گنبد طلا


    بالم شکسته بود و هوایی نداشتم

 

از دست روزگار رهایی نداشتم

 

بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم

 

مشهد اگر نبود که جایی نداشتم

 

دردم زیاد بود و طبیبی مرا ندید

 

دردم زیاد بود و دوایی نداشتم

 

گفتم مگر امام رضا چاره‌ای کند

 

ای وای اگر امام رضایی نداشتم

 

گفتم در حرم همه را راه می‌دهند

 

اصلا بنای بی سر و پایی نداشتم

 

میل تو بر دل آمد و میل گناه رفت

 

ور نه من از گناه ابایی نداشتم

 

چندین شب است گریه شده کار من ولی

 

بازهم برات کرببلایی نداشتم

امام رضا(ع) – مناجات


آقای ما که نیست بدهکار هیچ کس

مدیون نمی شود به دل زار هیچ کس

هرگز کسی نگفت که رنجورم از رضا

جز او نبود جود، سزاوار هیچ کس

ای آشنا به غیر تو از روز اولم

چشمم نبود تشنۀ دیدار هیچ کس

مانند تو میان رئوفان نمی شود

دلدادۀ صدای گنه کار هیچ کس

تو آبروی روی سیه را نمی بری

این گونه کس نبوده خریدار هیچ کس

قلب رئوف تو همه را مهربان کند

ورنه کسی نبود هوادار هیچ کس

آن که سرشت آب و گل فاطمی ما

ما را نساخت غیر تو غم خوار هیچ کس

خوشبخت آن دلی که گرفتار زلف تست

این دل نمی رود پی رخسار هیچ کس

ما را برای عاشقی ات آفریده اند

این گونه نیست نیّت معمار هیچ کس

ما را شبیه آهوی صحرا رها مکن

جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس

ما که دخیل پنجره فولاد بسته ایم

دیگر نمی رویم به دربار هیچ کس

شاه غریب و این همه سائل کنار خود

جز ما نداشت سید و سالار  هیچ کس

ایوان طلای تو به نجف می برد مرا

این گونه نیست جذبۀ تالار هیچ کس

جز از برای منتظران و حسینیان

روی تو نیست یوسف بازار هیچ کس


محمود ژولیده

امام رضا(ع) – مدح


قصد زیارت حرمت حجّ اکبر است

حجی که مثل عمره و حج پیمبر است

هر کس که گشت زائر تو زائر خداست

این گفته ام روایت موسی بن جعفر است

قدر و جلال و زائر قبر تو روز حشر

از زائرین کل امامان فراتر است

زوّار تو که شیعة کامل عیار توست

زوّار چارده حجج الله اکبر است

نام دو پارهٔ تن احمد اگر برم

نام مقدس تو و زهرای اطهر است

حسرت برند خیل عظیم فرشتگان

بر آن فرشته ای که به صحنت کبوتر است

روح هزار عیسی مریم در این مزار

چشم هزار موسی عمران بر این در است

روحم شفا گرفت ز یک جرعه آب آن

این حوض صحن توست و یا حوض کوثر است

بوی بهشت می وزد از چار صحن تو

از بس نسیم بارگهت روح پرور است

 ”میثم” که جرم او ز حساب آمده فزون

شاد است ازین که عفو تو ازجرم او سر است


غلام رضا سازگار

امام رضا(ع) – مدح و مناجات


مگو که بی خردم هیچ کس نمی خردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم

و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم

گدایی درت از خلق بی نیازم کرد

که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت!

خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی

به جای آن که گذاری به سینه دست ردم

مرا میان سگان درت پناه بده

   و گر نه گرگِ گنه حمله کرده می دردم

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا

اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم

نهاده ام به روی خویش نام میثم را

بهانه ای ست قبولم کند، اگر چه بدم

غلام رضا سازگار

امام رضا(ع)


     آقا حرمـت عـجــب صفایی دارد

     لطف و کـرمت عجب وفایی دارد

  چون آمـده ام باز حــرم میفهمم
 
   زیر گـنبـدت عــجب هــوایی دارد

محسن زعفرانیه

امام رضا(ع)-مدح و مناجات



 

مگو که بی خردم هیچ کس نمی خردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم

و گر کنار تو باشم فزون تر از عددم

گدایی درت از خلق بی نیازم کرد

که در سوال کسی جز تو را صدا نزنم

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت!

