متن اوراق محبت دیدنی است

قصه ی عشق علی بشنیدنی است

 

از کلام پُر حلاوت قند گیر

وز بزرگان طریقت پند گیر

 

عشق مولا قوت دل می دهد

پند بر مجنون وعاقل میدهد

 

این حکایت باشد از اهل نفاق

بشنو از من،چون فتاده اتفاق

 

از دورویان زمان مصطفی(ص)

از صحابه، اهل نیرنگ و ریا

 

صبحگاهان بر سوی مسجد روان

مضطرب، آسیمه سر، ناله کنان

 

کای رسول الله ، بر دادم برس

دیده ام صدمه ، به فریادم برس

 

از گذرگاهی که میکردم گذر

شد سگی ناگاه بر من حمله ور

 

سگ چه سگ!؟ گوئی که گرگ اندر شب است!

صاحبی دارد یهودی مذهب است

 

سگ چه سگ ؟! هار است، دندانم زده

زخمها بر جسم و بر جانم زده

 

این منم با جامه های پاره ای

یارسول الله، بنما چاره ای

چون شنید این شکوه را پیک خدا

ذره ای هرگز نکردی اعتنا

صبح فردا واقعه تکرار شد

شدت آن حادثه بسیار شد

از صحابه یک نفر با ترس وبیم

با لباسی پاره و حالی وخیم

رو به سوی احمد مختار کرد

از وجود حادثه گفتار کرد :

ای رسول الله ، ای خیر البشر

نیست در این شهر امنیت دگر

در فلان نقطه سگی بیمار بود

بدتر از درندگان هار بود

او زده بر دست و پایم زخمها

چاره ای اندیشه کن یا مصطفی

تا رسول الله بشنید این سخن

گفت: باز آیید ای اصحاب من

کوچه طی شد در آن گفت و شنود

شد سراغ خانه ی مرد یهود

کوبه را کوبید تا در باز شد

نغمه های عاشقی آغاز شد

آن یهودی مرد آمد با وقار

تا بگیرد نزد پیغمبر قرار

کور بود اما جمال یار دید

آن دل غافل ، دل و دلدار دید

گفت با احمد : مشرّف، مرحبا

سرفرازم کرده ای یا مصطفی

دیدن روی تو درک لذت است

همکلامی با تو فوق عزت است

من سراپا گوش هستم ای نکو

هر چه میخواهد دل تنگت بگو

گفت احمد با یهودی این سخن

رو ، سگ خود را بیاور نزد من

گرچه گفتار تو گفتاری نکوست

لیک نزد تو سگی درنده خوست

ما از این درنده خویی  ناخوشیم

سگ اگر شد هار او را میکشیم

آن یهودی رفت و بعد از اندکی

ناگهان برگشت همراه سگی

تا که چشم سگ به پغمبر فتاد

او به اذن حق زبان را برگشاد :

ای رسول الله، ای خیر الانام

السلام ای ختم مرسل، السلام

 

 

گفت احمد : ای سگ این رهگذر

کرده ای چندی است ایجاد خطر

از هجومت عده ای در وحشتند

ساکنان کوچه بی امنیتند

حکم ما این است نابودت کنیم

آتش افروزیم تا دودت کنیم

سگ چو بشنید از پیمبر این سخن

اشک ریزان گفت : ای مولای من

ای امیر عالم  جن و بشر

چیست جُرم من در این کوی و گذر

سدّ راهی کرده ام ، تنبیه کن

کر گناهی کرده ام تنبیه کن

آن دو شخصی که ز من آزرده اند

نام حیدر را به زشتی بُرده اند

دومی هم بی حیا چون اولی است

کارشان دشنام دادن بر علی است

ظاهرا عرض ارادت میکنند

باطنا هر دو خیانت میکنند

مخفیانه چونکه خلوت میکنند

بر پسر عمّت اهانت میکنند

این دو تن هستند دشمن با علی

من سگم اما شعارم یاعلی

من سگی هستم که کلب این درم

پاسبان آستان حیدرم

صاحبم گر چه یهودی مذهب است

در ادب بین یهودیها تک است

چون پیمبر این سخن از سگ شنید

اشک شد از دیدگان او پدید

گفت پیغمبر به آن مرد یهود:

 این سگ از من عُقده ی دل را گشود

شخص عاصی مستحق کیفر است

این سگ از شخص منافق بهتر است

گفت با مرد یهودی مصطفی :

قدر این سگ را بدان دارد وفا

عشق یعنی در تولا سوختن

حق شناسی را ز سگ آموختن

 

تا یهودی واقف از اسرار شد

دیده ی حق بین او بیدار شد

 

گفت : حق را با نبی بشناختم

عشق را من با علی بشناختم

 

من شهادت میدهم پیغمبری

بر رسولان دو عالم سروری

 

بر وصی تو یقین دارم یقین

جان به قربان امیرالمؤمنین

 

ماجرای سگ که بحث روز بود

در نتیجه معرفت آموز بود

 

کاش آن سگ زنده در ایام بود

گاه در کوفه، گهی در شام بود

 

سنگ کی میخورد بر رأس شهید؟!

اینچنین سگ کوفیان را می درید