امام رضا(ع)-شهادت
خادمت پشت در قصر خبر می خواهد از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد کاش آن خوشه ی مسموم زبانش می گفت : لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟ تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین رفتنت تا به در حجره هنر می خواهد ای جگر گوشه که در حجره ی غم تنهایی زهر از جان تو انگار جگر می خواهد جگرت سوخته از درد به خود می پیچی لب خشکیده ی تو دیده ی تر می خواهد خوب شد این که جوادت به کنارت آمد پدر از نفس افتاده پسر می خواهد لحظه ی رفتن خود در نظرت می آمد روضه ی مرد غریبی که نفر می خواهد یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم یاد آن دشنه که از جد تو سر می خواهد
+ نوشته شده در جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱ ساعت 10:57 توسط ذاکر اهل بیت
|