جان بر کف و اشاره جانانم آرزوست

جان بر کف و اشاره جانانم آرزوست 
جانان هر آنچه می طلبد، آنم آرزوست 
درمان درد من نبود غیر درد دوست 
دردم دوا کنید که درمانم آرزوست 
با سیل اشک تا که به دریای خون روم 
شب تا به صبح، دیده گریانم آرزوست 
از چار گوشة دو جهان دست شسته ام 
شش گوشة امام شهیدانم آرزوست 
با یاد کام خشک علمدار کربلا 
در موج بحر، سینه سوزانم آرزوست 
پاداش گریه های همه عمر بر حسین 
یک نوشخند از آن لب عطشانم آرزوست 
صدبار اگر نثار رهش جان و سر کنم 
تا باز جان دهم به رهش جانم آرزوست 
از دامنی که سوخت به صحرای کربلا 
یک شعله وقف آتش دامانم آرزوست 
تا دم به دم نثار لب تشنه اش کنم 
از آب دیده لؤلؤ و مرجانم آرزوست 
در انتظار منتقم خون پاک او 
دیدار روی مهدی قرآنم آرزوست 

شفای جان و جانانم حسین است

شفای جان و جانانم حسین است 
طبیب و درد و درمانم حسین است 
از آن رو انس با قرآن گرفتم 
که دیدم روح قرآنم حسین است 
نماز و روزه و حج و زکاتم 
نه، بلکه کل ایمانم حسین است 
به خلد و حور و غلمانم چه حاجت؟ 
که خلد و حور و غلمانم حسین است 
از آن خندم که در تاریکی قبر 
چراغ چشم گریانم حسین است 
قیامت سایه ای از قامت او 
صراط و حشر و میزانم حسین است 
اگر هیچم تمام هستی ام اوست 
اگر مورم، سلیمانم حسین است 
بهشتم کربلا، کوثر فراتم 
گلم، باغم، گلستانم حسین است 
ز هر زخمش مرا داغی است بر دل 
شرار قلب سوزانم حسین است 
ز اشک دیده بر صورت نوشتم 
که نقش اشک من "جانم حسین" است 
اَلم اَعهد الیکم» را شنیدم 
تمام عهد و پیمانم حسین است 
اگر پرسند از راه تو "میثم" 
بگو آغاز و پایانم حسین است

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی

اصحاب امام حسین(ع)-جناب حر ریاحی

 

یوسف زهرا! ز شما پُر شدم

تا که اسیر تو شدم حُر شدم

از دل دشمن به سویت پر زدم

آمدم و حلقه براین در زدم

آمده ام تا که قبولم کنی

خاک ره آل رسولم کنی

حرّ پشیمان تو ام یا حسین

دست به دامان تو ام یا حسین

یک نگه افکن همه هستم بگیر

ای پسر فاطمه دستم بگیر

روز نخستین به تو دل باختم

در دل من بودی و نشناختم

دست نیاز من و دامان تو

کوه گناه من و غفران تو

ناله ی العفو بُوَد بر لبم

تا صف محشر خجل از زینبم

روی علی اکبر تو دیدنی است

دست علمدار تو بوسیدنی است

مهر تو کُلّ آبروی من است

هستی من خون گلوی من است 

چه می شود کشته ی راهت شوم؟

خاک قدم های سپاهت شوم؟

حرّ ریاحی به درت آمده

فطرس بی بال و پرت آمده

با نگه خویش کمالم بده

وز کرم خود پر و بالم بده

بال من از تیغه ی شمشیرهاست

سینه ی تنگم سپر تیرهاست

مقتل خون، اوج کمال من است

تیر محبت پر و بال من است

بال بده، فطرس دیگر شوم

طوطی گهواره ی اصغر شوم

امام علی(ع)-مدح و ولادت

 

 

