هوای خانه سراسیمه بود، سنگین بود

خدیجه ملتهب دردهای شیرین بود

زنان قوم به دلداری اش نیامده اند

از این غریبی و غربت چقدر غمگین بود

گرفت دست به پهلو، خدای خود را خواند

به استجابت او خانه غرق آمین بود

ندای کودک خود را شنید، مریم شد

صدای نازک او التیام و تسکین بود

و دید آسیه دورش گلاب می پاشد

دو زن، دو حوریه اش در کنار بالین بود

دم شکفتن آن نور آسمان در خاک

حلول کوثر طاها، بهار یاسین بود

 پروانه نجاتی