خجالتی که کشیدم هماره می کُشدم

زهی کرامت و لطفت که دعوتم کردی

به جای آن که گذاری به سینه دست ردم

مرا میان سگان درت پناه بده

   و گر نه گرگِ گنه حمله کرده می دردم

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

مرا به گلبن عشقش پناه داد رضا

اگر چه نیست به جز مشت خار در سبدم

نهاده ام به روی خویش نام میثم را

بهانه ای ست قبولم کند، اگر چه بدم

امام رضا(ع)- شهادت



لب خشک و داغی که در سینه دارم

سبب شد که گودال یادم بیاید

اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را

قرارست امشب جوادم بیاید

 

قرار است امشب شود طوس، مشهد

شود قبله‌گاه غریبان مزارم

اگر چه غریبی شبیه حسینم

ولی خواهری نیست این جا کنارم

 

به دعبل بگو شعر کامل شد این جا

«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش

بگو این نفس‌های آخر هم اشکم

روان است از بیت کرب و بلایش

 

از آن زهر بی‌رحم پیچیده‌ام من

به خود مثل زهرای پشت در از درد

شفا بخش هر دردم از بس که خواندم

در آن لحظه‌ها روضه‌ی مادر از درد

 

بلا نیست جز عافیت عاشقان را

تسلای دردم نگاه طبیب است

من آن ناخدایم که غرق خدایم

«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است

 

شرابش کنم بس که مست خدایم

اگر زهر در این انار است و انگور

کند هر که هر جا هوای ضریحم

دلش را در آغوش می‌گیرم از دور

 

شدم آسمان، پر کشد تا کبوتر

شدم دشت، تا آهو آزاد باشد

شدم آب، تا غصه‌ها را بشویم

میان حرم زائرم شاد باشد

 

اباصلت آبی بزن کوچه‌ها را

به یادِ سواری که با ذوالفقارش

بیاید سحر تا بگردند دورش

خراسان و یاران چشم انتظارش


امام رضا(ع)-شهادت


 

عرش را منتظر خویش دگر نگذارم

فرش را خسته و پیوسته قدم بردارم

آن چنان قوت زانوی مرا زهر گرفت

که شده روز، چنان شام، به چشم تارم

عرق سرد به پیشانی گرمم بنشست

یاد سجاد کنم با بدن تب دارم

زهر از تشنه لبی حال مرا کرد عوض

یا حسین! از جگر سوخته، آتش بارم

تازه لرزیدن زانوی تو را دانستم

یا حسین! درد غریبی تو شد افطارم

 شهر انگار که اطراف سرم می چرخد

مادرا درد و غم کوچه دهد آزارم

یا علی! وای که عمامه ام از سر افتاد

قوتی نیست که آن را به سرم بگذارم

مثل پیغمبر اعظم ز بیانم جان رفت

قلم و لوح بیارید که بی گفتارم

بس در این حجره ی در بسته به خود می پیچم

خسته شد جانم و پیچید به هم طومارم

باقی عمر مرا از نفسم بشمارید

عمر کوتاه من و دردسر بسیارم

نعل تازه به سم مرکب مامون بزنید

که من از پیکر صد چاک، خجالت دارم

تازیانه بزنید از همه سو بر بدنم

زائر زینب کبراست دل خونبارم

من از این حجره ی در بسته رها می گردم

که تمام است در این لحظه تمام کارم

ای مقیم حرم پاک پیمبر پسرم

زائر روی پدر باش که جان بسپارم


امام رضا(ع)-مدح و شهادت



مسیح می دمد از تربت مطهر من

فضای طوس نه، عالم بود معطر من

فرشتگان همه زوار زائرین منند

بهشت گشته بهشت از بهشت منظر من

منم عزیز دل فاطمه امام رضا

که خلق کرده خدا خلق را به خاطر من

عجیب نیست اگر زائری که قبر مرا

به بر گرفته بگیرد قرار در بر من

هزار موسی عمران به سجده افتادند

در این حریم به خاک مسیح پرور من

دلی که زائر من می شود مزار من است

خوشا دلی که شد این جا مزار دیگر من

شکسته ای که صدا می زند مرا از دور

جواب می شنود بارها ز داور من

ز هر دری که شود زائرم به من وارد

درست چهره به چهره بود برابر من

من آفتاب خدایم جهان در آغوشم

شما حضور من و عالم است محضر من

کتاب منقبتم را تمام نتوان کرد

اگر شوند همه انس و جان ثناگر من


امام رضا(ع)-مناجات شب شهادت



بیا دلم که همینک به مشهدت ببرم

به شهر حضرت نور و به مقصدت ببرم

دلت هوای حرم دارد و پریشان است

و قول می دهمت تا به مرقدت ببرم

میان صحن مبادا که بی قرار شوی

کبوترم تو بیا تا به گنبدت ببرم

به روضه هم نرسیده کمی نماز بخوان

که خوب نیست تو را با دل بدت ببرم

به چشم تیره و تارت نگاه جایز نیست

به چشم سرمه بکش تا به سرمدت ببرم

شبیه تر به خود مصطفی همین آقاست

تو کفش کن که تو را من به احمدت ببرم

شب شهادت مولا، رضا شده معبود

تو عبد شو دل من تا به معبدت ببرم


امام رضا(ع)-مدح و شهادت


 

