حضرت عبدالله بن الحسن(ع(


برای ترک سر، آماده بودم

از اوّل دل به مهرت، داده بودم

عموجان بر سرم، منّت نهادی

من از قاسم، عقب افتاده بودم

***

ز خون، گلرنگ شد آیینۀ تو

فروشد نیزه، بر گنجینۀ تو

الهی کور گردم تا نبینم

زند قاتل، لگد بر سینۀ تو