حضرت رقیه(س)-شهادت
بر نیزه ها از دور
می دیدم سرت را بابا! تو هم دیدی دو
چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد
باغ شقایق در خون رها وقتی که
دیدم پیکرت را ای کاش جای آن همه
شمشیر و نیزه یک بار می شد من ببوسم
حنجرت را بابا تو که گفتی به
ما از گوشواره همراه خود بردی چرا
انگشترت را با ضرب سیلی تا که
افتادم ز ناقه دیدم کبودی های چشم
مادرت را یک روز بودم یاس باغ
آرزویت حالا بیا با خود ببر
نیلوفرت را *** از وبلاگ کاروان دل
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۲ ساعت 23:57 توسط ذاکر اهل بیت
|
با سلام و عرض ادب این وبلاگ جهت گردآوری و تهیه بانک اشعار مذهبی در فضای مجازی می باشد لذا از کلیه شاعران محترم که اشعارشان در این وبلاگ می باشد و نامشان درج نشده است تقاضا داریم جهت ساماندهی و درج نامشان به ما اطلاع دهند.