سوگند بر سیاهى شب‏هاى ماتمت

ما زنده‏ایم زنده به عشق محرمت

روز ازل كه بانگ عزایت بلند شد

ما را گره زدند به نخ‏هاى پرچمت

انفاس گرم گریه كنان تو عیسویست

این روضه‏ها پُرند ز عیسى بن مریمت

این ارث مادرى ست اگر پاى روضه‏ات

مى‏سوزم از ته دل و مى‏میرم از غمت

دارم امید وقت نفس‏هاى آخرم

بر چشم‏هاى خود بكشم خاك مقدمت

ما را براى خویش سوا كرده مادرت

هر كس كه هست پاى علم هست محرمت

 حسن لطفى