غریب شهر خراسان عزیز زهرایم

رئوف همچو خدای رحیم و یکتایم

به دستگیری سائل همیشه مشهورم

منم که ضامن آهو میان صحرایم

به هر کجا که صدا می کند مرا مسکین

به غربت دل خونم قسم که می آیم

رضای فاطمه را از من غریب بجو

که من کلید رضای علی و زهرایم

به نام من به در آور لباس احرامت

که من خود عاشق این جامه مصفایم

اگر شرایط احرام تو شکسته شده

مدار غصه به حکم تو خورده امضایم

قبولی زحمات محرم و صفر است

هر آن که ناله زند در عزای عظمایم

منم غریب که جز من کسی غریب نشد

به جز جواد کسی بر دلم حبیب نشد


امام رضا(ع)-مدح و شهادت




ای بـه تولای تـو کمال ایمان رضا!

مهر تو در جسم دین خوب‌تر از جان رضا!

زائـر قبـرت بَـرَد فخـر بـه بیت‌الحـرام

سائل کویت کند ناز به سلطان، رضا!

مـور اگــر خرمـن بـذل تــو را بنگـرد

دانه نمی‌گیرد از دست سلیمان رضا!

اگــر بخوانـی مــرا و گــر برانــی مـرا

نمی‌روم از درت، قسـم به قرآن رضا!

عـالـم امکـان بــود نگیــن انگشتـری

مـزار تـو خاتـم عالـم امکان رضـا!

مؤمن اگر آورد طاعت سلمان بـه حشر

بدون مهر شما نیست مسلمان رضا!

به عرش کرد افتخار به فرش داد اعتبار

رسید تا پای تو به خاک ایران رضا!

رواسـت روح‌الامیـن فشـاند از آسمــان

به پـای زوار تـو لالـه و ریحان رضا!

عجـب نـدارم اگـر نـاز بـه جنـت کنـد

اگر تو چشم افکنی به روی شیطان رضا!

حـرام دانـم اگــر در حـرم قـدس تــو

به لب برم نامی از روضۀ‌ رضوان رضا!

جمال حق دیدنی، نیست ولی دیدنی‌ست؛

به روی تو طلعت خدای منـان رضا!

بـدون مهـر تـو گـر نـام خــدا را بـرم

قسم به ذات خدا ندارم ایمان رضـا!

امام رضا(ع)- شهادت (زبان حال حضرت)

 



در کوچه افتادم به روی خاک اما

طفلم نکرد این صحنه را هرگز تماشا

 افتادم اما دست هایم را نبستند

 یارم نشد از من جدا با ضرب اعدا

 آن جا امیرالمومنین را یاوری بود

 این جا منم، در حجره ام تنهای تنها

 بر خاک افتادم نه خاشاک بیابان

 جسمم نَماند عریان و بی سر بین صحرا

 با زهر کینه سوختم اما ندیدم

 در شعله های آتش فتنه حرم را

پیری نبودم پا برهنه در پی اسب

 سجاده از زیر دو پایم رفت؟ حاشا!!!

 در حجره ام جان می دهم نه کنج زندان

 هرگز نمی ماند به جا بر نعش غل ها

 راضی به آن چه حق رضایت داشت هستم

 اما بیا دردانه حالا پیش بابا

 سلطان تویی و شد غلام، این عاشق اما

 این نوکری آقایی دنیاست آقا

امام رضا(ع)-مدح و مصیبت


 

قبلۀ جان من امام‌رضاست

 دین و ایمان من امام‌رضاست

بی‌ولایش ز مرده مرده‌ترم

جان و جانان من امام‌رضاست

هرچه کردم تلاوت قرآن

روح قرآن من امام‌رضاست

چارصحنش بهشت هشت بهشت

خلد و رضوان من امام‌رضاست

نسخه و دارو و طبیبم اوست

درد و درمان من امام‌رضاست

خجلم از عنـایت و کرمش

که مرا راه داده در حرمش

****

او سیه‌رویی مرا دیده

به سیاهیم پرده پوشیده

به کسی چه که من گنهکارم

هرچه هستم رضا پسندیده

بوده اشک خجالتم بر رخ

او به اشکم ز لطف خندیده

دست او بر روی سرم بوده

مهر او در دلم درخشیده

گرچـه باشـد گناهِ بسیارم

هر که‌ام ثامن‌الحجج دارم

امام رضا(ع)-شهادت



 

مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!

آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای !؟

 با درد کهنه ای به نظر راه می روی!؟

 مانند مادرت چقدر راه می روی!

 خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی

 راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی

داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند

 خواهر نداشتی که برایت به سر زند

 این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما!؟

 در کوچه های طوس زمین می خوری چرا؟

 با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده

 خاک لباس های خودت را تکان بده

 مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...

 نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی

 این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت

 فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت

 این جا کسی به غارت انگشترت نرفت

چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت

امام رضا(ع)-شهادت




 

انگور می دهند که قربانی ات کنند

لازم نکرده دعوت مهمانی ات کنند

صدها رواق در جگرت زهر باز کرد

می خواستند آینه بندانی ات کنند

هر شب تو بر غریبی خود گریه می کنی

مردم اگر چه سجده ی سلطانی ات کنند

تو نو به نو برای خودت گریه می کنی

در صحن کهنه گر چه چراغانی ات کنند

وقتی خدا غریبی ما را نگاه کرد

فرمود تا حسین خراسانی ات کنند

زن های طوس مثل زنان بنی اسد

جمعند تا عزای پریشانی ات کنند

معصومه را به همرهی خود کشانده ای

تا قبله گاه زینب ایرانی ات کنند

محمد سهرابی


امام رضا(ع)-شهادت



 

خادمت پشت در قصر خبر می خواهد

از شب مبهم این فتنه سحر می خواهد

کاش آن خوشه ی مسموم زبانش می گفت :

لب شیرین تو انگور مگر می خواهد؟

تو عبا روی سرت می کشی و پا به زمین

رفتنت تا به در حجره هنر می خواهد

ای جگر گوشه که در حجره ی غم تنهایی

زهر از جان تو انگار جگر می خواهد

جگرت سوخته از درد به خود می پیچی

لب خشکیده ی تو دیده ی تر می خواهد

خوب شد این که جوادت به کنارت آمد

پدر از نفس افتاده پسر می خواهد

لحظه ی رفتن خود در نظرت می آمد

روضه ی مرد غریبی که نفر می خواهد

یاد آن حرف تو با ابن شبیب افتادم

یاد آن دشنه که از جد تو سر می خواهد

امام رضا(ع)-مناجات



آقای ما که نیست بدهکار هیچ کس

مدیون نمی شود به دل زار هیچ کس

هرگز کسی نگفت که رنجورم از رضا

جز او نبود جود، سزاوار هیچ کس

ای آشنا به غیر تو از روز اولم

چشمم نبود تشنۀ دیدار هیچ کس

مانند تو میان رئوفان نمی شود

دلدادۀ صدای گنه کار هیچ کس

تو آبروی روی سیه را نمی بری

این گونه کس نبوده خریدار هیچ کس

قلب رئوف تو همه را مهربان کند

ورنه کسی نبود هوادار هیچ کس

آن که سرشت آب و گل فاطمی ما

ما را نساخت غیر تو غم خوار هیچ کس

خوشبخت آن دلی که گرفتار زلف تست

این دل نمی رود پی رخسار هیچ کس

ما را برای عاشقی ات آفریده اند

این گونه نیست نیّت معمار هیچ کس

ما را شبیه آهوی صحرا رها مکن

جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس

ما که دخیل پنجره فولاد بسته ایم

دیگر نمی رویم به دربار هیچ کس

شاه غریب و این همه سائل کنار خود

جز ما نداشت سید و سالار  هیچ کس

ایوان طلای تو به نجف می برد مرا

این گونه نیست جذبۀ تالار هیچ کس

جز از برای منتظران و حسینیان

روی تو نیست یوسف بازار هیچ کس


محمود ژولیده

امام رضا(ع)-شهادت



ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده

سوختم از عطش و چشم به دریا مانده

باز دلتنگ جوادم که در این شهر غریب

به دلم حسرت یک گفتن بابا مانده

دست و پا می زنم امّا جگرم می سوزد

به لب سوخته ام روضه ی زهرا مانده

جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم

که لب کودکی از فرط عطش وا مانده

مادرش چشم به راه است که آبش بدهند

وای از حرمله آن جا به تماشا مانده

شعله ور می شوم از زهر و حرم می بینم

که در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده

دختری می دود و دامن او می سوزد

ردّ یک پنجه ولی بر رخ او جا مانده

این طرف غارت و سیلی نگاه بی شرم

آن طرف بر نوک نیزه سر سقّا مانده


امام رضا(ع)-شهادت


 

