امام زمان(عج)-مناجات

 

 

دلم آشفته و غم بی‌امان است

نگاهم خسته، چشمم نیمه‌جان است

کجایی ای پناه بی‌پناهان!

زمانه با دلم نامهربان است

امام زمان(عج)-مناجات

 

 

از زلف پریشان تو دارم گله چندان

از زلف پریشان تو از زلف پریشان

زلفت گره انداخته در کار دلم سخت

ای دوست مرا از سر خود وا مکن آسان

پنهان نکند راز مرا پرده‌ی اشکم

عمری‌ست که دل باخته‌ام، از تو چه پنهان

از عشق تو در آتشم، از آتش عشقت

حیرانم و حیرانم و حیرانم و حیران

یک شهر شود در پی‌ات آواره‌ی صحرا

کافی‌ست که من سر بگذارم به بیابان

هر لاله گرفته‌ست قنوت آمدنت را

این خاک ندیده‌ست به خود بعد تو باران

بازآی که در مقدم تو جان بفشانم

من زنده از آنم که به عشق تو دهم جان

دل من گرفته باز محرمه محرمه

دل من گرفته باز محرمه محرمه

 فصل گريه ها و فصل ماتمه محرمه

 خيمه ي عزا رو توي دلها بر پا بكنيم

 معجر سوخته ي عمه پرچمه محرمه

 با همون چادر خاكي مادر دلامونو

 سياهپوش كنيم كه موسم غمه محرمه

 

 دوباره روضه بخونيم و با هم گريه كنيم

 كه دواي دردا اشك نم نمه محرمه

 پرچم سياهي رو سر در خونه بزنيم

 دهه ي عزاي اسم اعظمه محرمه

 دوباره ميجوشه اشك توچشماي نهرفرات

 بيقرار و پريشونه علقمه محرمه

 خدا مي دونه ديگه دلهامون آروم نداره

 شده يا حسين گل لب همه محرمه

 السلام عليك يا ابا عبدالله الحسين

 اين شبا زمزمه هاي هر دمه محرمه

 كجائند هيئتيا ،ميون دارا ، سينه زنا

 بساط عزاداري فراهمه محرمه

 پر و بال جبرئيل فرش راه گريه كنا ش

 طاق آسمون هم از غمش خمه محرمه

 روضه هايي كه ميخونن اين شبا روضه خونا

 اين شهادت نامه هاي شبنمه محرمه

 ديدن كرب و بلا نهايت آرزومه

 ضريح ششگوشه ي تو عشقمه محرمه

 يه شب جمعه زيارت توي بين الحرمين

 آرزومون ديدن اون حرمه محرمه

 براي آقايي كه رو نيزه قرآن مي خونه

 هممون هم بميريم بازم كمه محرمه

 مثل قلب خسته ي مادر قامت كمونش

 دل من گرفته باز محرمه محرمه

شاعر : یوسف رحیمی

حضرت علی اکبر(ع)-مدح

 

 

شد غرش رعد، مست از تکبیرت

شد صاعقه، ماتِ ضربت شمشیرت

با جذبه ی حیدرانه ی چشمانت

مُلک و ملکوت می‌شود تسخیرت

تقدیم به مدافعان حرم- بیداری اسلامی

 

 

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را

مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را

غم عراق و یمن را که شعله‌شعله در آتش

غم دمشق پریشان و غزّه‌ی نگران را

دلارهای یهودی، ریال‌های سعودی

ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را

چه کودکان یتیمی که مانده بی‌سر و سامان

چه مادران غریبی که برگ‌ریزِ خزان را...

صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است

چگونه خواب ربوده‌ست چشم آدمیان را؟

جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست

در این دیار ببین رودهای در جریان را

ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده

ببین قیامت قد هزار سرو روان را

ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی

چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را

درود بر شرف و عزت جوانِ دلیری

که در هوای حرم نذر می‌کند سر و جان را

چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق

چگونه وصف کنم آن حماسه‌های عیان را

سلام ما به خلیلی و صابری و علی‌دوست

به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را

سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری

چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را

درود بر تقوی، شاطری و فاطمی‌اطهر

که خوانده‌اند «أ وَفَیتُ»* به‌لب امام زمان را

سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه

گرفت از دل هر بی‌قرار تاب و توان را

"سری به نیزه بلند است در برابر زینب"

خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را

سری که بر سر نیزه رهاست عطر صدایش

وَ غرق نور خدا می‌کند کران به کران را

و «أی منقلبٍ» می‌رسد به گوش دوباره

دمی نمی‌برم از یاد شمرهای زمان را...

