ای آن که هست بال ملک فرش راه تو

هفت آسمان تجلی تو، جلوه گاه تو

تو کوثر رسول خدایی که از ازل

شد آیه های روشن قرآن گواه تو

ای آفتاب عصمت و شرم و عفاف و حُجب

نور حیا و شرم بود در نگاه تو

شب تا به صبح سیر الی الله کرده ای

مهر و مهند شاهد شام و پگاه تو

با ذکر نام پاک تو شب تا سحر رود

دست نیاز خلق به سوی اله تو

فردا به رستخیز چه خاکی به سر کند

امروز هر سری که نشد خاک راه تو

برخاست ناله از دل کروبیان عرش

افتاد تا به خاک، گُل بی گناه تو

افکنده است بر دل ما سایه های غم

ابری که گشت هالۀ رخسار ماه تو

فخرم همین بس است اگر تو به مرتضی

گوئی «وفائی» است غلام سیاه تو

سید هاشم وفایی