عرش را منتظر خویش دگر نگذارم

فرش را خسته و پیوسته قدم بردارم

آن چنان قوت زانوی مرا زهر گرفت

که شده روز، چنان شام، به چشم تارم

عرق سرد به پیشانی گرمم بنشست

یاد سجاد کنم با بدن تب دارم

زهر از تشنه لبی حال مرا کرد عوض

یا حسین! از جگر سوخته، آتش بارم

تازه لرزیدن زانوی تو را دانستم

یا حسین! درد غریبی تو شد افطارم

 شهر انگار که اطراف سرم می چرخد

مادرا درد و غم کوچه دهد آزارم

یا علی! وای که عمامه ام از سر افتاد

قوتی نیست که آن را به سرم بگذارم

مثل پیغمبر اعظم ز بیانم جان رفت

قلم و لوح بیارید که بی گفتارم

بس در این حجره ی در بسته به خود می پیچم

خسته شد جانم و پیچید به هم طومارم

باقی عمر مرا از نفسم بشمارید

عمر کوتاه من و دردسر بسیارم

نعل تازه به سم مرکب مامون بزنید

که من از پیکر صد چاک، خجالت دارم

تازیانه بزنید از همه سو بر بدنم

زائر زینب کبراست دل خونبارم

من از این حجره ی در بسته رها می گردم

که تمام است در این لحظه تمام کارم

ای مقیم حرم پاک پیمبر پسرم

زائر روی پدر باش که جان بسپارم

امام رضا(ع)-مناجات

امام رضا(ع)-مناجات


مضمون بـــکر غیـــر تو پیــدا نمی کنم

تا مدح توست، لب به سخن وا نمی کنم

معنای پاک اسم تو در هیچ واژه نیست

مــن با پیاله دست به دریــا نمـی کنم

در وصفت آستین سخن را به هیچ روی

صد سینه حـــرف دارم و بـالا نمی کنم

آن قدر سـر بلنــد بر ایـــوان نشستـه ای

کز خانـه هم به جــز تو تمـاشـا نمی کنم

من ذره ام که خانۀ خورشید خویـش را

از هیچ کس جر تو تمنا نمی کنم

ای گنبد همیشه مطهر به عطــر اشک

جــز در حــریم کوی تو مــأوا نمـی کنم

در آستان بخشش تو چون حضور شمع

جز با سرشک و شعله مدارا نمی کنم

نامم اگر "غلام رضا" هست خویش را

بــا نـــردبان اسم تــو بـــالا نمـی کنم

امام رضا(ع)-مناجات

 

نشسته روی نگاهم غبار دُور حرم

میان نورم و دارم به نور می نگرم

که نورِ نور، که ما فوق کل نور... تویی

که در طریقِ الی النّور، دائم السّفرم...

هزار مرتبه اما به ظلمت افتادم

هزار مرتبه اما شکست بال و پرم

هزار مرتبه با اشک ناله سر دادم

که زیر بار گناهان شکسته شد کمرم

هزار مرتبه حتی به پایت افتادم

ولی دریغ ز دست دعای بی اثرم

و من هنوز همانم که قلبش از سنگ است

شبیه سنگم و انگار گنگ و کور و کرم

چه قدر حسرت پرواز می خورم هر بار

که در برابرت از صحن قدس می گذرم

کبوتران قشنگی که روبروی شما

نشسته اند و یا می پرند دُور و برم

به فکر می بردم جای گندم آوردن

بیایم و پر و بال از کبوتران بخرم

تمام حاجتم این است بال و پر بدهی

شبی کنار تو تا اوج آسمان بپرم.

امام رضا(ع)-مناجات



گر چه آلوده تن و نامه سیاه آمده ام

 کن عنایت که به امید نگاه آمده ام

 حرمت کعبۀ عشق و نگهت چشم خدا

 به طواف حرمت غرق گناه آمده ام

 خسته از سرکشیِ نفس ز حق بی خبرم

 شب ظلمانی ام و در پی ماه آمده ام

 نکند روی بگردانی و راهم ندهی

 که به امید نگاه، این همه راه آمده ام

 همه ی حاجت من دیدن رخسار شماست

 " من بدین در، نه پیِ حشمت و جاه آمده ام "

 همه ی هستی من اشک غم کرببلاست

 زان سبب محضرتان جامه سیاه آمده ام

 کربلا، کرب و بلا در دل ما ساخته است

 کز غمش با شرر و شعلۀ آه آمده ام

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

  

عشق رسوایی محض است كه حاشا نشود

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

شرط اول قدم آن است كه مجنون باشیم

هر كسی در به در خانه ی لیلا نشود

دیر اگر راه بیفتیم، به یوسف نرسیم

سرِ بازار كه او منتظر ما نشود

لذت عشق به این حسِّ بلا تكلیفی ست

لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟

من فقط رو به روی گنبد تو خم شده ام

كمرم غیر درِ خانه ی تو تا نشود

هر قَدَر باشد اگر دورِ ضریح تو شلوغ

من ندیدم كه بیاید كسی و جا نشود

بین زوّار كه باشم كرمت بیشتر است

قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود

مُرده را زنده كُنَد خوابِ نسیم حرمت

كار اعجاز شما با دَمِ عیسا نشود

امن تر از حرمت نیست، همان بهتر كه

كودكِ گمشده در صحن تو پیدا نشود

بهتر از این؟! كه كسی لحظه ی پابوسیِ تو

نفس آخر خود را بكِشد پا نشود  

دردهایم به تو نزدیك ترم كرده طبیب

حرفم این است كه یك وقت مداوا نشود!

