یک شعلۀ داغت از پر جبریل پا گرفت

آدم به ناله آمد و عالم عزا گرفت

الله روضه خواند وَ فَدَیناه جلوه کرد

این لقمه را خلیل ز دست شما گرفت

موسی هم از دیار تو یک روز می گذشت

دستی به سر نهاد و به دستی عصا گرفت

عیسی شبی به مجلس تو رفت و دم گرفت

می گفت روح تازه ای از این عزا گرفت

جسم تو بی کفن چو سلیمان به دشت دید

قالیچه وا نَهاد و سر بوریا گرفت

حتی پیامبر به پیامت امید داشت

آن روز که تو را به سرِ شانه ها گرفت