ای کعبه! داری یک جهان جان در بر امشب

الحق که از هر شب شدی زیباتر امشب

آغوش جان را بـاز کن جانـانـه آمـد

هنگام قربانی است، صاحب خانه آمـد

جبریل را از بـهر دربـانی بیـاور

ماننـد اسماعیل قربـانی بیـاور

ای کعبه! حقِّ صاحب خود را ادا کن

حجاج را در مقدم مولا فـدا کن

خیل ملائک کعبه را در بر گرفتند

بت ها به کعبه ذکر یا حیدر گرفتند

حِجر و حَجر، رکن عراقی، رکن شامی

گویند مـولا مقدمت بـادا گرامی

زمزم، به اشک شوق، جان را شستشو ده

هر چار رکن کعبه را با هم وضو ده

مکه تجلی گاه داور گشته امشب

کعبه گریبان چاک حیدر گشته امشب

ای کعبه بنگر وجه الله الصمد را

آغوش بگشا، بار ده، بنت اسد را

تاریخ می گوید علی مولود کعبه است

مولود کعبه نه، بگو موعود کعبه است

او پیشتر از کعبه بوده نکته این است

پس کعبه مولود امیرالمومنین است

مکه بـه توفیق ولایت محترم شد

امشب حرم از مقدم مولا حرم شد

سرّی است در این خانه باید لب فرو بست

حتی حرم این راز پنهان را ندیده‌ست

از چار رکن کعبه پرسیدم علی کیست

گفتند بـا حیرت خدا هست و خدا نیست

حجر و صفا و مروه و زمزم نـدانست

از بیت کردم این سؤال، او هم ندانست

تصویـر حسن غیب در آیینۀ اوست

قرآن نازل نـاشده در سینۀ اوست

از اول خلقت علی مشکل گشا بود

عالم نبود و آن جمال دلگشا بـود

او از خدا حکم دو عالم را گرفته

او در تکامل دست آدم را گرفته

خورشید، اسرار درون را با علی گفت

پیش از درخشیدن همانا «یا علی» گفت

پیغمبران هم با علی بودند و هستند

پیش از نبوت با خدا این عهد بستند

جبریل ذکر «لافتی الاعلی» گفت

حتّی محمّد هم به خیبر یا علی گفت

حکم از خدا بود و قلم دست علی بود

در فتح خیبر هم علم دست علی بود

اوصاف حیدر را نماید کس چگونه؟

جان محمد را ستاید کس چگونه؟

خلقت کجا داند کجا داند علی کیست؟

تنها خدا داند خدا داند علی کیست

این کفر نبوَد، تا خدا دارد خدایی

با دست حیدر می کند مشکل گشایی

آنانکه از میزان حق، حق را ربودند

والله خاک کفش قنبر هم نبـودنـد

کی فتح کرده بدر و احزاب و احد را؟

کی کشته با یک ضربه عمرو عبدود را؟

کی در شب معراج با احمد نشسته؟

کی بر سر دوش محمد بت شکسته؟

کی کرده در میلاد، قرآن را قرائت؟

کی خوانده بـر کفار آیات بـرائت؟

کی جز علی نفس پیمبر شد؟ بگویید

آیینۀ زهرای اطـهر شد؟ بـگویید

کی در اخوت شد برادر بـا محمّد؟

کی غیر حیدر شد برابر بـا محمّد؟

کی بهر حفظ جان احمد ترک جان گفت؟

کی جان به کف بگرفت و جای مصطفی خفت؟

کی یک تنه ره بست بر خیل عدو تنگ؟

کی بر بدن آمد نود زخمش به یک جنگ؟

کی جز علی بر خصم خود شمشیر بخشید؟

کی جز علی یک شب چهل منزل درخشید؟

کی مثل حیدر جوشن بی پشت پوشید؟

کی در تمام جنگ‌ها چون او خروشید؟

کی جز علی از اشک طفلی داشت پروا؟

کی غیر حیدر با محمد کرده نجوا؟

ای اهل عالم آیۀ اکمال دین چیست؟

این «لافتی الاعلی» درباره کیست؟

آن کس‌که خواندش خواجۀ کل،«کلّ دین» کیست؟

میزان حق غیر از امیرالمومنین کیست؟

ای تیغ حق از«بدر» تا «صفین» حیدر!

نفس محمد یـا ابـوالسبطین حیدر!

شیر خدا و شیر پیغمبر تـویی تـو

حیدر تویی، حیدر تویی، حیدر تویی تو

تو مصطفی را مهری و قهری علی جان

او شهر علم و تو درِ شهری علی جان

این شهر غیر از تو در دیگر ندارد

اسلام جز تو یا علی حیدر ندارد

تو پای تا سر رحمۀٌ للعالمینی

هم جان شیرین نبی، هم جانشینی

من کیستم یک قطرۀ ناچیزِ ناچیز

کز بحر جودت گشته‌ام لبریزِ لبریز

بی تو خدا را بندگی کردم؟ نکردم

جز با ولایت زندگی کردم؟ نکردم

تـابید از اول در دلم نـور هدایت

هرگز نخواندم یک نماز بی ولایت

یک باغ گل دارم، اگر خارم علی جان

هر کس که هستم دوستت دارم علی جان

لطف غیورت کی مرا وا می‌گـذارد؟

کی در جهنم دوستت پا می‌گـذارد؟

دوزخ که جای دوستان مرتضی نیست!

آخر جهنم را مگر شرم و حیا نیست؟!

حتی اگر در قعر دوزخ پـا گـذارم

از شعله‌های خشم آن بـاکی نـدارم

با این سخن داد از درون دل بـرآرم

آتش مسوزان! من علی را دوست دارم

"میثم"همین است و همین است وجزاین نیست

دین جـز تـولای امیرالمومنین نیست

امام علی(ع)-ولادت

امام علی(ع)-ولادت

 

کعبه حلول نور مبارک به دامنت

پیراهن سیاه برون آر از تنت

امشب تویی و حسن خداوند ذوالمنت

آمد زمان سورۀ توحید خواندنت

بت ها سرود نور بخوانید با علی

ای سنگ های کعبه بگویید یاعلی

امشب حرم به عرش خدا ناز می کند

آغوش خود برای علی باز می کند

آهنگ یاعلی ست که آغاز میکند

راز نگفته با علی ابراز می کند

ای کعبه باز زندگی از سر گرفته ای

جان محمد است که در بر گرفته ای

این طفل نیست شیر خداوند اکبر است

این روی حی سرمد و پشت پیمبر است

این دست داور است که برخلق یاور است

این صاحب لوای خدا روز محشر است

ای کعبه این علی ست حضورش قیام کن

میلاد حیدر است به حیدر سلام کن

بنت اسد تو مادر جان محمدی

امشب به خانۀ پسر خویش سر زدی

تو میهمان خاص خداوند سرمدی

ام الا ئمه مادر کعبه خوش آمدی

ای کعبه ازولادت طفل تو منجلی

این خانه را خلیل بنا کرده بر علی

باز آ که آرزوی حرم را برآوری

باز آ که از برای حرم حیدر آوری

باز آ که باز بت شکن دیگر آوری

باز آ که آفتاب خدا منظر آوری

باز آ که کعبه را پسرت سرفراز کرد

این خانه برخوش آمد توسینه باز کرد

بنهاد پا به خانه معبود با علی

در هرنفس قدم به قدم گفت یا علی

بت ها صدا زدند همه یک صدا علی

از چاررکن گشت بلند این ندا علی

یک لحظه ماه فاطمه برقع زرو گرفت

تا صبح روز حشر حرم آبرو گرفت

ای کعبه از ولادت تو محترم علی

ای حرمت  تو کرده حرم را حرم علی

وقتی به چشم کعبه نهادی قدم علی

کعبه به بام عرش خدا زد علم علی

سوگند می خورم به خداوند یا علی

کز عرش برتراست ی و ازکعبه افضلی 

 حج وزکوة صوم و صلوة قیام تو

حمد و رکوع سجده تشهد قیام تو

زمزم تو سعی هم تو صفا تو مقام تو

تکبیر تو طواف تو بیت الحرام تو

این نکته از نبی شده اعلام یا علی

اصلا تویی تمامی اسلام یا علی

ای جبرئیل بهر تو آورده ذوالفقار

برلیلة المبیت تو حق کرده افتخار

کرده به راه ختم رسل جان خود نثار

تو یار یار بودی از اول نه یار غار

تو بردفاع ختم رسل پا فشرده ای

دور رسول گشته نود زخم خورده ای

آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد

ننگ فراررا به جهاد اختیار کرد

ترک نبی به معرکۀ  کارزار کرد

خودرا نهان به پیچ و خم کوهسار کرد

می دید رزم تو زیسارو یمین علی

می گفت بر شجاعت تو آفرین علی

بافخر کائنات برادر فقط تویی

درروز حشر ساقی کوثر فقط تویی

اسلام شاهد است که حیدر فقط تویی

والله جانشین پیمبر فقط تویی

آنان که مدعی مقام پیمبرند

از خاک قنبر تو در این عرصه کمترند

هرگز کسی به غیرتو حیدر نمی شود

مرد فرار فاتحح خیبر نمی شود

بیگانه با رسول برادر نمی شود

جز تو به شهر علم کسی در نمیشود

بگذار تا رود به سر دارها سرم

من خاک پای "میثم" تمار حیدرم

مناجات با خدا

 

 

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم

نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی

در اگر باز نگردد نروم باز بجائی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

تو کریمی و  دو صد کوه به یک کاه ببخشی

من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی

سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم

به بهشتم ندهم گر بدهی شعلۀ آهی

سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی

اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی

چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد

این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی

چون پسندی که فرود آوری اش در دل آتش

این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی

سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا

جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی

دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد

همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی

مناجات با خدا

 