من دخیلِ دلِ خود را به تو طوری بستم

كه به این راحتی آقا گره اش وا نشود

بارها حاجتی آورده ام و هر بارش

پاسخی آمده از سمت تو، الّا نشود

امتحان كرده ام این را حرمت، دیدم كه

هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود

آخرش بی برو برگرد مرا خواهی كُشت

عاشقی با اگر و شاید و اما نشود

×××

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

امام رضا (ع)

وقتی که قال در حرمت حال می شود

دست دعا به شانه ی من بال می شود

در این همه مریض یکی را شفا مده

تقصیر توست این همه جنجال می شود

بر راه زائران تو کردیم گریه ها

این آبروی ماست که پامال می شود

از توبه در حریم تو ما هم ملک شدیم

آدم در این محیط سبک بال می شود

این نامه نیست بر پر و بال کبوتران

خون دل است سوی تو ارسال می شود

آباد شد کسی که ز گریه خراب شد

خوشحال آنکه پیش تو بد حال می شود

هر کس نمی رسد به در آفتاب او

معنی اگر چه نیز بود کال می شود

امام رضا(ع)-مدح و مناجات



زلفِ دلدار الهی که پریشان نشود

هیچ غم باعث آزار عزیزان نشود

آن دو چشمی که بُوَد قبله ی زوار دلم

من دعایم همه این است که گریان نشود

گفته بودم که معشوق فراوان شده است

گفته بودی که مثل تو پریشان نشود

خاک بوسان درت جمله طلا خیزانند

نوکری نیست در این خانه که سلطان نشود

کیست تا درک کند شأن و مقاماتت را

مورِ کوی تو خودش خواست سلیمان نشود

ردِ پاهایِ تو دریا شده چشمه چشمه

بی جهت هجر تو منجر به بیابان نشود

هر که افتاده به راه تو عزیزش کردی

هر که دل داد به تو بی سر و سامان نشود

لذتِ عمر فقط یاد شما زیستن است

آنکه با یاد شما بود پشیمان نشود

ضامن خوب گدایان به برِ یار امروز

جز جگر گوشه ی سلطان خراسان نشود

کاظمینش به خدا وه چه شمیمی دارد

نوکر آن است که ارباب کریمی دارد

امام رضا(ع)-مناجات



خاک حرم رسید، دوا نیز داده شد

آب حرم رسید، شفا نیز داده شد

ما طور خواستیم مقیم حرم شدیم

ما جلوه خواستیم، خدا نیز داده شد

اصلا بهانه هاست که ما را می آورد

با دادن بهانه، بها نیز داده شد

هر جا اگر به خواسته ها لطف می شود

در این حرم نخواسته ها نیز داده شد

از بس کریم بود که درهم خرید و رفت

در ازدحام، حاجت ما نیز داده شد

اصلا به خواهش کم ما اکتفا نکرد

ما سنگ خواستیم، طلا نیز داده شد

گفتم رضا، عطای حسینی نصیب شد

گفتم حسین، امام رضا نیز داده شد

می خواستم به مشهد تو راهی ام کنند

دیدم برات کرببلا نیز داده شد

امام رضا (ع)


   يا امام رضا(ع)

مگذار مرا در اين هياهو آقا

تنها و غريب و سر به زانو آقا

اي كاش ضمانت دلم را بكني

تكرار قشنگ بچه آهو آقا

(شاعرش را نميشناسم)

امام رضا (ع)

     يا امام رضا(ع)

گفتم رضا و كاسه ي دستم فقير شد

مثل هميشه دست تو دستِ بگير شد

گفتم رضا و مثل كبوتر دلم پريد

با زائران خسته ي تو هم مسير شد

با اشتياق قصد زيارت نمودم و

هر وقت آمدم حرمت زود سير شد

چيزي نمانده بود كه پَر در بياورم

وقتي كه آب و دانه نصيب حقير شد

رازي ست بين بندگي ما و زلف تو

بنده كسي ست كه بر سر زلفت اسير شد

آهو پَرش كه بر پَر ِ عطر شما گرفت

از آن به بعد صاحبِ مُشك و عبير شد

آري تويي همان كه به يك گوشه چشم تو

شير ِ درون پرده مُبَدَل به شير شد

آري تويي همان كه به ابن شبيب گفت

آري تويي همان كه سر ِ روضه پير شد

ايرانيان طوس كجا؟ كربلا كجا؟

جسم شما كفن ، تن ِ جدت حصير شد

آقا ز شعر مدح نه هنگام روضه ات

آقا ببخش شاعرتان ناگزير شد

 