***

* روز عاشورا عمرو بن قرظة الانصارى از امام حسین(ع) رخصت جهاد گرفت و پس از این‌که امام(ع) اجازه فرمود، جنگى چون جنگ مشتاقان به پاداش کرد و جمع زیادی از سپاه ابن زیاد را به هلاکت رساند. او دلاورانه در محافظت از امام(ع) ایستادگی کرد تا این‌که بر اثر کثرت جراحات به خاک افتاد. آن‌گاه رو به امام حسین(ع) عرض کرد: «یَا ابْنَ رَسُولِ الله أَ وَفَیْتُ؛ یا بن رسول الله آیا به عهدم وفا کردم؟» امام(ع) در پاسخ فرمودند: «نَعَمْ أَنْتَ أَمَامِی فِی الْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ الله عَنِّی السَّلَامَ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّی فِی الْأَثَرِ؛ آرى تو پیشاپیش من در بهشتى، به رسول الله (ص) از من سلام برسان و عرضه دار که من در پى هستم [و به شما ملحق می‌شوم]» (اللهوف، ابن طاوس، ص108)

مقاومت غزه-روز قدس

 

 

ای غزه! با هجوم ستم ها چه می کنی؟

ای زخمی از خیانت دنیا چه می کنی؟

ای غزه! پاره ی تن اسلام و مسلمین!

در روزگار جهل عرب ها چه می کنی؟

وقتی به رسم جاهلیت، باز کودکی

زنده به گور می شود اینجا چه می کنی؟

دیدم میان آتش و خون شعله می کشی

در تندباد حادثه اما چه می کنی؟

آه ای عقاب زخمی بین قفس اسیر

ای غزه! ای حقیقت تنها چه می کنی؟

ای سرزمین عشق و جهاد و مقاومت

در پاسخ سکوت و تماشا چه می کنی؟

*

همراه طفل و پیر و جوان ایستاده ام

چون کوه با تمام توان ایستاده ام

بر غربت من و همه ی کودکان من

هرچند چشم بسته جهان، ایستاده ام

از خون لاله های وطن زنده ام هنوز

سروم که در هجوم خزان ایستاده ام

آتشفشان خشم و خروش و حماسه ام

توفنده، زنده، در فوران، ایستاده ام

تا روز محو لکه ی ننگ از دیار خود

تا روز مرگ دشمنمان ایستاده ام

تا صبح برقراری عدل و ظهور حق

پاینده تا سپیده دمان ایستاده ام

روز جهانی قدس

روز جهانی قدس ما همه می آییم...

 

امام خمینی (قدس سره):

فلسطین پاره تن اسلام است.

 

از سوره تین و طور سینین گفتیم

از غربت دیرین فلسطین گفتیم

گفتند سپیده می دمد از غزه

با قلب شکسته باز آمین گفتیم

مناجات با خدا

 

 

مرا از بند این دنیا رها کن

رها از این همه چون و چرا کن

دلم را زیر و رو کن با نگاهی

دلم را با نگاهی کربلا کن

***

ببین این اشک و این شور و نوا را

خدایا دوست دارم روضه ها را

بگیر از من هر آنچه خواهی اما

نگیر از من حسین و کربلا را

***

رها کن قلب من را از غم امشب

نگاهی کن به اشک شوقم امشب

اگر کامل کنی احسان خود را

شوم کرب‌و‌بلایی من هم امشب

دلتنگ شهادت




این قلب به خون تپیده را دریابید

این جان به لب رسیده را دریابید

چندی ست که دلتنگ شهادت هستم

این از همه جا بریده را دریابید

حضرت زهرا(س)-هجوم به بیت ولایت




مولای جوان بگو که پیری سخت است

بر مردم بی وفا امیری سخت است

خون شد جگر صبر میان کوچه

در او‌ج دلاوری اسیر‌ی ‌سخت است

***

اشک تو به گِل ‌نشانده ‌نوحی را ‌که ...

بی صبر نموده با شکوهی را که ...

سنگینی بار شیشۀ خُرد شده

در کوچه شکسته پشت کوهی را که ...

***

از آن دل درد مند ‌گفتم اما ...

از طعنه و نیش خند ‌گفتم اما ...

می خواستم از غربت تو دم بزنم

از شیر درون بند ‌گفتم اما ...