 

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم

نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی

در اگر باز نگردد نروم باز بجائی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

تو کریمی و  دو صد کوه به یک کاه ببخشی

من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی

سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم

به بهشتم ندهم گر بدهی شعلۀ آهی

سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی

اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی

چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد

این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی

چون پسندی که فرود آوری اش در دل آتش

این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی

سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا

جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی

دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد

همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی

دفن ابدان مطهر شهدای كربلا

 

 

مقام قرب خدا یا بهشت اهل ولاست

بهشت اهل ولا یا زمین کرب و بلاست

ورق ورق شده هفتاد و دو کتاب خدا

به هر ورق که زدم تیغ آیه ها پیداست

بنی اسد متحیر اِستاده اند همه

سکوت کرده ولی در سکوتشان غوغاست

نه سر بُوَد به تن کشتگان، نه تن سالم

نه ازغلام، نه مولا، نشان در آن صحراست

زکوفه اشک فشان یک سوار می آید

به نینوای وجودش نوای یا ابتاست

گشوده لب که الا ای موالیان حسین

مرا شناخت بر این لاله های باغ خداست

کنار هم بدن قطعه قطعه ی انصار

حبیب و مسلم و جون و بریر و عابس ماست

کنار علقمه افتاده پیکری بی دست

که چشم تشنه لبان از خجالتش دریاست

به اشک دیده بشویید زخم هایش را

که حافظ حرم و میر لشکر و سقاست

به قلب معرکه خون می دمد زگودالی

که در میانه ی آن جسم یوسف زهراست

به زیر خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ

برهنه پیکر صد چاک سید الشهداست

میان این شهدا گشته قطعه قطعه تنی

که یاس سرخ حسین است و لاله ی لیلاست

محرّم است بیا

محرّم است بیا
عزای اشرف اولاد آدم است، بیا!
عزیز فاطمه! ماه محرّم است بیا
هلال ماه عزا می‌دهد ندا به فلک
که ماه گریه و اندوه و ماتم است بیا
پریده رنگ ز رخسار مادرت زهرا
قد رسول خدا در جنان، خم است بیا
لوای سرخ حسینی ندا دهد همه دم
که غیر تو چه کسی، صاحب دم است بیا
اگر شوند سماوات، چشمه چشمۀ اشک
به یاد قطرۀ خون خدا کم است بیا
به زخم‌های تن پاره پارۀ شهدا
خدا گواست، که تیغ تو مرهم است بیا
هنوز غرقه به خون، ماه روی عباس است
هنوز نقش زمین، دست و پرچم است بیا
بیا که پر شده از ذکر «یا حسین» جهان
بیا که ولوله در خلق عالم است بیا
هر آن دلی که به یاد حسین می‌سوزد
در آن شراره‌ای از شعر «میثم» است بیا
 غلامرضا سازگار

مناجات با خدا


کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی

باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

نه من آنم که زلطف و کرمت چشم بپوشم

نه تو آنی که کنی منع گدا را زنگاهی

در اگر باز نگردد نروم باز بجائی

پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی

تو کریمی و  دو صد کوه به یک کاه ببخشی

من بیچاره چه سازم که ندارم پر کاهی

سوز دوزخ به از این کز شرر عشق نسوزم

به بهشتم ندهم گر بدهی شعلۀ آهی

سوز ده تا که بسوزد زغمت سخت درونی

اشک ده تا که بگرید زغمت نامه سیاهی

چو بدوزخ زدهان شعله صفت سر بدر آرد

این زبانی که دل شب به تو گفته است الهی

چون پسندی که فرود آوری اش در دل آتش

این جبینی که به خاک تو فرود آمده گاهی

سخن از وسعت عفوت نتوان گفت که فردا

جرم کونین به پیش کرمت نیست گناهی

دست «میثم» تو بگیر از کرم خویش که باشد

همچو کوری که نشسته است به غفلت سر چاهی

امام زمان(عج)-مناجات

 

کیستم من سائلی در پای دیوار شما

با همه فقر و تهیدستی خریدار شما

دیده ام را شسته ام یک عمر از خون جگر

در هوای لحظه ای از فیض دیدار شما

چون درخت خشک دارم بر فلک دست نیاز

بلکه یابم حاصلی از نخل پر بار شما

سر برون آورده ام چون رشته از شمع خموش

تا مگر نوری نصیبم کرد از نار شما

پیشتر از آنکه بگذارند نامی روی من

بوده نامم با خط خوانا به طومار شما

پای تا سر دردم و باشد دوایم یک نگاه

ای شفای عالمی در چشم بیمار شما

فخر بر بلبل فروشم ناز بر گل آورم

گر چو خاری سر برون آرم زگلزار شما

کس مرا نشناخته خود خوب دانم کیستم

سائلی در مسلک تجار بازار شما

پای در زنجیر نفس و دست بر دامان یار

یا گرفتار دل استم یا گرفتار شما

چون شود روزی از این زنجیر آزادم کنید؟

ای نجات خلق از روز ازل کار شما

دست «میثم» را بگیرید از ره لطف و کرم

تا که آرد سر به خاک پای عمار شما

امام زمان(عج)-مناجات

 

کیستم من سائلی در پای دیوار شما

با همه فقر و تهیدستی خریدار شما

دیده ام را شسته ام یک عمر از خون جگر

در هوای لحظه ای از فیض دیدار شما

چون درخت خشک دارم بر فلک دست نیاز

بلکه یابم حاصلی از نخل پر بار شما

سر برون آورده ام چون رشته از شمع خموش

تا مگر نوری نصیبم کرد از نار شما

پیشتر از آنکه بگذارند نامی روی من

بوده نامم با خط خوانا به طومار شما

پای تا سر دردم و باشد دوایم یک نگاه

ای شفای عالمی در چشم بیمار شما

فخر بر بلبل فروشم ناز بر گل آورم

گر چو خاری سر برون آرم زگلزار شما

کس مرا نشناخته خود خوب دانم کیستم

سائلی در مسلک تجار بازار شما

پای در زنجیر نفس و دست بر دامان یار

یا گرفتار دل استم یا گرفتار شما

چون شود روزی از این زنجیر آزادم کنید؟

ای نجات خلق از روز ازل کار شما

دست «میثم» را بگیرید از ره لطف و کرم

تا که آرد سر به خاک پای عمار شما

مناجات با خدا

 