ميخواستم امام رضايي كني مرا

با دست خويش كرب و بلايي كني مرا

 

گرچه زبان شاعرتان پير الكني ست

قافيه هاي چشم تو دنبال كردني ست

آقاي فضل ، فضل كن و از خودت بگو

لب باز كن كه خلقت غنچه شكفتني ست

از بس دخيل دامنتان گشت ديده ام

حس ميكنم دست من امروز دامني ست

سر ميبريم بر قدم نو رسيده ات

جانِ تو ، جانِ ما عوض چشم روشني ست

هركس به قدر وسع ِ خودش دعبل شماست

از بس جمال حضرت تو شعر گفتني ست

هرچند شاهِ كشور مايي ولي عزيز

كي در خيال هموطنان فمر دشمني ست

كاري بكن كه جلد تو و گنبدت شوم

اثبات كن كبوتر اينجا نرفتني ست

يك در ميان فرشته ميان صف غذا

آقا غذاي حضرتي ات بسكه خوردني ست

قول شفاعت تو شهادت به اين دهد

در خاطر تو زائر اين خانه ماندني ست

 

امشب به من گدا شدن دائمي بده

يك دست كُت وَ پيرُهن خادمي بده

 

يك عده اي كبوتر دور و برت شدند

بعضي غلام حلقه به گوش درت شدند

قيچي و شانه دست گرفتند عده اي

تا عده اي تصدق دور سرت شدند

يك عده دل به موج خَم ِ گيسويت زدند

يك عده دل سپرده پريشان ترت شدند

يك عده اي شهيد قدمگاهتان شدند

خونين شدند و لاله صفت پرپرت شدند

آنقدر عشق مادرتان گُر گرفت كه

يك عده خادم حرم ِ خواهرت شدند

يك عده بس كه با دل تو انس يافتند

تو خواستي كه گريه كن مادرت شوند

ايران قدم گذاشتنت شوق آفريد

يك مملكت به خاطر اين نوكرت شدند

 

تو پادشاه كشور و ما رعيت تواييم

ما خانوادتاً همه در خدمت تواييم

(سعيد توفيقي)

امام رضا (ع)

        

ای سند نجات من ولایت تو یا رضا

صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا

دلم بود بیاد تو مدینه الرضا رضا

زیارتت به دین من زیارت خدا رضا

تو کرامتت مرا زخود مکن جدا رضا

                       امام رضا (ع) (4)

شهی که خاک طوس از او آمده محترم تویی

مهی که نور میدهد بر عرب و عجم تویی

رئوف اهل بیتی و ولی ذوالکرم تویی

به مسجدالحرام دل قبله تویی حرم تویی

صفا و مروه می کند با حرمت صفا رضا

           امام رضا (ع) (4)

منم که بین طوطیان گرم ترانه توام

کبوتر ی شکسته پر در آشیانه توام

نیازمند گندمی در آستانه توام

بال زنان دور وبر نقاره خانه توام

اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا رضا

            امام رضا (ع) (4)

الا الا ثنای تو ذکر علی الدّوام من

روف من عطوف من امید من امام من

لحظه به لحظه دمبدم بر حرمت سلام من

به غرفه های مرقدت خورده گره زمام من ملک بسوی این حرم آورد التجا رضا

           امام رضا (ع) (4)

ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شوم

نه لایقم گدا شوم گدات را فدا شوم

چه می شود قبول تو بخاطر خدا شوم

نه تو زمن جدا شوی نه من ز تو جدا شوم

نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها رضا

             امام رضا (ع) (4)

تویی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی

عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی

کلیم را عصا دهی مسیح را دعا کنی

چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی

ای که بیک اشاره ات سنگ شود طلا رضا

           امام رضا (ع) (4)

-------------------------------------

ولایت تو دین من نه دین من که دین هم

محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین هم

عنایت تو بیشتر ز ظرف عالمین هم

مقام زائرت فزون ز زائر حسین هم

رشک برد به زائرت زائر کربلا رضا

             امام رضا (ع) (4)

مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم

به تربتت شتافتم به غربتت گریستم

در آفتاب صحن تو اگر دمی بایستم

به سایه بهشت هم نیازمند نیستم

جهنم است بهر من بهشت بی رضا رضا

          امام رضا (ع) (4)