***

خون می چکد از نگاه پُر ابر علی

این خاک غریب می شود قبر علی

در معرکه های خندق و خیبر، نه

در کوچه ببین حماسۀ صبر علی

***

چشمی به خروشانی مرداب نداشت

ا‌مید ‌به ‌همراهی ا‌صحا‌ب ندا‌شت

با پهلوی مجروح به ‌مسجد آمد

او دیدن دست بسته را تاب نداشت

***

آن روز مدینه گورِ انسان می شد

با خاک تمام شهر یکسان می شد

آن فاطمه ای که بانی افلاک است

یک موی سرش اگر پریشان می شد

امام رضا(ع)-شهادت


خورشید سر زد از سحرت أیها الغریب

از سمت چشم های ترت أیها الغریب

تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی

باران گرفت دور و برت أیها الغریب

جاری ست چشمه چشمه قدمگاه تو هنوز

جنت شده ست رهگذرت أیها الغریب

تو آفتاب رأفتی و کوچه کوچه شهر

در سایه سار بال و پرت أیها الغریب

با این همه، غریبِ غریبان عالمی

داغی نشسته بر جگرت أیها الغریب

از کوچه های غربت شهر آمدی ولی

داری عبا به روی سرت أیها الغریب

آقای من! نگو که تو هم رفتنی شدی

زود است حرف از سفرت أیها الغریب

شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز

بارانی است چشم ترت أیها الغریب

یک عمر خواندی از غم آقای تشنه لب

با اشک های شعله ورت أیها الغریب

هر گوشه‌ای ز حجره که رو می ‌کنی دگر

کرب و بلاست در نظرت أیها الغریب

در قتلگاه، لحظه ی آخر چه می کشید

جدِّ ز تو غریب‌ترت أیها الغریب

چشمان اهل خیمه دگر سوی نیزه هاست

ظهر قیامت است و سری روی نیزه هاست

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت


جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم

از نور جامه ای به تنت أیها الکریم

ای همدم تو زمزمه های زلال وحی

ای جبرئیل هم سخنت أیها الکریم

تو مطلع کرامتی و لطف و مهر و جود

پروانه های انجمنت أیها الکریم

نشنید آنکه بر تو روا داشت ناسزا

یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم

اما تو که غریب نواز مدینه ای

هستی غریب در وطنت أیها الکریم

حتی شهادت تو نداده ست خاتمه

بر روضه های دل‌شکنت أیها الکریم

مادر نبود تا که ببیند در آن غروب

تشییع شد چگونه تنت أیها الکریم

بیرون کشید با دل غرق به خون حسین

هفتاد تیر از بدنت أیها الکریم

شد روضه خوان کشته ی مظلوم کربلا

تابوت و پیکر و کفنت أیها الکریم

آنجا ولی شراره ی غم پر گدازه بود

یعنی به جای تیر و کمان نعل تازه بود

امام زمان(عج)-مناجات




دلگیرم از زمانه بیا مهربان من

بر لب رسیده از غم ایّام جان من

دنیا مرا به بند اسارت کشیده است

رنگ قفس شده همه ی آسمان من

عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی

باران شرم می چکد از دیدگان من

عشّاق را به رنج و بلا آزموده اند

ای وای اگر «فراق» بود امتحان من

دستی بگیر تا نرود نوکری ز دست

هجران تو ببین که بریده امان من

در عالم خیال شدم با تو همسفر

تعبیر شد اگر سحری، داستان من ...

شبگرد فاطمه، شب جمعه برای تو

شب های چارشنبه ی هفته از آن من

«یک شب به خاطر سفر کربلای تو

یک شب به خاطر سفر جمکران من»

با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا

تا تلّ زینبیه شوی روضه خوان من

با یک نگه برای دلم فتح باب کن

گردم فدائی تو، امام زمان من

محکومیت حمله به مرقد مطهر حضرت زینب (س)




ای قوم حرامیِ سراپا تضلیل

بازیچه ی دست صهیون و اسرائیل!

طوفان عقوبت خدا در راه است

"تَرْمِیهِم بـِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّیل"

 

یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى‏ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (دخان / 16)

منتظر آن روز بزرگ باش که از آن ها به عذاب سخت انتقام خواهیم گرفت

حضرت رقیه(س)-شهادت


بر نیزه ها از دور می دیدم سرت را

بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟

چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق

در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را

ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه

یک بار می شد من ببوسم حنجرت را

بابا تو که گفتی به ما از گوشواره

همراه خود بردی چرا انگشترت را

با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه

دیدم کبودی های چشم مادرت را

یک روز بودم یاس باغ آرزویت

حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را

***

از وبلاگ کاروان دل

سیاسی-اجتماعی




همواره نبرد حق و باطل برپاست

هر روز برای شیعیان عاشوراست

مصداق صحیح «لَعَنَ اللهُ یزید»

امروز شعار مرگ بر آمریکاست

امام جواد(ع)-شهادت



دل من را چه مبتلا کرده

جلوه هایی که دم به دم داری

حضرت عشق! حضرت باران!