گر عذابم کنی، تو می‌دانی

ور عقابم کنی، تو می‌دانی

گر جوابم دهی، کرم کردی

ور جوابم کنی، تو می‌دانی

همه جا سایه‌ات بوَد به سرم

آفتابم کنی، تو می‌دانی

اگر آتش زنی تو و کرمت

وگر آبم کنی، تو می‌دانی

آب آلوده‌ام، خداوندا

گر گلابم کنی، تو می‌دانی

ریگ افتاده در ته جویم

دُرِّ نابم کنی، تو می‌دانی

ناامیدم کنی، امید منی

کامیابم کنی، تو می‌دانی

بپسندی کرامتت نازم

انتخابم کنی، تو می‌دانی

به سپهرم بری، تراب توام

یا ترابم کنی، تو می‌دانی

"میثمم" گر بسوزی‌ام، سوزم

ور کبـابم کنـی، تـو می‌دانـی

امیرالمومنین(ع)-بعد از شهادت

 

 

گفتم به چاه ای دل شب محرم علی

امشب مباش منتظر مقدم علی

هر شب صدای غربت او بود و گوش تو

امشب توئی و زمزمۀ ماتم علی

مسجد خموش مانده و گلدسته ها غریب

محراب کوفه شسته شده از دم علی

یک لحظه تیغ آمد و یک دم تمام شد

عمر علی و درد علی و غم علی

یک عمر بود محرم دل ها ولی نبود

جز نخل های کوفه کسی همدم علی

کعبه به کوفه رو کن و حج وصال بین

محراب خون گرفته شده زمزم علی

هم ناشناس آمد و هم ناشناس رفت

عالم نیافت یک خبر از عالم علی

دشنام بود و زخم زبان بود و خنده بود

در التیام زخم درون، مرهم علی

امیرالمومنین(ع)-بستر شهادت


 

امشب صدای نالۀ، مولا نیامد

تنهای شهر خویش در صحرا نیامد

امشب تمام نخل های کوفه مردند

آب از سرشک دیدۀ مولا نخوردند

امشب به هر ویران سرا با اشک خونین

طفل یتیمی سفره ای را کرده رنگین

ای نخل ها معشوق صحرا را ندیدید

ای چاه ها آیا صدایش را شنیدید؟

بیمار درد و غم، طبیبت را چه کردی

ای پیر نابینا، حبیبت را چه کردی؟

ای باخبر از درد خاموشان کجائی

ای مشعل بزم فراموشان کجائی

امشب به چاه کوفه دادت را نگفتی

حتی اذان بامدادت را نگفتی

فزت و رب الکعبه ات در گوش مانده

امشب چراغ مسجدت خاموش مانده

افلاکیان ذکر علی با هم گرفتند

مرغابیان هم تا سحر ماتم گرفتند

طفلی که دیشب تا سحرگاهان نخفته

ویرانه را با اشک خونین ترک گفته

از هر کسی جویای احوال تو می گشت

در کوچه های کوفه دنبال تو می گشت

کامش گرسنه جان پاکش از بدن سیر

در دست های خالی اش ظرفی پر از شیر

رنگش چو مهتاب شب از صورت پریده

در ظرف شیرش گشته جاری اشک دیده

او پشت در پیوسته با تو راز میکرد

تو مرغ روحت از بدن پرواز میکرد

دردا که از فرق تو خون بر خاک دادند

پیشانیت را تا به ابرو چاک دادند

اعمال صبح قدر را آغاز کردند

از فرق خونین تو قرآن باز کردند

با آنهمه خوبی که عمری از تو دیدند

سرو قدت را از ستم در خون کشیدند

در سجده حقت را ادا کردند افسوس

فرق منیرت را دو تا کردند افسوس

آهت شرر بر قلب سنگ خاره میزد

خون از سر نورانیت فوّاره میزد

ای کشته در محراب از فرط عدالت

خوش بر شما دادند پاداش رسالت

از تیغ زهر آلوده و از ضرب سیلی

روی تو گلگون، روی زهرا گشت نیلی

روزی که با هم در سقیفه عهد بستند

فرق تو و پهلوی زهرا را شکستند

تشییع تو تشییع زهرا شد شبانه

هم دفن تو هم دفن او شد مخفیانه

این راز در دامان صحرا بود مخفی

هم دفن تو هم دفن زهرا بود مخفی

قبر تو ای تا صبح روز حشر مظلوم

آخر برای دوستانت گشت معلوم

دردا که یاران عقدۀ دل وانکردند

چون قبر زهرای تو را پیدا نکردند

اینک زجا خیز و به جسم شیعه جان ده

آن تربت گم گشته را بر ما نشان ده

مناجات با خدا

 

ز کثرت گنه بی شمار گریه کنم

و یا ز خجلت پروردگار گریه کنم

گلی نچیده خزان گشت باغ زندگیم

روا بود که چو ابر بهار گریه کنم

خدا گواست که جبران نمی شود گنهم

تمام عمر اگر زار زار گریه کنم

جحیم از گنهم می کند فرار به حشر

مرا چه روی که از بیم نار گریه کنم

گناه بین من و یار دوری افکنده

به حال خویش و یا هجر یار گریه کنم

سزد که با سر و پای برهنه در هر کوی

به راه افتم و دیوانه وار گریه کنم

سزد ز کثرت عصیان کنم ز شهر فرار

نهاده سر به دل کوهسار گریه کنم

اله من به من آن اشک ده که تا دم صبح

چو چشم عاشق شب زنده دار گریه کنم

اراده تو به بخشیدنم گرفته قرار

بر آن شذم که دگر بیقرار گریه کنم

به حفظ آبرویم دادی از کرم دستور

که مخفیانه به شب های تار گریه کنم

به میثم علی اشکی ببخش «میثم» را

که در ولای علی پای دار گریه کنم

امام حسن مجتبی(ع)-ولادت

 

 

بحر رحمت را یکدانه گُهر پیدا شد

نخل عصمت را پاکیزه ثمر پیدا شد

مژده یاران که شب نیمه ی ماه رمضان

قرص خورشید به هنگام سحر پیدا شد

عاشقان قدر بدانید که پیش از شب قدر

بیت قرآن را قرآن دگر پیدا شد

امشب از اهل سموات ندائی بر خاست

که در آغوش زمین قرص قمر پیدا شد

دامن ماه خدا، چشم محمّد روشن

علی و فاطمه را نور بصر پیدا شد

دامن فاطمه شد سبز به میلاد حسن

صلوات همه بر حُسن خداداد حَسن

رمضان! قدر بدان ماه تمامت آمد

رحمت واسعه در سفره ی عامت آمد

"چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی"