مرا تقرب خدا ولای تو سبب شده

مدح تو و ثنای تو دعای روز و شب شده

هر نفسی که می زنم سلسله الذهب شده

کبوتر تو از ازل بذکر تو ادب شده

زبان من که باز شد تو را زدم صدا رضا

         امام رضا (ع) (4)

به پیشگاه قدس تو اگر چه دست خالی  ام

اگر چه کس نمی خورد غم شکسته بالی ام

اگر چه اشک من بود گواه خسته حالی ام

ولی بجان فاطمه محبم و موالی ام

اگر زدر برانی ام کجا روم کجا رضا

              امام رضا (ع) (4)

دلم شکسته و در سینه ام نوایی نیست

به بینوایی من هیچ بینوایی نیست

تمام زندگی من تویی امام رضا

مرا بجز تودر این شهر آشنایی نیست

کبوتر حرم آستان قدس توام

بجز هوای تو در سر مرا  هوایی نیست

به حلقه های ضریحت دلم گره خورده است

دخیل عشق توام من در این ریایی نیست

کسی به گوش دل من میان صحنت گفت

به    با صفا یی این آستانه جایی نیست

 

---------------------------------

                    سینه زنی

می رسد از طوس   این ندا بر گوش

ای مدینه شد      شمع تو خاموش

گشته پرپر لا لة طاها   تسلیت بر مهدی زهرا

ای اجل صبری   تا جواد آید

لحظه ای بیند    روی او شاید

دیده بر ره دارد آن مولا   .............

از عطش سوزد    قلب پر خونش

می رسد بر گوش     صوت محزونش

می دهد جان یکه وتنها     .........

هستی او را    زهر کین می سوخت

بر سرا پایش       شعله می افروخت

با دل خونین فتاد از پا      ............

آسمان تیره    شد ز آه او

حجره گردیده      قتلگاه او

شد شهید از کینة اعدا       ...........

از خراســــــان رسد نالة یا رضا

حضرت فاطمه گشته صاحب عزا

                                        یا رضا یا رضا (2)

عالِم اهل بیت مانده در زمزمه

گشته شد بیگناه  یوسف فاطمه

                                        یا رضا یا رضا (2)

نالة یا بنی از نهادش رسد

ای آجل مهلتی تا جوادش رسد

                                       یا رضا یا رضا (2)

ای فدای تو و قلب مسموم تو

از مدینه رسد طفل معصو م تو

                                        یا رضا یا رضا (2)

از در خانه ات تا سر تربتت

میکند قاتلت گریه بر غربتت

                                       یا رضا یا رضا (2)

خیز و بار دگر ای شه عالمین

گریه کن (2) بهر جدت حسین

                                       یا رضا یا رضا (2)

جسم تو محترم چون کتاب مبین

جسم جدت حسین بی کفن بر زمین

                                        یا رضا یا رضا (2)

 

                         سینه زنی

ای – شهر خراسان کربلایت

ای – معصومه گریان در عزایت

دارم هوای تو  هستم گدای تو  جانم فدای تو

                مولانا یا رضا (4)

ای – لالة پرپر ولایت

ای – بر شیعیان امام رحمت

ای هشتمین امام، سبط خیرالانام،از ما برتو سلام             مولانا یا رضا (4)

شد- خون از چه قلب نازنینت

آه- از آن وداع آخرینت

حجره در بسته بود   آهت پیوسته بود

از قلب خسته بود     مولانا یا رضا (4)

من- از بادة عشق تو مستم

من- دل بر تو بستم هر چه هستم

ای بر همه پناه      بر من کن یک نگاه

روحی لک الفدا      مولانا یا رضا (4)

زد- زهر ستم آتش بجانت

سوخت – یاد تو قلب شیعیانت

آمد جواد تو        نخل مراد تو    گرید بیاد تو

                      مولانا یا رضا (4)

مولا علی موسی الرضا

آیینة شمس الضی       ای محرم سرّ خدا

ای مظهر رب مجید    داریم بتو چشم امید

در این سرا  و آن سرا              مولا علی .......

                   -----

مهر تو باشد در دلم       یادت فروغ محفلم

بر درگهت من سائلم     کویت بود دارالشفا

         ------

ای نور رب العالمین   ای خاتم دین را نگین

مهرت بود حصنِ حصین   ای بضعة خیرالورا

           -----

مرغ دلم پر میزند    بر کوی تو سر می زند

بر درگهت در می زند   از غم دلم را کن رها

       -----

رفتم گر از دار فنا      دارم تمنا ای شها

جان جوادت  مقتدا    آیی به دیدارم سه جا