود ، على بود

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن

هم عابد و هم معبد و معبود، على بود

«ان لحملك لحمى» بشنو تا كه بدانى

آن یار كه او نفس نبى بود، على بود

موسى و عصا و ید بیضا و نبوت

در مصر به فرعون كه بنمود، على بود

چندان كه در آفاق نظر كردم و دیدم

از روى یقین در همه موجود، على بود

خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود

آن نور خدایى كه بر او بود، على بود

آن شاه سرفراز، كه اندر شب معراج

با احمد مختار یكى بود، على بود

آن كاشف قرآن‏كه‏خدا در همه قرآن

كردش صفت عصمت و بستود، على بود

منسوب به مولانا جلال الدین مولوى

...................

با آن که آفریده شده ست آدم از خدا

گاهی به اتفاق ندارد کم از خدا

ای اتفاق ممکن ناممکن ای علی (ع)

ای جوهر تو ، هم ز تو پیدا ، هم از خدا

بین تو و خدا ، الف الفت است و عشق

علم از تو سربلند شد و عالم از خدا

ماهی شدم در آینه ی چشمه ی غدیر

شور تو ریخت در گل من ، یک نم از خدا

در جبر و اختیار ، مرا هست اختیار

خاک از ابوتراب گرفتم ، دم از خدا

من قهر می فروشم و او مهر می خرد

خوفم ز قهر نیست ، که می ترسم از خدا

علیرضا قزوه

....................................................