آن شب قدر که خورشید به بامت آمد

مه رحمت، مه توبه، مه غفران، مه نور

که زهرا اختر تابنده، سلامت آمد

بانگ تکبیر برآور که خدا چهره گشود

سرِ تسلیم فرود آر، امامت آمد

روزه دار! ار ندهی دل به تولاّی حسن

با خبر باش که این روزه حرامت آمد

خوش ترین ذکر در این ماه، ثنای حسن ست

مهر این روزه ی سی روزه ولای حسن ست

رمضان! شهر خدای احد ذوالمننی

رمضان! جان منی، عشق منی، قلب منی

شهرها شهر نکویان و تو شهر اللّهی

ماه ها جمله نجوم و تو مه انجمنی

یازده ماه تمامند همه چشم به راه

که تو از چهره ی خود پرده به یک سو فکنی

هفته و روز و مه و سال همه می دانند

که زمان چون بدنی هست و تو جان در بدنی

نه فقط ماه خدائی که خدا می داند

مه پیغمبر و زهرا و علیّ و حسنی

امشب از نور، به تن پیرهنت بخشیدند

قدمش باد مبارک حسنت بخشیدند

این حسن کیست که سر تا قدم، او حسن است

این چراغی است که در بزم دل انجمن است

این کریم بن کریمی است که با دشمن و دوست

همه جا کرم و لطف و عطایش سخن است

این عزیزی است که پیغمبر اکرم فرمود

پسر من، جگر من، ثمر قلب من است

این امامی است که با صبر خداوندی خود

چون علیّ ابن ابیطالب دشمن شکن است

چه به خُلق و چه به خوی و چه به روی و چه به مو

حسن است و حسن است و حسن است و حسن است

چون زآغاز در او حسن خدا را دیدند

از همان روز ولادت حسنش نامیدند

رمز عزّ و شرف ماه صیام است حسن

رهبر صلح و علمدار قیام است حسن

چه به صلح و چه به جنگ و چه به صبر و چه سکوت

در همه حال امام است امام است حسن

آنچه خواهی زخداوند همه در کف اوست

رحمت واسعه و فیض مدام است حسن

گر چه در فرش بود تربت او کعبه ی دل

به خدایی خدایی عرش مقام است حسن

خلقتش سفره ی عام و همگان مهمانش

میزبان بر سر این سفره ی عام است حسن

به خدای که ودود است و غفور است و رحیم

او کریم است کریم است کریم است کریم

دوست در کفّه ی جودش دو جهان را دیده

خصم در خلق خوشش باغ جنان را دیده

هر گنه کار که رو سوی بقیعش برده

در طواف حرمش خطّ امام را دیده

چشم او بوده خدائی که به یک چشم زدن

قلب آینده و اعماق زمان را دیده

دست نگشوده گشوده گره عالم را

روی ناکرده عیان سرّ نهان را دیده

پدر و مادر و جد، هر که لبش بوسیده

در شمیم نفسش خنده ی جان را دیده

اهل عالم بنشینید به پای سخنش

همه دم بوی محمّد شنوید از دهنش

صلح او نیست کم از نهضت ثاراللّهی

در نگاهش کف دستی است زمه تا ماهی

اثر صلح و شکوفایی صبرش نگذاشت

که بشر افتد در تیره گی و گمراهی

به خداییّ خداوند تعالی یک آن

نیست در عزم و ثبات قدمش کوتاهی

حسن از صلح و حسین ابن علی با جنگش

هر دو دادند به ما، درس عدالت خواهی

او حسین است حسین ابن علی اوست بلی

هر دو را داده خدا سلطنت و آگاهی

شیعه از خون حسینیِ و پیام حسنی

به سر دوش گرفته تبر بت شکنی

یا حسن بر تو و بر صلح و قیام تو سلام

به سکوت تو و بر صبر مدام تو سلام

تو پیام آور صلحیّ و امامِ صبری

به پیام آوری تو به پیام تو سلام

هر کلامت شده مُشتی به دهان دشمن

به دهان تو درود و به کلامِ تو سلام

عادت تو کَرم و مَشی و مرامت احسان

به عطا و کرم و مَشی و مرامِ تو سلام

مام تو فاطمه، باب تو علی، جد احمد

به تو و جدّ و به باب تو، به مام تو سلام

"میثم" از مِهر شما مُهر قبولی دارد

که زنخلش ثمر مدح شما می بارد

مناجات با خدا

 

 

الهی الهی الهی الهی!

نگاهی نگاهی نگاهی نگاهی!

تو هستی پناه همه اهل عالم

مرا غیر عفو تو نبود پناهی

گناه و خطای همه اهل عالم

به دریای عفو تو نبود گناهی

ندارم به غیر تو رب کریمی

نداری چو من بندۀ روسیاهی

نه رویی که بر درگهت آورم رو

نه کاهی که کوهی ببخشی به کاهی

نه تابی که در نار قهرت بسوزم

نه اشکی که جاری کنم گاه‌گاهی

گناهان بسیار از چار جانب

به من حمله آرند هم‌چون سپاهی

به تنگ آمد از درد بی‌دردی‌ام دل

نه دردی نه اشکی نه سوزی نه آهی

همه هست من هست بار گناهم

همه زندگانی عمرم تباهی

همه راه‌ها بسته بر روی "میثم"

ندارد به جز باب عفو تو راهی

حضرت خدیجه (س)-وفات

 

 

