به زحمت تكیه بر دیوار می‌كرد

گهی این جمله را تكرار می‌كرد

الاهی صورتش آتش بگیرد !

كه با سیلی مرا بیدار می‌كرد

×××

چه داغی بر جگر بگذاشتی زجـر

عجب دست زمختی داشتی زجـر

كه هر كس دید گلبرگ رخم را

به طعنه گفت كه گل كاشتی زجـر

×××

چو زینب پیكرش را آب می ریخت

ستاره بر تن مهتاب می ریخت

همه دیدند چون زهرای اطهر

ز هر جای تنش خوناب می ریخت

×××

نه تنها پیكرش بی تاب بوده

كه گل زخم تنش خوناب بوده

چه كاری كرد سیلی با دو چشمش؟

كه گوئی چند روزی خواب بوده

×××

تمام پیكرش از درد می‌سوخت

لبش از آه آهِ سرد می‌سوخت

اگر چه شمع سـرخ نیمه جان بود

ندانم از چه رنگ زرد می‌سوخت

×××

تمام درد بر جانم نشسته

رد خون روی دستانم نشسته

تو خوردی خیزران و، من ندانم

چرا زخمش به دندانم نشسته

 

 

 

 

 

نه تنها پیکرش بی تاب بوده

که گل زخم تنش خوناب بوده

چه کاری کرد سیلی با دوچشمش..!؟

که گوئی چند روزی خواب بوده

* * * *

چه زخمی بر جگر بگذاشتی زجر...!

عجب دست ضمختی داشتی زجر...!

که هرکس دید روی نازکم را . . .

به خنده گفت که : " گل کاشتی زجر ! "

 

 

 

 

 

چو زینب پیکرش را آب می ریخت

ستاره بر تن مهتاب می ریخت

همه دیدند چون زهرای اطهر

ز هر جای تنش خوناب می ریخت