در دل خسته ام حرم داری

 

در هوای زیارت حرمت

در به در می شویم مثل نسیم

السّلام علیک یابن رئوف

السّلام علیک یابن کریم

 

دل به آفاق جود می بندد

هر کسی آمد و اسیرت شد

در جوانی دل شکستۀ ما

سرو قامت خمیده، پیرت شد

 

از نگاهت مراد می گیرم

شده قلبم مرید چشمانت

شاهد لحظه های دلتنگی!

دل تنگم شهید چشمانت

 

جان من! بین خانۀ خود هم

به خدا آنقدر غریبی که

غربتت را کسی نمی فهمد

تویی و قلب بی شکیبی که ...

 

قفس غربت و دلی مجروح

پر و بال پرنده می ریزد

گریه می باری و کنارت باز

امّ فضل است خنده می ریزد

 

سر به دیوار بی کسی داری

در غروب غریب فاصله ها

گم شده ناله های بی رمقت

در هیاهوی شوم هلهله ها


دگر آقا تو خوب می دانی

ناله ی بی جواب یعنی چه

التماس نگاه لب تشنه

ندبه ی آب آب یعنی چه

 

به فدای کبوترانی که

دست در دست آسمان دادند

بال در بال، گریه در گریه

به تنی خسته سایه بان دادند

 

حجره ات کربلا شده آقا

گریه های من اختیاری نیست

جای شکرش هنوز هم باقیست

در کنار تو نیزه داری نیست

 

غرق در خاک و خون رها مانده

بین گودال پیکر خورشید

خواهری خسته بوسه می گیرد

از گلوی مطهّر خورشید

 

سر قرآن که رفت بر نیزه

آسمان غرق در تلاطم شد

در هجوم سپاه سر نیزه

آیه های مقطعه گم شد

شهادت




نمی‌ خواهم دگر آسایشم را

بیا بر هم بزن آرامشم را

شهادت! ای هُمای آسمانی!

اجابت کن اجابت خواهشم را

در فراق آقا امام زمان (عج)


بال زديم و به آسمان نرسيديم
تا به افق هاي بيکران نرسيديم

در خم يک کوچه مانده ايم دوباره
مثل هميشه به کاروان نرسيديم

شيعه‌ی خوبي نبوده ايم برايش
ما به حضور اماممان نرسيديم

هر شب از اين جاده رفته ايم ولي حيف
تا به سحرهاي جمکران نرسيديم

کوچه به کوچه شميم سيب بياريد
يا خبري از سوي حبيب بياريد

یوسف رحیمی

یوسف رحیمی..شهدا

شهدا


شهدای ما كه مثل، گلای لاله می مونند

به ظاهر زمینی اما، افتخار آسمونند

می شدند عازم جبهه، همه با شور حسینی

اون جوونایی كه بودند، علی اكبر خمینی

میاد از خاك شلمچه، هنوزم صدای یا رب

گریه های غریبونه، ناله های نیمه‌ی شب

حالا از سكوت فكه، دل من آتیش میگیره

هر كی از قافله جا موند، گوشه‌ی قفس میمیره

حالا مونده برای ما، خاطرات  سرخ كارون

ساحل خسته‌ی اروند، خاك بیقرار مجنون

از طلائیه بخونیم، كه داره شمیم احساس

اونجایی كه داره خاكش، عطر خاك كف العباس

یا بپرسیم از دوكوهه، عطر ‌آشنای لاله

یا از اون شبا كه پر بود، از نوا و اشك و ناله

پشت خاكریزا میومد، صدای نافله هاشون

آب میشد حتی دل سنگ، شبا از سوز  صداشون

نیمه شب با ناله هاشون، می زدند دوباره معبر

پر كشیدند تا خدا از، دامن خاكی سنگر

رشك اهل آسمون بود، به خدا عشق و وفاشون

بیاد مشك اباالفضل، تشنه لب قمقمه هاشون

یكی یكی پر كشیدند، تا خدا تا آسمونا

جون میدادند آروم آروم، رو پای عزیز زهرا

یكی با یاد رقیه، شده پر آبله پاهاش

داره میگه یا اباالفضل، اونكه تیر خورده به چشماش

یكی غرق خاك و خونه، یكی سر به تن نداره

یه نفر تشنه لب اما، یكی هم كفن نداره

تانكا كه عبور میكرد از، روی اون همه جنازه

زنده میشد پیش چشمام، ماجرای نعل تازه

باغ آرزوی زینب، شد یه دشت لاله‌ی پرپر

وقتی كه رفت روی نیزه، سر پر خون برادر