ای خو گرفته با نفست عطر احمدی

ای پیشتر ز بعثت احمد محمّدی

ای بارها سلام تو را بر رسول خود

ابلاغ کرده ذات خداوند سرمدی

چون شمع با فروغ نبوّت گداختی

پیش از نزول وحی نبی را شناختی

ای بر تو لحظه لحظه سلام پیمبران

خاک در تو سجده گه خیل سروران

پیش از پیمبری پیمبر به روی او

چشم تو دید آنچه ندیدند دیگران

در قلب تو کتاب کمالش نوشته بود

سر خط مادریت به آلش نوشته بود

بی دامن تو خنم رسل کوثری نداشت

نخل بلند آرزوی او بری نداشت

حتی علی که جان عزیز محمّد است

در ملک بی حدود خدا همسری نداشت

ای همدم رسول خدا در نزول وحی

ای دامن تو مرکز نور بتول وحی

تو وصل بر رسول و زهستی جدا شدی

تو آفتاب بیت سراج الهدی شدی

نیزار وحی مثل علی شیر مرد داشت

ای شیر زن تو تالی شیر خدا شدی

دارائی تو هدیه به پروردگار شد

در جنگ اقتصاد نبی ذوالفقار شد

تو دیگر و زنان جهان جمله دیگرند

سادات عالمت پسرانند و دخترند

دارائی تو تیغ علی، خلق مصطفی

در پیشبرد فتح نبّوت برابرند

دامان پاک تو ثمرش یازده ولی است

این رتبه ات بس است یازده ولی است

این رتبه ات بس است که داماد تو علی است

در دور بت پرستی و تاریکی حجاز

بودت رخ نیاز به درگاه بی نیاز

پیش از نزول وحی الهی تو و علی

خواندید با رسول خدا در حرم نماز

چون تو که با رسول خدا همسری کند؟

دُرّ یتیم آمنه را مادری کند

ای تکیه گاه خواجه لولاک شانه ات

ای لحظه لحظه ذکر محمِّد ترانه ات

بر یازده ستاره توحید آسمان

روی منیر فاطمه خورشید خانه ات

در بیت آفتاب مه تام کیست، تو

اوّل زن مجاهد اسلام کیست، تو

پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش

زهراست هم کلام تو پیش از ولادتش

گوئی که با تو گرم سخن بود فاطمه

حتی به لحظه های غروب شهادتش

با آنکه سالها زجهان چشم بسته ای

انگار دور بستر زهرا نشسته ای

ای ام پاک نبی، ام مؤمنین

ای مادر بزرگ امامان راستین

روزی که یار هر دو جهان یاوری نداشت

روزی که آن معین بشر بود بی معین

مردانه ایستادی و کردی حمایتش

تا ماند جاودانه چراغ هدایتش

ای قامتت به قائم توحید قائمه

دشمن شدند با تو دغل دوستان همه

از هست خویش دست کشیدی و ذات حق

بخشید گوهری به تو مانند فاطمه

الحق توئی توئی تو که کفو پیمبری

شایسته ای که بهر نبی کوثر آوری

آزرد ای فرشته حق اهرمن تو را

زخم زبان زدند به هر انجمن تو را

از بس که ریخت عطر قداست پیکرت

پیراهن رسول خدا شد کفن تو را

از بس بلند بود مقام و جلال تو

گردید سال حزن نبی ارتحال تو

روح مقدّست چو به پرواز می شود

درهای غم به قلب نبی باز می شود

در فصل خردسالی و آغاز زندگی

بی مادریِّ فاطمه آغاز می شود

اشک نبی برای تو ای جان پاک، ریخت

با دست خویش بر تن پاک تو خاک، ریخت

با رفتن تو یار محمّد زدست رفت

خورشید روزگار محمّد زدست رفت

شد حمله ور به گلبن دین لشکر خزان

تو رفتی و بهار محمّد زدست رفت

زیبد که با هزار زبان در ثنای تو

«میثم» دُرِ قصیده بریزد به پای تو

ما خانه به دوشان بیابان بلاییم


ما خانه به دوشان بیابان بلاییم

در موج بلا مست زصهبای ولاییم

هم دستخوش سیل خروشنده اشکیم

هم قطره افتاده به موج یم لاییم

پیش از گل آدم به گل اشک نوشتیم

این نامه که از آب و گل و کرب و بلاییم

گر مرغ هزاریم و گر زاغ سیاهیم

در باغ حسین ابن علی نغمه سراییم

شستیم به خون جگر از چهره سیاهی

ما روسیهان غرق یم خون خداییم

بالله قسم کعبه ما روی حسین است

حتی به سوی کعبه اگر روی نماییم

از خاک اگر خلق شدیم این شرف ماست

خاکیم ولی خاک قدوم شهداییم

بر سلطنت هر دو جهان ناز فروشیم

زین رتبه چه بهتر که در این کوی گداییم

خاموشی دوزخ زسرشک بصر ماست

دل سوختگان پسر فاطمه ماییم

«میثم» چه نیازی به طبیبان جهانت

ما با مدد عشق بهر درد دواییم

عید بهار سرخ فجر انقلاب است


عید بهار سرخ فجر انقلاب است

گلهای پرپر گشته را فصل گلاب است

خورشید پیغام آورد با خنده نور

چشم همه روشن که عید آفتاب است

عید رهایی عید عزت عید ایمان

عید حیا عید شرف عید حجاب است

عید همه مستضعفان عید تو و من

عید امام و عید امت عید بهمن

بهمن که در سردی بسی گرمی به ما داد

بهمن که چون نور روز گیتی را صفا داد

بهمن که داغ سینه سوز باغبان را

با عطر انفاس مسیحایی شفا داد

بهمن که با بگسستن بند اسارت

سر خط آزادی به دست ما خدا داد

بهمن بهار لاله گون خنده و اشگ

بهمن که فروردین به دامانش برد رشک

دست خدا با خون به خاک ما نوشته

بگریخت دیو، اینک بهشت، اینک فرشته

اهریمن طاغوت با ضعف و زبونی

چون عنکبوت افتاده در تاری که رشته

از کربلای کشور ایران بچیند

محصول بذری را که ثارالله کشته

اینک خدا امام را به عالم برتری داد

بر کودک ما هم مقام رهبری داد

دیگر از آن شب های ظلمانی خبر نیست

دیگر بجز خورشید اینجا جلوه گر نیستم

هان ای شهیدان به خون آغشته خیزید

که امروز در ما از شما کس زنده تر نیست

در باغ سر سبزی که از خون آب دادید

نخلی به غیر از نخل قرآن بارور نیست

چون لاله بر هر دل هزاران داغ دیدیم

تا میوه آزادی از این باغ چیدیم

اینک شده بهمن بهاران در بهاران

گردیده دامان زمستان لاله باران

در پرتو خورشید قرآن گشت روشن

فکر جوانان چون دل پیر جماران

با اشگ شادی از سر مژگان فرو ریخت

آن خارهای سالها در چشم یاران

در هر قدم چندین چراغ راه داریم

قرآن و ثارالله و روح الله داریم

دشمن به نابودی ما بگرفت تصمیم

با حربه های کهنه تهدید و تحریم

آن حربه ها افتاد از کار و نیفتاد

یک لحظه پای عزم مادر دام تسلیم

سر دادن بر حکم ظالم تن ندادن

ما را محمّد (ص) داده از آغاز تعلیم

لا گفته و بر هر بلا گردن نهادیم

در شعب بوطالب مقاوم ایستادیم

باید شمردن عید بهمن را گرامی

باید گرفتن جشن آن با شادکامی

باید به موسای زمان تبریک گفتن

کاری وادی ایمن تهی شد از حرامی

باید بر این ارض مقدس سجده بردن

هرگز مباد این خاک را بی احترامی

زین سرزمین بر چشم عالم نور دادیم

شور آفرینان جهان را شور دادیم

نتوان گرفتن ره صدور نور ما را

خواندند مظلومان همه منشور ما را

آن روزگار تلخ تر از زهر بگذشت

شیرین گرفته ملک عالم شور ما را

زندانی گور سیاه خویش گردید

خصمی که کند از روز اول گو رما را

در لاله زار خون یاران تا قیامت

ماییم سرو جاودانه راست قامت

ما از می قالو بلا مستیم مستیم

عهدی کز اول با خدا بستیم بستیم

در خط جندالله تا بودیم بودیم

سرباز روح الله تا بودیم هستیم

الله را الله را خواندیم خواندیم

ابلیس را ابلیس را راندیم راندیم

حضرت معصومه(س)-مدح و شهادت




ای کوثرِ کوثر محمّد

ای دخترِ دختر محمّد

معصومه ی دودمان عصمت

روح ادب و روان عصمت

سر تا قدمت همه معانی

مانند کتاب آسمانی

پاکی زتو اعتبار دارد

عصمت به تو افتخار دارد

قم مکّه تو مسجدالحرامش

خورشید، ستاره ای به بامش

مهر تو به حشر دست آویز

فیضیه، ز فیض توست لبریز

ای مصحف دامن ائمّه

ای پاره ای از تن ائمّه

یک نخله ز هفت قلّه ی طور

یک فاطمه از دو فاطمه نور

صحن تو پناه خلق عالم

ایوان طلات قلب مریم

مهر تو به سینه داغ خورشید

شمع حرمت چراغ خورشید

روی تو گُل بهارِ زهراست

قبر تو همان مزار زهراست

مهر تو چو جان درون سینه است

زوّار تو زائر مدینه ست

جود و کرم ائمّه داری

جا در حرم ائمّه داری

ای زینب دوّم ولایت

ثاراللّهیان همه فدایت

ای آل رسول را کریمه

معصومه، محدثه، علیمه

ایران حرم مطهّر توست

مرهون تو و برادر توست

چون باب تو بود طفل نوزاد

صادق ز ولادتت خبر داد

پیش از شب دل فروز میلاد

از آمدنت به قم خبر داد

بر زائرت ای فرشته حاجب

در حشر بود بهشت واجب

ذکر تو چراغ محفل ماست

قبر تو مدینه ی دل ماست

یک کعبه بود به دیده ی ما

قبر تو و زینبین و زهرا

قم شد حرم محمّد و آل

کردی تو در آن نزول اجلال

بر دوش خود آن فقیه کامل

می برد تو را زمام محمل

در نزد تو ای بزرگ بانو

پیران خرد زدند زانو

بستند همه لب از تکلّم

کردند به محضرت تعلّم

افسوس که بعد هیفده شب

جانت زالم رسید بر لب

تو فاطمه، شهر قم مدینه

داغت شرری درون سینه

در سوگ تو چشم مردم قم

بر دامن خاک ریخت انجم

هر گام هزار بار مردند

تابوت تو را به دوش بردند

هر چند که شد مکان به خاکت

شب دفن نگشت جسم پاکت

شد بسته دو چشم اشکبارت

سیلی نزدند بر عذارت

پوشیده ز خاک شد روی تو

دیگر نشکست پهلوی تو

بگذار کنم به چشم خون بار

این بیت از آن قصیده تکرار

آن قبر که در مدینه شد گم

پیدا شده در مدینه ی قم

امام زمان(عج)-مناجات




به جز از باغ حسنت گل نچیدم گل نمی چینم

رخت را بس که می بینم گمان کردم نمی بینم

سزد در هر نفس گردم هزاران بار قربانت

به امیدی که یکبار از کرم آیی به بالینم

به خاک پات سوگند از کدامین کوچه می آیی

که گردم گرد و بر خاک ره آن کوچه بنشینم

اگر جانم رود از تن نشاید مهر تو از دل

که رسم عاشقی پیش از ولادت بوده آیینم

تمام لحظه های عمر شد جان کندنم بی تو

تو بازآ تا به پیکر باز آید جان شیرینم

نمی دانم که بودم کیستم آنقدر می دانم

تویی بودم تویی هستم تویی عشقم تویی دینم

دعای عهد خواندم عهد بستم با تو یا مولا

که بازآیی و گل ریزم به پات از روی خونینم

بیا، تا کی صدای مادرت آید ز پشت در

بگو تا کی سر جد تو را بالای نی بینم

دعا کردم به تعجیل ظهورت دیدم ای مولا

که نام تو دعایم بود و یادت بود آمینم

به چشم "میثم" دل خسته اشک انتظاری ده

اگر چه اشک هم دیگر نخواهد داد تسکینم

امام زمان(عج)-مناجات




ماه زمزم، قبله ی کعبه، کجا دورت بگردم

در حرم یا مروه یا کوه صفا دورت بگردم

سر به قربانگه برم تا جان کنم قربانی تو

روی در مشعر کنم یا در منی دورت بگردم

در کنار حِجر زیر ناودان گریم زهجرت

یا که آیم در مقام و با دعا دورت بگردم

از حَجَر گیرم سراغت یا که از رکن یمانی

یا کنار زادگاه مرتضی دورت بگردم

لب بشویم از گلاب و سوره ی اقرأ بخوانم

در جوار مکّه یا غار حرا دورت بگردم

روی آرم در مدینه بر سر قبر پیمبر

یا که بر گِرد مزار مجتبی دورت بگردم

سوی شهر کاظمین آیم و یا پویم نجف را

یا کنم چون نی نوا در نینوا دورت بگردم

همچو جابر پیرهن را جامه ی احرام سازم

دور قبر خامس آل عبا دورت بگردم

سالها دور تو گشتم ماه رویت را ندیدم

تا ببینم ماه رویت را کجا دورت بگردم

سینه دارالزّهد و قلبم را کنم دار الولایه

در حریم قدس مولایم رضا دورت بگردم

ای خوش آن روزی که رو آرم به صحن عسکریّین

تا که در سراب سُرّ مَن را دورت بگردم

«میثم» از خون جگر بر صفحه ی صورت نوشته

عمر طی شد یوسف زهرا بیا دورت بگردم

امام زمان(عج)-مدح



من کیم قلب وجودم من کیم جان جهانم

من کیم نور عیانم من کیم سرّ نهانم

من کیم کهف حصینم من کیم مهد امانم

من کیم مولای خلقت در زمین و آسمانم

من کیم فرمانروای ملک حیّ لا مکانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من کیم من آسمانی مصلح خلق زمینم

من کیم من دست تقدیر خدا در آستینم

من کیم من وارث پیغمبر و قرآن و دینم

من کیم سر تا قدم مولا امیرالمؤمنینم

من کیم من آخرین تیر الهی در کمانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من کیم من آفتاب یازده خورشید نورم

من کیم من مصحفم، توراتم، انجیلم، زبورم

من کیم من مظهر عفو خداوند غفورم

من کیم من آن کلیم استم که عالم گشته طورم

من یگانه مصلح عالم امام انس و جانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

ماه شعبان خنده زن بر آفتاب منظر من

بوسه گاه جدّه ام زهرا جبین مادر من

سیزده معصوم را روح و روان در پیکر من

جان به قرآن می دهد لعل لب جان پرور من

نقش جاء الحقّ به بازویم شهادت بر زبانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

پیشتر از آنکه کامم تر شود از شیر مادر

داشتم بر آسمان معراج چون جدّم پیمبر

بر لبم گردید جاری آیه ی قرآن چو حیدر

بر همه مستضعفین دادم نوید فتح را سر

با گل لبخند، بابا بوسه می زد بر دهانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من به چشم شیعیانم جلوه ی الله و نورم

من میان دوستانم، گر چه پندارند دورم

ملک هستی بحر موّاجی بود از شوق و شورم

دوستان آماده نزدیک است ایّام ظهورم

می رسد دیگر به پایان انتظار شیعیانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

گر چه چون یوسف به چاه غیبت کبری اسیرم

هر کجا باشم به کلّ عالم خلقت امیرم

غیبتم را هست سرّی نزد دادار قدیرم

تا در اقطاع زمین با دوستانم انس گیرم

گه به سهله گه به کوفه گه به قم گه جمکرانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

من همان خون خدا هستم که در جوش و خروشم

بانگ هل من ناصر جدّم بود دائم به گوشم

پرچم سرخ حسین ابن علی باشد به دوشم

پر شود از عدل این عالم به عزم سخت کوشم

چون پیمبر گلّۀ صحرای هستی را شبانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

جامه ی ختم رسل پوشیده بر قدّ رسایم

ذوالفقار مرتضی در پنجه ی مشکل گشایم

چارده خورشید پیدا در جمال دلربایم

می رسد از کعبه بر گوش همه عالم صدایم

جمع می گردند در یک لحظه گردم دوستانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

می رسد روزی که با عدلم اروپا را بگیرم

وز پی احیای قرآن کلّ دنیا را بگیرم

پنجه ی قهر افکنم حلقوم اعدا را بگیرم

داد حیدر، داد محسن، داد زهرا را بگیرم

داد ثاراللّهیان را از یزیدی ها ستانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

منتظر باشید مهدیّون به امیّد وصالم

می رسد روزی که گیرم پرده از ماه جمالم

من امید مصطفی من آرزوی قلب آلم

من شما را آبرویم، عزّتم، قدرم، جلالم

من به «میثم» شهد وصل خویشتن را می چشانم

من کیم فرزند زهرا مهدی صاحب زمانم

امام حسن عسکری(ع)-شهادت-مناجات با امام زمان(عج)



تسلیت ای حجّت ثانی عشر یاین الحسن

زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن

قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد

سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن

کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز

ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن

زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست

زود کردی جامۀ ماتم به بر یابن الحسن

قرن ها چشم تو گریان است بر جدّت حسین

لحظه لحظه ریختی اشک بصر یابن الحسن

طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد

تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن

مخفی از چشم همه، چشم تو بر بابا گریست

سوختی چون شمع سوزان تا سحر یابن الحسن

قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش

از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن

یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا

تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن

ای سرشک چارده معصوم از چشمت روان

ای زده هجر تو بر دل ها شرر یابن الحسن

روز (میثم) تیره تر می باشد از شام فراق

تا شود خورشید رویت جلوه گر یابن الحسن

امام حسن عسکری(ع)-شهادت



ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت

حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت

همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب

به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت

در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا

کرد با عم گرامیت حسن همسفرت

بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست

نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت

چشم بگشا به سوی خانۀ در بستۀ خویش

که عزادار شده همسر نیکو سیرَت

سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس

کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت

چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز

همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت

سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی

نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت

سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین

خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت

"میثم" از خواجگی هر دو جهان دست کشد

بشماریش اگر جزء گدایان درت

حضرت زهرا(س)-شهادت-سقیفه




دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا

بسته بیت حقّ تعالی شد نمی دانم چرا

روبهان بر گرد پیر خویش گردیدند جمع

شیر حقّ تنهای تنها شد نمی دانم چرا

سرو قدّ مادر طاووس علیّینِ وحی

در جوانی چون کمان تا شد نمی دانم چرا

قتل محسن، خانه ی آتش زده، روی کبود

اجر احمد سهم زهرا شد نمی دانم چرا

داغ زهرا ، داغ محسن، اشگ غربت، خونِ دل

مزد زحمت های مولا شد نمی دانم چرا

صورتی کز شرم در محراب می انداخت گُل

نیلگون از جور اعدا شد نمی دانم چرا

در سقیفه بود شورایی که تا دامانِ حشر

قتل آل الله امضا شد نمی دانم چرا

خاک قبر مریم بیتِ امیرالمؤمنین

شسته با قبر دو عیسی شد نمی دانم چرا

ما همه فرزند زهراییم «میثم» کز ازل

داغ مادر قسمت ما شد نمی دانم چرا

حضرت زهرا(س)-شهادت-سقیفه




دست دشمن بر ستم وا شد نمی دانم چرا

بسته بیت حقّ تعالی شد نمی دانم چرا

روبهان بر گرد پیر خویش گردیدند جمع

شیر حقّ تنهای تنها شد نمی دانم چرا

سرو قدّ مادر طاووس علیّینِ وحی

در جوانی چون کمان تا شد نمی دانم چرا

قتل محسن، خانه ی آتش زده، روی کبود

اجر احمد سهم زهرا شد نمی دانم چرا

داغ زهرا ، داغ محسن، اشگ غربت، خونِ دل

مزد زحمت های مولا شد نمی دانم چرا

صورتی کز شرم در محراب می انداخت گُل

نیلگون از جور اعدا شد نمی دانم چرا

در سقیفه بود شورایی که تا دامانِ حشر

قتل آل الله امضا شد نمی دانم چرا

خاک قبر مریم بیتِ امیرالمؤمنین

شسته با قبر دو عیسی شد نمی دانم چرا

ما همه فرزند زهراییم «میثم» کز ازل

داغ مادر قسمت ما شد نمی دانم چرا

حضرت رسول(ص(-مناجات آخر صفر




یا محمّد من به درگاهت پناه آورده ام

چلچراغ اشک در این بارگاه آورده ام

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک

خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده ام

من همه بارِ گنه، تو رحمةٌ للعالمین

رحمةٌ للعالمین، بار گناه آورده ام

اشگ خجلت، دامن آلوده، بار معصیت

جسم خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده ام

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی

رو به این در، هوای یک نگاه آورده ام

روسیاهم، معصیت کارم، بدم، آلوده ام

هر که هستم بر در رحمت پناه آورده ام

یا محمّد شستشویم ده به آب رحمتت

نامه ای چون رویم از عصیان سیاه آورده ام

چشم گریان من و گم گشته قبر فاطمه

یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده ام

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام

از خراسان رضا روحی فداه آورده ام

با همه آلودگی محصول من مهر شماست

میوه های نخل «میثم» را گواه آورده ام